1 نوشته آلن پیترز
ترجمه پریا پرواز
مقایسه سلطنت با رژیم بعدی
محمد رضا پهلوی (هزار و نهصد نوزده تا هزار نهصد هشتاد)-بازنگری بر سلطنت او بمناسبت بیست و پنجمین سالگرد درگذشتش
در شکوهمندیت بر پایت فتادند و چون شکست خوردی لگدکوبت کردند. ازمولیر
بیست و پنج سال پیش در چنین تابستانی محمد رضا شاه پهلوی، در قاهره پایتخت کشور مصر در بستر مرگ افتاده بود. پرزیدنت انور سادات با پناه دادن به او، کمک کرد که از تبعیدگاه خطرناکش در پاناما رهائی یابد.
از نظر تاریخی مصر مشهور است به اهداء پناهندگی حتی به کسانی که آنان را تأئید نمی کند، مانند خانواده یاسر عرفات در زمانیکه عرفات دشمن شماره یک مصر نامیده میشد، بعلت تحریکات برای سرنگونی حکومت انورسادات. همسر و فرزندان یاسر عرفات توسط گارد دولتی مصرمحافظت شدند
در مورد شاه ایران انور سادات هم شخصأ به او علاقمند بود وهم ازدواجش با خواهر ملک فاروق به او یک نوع هویت مصری میداد
در پاناما چندین هفته بود که سرنوشت خانواده سلطنتی معزول، معلق و وابسته به چند عامل بود زیرا روابط مشکوک بین مرد قدرتمند پاناما ژنرال توریخس و مامورین سری انقلاب اسلامی بطور فزاینده ای بسوی مبادله شاه در برابر آزادی پنجاه و دو گروگان سفارت آمریکا پیش میرفت
در حالیکه استرداد شاه به خمینی کاملأ فکر کارتر را جذب کرده بود. ستاد او دچار مباحثات وهم آلودی بر یایان نامعلوم بازی گروگانگیری بودند
تسلیم شاه به سرطان در تاریخ بیست و هفتم جولای هزار و نهصدو هشتاد، باید موجب آسایش خاطر در واشنگتن شده باشد. همچنانکه در سایر پایتختهای دنیا که در خواست پناهندگی خانواده سلطنتی ایران را بردوش خود باری میدیدند. مخصوصأ که بسیاری از آنان از سخاوت شاه بهره مند شده بودند
دو دهه زمان, و وقایع تأسف بار بسیار بعدی و بعضی اسرار بغرنج در شخصیت و حکومت شاه هنوز محتاج پژوهش و کاوش است.
اکثریت جمعیت کنونی مملکت بعد از درگذشت شاه بدنیا آمده اند. بطوریکه حقایق تاریخی نشان میدهد تصویر او در ذهن این گروه مانند بسیاری از مشاهده کنندگان عادی در خارج از ایران تحت تأثیر رسانه هائی است که تضمین داده بودند تصمیم کارتر را در براندازی شاه حمایت کنند، لذا تصویر او بگونه ای بی رحمانه تحریف شده
در اینجا میتوانید به مقاله مربوط به درخواست رشوه غیر قانونی کارتر از شاه مراجعه کنید در همین سایت
ایرانیان جوانتر این حق را دارند که این سی و هفت سال را بدون پیشداوری مغرضانه در وضعیت سرگیجه آور و پیچیده و متناقض کنونی بررسی کنند. البته این بررسی شامل بیش از سه بیلیون دلار ثروت بنیاد پهلوی هم هست که او اختیار کامل آنرا داشت
در موقع ترک کشور آنچه داشت در آنجا بجای گذاشت.و تنها به نود میلیون دلاری که در خارج از کشور توسط سرمایه گذاری های شخصی در سالیان دراز بدست آمده بود بسنده کرد. که تنها یکی از آنها ساخت جواهرات گرانبها در سوئیس بود
مسلمأ کارنامه حکومت شاه نمیتواند بیگناهی کامل او را اثبات کند. بلکه کاربرد قانون اساسی توسط او نیز بگونه ای بود که به حثیت سیاسی وی لطمه میزد. اما در عین حال همین طرز کار به نفع مملکت بود نه به نفع شخص او. شاه دارای هر نوع منزلتی که میخواست بود و احتیاجی به میانبر قانونی نداشت تا نفس خویش را بپرورد
رل استبدادی او در مملکت بیشتر بدین دلیل بود که کمتر مدیران لایق و صدیق برای اداره مملکت می یافت و این مسئله موجبات نارضایتی مردم و بالانتیجه بی ثباتی را فراهم می آورد. مقابله باچنین وضعی باور بر استبداد و خفقان را در مردم بوجود آورد . با اینهمه در تهمت و افترا و توهین نسبت به او هم قبل و هم بعد از سرنگونی ، بسیار به ناحق زیاده روی شده است
تعداد اندکی از رهبران جهان این چنین نابخردانه از یک طرف مورد چاپلوسی و از سوی دیگر درمضان یاوه گوئی قرار گرفته اند؛ نمونه جالبی این مالخولیا توسط دو شخصیت آمریکائی به نمایش گذارده شد. شب سال نو در هزارونهصدو هفتاد وهشت فقط چند روز قبل از اینکه ماشه انقلاب ایران کشیده شود پرزیدنت کارتر دوستان غربی خود را متعجب ساخت وقتی اظهار داشت، که شاه ایران بهترین متحد و دوست اوست.
کارتر که با حرارت چاپلوسانه ایران را جزیره ثبات نامیده بود.همطراز مخالفان گزافه گوئی چون ادوارد کندی بود که دو سال بعد در شب گروگان گیری سفارت آمریکا، از شاه انتقاد کرده و رژیم او را یکی از جابرانه ترین رژیمهای تاریخ نامیده بود.
این روش کندی است که به همه چیز بدون هیچ دلیل و پایه ای حمله کند. او حتی امروز به دولت و هموطنانش حمله کرده، آنان را به باد انتقاد میگیرد.
هردو این گفته ها کاملأ حساب شده و به منظور دستیابی سریع به هدف کوتاه مدت بود. کارتر از روی ناچاری به علت نگرانی از قیمت نفت خام به تهران آمد
گفتار کندی بدان جهت بود که میخواست شانس موفقیت مأموران سری آمریکا را، که سعی داشتند سند آزادی چند نفری از گروگانها را ازخمینی بگیرند افزایش دهد
کندی در آن زمان کوشش میکرد نامزدی ریاست جمهوری را از کارتر که خویش مسئول دولت بود به جیمز ابورزک ( با اصلیت عرب) انتقال دهد، که شخص مورد نظر او بود و از مأموریت تبلیغ نشده به تهران استفاده میکرد.
معلوم نیست بین دست آورد های مثبت و منفی کجا باید خط کشی میشد، زیرا کارنامه شاه شباهت به کارنامه دیگر کشورهائی داشت که در راه مدرنیزه شدن بودند.بسیاری به او نمره برتری از دیگران میدادند. چیزی که بیش از همه چهره او را تیره میکرد تهمت نادرست در باره حقوق بشر و آزادیهای سیاسی بود.که غالب آنها بعدأ معلوم شد شدیدأ غلو شده است.
مغرضین وضع سیاسی ایران را در زمان شاه به سکوت گورستانی تشبیه میکردند. تشکیلات امنیتی ساواک که در همه جا حاضر بود، در سال هزار و نهصد و پنجاه و هفت با کمک آمریکائیها بدست تیمسار تیمور بختیار بوجود آمد. که بعدها تبدیل به دشمن قسم خورده شاه شد، او بود که بر کمونیستهائی که غالبأ توسط شوروی ترغیب میشدند تا به سلطنت حمله ور شوند فشار وارد آورد.
در سالهای هفتاد سرکوبی موجبات اعمال خشونت آمیز را در برخی از افراطی ترین و دور افتاده ترین طیفهای ایده ئو لوژی بوجود آورد. در نتیجه آنها دست به تاکتیک چریکی شهری و اعمال تروریستی زدند
در همین حال یک حلقه از عوامل خطرناک، توسط تیمسار بختیار که در عراق سکنی گزیده بود، مسبب ارسال امواج تروریستی به ایران بود تروریستهائی که مشتاقانه میزدند و میکشتند
برای اولین بار پلیس راهنمائی که معمولأ جلد خالی یا هفت تیر بدون تیر را حمل میکردند، ناچارأ مجهز به فشنگ و اسلحه کمری شدند. تروریستها بانکها را میزدند تا بتوانند مخارج فعالیتهای خود را بدست آورند.و برای اولین بار در تاریخ ایران رآهزنان کارمندان بیگناه را میکشتند تا پیامی بدهند.
سپس ساواک دست به شدت عملهای حساب نشده زد.
برای از هم پاشیدن سازمان حزب مخفی توده، روش ساواک مؤثر بود ولی بر عدم رضایت که در مردم وسعت می یافت نتوانست اثر مثبتی بگذارد. این نارضایتی را گروههای مارکسیستی مانند مجاهدین و فدائیان دامن میزدند؛ هنوز خرابکاران اسلامی کمتر در صحنه بودند و برای ساواک قابل پیش بینی نبود که بعدها این آسلامی ها هستند که با ربودن انقلاب مارکسیستی دست پخت شوروی همه را حیرت زده بر جای خواهند گذارد. و آخوندها را بر
سر کار خواهند آورند
وقتی عاقبت در هزار و نهصد و هفتاد و هشت صدای انقلاب بلند شد؛ این پیکر غول آسا ازپایه گلی خود بزیر
افتاد و نتوانست ارباب خود را بر جای نگهدارد. یک دوجین گریلای روانشناس شوروی که از داخل سفارت شوروی در تهران مشغول فعالیت بودند و به عملیات ضد شاه یاری می رسانیدند، سازمانهای اطلاعاتی و پلیس را که هیچ تعلیماتی در برخورد با آنان نداشتند با حملات خود گیج کرده بودند.
بعنوان مثال وادار میکردند مارکسیستهای وابسته به آنان در خانه مردم را بکوبند و تقاضای مرکورکرم(مایع قرمز رنگی که مصرف آن برای زخم بندی در ایران متداول است) و پنبه بکنند. آنها تظاهر میکردند که به آن احتیاج مبرم دارند برای پانسمان مردم بیگناه که نیروهای شاه به آنها تیر اندازی کرده اند و انقدر تعداد این زخمی ها زیاد است که داروخانه ها دیگر انباشته های خود را مصرف کرده اند.و ندارند که به این داوطلبان کمک بدهند
مرکورکرم قرمز در اصل برای این بود که لکه در خیابانها درست کند و شب نامه ها به آگاهی مردم میرسانیدند که نیروهای شاه افراد بیگناه را هدف گلوله قرار داده و اجساد آنان را از خیابانها برده اند.
بعنوان اثبات این ادعا حیله دیگری نیز بکار می بردند و کفش های کهنه ملت را جمع میکردند کفش مردانه و زنانه و بچه گانه و بر روی این لکه های مرکور کرم صدها لنگه کفش میریختند. و بعد در شب نامه ها مردم را دعوت به دیدار از تعداد کشته شدگانی میکردند که لنگه های کفشهایشان وقتی نیروهای شاه با عجله اجساد آنان را جمع آوری کرده اند بجای مانده است.
شدت سرکوب هرگز حتی نزدیک به ادعاهای بیباکانه آنان نبود. در بعضی بخشها شامل تشکیلاتی چون عفو بین المللی هم میشد؛ که عاقبت در سال هزار و نهصد و هفتاد و هشت اعلام کرد که در زمان شاه جمعأ کمتر ازدو هزار و چهارصد زندانی سیاسی بوده است
فعالیت گسترده شوروی برای استقرار دست نشاندگان خود جهت راه گشائی بسوی آبهای گرم که هزاران کاندیدا
خرابکاری پرورش میداد، تروریست هائی که بختیار صدها از آنان را مرتبأ می فرستاد ، مارکسیستها و فدائیان که هزاران هزار بودند و به وضوح به رژیم حمله میکردند و پیش درآمد حزب الله که طرفداران خمینی بودند که قانون را زیرپا گذاشته رعایت نمی کردند. همه اینها بازداشتهای روزانه را دامن میزد و در اصل می باید تعداد زندانیان خیلی بیش این می بود
وقتی عاقبت الامز شاه در ژانویه هزار و نهصد و هفتاد و نه مملکت را ترک کرد، هرگز گورهای دسته جمعی را بدنبال نداشت و کاروانهای مرگ خاطره او را به دام نکشانیده بود. تهران همانندی چون بوئنوس آیرس در پلازا دو مایو نداشت جائی که مادر بزرگها هر یکشنبه دور هم جمع میشدند که خبر فرزندان گم شده خویش را بدهند . باید پذیرفت که دادگاههای نظامی ایران بدون معطلی حکم اعدام صادر میکردند . اما در ایران عفو ملوکانه مکررأ از حکم اعدام جلوگیری کرده و موجب تخفیف یا الغاء این احکام میگردید
بعضی این عمل را یک ژست حساب شده برای کسب وجاهت سیاسی خوانده اند. بگذاریم چنین باشد.
امروزه تعداد انگشت شماری با این حقیقت جدل دارند که شاه با ستمگری و اعدام مخالف بود. وقتی تیمسار پاکروان درخواست بخشش برای خمینی کرد شاه حتی خمینی را نیز از اعدام معاف کرد. در حالیکه این بخشش بزرگترین اشتباه تاریخی او بود، که مصیبت به بار آورد و نه تنها بعدأ به قیمت جان پاکروان تمام شد بلکه ایران را که در راه ترقی و مدرنیزه شدن بود بازداشت و آنرا به قعر چاه عمیقی مملو از شوربختیهای امروزه ایران
سرنگون ساخت
به مقاله خمینی کی بود مراجعه شود در همین سایت
مجموع همه تعداد اعدام ها توسط دادگاههای نظامی که شامل موارد مربوط به جرائم در مواد مخدر هم میشود بعد از اینکه قاچاق و پخش این مواد مشمول حکم اعدام اعلام شد، حدود سیصدوپنجاه مورد در طول بیست و پنج سال از حکومت شاه تخمین زده میشود . کشور آمریکا سالیانه بیش از این دارد و در حال حاضر ایران نزدیک دویست نفراعدامی در هر سال دارد که شامل نوجوانان زیر بیست سال است هم دختر و هم پسر، در حالیکه این کار مخالف همه قوانین است حتی قوانین ایران
در میان آنان، چندتائی زندانیان دگر اندیش، منجمله بیست و پنج نفر از رهبران شاخه عملیاتی نظامی حزب کمونیست ایران میشد. جرمی که بدلیل آن محکوم به اعدام شده بودند این بود که فریفته ایده استالین در روسیه شده بودند. بقیه ششصد افسر زندانی کمونیست که در دهه هزارو نهصد پنجاه دستگیر شدند که در واقع اکثریت زندانیان سیاسی را تشکیل میدادند , اعاده حیثیت شده و بسیاری از آنان دوباره در دستگاه شاه بکار گمارده شدند
یکی از کارهائی که برایش مفرح بود، دعوت این رهبران مخالف به پست های ارشد دولتی بود. و بعد از آنها میخواست که کار را بهتر از نفر قبلی که مورد انتقاد آنها بوده انجام دهند
و آنگاه وقتی بتدریج آنها اقرار میکردند که قادر به انجام آن کار نیستند، زیرا سیستم و همکاران بسیار تولید زحمت میکنند و کارمندان آنها عمدأ خرابکاری میکنند و یا نالایق هستند و حالا فهمیده اند که چرا نفرات قبل از آنها نتوانسته اند موفق بشوند، لبخند استهزا بلب می آورد
چون این افراد بطور دست اول با مشکلات برخورد و مبارزه کرده بودند، معمولإ بصورت قوی ترین پشتیبانان رژیم در پیشبرد مملکت شاه در می آمدند
مجموع کل کشته شدگان چه در خیابانها چه توسط دادگاهای نظامی طبق گزارش سه هزارو پانصد مورد در تمام سالهای سلطنت شاه بین سالهای، هزارونهصدو پنجاه سه، تا ، هزارونهصدو هفتادو نه ، بوده گرچه سند محکمی برای این تعداد هم وجود ندارد
در یک حادثه مشهور در میدان ژاله که تعداد کشته شدگان را پنج هزار نفر اعلام کرده اند یک مأمور حکومت نظامی بعدأ نشان داد که فقط هشت نفر کشته شده بودند که آنهم بدلیل گلوله ها ی هوائی که کمانه کرده بودند و سی نفر هم بهمان دلیل زخمی شده بودند. همچنین این میدان آنقدر بزرگ نیست که بتواند پنجهزار نفر را در خود جای دهد که امکان صحت چنان ادعائی وجود داشته باشد. صبح روز بعد بیش از یکهزار لنگه کفش قلابی در این میدان یافت شد.
کمیته بین المللی صلیب سرخ ژنو که بدرخواست کارتر و یارانش در یک مأموریت مخفی ضد شاه همه زندانهای ایران را در، هزارونهصدو هفتادوهفت ، مورد بازدید قرار داد و توسط کارتر تعداد زندانیان سیاسی را، سه هزار و دویست ، نفر اعلام کرده بود. و گفته شد که، هفتاد، زندانی بشمار نیامده اند.
لیبرال دمکراتهای آمریکائی که منظوری در این کار داشتند وانمود کردند که با این ارقام وحشت زده اند، گرچه این رقم را باید نسبت به اوضاع کشور رقم بالائی ندانست ولی آنها توانستند بدینوسیله برچیدن حکومت شاه را توجیه . کنند
در اینجا باید توجه کرد که در تمام طول سلطنت محمد رضا شاه، سه نیروی انگلیس و شوروی و بعدها آمریکا در زیر تمام صحنه های سیاسی ایران حضوری بسیار پر قدرت داشته و در عرصه کشمکش و مبارزه باهمدیگر موجب بلبشو در میان خوانین و همچنین اعتصابات و گرفتاریهای دولت با کارگران به بهانه آزادی و غیره
موجب دستگیری و زندانی نمودن اعتشاشگران شده و کار اداره مملکت را بی نهایت مشکل مینمود
این نکته نیز ناگفته نماند که در دوران پهلوی حقیقت دیگری در باره حقوق بشر وجود دارد که به علت تعجیل در محکوم نمودن آن رژیم بشدت مورد چشم پوشی قرار گرفته است
مثلأ در یک منطقه حد متوسط از تهران در سالهای هزارونهصدوپنجاه، یک کوچه بنام یک دکتر یهودی که اولین خانه را در آن حوالی ساخته بود نام گذاری میشد
در همآن کوچه یک خانواده آسوری مسیحی و چندین فامیل بهائی و یک فامیل زرتشتی و البته تعدادی مسلمان خانه داشتند . هیچ نشانه ای از مزاحمت های متعصبانه آرامش این موزائیک فرهنگی را بهم نمی زد. تحمل و یا عدم تحمل یک مسئله شخصی بود نه یک موضع دولتی و در غالب موارد شخص براحتی میتوانست از همه مواهب زندگی برخوردار باشد، اگر تنها به فعالیت های ضد حکومتی نمی پرداخت و در آنصورت کسی هرگز برای او مزاحمت ایجاد نمی کرد
تظاهر است، اگر گفته شود اقلیت های مذهبی قانونأ با مسلمانان حقوق یکسان داشتند. اما عدم تحمل آنان توسط دولت تأئید نمیشد و سیستم بطرف برابری حقوق بین شهروندان در حال پیشرفت بود
تفاوت هائی وجود داشت :مثلأ اعضاء اقلیت نمی توانستند بالاتر از درجه سرتیپ در ارتش ترقی کنند. و اما از طرف دیگر هر گروه اقلیت مذهبی در مجلس نماینده داشت و همچنین در سنا نسبت به جمعیت خود در رابطه با
جمعیت همه جمعیت مملکت
در یک نوشته تاریخی که قبلأ توسط یک پژوهشگر ناشناس آمریکائی نوشته و اخیر منتشر شد این نکته بخوبی
نمایش داده شده. این کتاب مربوط است به حفاظت یهودیان ایرانی در اروپای اشغال شده در جنگ جهانی دوم
.بر طبق اظهار نویسنده، حکومت وقت ایران ترتیب حسن سلوک با یهودیان را توسط کارشناسان رایش سوم داده بود بدین عنوان که چون این شهروندان ایرانی بوده و بیش از دو هزار سال در ایران و بین مردم آریائی زیسته اند اکنون دیگر از نژاد آریائی ایرانی محسوب میشوند
مقام زنان مورد دیگری است. در حکومت پهلوی ها زنان ایران به مسیر اصلی اجتماع آورده شدند. نهاد های تحصیلات عالیه، که مانند قارچ زیاد میشدند، دربهای خود را بر روی زنان گشودند. معلمین دکترها حقوق دانان و گردانندگان مملکت درمیان آنان تربیت شدند و همه سطوح زندگی را پر کردند؛ به بالاترین سطح ارتقاء یافتند
مقاماتی چون وزیر آموزش و اعضاء پارلمان و غیره.
حق رأی , درخواست طلاق و محافظت آنان از آزار شوهران متجاوز . با همه احساس ناراحتی از طرف آخوندها این موارد رسمأ قانونی شده وچنگال خرافات ومذهب را بر حلقوم ملت سست کرد. که موجب شد در آخوندها حالت دشمنی و ضدیت با سلطنت بوجود آید
امروزه زنان ایران، پیشاهنگان مقاومت و ستیز در برابر ملاهای بنیاد گرا و قوانین آنان هستند.
تجار بازار هم دربرابر از دست دادن تدریجی انحصارمعاملات و کنترل واردات و صادرات و دادو ستد عمومی که از هجره کوچک آنان بیرون کشیده شد و بدست شرکت های بزرگ گذاشته شد، دلخور شدند زیرا شامل میلیاردها دلار میشد که به آنان اجازه انحصاری برای ورود به گردش وکنترل پیشرفت اقتصاد مملکت داده نمیشد تا موجب کندی اقتصاد مملکت بشوند
شاه غالب اینها را بصورت تشکیلات مدرن چند ملیتی در بالای شهر در آورده بود. لذا تجار عصبانی برای آخوندها پول دادند و آنها را ترغیب کردند که ناراحتی و مزاحمت بر انگیزند و دین را برای حمله به سلطنت بکار برند
بیشتر این فعالیت های رژیم شاه که در دهه هفتاد در دایره فعالیتهای اقتصادی به نمایش گذارده میشد. فوران رشد اقتصادی دو عددی در هزارونهصدوهفتادوچهار را نشان میداد که در واقع خوشحالی آور بود. در آغاز خیزش بهای نفت – شاه رایزنی و ملاحظه نظرات خبرگان را بدور افکند و فرمان رشدی حتی سریعتر را صادر نمود. او در روحیه پیچیده خود ضروریاتی میدید که او را به سرعتی انفجاری میخواند
یک حقیقت این بود که او میخواست پایه های سلطنت ولیعهد خویش شاهزاده رضا را محکم کند. اما بهمان نسبت هم نگران جایگاه و میراث خود در تاریخ بود – اگر برای رد ادعای افرادی نبود که او را همسان شخصیت رسای پدرش رضا شاه کبیر نمیدیدند تا بتواند همه القاب خود را بکار برد ؛ برای انضباط سخت خویش همراه با تمایل شدید در وحدت مملکت و بکار گیری قدرت در تمرکز دادن کنترل ایران ایلیاتی وقبیله ای بود.که عمل سیاسی مشکلی برای پسرش بود
اما امیدواری اقتصادی شاه نتوانست در مقابل خرابکاری بازاریها نقش مفیدی بازی کند. زیربنای ضعیف اقتصادی زیر فشار وزن واردا ت و کاهش مصرف نفت در دنیا بعلت بالا رفتن بهای نفت
خم شد و صعود قیمت نفت نتیجه اش کم شدن تقاضای مصرف کنندگان در بازارهای جهانی بود
همچنانکه چرخ اقتصاد به لنگی می افتاد و مسئله حقوق بشر کارتر مانند نیزه بطرف شاه پرتاب میشد و او را مجبور میکرد تغییر روش دهد اوضاع رو به دگرگونی نهاد
ایرانیان مردمی هستند که به قدرت و استحکام گردن می نهند . به محض اینکه او حالت همکاری نشان داد از او برگشتند. پشت کردن تقریبی ملت به تحریک عوامل محرک با پول های داده شده توسط بازار برای پشتیبانی از ملاها و دشمنی آخوندها که نفوذ آنان بین جامعه ای بسیار مدرن تر با وابستگی علنی به زندگی غربی تقریبأ بکلی محو شده بود, شدت یافت
همه اینها دست آوردی خوشایند و ناگهانی برای آخوندهای بدخلق بود. اثر جذب کننده پیشرفت توانسته بود رعایا را به شهرهای بزرگ و اشباع شده و به مساجد بکشاند. اکنون آخوندها این میوه رسیده را با دامن زدن به شکایات درو میکردند و دکترین مذهب شیعه بنیاد گرا را هم بجای درد و هم درمان بکار میبردند
سیاست شاه در آزادی دادن از سوی دیگر موجب شد که او خود نیز در سراشیب سقوط قرار گیرد. برای اینکه چنین وضعی عوض شود شاه باید دست به اقدامی میزد که متأسفانه نکرد و آن این بود که نیروهای سیاسی سکولار را به نفع خود تقویت کند
با استنباط این وضع کاملأ بجاست که گفته شود انجماد بعضی از رهبران احزاب سکولار ملی بخصوص رهبران جبهه ملی که قادر بودند و باید شاه را حمایت میکردند طوری بود که بتدریج توسط آخوندها ضایع شوند.و خبطی تاریخی را مرتکب گردند
نفوذ عوامل مارکسیست ها و آزادی طلبان، این گروه ها را تبدیل به عده ای فیلسوف و برگزیده از خود راضی کرد که قادر نبودند تله ای که باورهایشان درست کرده بود ببینند و در رابطه با مردم بی سواد و بی تجربه ایران که سواد خواندن و نوشتن را حدودأ داشتند اما در موارد دیگر بینش نداشتند، باورهایشان را بسنجند
اینکه تا چه اندازه بیماری سرطان لنفاوی توانسته بود روی قضاوت شاه تأثیر بگذارد ابدأ معلوم نیست. چنین بر آوردی مشگل است. تازه با همه اینها به شاه گفته نشده بود که اصل بیماری او چیست ؛ تا سالها بعد
هر چه بود بزرگترین و جدی ترین خطای او مربوط به زمان دیگری بود. و آن زمانی بود که شاه دلیل تصمیم به یک حزبی بودن را برای ملت شرح نداد و نگفت که این تصمیم را برای این گرفته تا بتواند از منازعاتی جلو گیری کند که در سیستم دو حزبی ایران یعنی نوین و مردم وجود داشت و امکان استفاده از مردان لایقی را که در حزب اقلیت مردم بودند در پست های بالای مملکتی بوجود آید که در پیشرفت مملکت اثر بگذارند
او فرمان داد که حزب رستاخیز دو جناح داشته باشد تا بتواند شامل نظرات متفاوت برای انتخاب پارلمان باشد و هردو جناح زیر یک پوشش بروند تا فقط مردان یک حزب در بالای مملکت قرار نگیرند بلکه هر دو جناح بتوانند نمایندگان مجلس وابسته بخود را در سطح بالای کشور بگمارند
او تقویم اسلامی را با تقویم شاهنشاهی عوض کرد و شناختی تاریخی به آن بخشید و البته نه مربوط به دوران سلطنت خویش بلکه دوهزاروپانصد، سال سابقه شاهنشاهی در ایران. گروه های ضد سلطنت که همیشه مترصد بهانه بودند فورأ به این مسئله حمله ور شدند و آنرا از سر خود پرستی دانستند
شاه همچنین به پروازی رویائی پرداخته بود . و از تمدن بزرگ سخن میگفت که باور جدید ذهنی او بود. او تصور میکرد که بمناسبت آن تقویم، ایرانیان باید باور کنند که در عرض یک یا دو نسل ایران در میان کشور های برجسته صنعتی خواهد بود
اگر زمان بیشتری داشت سرمایه گذاری های او در صنایع کلیدی غرب مانند فولاد کروپ و توسعه صنایع داخلی مانند تولید سمنت و نیروی هسته ای و غیره بخوبی قادر بود که امید او را بر آورده سازد. با همه مهره های
موجود در حافظه بسیار قوی و گسترده او شاه در ذهن خود قادر بود ماورای افق آینده بالقوه ایران را به بیند
آیا برای شاه مسابقه با زمان شروع شده بود؟
سود جوئی بی حد و مرز در ایران نشانه آن سالهای پربرکت بود. .بازرگانی بیقواره و سود جویانه در کشور که بعضی از اعضاء خانواده سلطنتی هم به آن آلوده شدند، علامت مشخصه سیاستهای هرج و مرج طلبانه مخصوصأ در تجارت است، که بحد اعلا بکار رفت . در چنان گسترش سریعی نبودن مدیران با تجربه و کارآزموده برای اداره مملکت موجب از هم گسختگی و عدم انسجام کار ها میشد. او باندازه کافی نیروی مدیریت در اختیار نداشت که بتواند از عهده انجام این رشد سریع بر آید
بیاد داشته باشید که یک کشور شبیه به یک شرکت بزرگ است و احتیاج به افرادی قادر در سمتهای مدیریت ؛ کارگردانان؛ معاونین؛و کارمندان شایسته دارد که بتوانند آنرا بگونه ای موثر و نافع اداره کنند. رشد ایران بسیار سریع تر از قدرت آماده سازی افرادی بود که بتوانند شایستگی قبول مسئولیت داشته باشند و شوربختانه باید گفت مدیرانی بدون در نظر داشتن منفعت مادی شخصی و با درستکاری لازم بود
اداره مملکت
خود شاه را نمیتوان کاملأ تبرئه کرد. چون فساد اطرافیانش را تحمل میکرد . اما شخصأ انسان طماعی نبود که ثروتی رویائی بدست آورده باشد. آنگونه که حرافان انقلابی در طبل های خود برای او کوبیدند
در این مورد بسیار هم واقع بین بود بعنوان مثال وقتی باو گفتند که وزیر کار چهل میلیون دلار، دزدی غیرقابل رد یابی کرده و باید او را کنار گداشت و بزندان انداخت شاه موافقت نکرد
او توجیه میکرد که این مرد حدودأ به مدت ده سال وزیر کار بوده و کار خود را بخوبی بلد است و اگر او را معزول کنیم چند سالی در زندان میگذراند و بعد هم با پولهایش میرود به اروپا و به خوشی میپردازد
در عوض او اکنون هرروز ساعت شش صبح سر کار خود حاضر است و میداند که من همه چیز را میدانم لذا اگر نه از ترس چیز دیگری، بعلت احساس گناهی که میکند ، بهتر از گذشته به مملکت خدمت خواهد کرد.
آیا بهتر بود او را معزول کند و بگذارد او به اروپا برود و مشغول بازی با پولهای دزدیش بشود یا سر کار بماند و سازنده باشد؟ مخصوصأ که پولهای دزدی شده قابل ردیابی نیود تا باز پس گرفته شود.
درهنگام گروگان گیری از سفارتخانه دیگر جائی نماند که کارشناسان انقلابی نگشته باشند تا بلکه سندی بر تخلفات مالی شاه بیابند. این جستجو به منظور این بود که مدرکی در دست داشته باشند و بدلیل آن بتوانند طبق قانون استرداد مجرمین آنرا تحویل پاناما بدهند.
در مارچ هزارونهصدوهشتاد، در کنفرانس هال بانک مرکزی، جائی که پرزیدنت بنی صدر موارد قانونی ضد شاه را اعلام میکرد، منتظر افشاءگری های داغی بودند اما چیزی که قابل چاپ باشد بدست نیامد.
کارشناسان انقلابی نتوانستند شاه را به هیچ نوع فساد مالی محکوم کنند. گرچه این مطلب شامل حال بعضی از اقوام نزدیک شاه نمیشود.
جالب است بدانیم که در عرض شش ماه حکومت، ملاها مبالغ هنگفتی را چاپیده و به حساب های شخصی خود که در بانگ های خارجی باز کردند، سرازیر کردند. خیلی بیش از ده برابر آن مبلغی که شایع بود هزار فامیل در بیست و پنج سال حکومت شاه برده بودند
غالب پولی که قبل از انقلاب از ایران خارج شده بود، توسط کاسبانی مانند لوله کش ، نجار ، بساز وبفروشها ، پیمان کاران ، سیمکشهای برق و ساختمان و غیره بود که قبل از خروج شاه پول خود را خارج کردند
وقتی شکست عاقبت در هزارونهصدوهفتادوهشت ، آمد شاه آمادگی نداشت و قادر نبود با آن بجنگد. او در شکستن ماسک پر هیبت خود بعنوان پادشاه مقتدر عجله بخرج داد وبا افتادگی به چاره جوئی پرداخت
سفیران انگلیس و آمریکا بیش از همه مورد پرسش او بودند اما در عین حال راه حلهائی که آنان عرضه میداشتند متغیر و مبهم بود و باز تابی از بی تصمیمی و نفاق با رؤسای خود. مشاوران دیگر گروهی از سیاستمداران بازنشسته و دانشمندان علم الاجتماع و فرماندهان نظامی و بعضی روحانیون برجسته بودند.
.اندرزهای آنان آنقدر ضد و نقیض بود که به شاه کمک نمیکرد تصمیمی بگیرد
برای بهبود اوضاع شاه به خطائی دست زد وآن دلجوئی از موضع ضعف بود. در آخرین فصل هزارونهصدو هفتادوهشت، در مقابله با خاموشی حیرت انگیز شاه ؛ توده های غیر سیاسی از جمعیت شهر نشین که شصت در صد آنان زیر سن بیست و پنج سال بودند و هنوز تجربه کافی سیاسی نداشتند و به اصطلاح دهانشان بوی شیر میداد . به فتنه گری و آشوب پرداختند و در نتیجه موجب شدند که این سیل غیر قابل برگشت باشد
اما شاه از راه انداختن حمام خون خودداری ورزید که باید او را تحسین کرد. شواهد فراوانی نشان میدهد که در این برهه او در همه مدت آشوب استوار باقی ماند و اجازه خونریزی نداد
او مکررأ به همه پیشنهادات خشونت آمیز، چه از جانب فرماندهان نظامی و چه پیشنهادات غیر منتظره منابع غربی ، پاسخ رد داد
در پایان سال شاه آماده بود که قدرت را رها کند.
تصاویری که او را در هنگام خداحافظی در مهرآباد با چشمان اشکبار نشان میدهد از چهارده ژانویه هزارونهصدوهفتادونه، باقیمانده تا نشان دهنده رؤیائی باشد که به کابوس تبدیل شد
در نومیدی وحشتناکی که شاه در هنگام خروج از ایران داشت نخست وزیر صدیق و درستکار خود امیر عباس هویدا را که سیزده سال نخست وزیر ایران بود بجای گذاشت که سریعأ بعد از انقلاب توسط قاضی خونخوار انقلاب خلخالی اعدام شد
با خروج شاه، ایران به تاریکی قرون وسطی بازگشت. حکومت وحشت که او دقیقأ در مورد آن هشدار داده بود در اولین فرمان عمومی خمینی وقتی حکومت را در فوریه هزارونهصدوهفتادونه، بدست گرفت این بود که حق زنان را بعنوان قاضی در دادگاه فسخ کرد
خمینی در اولین بخش کار خود وزارت دادگستری را منحل کرد و اعلام کرد هر که با او دشمن است دشمن خداست و باید جابجا کشته شود. بدون اینکه احتیاجی به دادگاهی شدن یا قضاوت داشته باشد
آن علامت مصائب و خونریزیهائی بود که بعدأ بدنبال داشت
شاید هیچ حکمرانی مانند شاه، از رستگاری، پس از زمان خود برخوردار نشده باشد. و این مرهون باز سنجی کارنامه او نیست، بلکه مربوط است به بدی عمل و توحش زیاده از حد آنان که بعد از او بر قدرت دست یافتند
زیرا بسیار بدتر و خیلی وحشتناکتر از هر اتهامی بودند که توسط بد ترین مخالفان به شاه نسبت میدادند
پژوهش در این باره حامی این تئوری است که ارزشهای هر رژیمی را میتوان با سنجش اعمال و لیاقتهای جانشینانش در بهبودی اوضاع بعدی مشخص نمود و تهمت ها را تشخیص داد
بدان گونه که در بین سیاستمداران آمریکا رایج است اگر بپرسیم ؛ آیا حالا وضع بهتر است ؟ مسلمأ ایرانیها پاسخ خواهند داد "نه
Saturday, February 03, 2007
Friday, February 02, 2007
گزارش:از سوی مبارزین درونمرزی عشایری منطقه سمیرم و حومه
خبر فوری موضوع:خیزش ملیآغاز قیام مسلحانه عمومی عشایر لر،بختیاری و قشقائی برای سرنگونی رژیم منفور جمهوری اسلامیبا پیوستن تعدادزیادی از مبارزین دلاور ملی برونمرزی به همرزمان شجاع عشایری در منطقه استان اصفهان و دیگر استانهای همجوار، از دیروز حرکت بزرگ رهائیبخش ملت ایران بدست توانای عشایر غیور میهن آغاز شد.دیروز منطقه سمیرم حد واصل بین استان اصفهان و شهرستان یاسوج شاهد صحنه سنگین نبرد میان نیروهای یگان ویژه؛ سپاه و بسیج با پارتیزان ها و مبارزان مردمی و مردم شهر بود. این نبرد سنگین که به معنای واقعی کلمه تداعی کننده خط مقدم نبردهای زمینی بود؛ تلفات سنگینی خصوصا از طرف نیروهای دولتی بر جای گذاشت. منطقه سمیرم، یاسوج و مناطق عشایر نشین استان فارس در پی این جنگ تمام عیار به عنوان منطقه قرمز اعلام شده. در این نبرد سینه به سینه جوانان مبارز توانستند با تفنگ های قدیمی لشکر تا دندان مسلح جمهوری اسلامی را پس از تحمل تلفات و صدمات بسیار وادار به عقب نشینی وقاحت بار نمایند. در این عملیات گسترده ،هزاران تن از عشایر مبارز حضور داشته و مناطق وسیعی از نواحی عشایری و چندین روستا،بخش و شهرستان از استان اصفهان و استانهای همجوار بدست این دلاوران ،آزاد شده اند.تعداد کشته ها و مجروحان دولتی به حدی بود که امروز بنیاد شهید بلافاصله با تسلیت گفتن این واقعه به خانواده های آنان قول داد اسامی انان به عنوان شهید و جانباز و خانواده هایشان به عنوان خانواده شهید و جانباز مورد حمایت مالی بنیاد شهید قرار بگیرند. این اقدام برای بازگرداندن روحیه به افراد سپاهی و بسیجی است که با دیدن این صحنه ها پذیرش شکست و عقب نشینی را به مرگ فجیع و یا معلولیت دایم ترجیح دادند.((مردم مناطق عشایر نشین همواره با شناسایی عوامل جمهوری اسلامی که رودرروی آنان ایستاده اند از خود و خانواده آنان به شدت انتقام گرفته اند و همین موضوع همیشه مانع بزرگی برای اعزام نیرو به مناطق عشایر نشین ایران محسوب می شود. چند سال پیش مردم این منطقه یکی از جاسوس های نفوذی رژیم را پس از شناسایی با اره برقی دو نیم کردند و جسدش را جلوی پاسگاه نیروی انتظامی سمیرم که در منطقه قلعه آن شهر قرار دارد انداختند.موقعیت کوهستانی منطقه و ساکنان دلیر آن که تماما عشایر قشقایی و بختیاری هستند و مردمان جسور شهرستان های سمیرم و مناطق هم جوار اجازه نفوذ و تجسس به نیروهای دولتی را نمی دهد. ))در حال حاضر تمام اتومبیل هایی که از اصفهان و شهرضا عازم سمیرم و یاسوج هستند به شدت بازرسی می شوند و اجازه ورود به شهر را به افراد غیر محلی نمی دهند.با توجه به هم جواری سمیرم با یاسوج؛ شیراز و مسجد سلیمان امکان دامن گیر شدن این درگیری ها بین عشایر این مناطق و سپس همه گیر شدن آن در سراسر کشور وجود دارد.((سمیرم تا اصفهان 140 کیلومتر بیشتر فاصله ندارد و تمام شهرها و روستاهای بین راه تا 60 کیلومتری اصفهان اغلب در اختیار عشایر قشقایی و بختیاری است. و معمولا دولت اختیار چندانی در این مناطق ندارد. در هر خانه یک تفنگ دو لول شکاری با یک قطار فشنگ علنا وجود دارد. قهرمان محبوب سمیرم الله قلی خان است، که به واسطه خیانت کشته شد. اول انقلاب وقتی خلخالی شهر به شهر برای اعدام ها می رفت به سمیرم که رسید مردم شهر به کاروان حامل او حمله کردند برای کشتن خلخالی که متاسفانه موفق به فرار شد و فقط یک لنگه نعلین از او در اختیار مردم مانده. سال گذشته هم درگیری شدید در منطقه مهرگرد بین نیروهای عشایر و سپاه و بسیج چندین کشته و مجروح داشت. بارها دولت قصد تجزیه این منطقه و واگذاری آن را به شهرستان مذهبی دهاقان داشته که در تمام این سالها موفق نشده.))رژیم کثیف آخوندی در اولین واکنش به این قیام ملی و مردمی گسترده، مبارزین را گروهی ارازل و اوباش و قاچاقچی مواد مخدر قلمداد نمود که از راه زاهدان و استان سیستان و بلوچستان به نواحی مرکزی کشور نفوذ نموده اند. ( زهی خیال باطل).اخبار جدید ،متعاقبا ارسال خواهد شد... / پاینده ایران / جاوید ملت ایران
Subscribe to:
Posts (Atom)