Friday, May 29, 2009

تاریخ ما OUR HISTORY



ENGLISH TRANSLATIONWe are the generation of after the revolution. Many of us where not there. But we didn't read the history in the regime's history book of schools with only lies. If the past is the light of the future, than we have to read the history in the book of the upstanding people. We will review the history, its 1978, the fire is burning in every people. The fire of angry people that bring an end to the dictatorial monarchy regime. The regime that is destroying the humans. Let me talk about the freedom lovers, those who give their live, for freedom and human rights. But the primitive clerics, those who suppressed the people and preach at mosques and said only things that the king (shah) want; They came to hijack the revolution. Its 1979, the king has runaway. But the primitive, most anti human person, Khomeini the devil, has come to Mehrabad Airport. They ask him 'want is his feelings', and he say 'nothing'. Normally, when he only have eat and sleep, not suffered anything, when the other persons were struggling, he has sitting in a corner, and now he's surfing on the people's revolution, normally that he doesn't have feelings. The political time, the time of revelations, in street young people with newspapers, posters, and books, are breaking of the primitive objectives the mullahs. But they (mullahs) start attacking the young people, they say that they must have the hejab. They attack people every, every day.This is our history. The true story of Iran. The future is ours, that's the believe of struggling peoples. The true generation of the revolution is still standing, with bled in heart, but open mind. They are using the last drops of freedom. They say the party of knifes (Islamic Republic Party) must go to the middle ages. 1981, on 20 June, at the pacific protest, Khomeini gave the right to his force to fire on the people to kill them. It's not possible to talk anymore, the only option: Army Struggle. 1982, the anti-Iran war has begin since a long time. Khomeini wants to throw all the freed energy, all the knowledge in the war with the neighbor. 1983 -- 1984, the devil regime thinks that he can with torture and execution, execution of 10 or 100 people at the same time, bring an end to this struggle for freedom. 1985 -- 1986, the end of the war is nearby. 1987, the liberation army of Iran brings new light for freedom. This is our history. The true story of Iran. The future is ours, that's the believe of struggling peoples.1988, we have to go, to bring an end to the 8 year machine war of the regime. The devil drinks the poison.1989, the devil Khomeini dead and go to the hell. Someone other come as his place, a brainless, a preacher, Khamenei. 1990 -- 1991, after the drinking of the poison, the end of the regime is nearby. But the Kuwait war give him new live. Let me talk about Rafsanjani, who say about himself that he's the leader of construction. Lie! He's the leader of losers and destruction. He steals everything of the people in 8 year power. This is our history. The true story of Iran. The future is ours, that's the believe of struggling peoples.Now 1997, a new wolf with turban and beard, the fascist, he wants the opposition in the list (of terrorist organization). He says that he's a reformist, and want talks between cultures, and thinks like that. And again the only slogan is from the resistance of Iran that say that 'a viper give never birth to a dove'. Death to Khatami become the slogan of the people. Finally we arrive to today. The victory is nearby, the face of the devil is revealed to everyone. Ahmady, no Antary (monkey) Nejad has come and he is the last pawn of the regime, and is also now checkmate.People, hand in hand, don't let them breathe anymore. Come, old and young, unite, and bring an end to the devil regime. People, hand in hand, don't let them breathe anymore. Come, old and young, unite, and bring an end to the devil regime. This is our history. The true story of Iran. The victory is ours, that's the believe of struggling peoples.Victory, Victory, Victory, ...

PERSIAN SOLDIER سرباز ایرانی‌



Sarbaze Irani(iranian soldier)Translation To English:Always - storm begins with a wind andstart of a roaring flood is a drop of waterlet me say this better with simple languagethat this song of mine is only a voiceamongst sixty million other voicesflowing from other people's voice-boxwhom like me are an Iranian soldier andare unsatisfied with their country's situation because after twelve centuries of strugglethey're still under the rule of the Arabic Caliphatesother than toppling them there's no other waythis is the hard lesson of historythe place for light is after darkness Iranian soldier, anytime you stand up freedom beginswhile you sit alone the dark and black night continuesdecision is your, it's your choice, you personally have to want freedomIranian soldier, Iranian soldierwhat you hear is voice of a new generationdemanding the right for freedom of speechand for the freedom of anyone whomare jailed for voicing their opinionsour struggle will continue onuntil the lion-and-sun is displayed on our flaglion-and-sun is a type of weapon andtheir fear of it is only a testimony of thatthey're afraid of a flaguniting us so they're shakingit's time to believe in one faithand that's "patriotism"the official religion of thetrue Iranian soldier is that countryman our problems have solutionand to hope for victory is the only waylet me tell you about this hopethat's a thorn in our enemy's eyeif you have an addiction, put it awayhave too much resentment, put that away tooand with the help of hope, love and each otherwe'll rebuild our homeland againit's time to not ask ourselveswhat this country has done for usand instead for even once seewhat we have done for our homelandafter all this country has a right to us tooand there's a limit to being unappreciativeamongst every hundred personal steps taken how niceit'd be to take one step for the homeland

Thursday, May 07, 2009

سخنرانی شاهزاده رضا پهلوی




سخنرانی شاهزاده رضا پهلوی – در دانشگاه کاليفرنيا ارواينششم ماه می ٢٠٠٩اعضای دانشکده، دانشجويان، ميهمانان محترم، خانم ها و آقايان:بسيار خوشحالم که بارديگر که به دانشگاه ارواين بازگشته ام. اين، برای من فرصت مناسبیاست که دراين مرحلۀ حساس از روابط دو کشورمان، و تاثير بزرگی که می تواند در تامين ثباتو صلح خاورميانه داشته باشد، در اينجا سخن بگويم.اجازه بدهيد سخنم را با اين موضوع آغاز کنم که هرچند از نظر شما، دانشگاه جايی است کهجويندگان دانش می توانند در آنجا با صلح و آرامش و آزادی به تحصيل بپردازند، اما متاسفانهچنين شرايطی برای هزاران دانشجوی سرزمين من فراهم نيست و ذهن جوان و جستجوگر آنان،در فضای بسته و تعصب آميزی که از سوی حکومت نامحبوب ديکتاتوری دينی با خشونت برآنان تحميل می شود همواره در قيد و بند گرفتاراست.بخاطر چنين شرايط نادلخواهی است که دانشگاه ها در کشورمن فضايی برای آزاد انديشيدن وآزادانه فراگرفتن نيست. برای دانشجويان ايرانی فرصتی برای بحث و گفتگوی آزاد دربارۀمسايل روز و دربارۀ آنچه آيندۀ ايران را شکل خواهد داد، آن چيزی نيست که در دانشگاه هایغربی به طورعادی فراهم است.با اينهمه، علاقمندم اعلام کنم که دانشجويان ايرانی، هرگز به اين شرايط تحميلی از سوی رژيمگردن نمی نهند و مقاومت دليرانۀ آنان همچون خاری درچشم رژيم تحميل گر فرو می رود.مقاومت پيگير و سرسختانۀ دانشجويان ايرانی و کوشش مداوم آنها برای پيشبرد ارزش هاینيز متوقف « زندان روشنفکری » دموکراتيک و سکولار، که حتی در درون سلول هاینمی شود، به صورت منبع الهام مبارزۀ مردم عادی در سراسر کشور در آمده است. در حقيقتجنبش نيرومند دانشجويی برای به دست آوردن آزادی، عدالت و حقوق بشر، به صورت نيرویمحرکه و برانگيزانندۀ حرکت های مشابهی از سوی جنبش بانوان، سنديکاهای کارگری واقوام واقليت های مذهبی در سراسرکشور درآمده است.با اينهمه، دانشجويان ايران همچنان هوشيارانه و واقع بينانه به دورنمای آينده می نگرند و ازخطرات راهی که برای پيشبرد آرمان هايشان در پيش گرفته اند آگاهی دارند. آنها همچنانمی دانند که اهداف درستی را دنبال می کنند و نيز می دانند که برای نجات آينده ای که به آنانتعلق دارد می بايد با رژيم حاکم بجنگند.دوستان عزيز،انگيزۀ من اين است که از نبرد دانشجويان ايران با حکومت واپسگرای اسلامی، تا پيروزینهايی آنان پشتيبانی کنم، و اطمينان دارم که اين پيروزی سرانجام به دست خواهد آمد و اتحادنامقدس تعصب مذهبی و ديکتاتوری سياسی را که مردم عادی ايران را به روز سياه نشانده استو جايگاه کشور ما را در جامعۀ بين المللی تا اين اندازه تنزل داده است، در هم خواهد کوبيد.من نيز به سهم خود، دچارهيچ توهمی دربارۀ موانعی که برای رسيدن به اين هدف بر سر راه ماقرار دارد نيستم و به درستی از دشواری هايی که هر روزه با آن روبرو می باشيم آگاه هستم. اماباور من اين است که در اين نبرد با حکومت اسلامی، پيروزی با ما خواهد بود.حکومت منفور و نامحبوب اسلامی در ٣٠ سال گذشته، با بيش از ٨٠٠ ميليارد دلار درآمدنفت، هيچ گام واقعی برای تامين و افزايش آسايش مردم، آسودگی خيال آنان و آبادانی کشوربرنداشته است. زمانی از روی کار آمدن اين حکومت نگذشته بود که ملاها حسن نيت ملت ايرانو جامعۀ بين المللی را به باد دادند.با نگاهی به گذشته، دشوار می توان به نتيجه ای جز اين رسيد که هدف آنانی که قدرت رادرتهران به دست گرفته اند تنها دگرگون کردن اوضاع در منطقه يا در جهان اسلام نبوده، بلکهآنان خواهان در هم ريختن اوضاع در همۀ جهان بوده و هستند.واقعيت اين است که برنامۀ رژيم اسلامی برای صدور انقلاب، تا آنگاه که اکثريت مردم کشوررا از خود رويگردان نکرده بود تنها به شعارهای توخالی و ياوه سرايی محدود می شد. بهگونه ای که جز در پيش گرفتن سياست خارجی آمريکا ستيزانه ای که با گروگان گرفتنديپلمات های آمريکايی در تهران آغاز شد و تا کنون نيز ادامه داشته است هرگز بجز جنگتبليغاتی برای شيطانی نشان دادن چهرۀ کشورهايی مانند اسرائيل به خاطر زير پا نهادن حقوقفلسطينی ها، و يا عليه برخی کشورهای عرب به بهانۀ وابستگی آنها به ايالات متحدۀ آمريکا،کوچکترين اقدام عملی و جدی در بيرون از مرزهای خود انجام نمی داد. در مورد عربستانسعودی و رهبران آن نيز که مورد کينۀ شخصی خمينی بودند که معتقد بود مقدس ترين مکانمذهبی مسلمانان در مکه و مدينه را غصب کرده اند، از محدودۀ تبليغات دشمنانه و شعارهایتوخالی فراتر نمی رفت.اما، آنگاه که هيجان روزهای اوليۀ انقلاب فرونشست و زمينه برای درک هوشيارانۀ مردم ازواقعيت ها فراهم شد، اوضاع رو به تغيير نهاد. نخست و مهمتر از همه، جنگ ايران با عراقکه زندگی صدها هزار از جوانان ايرانی در آن بيهوده بر باد رفت، به مانند وسيله ای برایمستحکم کردن سلطۀ بنيادگرايانۀ خود در سرتاسرکشور مورد سوء استفاده قرار داد و کوچکترينجنبش ضد حکومت اسلامی را به بهانۀ جنگ، با خشونت تمام سرکوب کرد.افزون براين، هرچه بی کفايتی رژيم و سوء مديريت آنان در ادارۀ کشور آشکارتر گرديد نيازدر بيرون « يک خط مقدم دفاعی » حکومت گران اسلامی به توسل به عوامل ديگری مانند: ايجادمرزهای کشور، برای حفظ و بقای حکومت اسلامی، به ضرورت اوليه تبديل گرديد. چنين بودکه طيف سياست های ضد و نقيض حکومت اسلامی که در بيست و چند سال گذشته شاهد آنبوده ايم، با برپا ساختن حزب الله لبنان در اوايل دهۀ ٨٠ ، تا پشتيبانی های مالی و غيره که بهگروه های تند رو مانند حماس در فلسطين، يا ادامۀ واسطه گری برای گروه های تندروی شيعیدر عراق و افغانستان يا بحرين.... ليست می تواند همچنان ادامه يابد.در بيرون « يک خط مقدم دفاعی » جالب است که بگويم که تلاش حکومت اسلامی برای ايجادمرزهای کشور برای بقای خود، از زبان محمد خاتمی، رئيس جمهور پيشين حکومت اسلامیآشکار تاييد شده است. بنا به شهادت يک ديپلمات ارشد آمريکايی در جلسۀ کميته روابط خارجیآيا او درک نمی کند که مسلح » سنای آمريکا در اوايل سال جاری، که از خاتمی پرسيده بودکردن مناطقی مانند جنوب لبنان و يا تجهيز کردن گروه هايی مانند حزب الله و حماس می تواندخاتمی پاسخ ،«؟ به درگيری های وحشتناک بين اسرائيل و ديگر کشورها در منطقه منجرشودبه خاطر داشته باشيد که ايران طرح دفاعی خود را بر خطوط جبهه های » داده بود که بايد.« خارجی می ريزدبنابراين، برخلاف آنچه که به وسيلۀ برخی از کارشناسان به گونه ای اغراق آميز دربارۀقدرتمندتر شدن رژيم اسلامی ناشی از سياست های متغير دولت آمريکا ابراز می شود، بايدبگويم که اين زياده روی در برآورد قدرت حکومت اسلامی، سخن بيهوده ای بيش نيست.باورمن چنين است، زيرا حکومتی که از پشتيبانی قوی مردمش برخوردار باشد، هرگز آرامشمانند آنچه « خط مقدم دفاعی » خيال مردم و آبادانی کشورش را فدای پديد آوردن يک باصطلاحکه به آن اشاره کردم، نمی سازد. دربارۀ جاه طلبی های هسته ای رژيم، که اکنون به صورتکانون اصلی درگيری ايران با جامعۀ بين المللی تبديل شده است، می پرسم که: اين چه حکومتیاست که با نشستن بر روی عظيم ترين ذخاير گاز و نفت، اگرنقشۀ ديگری جز استفادۀ صلح آميزاز انرژی هسته ای ندارد، چرا با پنهان کاری و دروغگويی، جامعۀ جهانی را عليه خودبرمی انگيزد و مردم کشورش را گرفتار عواقب آسيب رسان تحريم های اقتصادی و يا حتیدرگيری احتمالی نظامی می کند؟برپايۀ اين واقعيت ها است که به نظرمن، اگر حکومت اسلامی، نيرومند می بود و اعتماد بهنفس می داشت هرگز به سياست های ستيزه جويانۀ پرهزينه ای که رهبران اين حکومت، درپشتيبانی از عواملشان در جاهايی مانند لبنان، فلسطين، عراق و افغانستان در پيش گرفته اند، و يادر مقابلۀ منفی با شورای امنيت سازمان ملل متحد بر سر دستيابی به جنگ افزار هسته ای دستنمی زد. اين چنين سياستی، نشانۀ تزلزل و احساس عدم اعتمادی است که به هر حکومتی کهمورد تنفر و انزجار مردم کشورش قرار داشته باشد دست می دهد.اکنون، علاقمندم به همان موضوع بسيار مهم روابط ايران و آمريکا در اين مرحله بپردازم. باوجود محبوبيت شخصی پرزيدنت اوباما و فضای تازه ای که دولت او از زمان روی کار آمدنپديد آورده است، ساده لوحانه خواهد بود اگر با آگاه بودن از مسايل آشکاری که روابط ايران وآمريکا را در ٣٠ سال گذشته به تيرگی کشانده است، تصورکنيم که يک گشايش ناگهانی درروابط ايران و آمريکا به دست خواهد آمد.رژيم اسلامی ايران از نخستين روز روی کارآمدن در سال ١٩٧٩ تا کنون، سياستی بر پايۀايدئولوژی دينی، با هدف استقرار کشوری با دکترين مذهب شيعه در پيش گرفته است. تکيۀاصلی اين دکترين، بر دشمنی با ايالات متحده قرار دارد، که ريشۀ آن از عدم تفاهم سياسی ومغايرت فرهنگی با دنيای آزاد سرچشمه می گيرد. در اين دکترين، ايالات متحده به عنوان يکنيروی مهاجم و دست انداز، که با استفاده از پايگاه اسرائيل، درقلب سرزمين های اسلامی مستقرشده، ديده می شود. افزون براين، ايالات متحدۀ آمريکا در چشم حکومت اسلامی، مانعی است کهدستيابی اش به هدف هايی که آرزوی سلطه جويانۀ اين حکومت در منطقه است را ناکاممی سازد.در ٣٠ سال گذشته، پنج رئيس جمهور آمريکا با اين درگيری ها روبرو بوده اند و همۀ ابزارهایسياسی، از انواع تضييقات تا دلجويی، از اقدامات بازدارنده تا تهديدهای آشکار توسل به زورعليه حکومت اسلامی را با ناکامی بکار گرفته اند. بخش مهمی از اين ناکامی در غرببخصوص آمريکا بوده است. اين ناکامی، از نابسامانی در بکارگرفتن ابزارهای ياد شده نيز ناشیمی شود.اکنون، دولت جديد آمريکا، با اميد برای گشودن اين گرۀ کوری که هر دو حزب آمريکا مدت ٣٠سال گرفتار بازکردن آن بوده اند می خواهد گفتگو و مذاکره را بر رويارويی ترجيح دهد. امااگر هدف گفتگو با حکومت اسلامی منصرف کردن رژيم از ادامۀ سياست های کنونی اش باشد،نخستين پرسشی که به ميان می آيد اين است که آقای اوباما چه اهرمی در دست دارد که بتواندنتيجه ای متفاوت از پيشينيان خود در مذاکره با جمهوری اسلامی، به دست آورد. اگرگمانمی کنند که اين اهرم بر پايۀ بازسازی اعتبار جهانی آمريکا در اثر محبوبيت و پرستيز شخصیپرزيدنت اوباما است، بايد بگويم که شايد دولت آمريکا به سوی يک ناخشنودی و ناکامی ديگرگام برمی دارد.اين احتمال وجود دارد که حکومت اسلامی به منظور کسب مشروعيتی که از نداشتن آن رنجمی برد به ندای آمريکا برای گفتگو پاسخ مثبت دهد، بدون اينکه در مسايل کليدی که برایآمريکا و متحدانش اهميت دارند کوتاه بيايد. اما حکومت اسلامی گفتگو با آمريکا و متحدانغربی اش را دليلی برای مشروعيت حکومت خود به مردم ايران جلوه خواهد داد. اگر هدفپرزيدنت اوباما از گفتگوی مستقيم با حکومت اسلامی اين است که از راه های ديپلماتيک، رژيمايران را به تغيير برخی از سياست های ضد و نقيض خود مانند جاه طلبی های هسته ای و ياسياست منفی مداخله جويانه در منطقه وادار سازد، مطمئنا همانگونه که در هفته های اخير شاهدآن بوده ايم، ايشان شگفت زده خواهد شد که ببيند حکومت اسلامی به جای اينکه خود تغيير رفتاردهد، برای آغاز گفتگو با آمريکا، خواستار تغيير رفتار از سوی دولت ايالات متحده در برابرخود خواهد شد.نگرانی من اين است که در پايان اين ماجرا ميليون ها ايرانی بی نام که جويندگان آزادی ودوستان طبيعی دنيای غرب هستند، تاوان اينگونه اشتباهات را بپردازند.دراينجا، بسيار به جا می دانم که نکته ای دربارۀ پيام نوروزی پرزيدنت اوباما که بسياری ازايرانيان را در ابهام فرو برده است بگويم. پرزيدنت اوباما، درپيامی که برخلاف پيام روسایپيشين آمريکا، هم مردم ايران و هم دولت ايران را خطاب قرار داده بود، اشارۀ خاصی به شعرشاعربزرگ ايران، سعدی که درقرن ١٣ ميلادی زندگی می کرد، داشت. واقعيت اين است که،همان شعرسعدی، نوشته بربالای تالار ورودی ساختمان سازمان ملل متحد در نيويورک، کهشکسته شدن همۀ سدها را اعلام می کند:بنی آدم اعضای يک پيکرندکه در آفرينش ز يک گوهرندچو عضوی به درد آورد روزگاردگرعضوها را نماند قرارتو که از محنت ديگران بی غمینشايد که نامت نهند آدمیتاريخ فرهنگ و تمدن غنی سرزمين من، سخنان سعدی را در ضمير ناخودآگاه اکثريت قاطعمردم آن سرزمين که امروز قربانيان اصلی حکومتگران خون آشام و بی رحم اسلامی هستند،نهادينه ساخته است.درحالی که من پرزيدنت اوباما را برای شهامت و ابتکار او در تمايل به ارائۀ يک راهکار نوينتحسين می کنم، اما از اين حکمت که مردم زير ستم را با حکومتی که برآن مردم ستمگریمی کند در يک کفۀ ترازو قرار داده است هيچ سر در نمی آورم. با تاکيد روی اين نکته، هدفاصلی من اين است که توجه شما را به مسئوليتی که همۀ ما، به عنوان انسان، برای نشان دادنعلاقمندی و دلسوزی نسبت به سرنوشت کسانی که بيش از هرچيز به درک ما از شرايطشاننيازمند هستند جلب کنم و در اين زمينه به شما اطمينان می دهم که اين مردم ايران هستند که بهدرک شما نيازمندند، و نه حکومت سرکوبگرآنان.من با خواستۀ دولت تازۀ آمريکا برای ارتباط و گفتگو با حکومت اسلامی مخالفتی ندارم،مشروط بر اينکه به هدف والای صلح جهانی کمک کند. اما اگر يک برآورد هوشمندانه ما را بهاين نتيجه برساند که احتمال ندارد که حکومت اسلامی از مسير ايدئولوژيک خود، و از دشمنی باآمريکا خارج شود، آنگاه ارزش دارد به ياد بياوريم که ايران واقعی هيچ نقطۀ اشتراکی با رژيمیکه قدرت را در ايران غصب کرده است و با مشت گره کرده با جهانيان روبرو می شود ندارد.بنابراين مسايلی که برای هم ميهنان من، همانند همۀ آنهايی که برای حقوق بشر در ايرانکه امکان حل شدن يا « رئال پوليتيک » ايستادگی می کنند مهم است، هرگز نبايد در ازای مسايلنشدن دارند، کم رنگ و بی اهميت شود.اين زمان مناسبی است که بشما بگويم که چرا بحث بين ايدئاليسم و رئال پوليتيک به نتيجۀ مثمرثمرنهايی در ارتباط با جمهوری اسلامی نرسيده است. ايدئاليسم تاکيد بر دموکراسی و حقوق بشردرمقابل امنيت و منافع اقتصادی دارد، درحالی که رئال پوليتيک برعکس عمل می کند.درمورد مسئلۀ ايران اين دوگانگی کاذب است. اينجا، ايدئاليسم رئاليسم است! تاريخ ديپلماسیهسته ای با ايران شاهد واضحی را به دست می دهد که فشارهای اقتصادی و سياسی خارجیکافی نيست که رژيم را به تغيير رفتار وادارکند. بايد به پشتيبانی از دموکراسی و حقوق بشرفکر کرد بعنوان اهرمی که افزايندۀ فشار داخلی بر رژيم برای تسليم می شود، فکرکرد. اين بدانمفهوم نيست که سياستمداران بايد حقوق بشر و دموکراسی را به ليست خواست های خود و باریبر مسئوليت هايشان بيافزايند. بحث من اينست که سياست هايی که موجب رساترشدن صدایملت ايران بشود مهمترين وسيلۀ دردسترس برای سياستمداران است. برای همين است که من«. اينجا ايدئاليسم رئاليسم است » : می گويمخانمها و آقايان،پيش از آنکه سخنانم را به پايان ببرم، علاقمندم به کوتاهی دربارۀ به اصطلاح انتخابات در ايرانسخن بگويم. با همۀ هياهويی که پيرامون انتخاباتی که قراراست در ١٢ ژوئن در ايران رویصحنۀ نمايش برود، می خواهم نکات زير را يادآورشوم:درايران آزادی وجود ندارد، و بازی انتخابات در ايران به هيچ روی و به هيچ شکلی خواسته هاو آرمان های مردم ايران را منعکس نمی کند.بنابراين، هرگونه تبليغی که از سوی لابيست ها و توجيه کنندگانی که ادعا می کنند که در ايران،« دست کم يک گونه ای انتخابات انجام می شود » برخلاف برخی ديگر از کشورهای خاورميانهکاملا گمراه کننده و گول زننده است.« خودی ها » شرايط به همين سادگی است که، همۀ نامزدان انتخابات از سوی حکومت و از ميانبرگزيده می شوند، و عليرغم هرگونه تفاوتی که در روش و يا تبليغات انتخاباتی آنها ديدهمی شود، هريک از آنان که سر از صندوق در بياورد، حتی در جزيی ترين مسئله ای که پيامدآن چه در داخل کشور و چه در صحنۀ بين المللی سرانجام دامنگير مردم ايران خواهد شد، ازيک دستورالعمل پيروی خواهد کرد. و در آخر، هرکس که روی کار بيايد، می بايد هر تصميم ياسياستی را که از سوی ولی فقيه به او ديکته می شود کاملا به اجرا بگذارد. کوتاه سخن، اينکهچه احمدی نژاد بار ديگر سر از صندوق ها به درآورد و چه ديگری، کوچکترين تفاوتی درسرنوشت و زندگی مردم ايران نخواهد داشت.گلولۀ نقره » و يا « هيچ راه حل آنی » اجازه بدهيد سخنانم را با اين مثال به پايان برسانم که من« ايران » برای حل مشکلات ميان ايران و آمريکا نمی بينم. بنابراين، هنگامی که به « ایمی انديشيم بايد در انديشۀ راه حل حساب شدۀ نهايی برای نجات ايران و ايرانيان باشيم.و در پايان اينکه هرگز نبايد فراموش کنيم که ورای چهره های نامطلوب خامنه ای ها واحمدی نژادها، يک ايران ديگری وجود دارد که به شدت خواهان تغييراست.فعالان زن، جوانان خستگی ناپذير و تسليم ناشدنی، سنديکاها، فرهنگيان، دانشگاهيان،نويسندگان، روزنامه نگاران، وکلای دادگستری، هنرمندان، گروه های قومی و اقليت های مذهبیو مردمی که حقوق مدنی آنها زير پا نهاده شده است بخشی از تلاش گستردۀ ملی برای تغيير ودگرگونی هستند.اينها صدای واقعی ايران می باشند و اين ها مردمانی هستند که آمادۀ خطرپذيری برای به دستآوردن فردايی بهتر می باشند.خواستۀ من از شما اين است که از اين هم ميهنان شجاع من پشتيبانی کنيد. شما بايد بطور رسااين پيام را به جوانان ما برسانيد که فرياد آزاديخواهانۀ آنها را شنيده ايد و هرگز آنها را تنهانخواهيد گذاشت.شما هرگز نمی توانيد و نبايد با وجدانی آرام در اين ساعات سرنوشت ساز به آنان پشت کنيدزيرا که آنها آيندۀ ايران هستند.*****