Sunday, December 16, 2007

آیا اگر ما رژیم دموکراتیک داشتیم آنگاه عدالت هم میداشتیم؟

آیا اگر ما رژیم دموکراتیک داشتیم آنگاه عدالت هم میداشتیم؟

.متاسفانه از دوره مشروطه تا به امروز مردم ما بر اساس شعارهای نادرست و اشتباه کشور خود رابه ویرانی کشیدند و امروز از خود میپرسند پس اشتباه ما در کجا بود؟

بپردازیم به اثبات نادرست بودن شعارها. به عنوان مثال شعار شرطی که ما یکصد سال سر داده ایم.
اگر ما رژیم دموکراتیک داشتیم آنگاه عدالت ایده آل داشتیم.

آری فرض اول این شعار یا گزاره، همانا داشتن حکومت دموکراتیک است که یک فرض درست است ، اما بخش دوم یا بخش نتیجه گیری آن که بر اساس فرض بخش اول است بطور کلی اشتباه است. زیرا هیچگاه در تاریخ بشریت دیده نشد که به محض آمدن دموکراسی، عدالت در آن جامعه شکوفا گردد. حتی آقای بهرام مشیری خود در دانشگاه برکلی اعتراف نموند که هیچ کشوری به محض رسیدن به دموکراسی نتوانست عدالت را ایجاد کند و بارها در میهمانیهای تلویزیونی در صداهای رادیوی مختلف آن را نیز تکرار کردند.
گفته آقای مشیری :هیچ دموکراسی جهان، از ابتدا به ساکن شروع نشده،رفته رفته اصلاح شده،از خواص دموکراسی است که خودش را گام به گام درست می کند.
در دقیقه 03:35


http://www.youtube.com/watch?v=E-olc1YHrkk&feature=related

یا جمله شرطی زیر را که نادرست است ملاحظه کنید
آیا خداوند میتواند سنگی بسازد که خودش نتواند او را بلند کند؟
فرض اول این شعار شرطی این است که خداوندیکه قادر به انجام هر کاری است. قسمت فرض درست است ، اما اینکه ما بر اساس فرضمان ناتوانی او را اثبات کنیم کاملا نا درست زیرا ما در فرض قبول می کنیم که او توانا است و در نتیجه این شعار ما کاملا نادرست است. زیرا ما با فرض درست یک نتیجه نادرست بدست آوردیم از اینرو شعار شرطی ما کاملا نادرست است.حال اگر ما این شعار را برای شخصیکه ایمان به خدا دارد و از منطق چیزی نمی داند طرح کنیم ،آنگاه ما پایه ایمان او را به لرزه آورد ه ایم. حال فکر کنید که دیگر شعارهای نا درست چه بر سر یک جامعه می آورند.
آری هموطن عزیز، شعارهائی از این نوع کاملا غیر منطقی و نادرست می باشند.سیاستمدارانیکه درس دوره اول نظری خویش را یا از روی عمد فراموش کردند و یا اصلا متوجه نشدند، ما را به سوی پرتگاه کشاندند و می گویند آنچه که امروز بر سر ما آماده نتیجه رژیم پادشاهی گذشته است، در صورتیکه اگر نیک بنگریم همانا هر چه بر سر ما آمد و خواهد آمد نتیجه انتخاب یک شعار نا درست از دوره مشروطه و پس لرزههای آن در دوره مصدق و 57 بود.
واقعه تاریخی به گفته مشیری:به محض اینکه مرحوم مشیرالدوله قان اساسی در دست در میدان بهارستان پیدا شدو حظار از شادی می گریستند و گمان بردند عدالت خانه باز شد و دموکراسی به ایران آمد.
هم میهن عزیز این واقعه تاریخی به ما نشان میدهد که پدران ما در دوره مشروطه نیز توقع زیادی از آمدن مشروطه داشتند و ما باید خوشحال باشیم که دیگر امروز کسی جرات این را ندارد که بگوید کلمه دموکراسی ، کلمه جادوئی است.این واقع تاریخی به ما نشان میدهد که آنان نیز فریب سخنان و شعارهای از بنیان غلط را خورده بودند. از اینرو اگر امروز بدنبال موانع دموکراسی در ایران بنگریم ، باید گفت که مانع در قلب دموکراسی است.در غیر اینصورت جامعه آمریکا 300 سال وقت احتیاج نداشت تا به این نقطعه برسد.
اینکه بارها و بارها گفته شده ایران در مرحله گذار به دموکراسی است باز خطا است . ایران اصلا در دموکراسی است . این همانا آن خود سازی است که مشیری بارها اعلام نمود که رژیم دموکراسی خود را میسازد.آری ما از صد سال پیش وارد مرحله گذار به دموکراسی شدیم و مصیبت دموکراسی نصیبمان شد و در قرنهای آینده نیز نصیب ما خواهد شد اما میوه آن را کشورهای بزرگ نوش جان می کنند. مصیبت دموکراسی همانا جنگهای داخلی آمریکا و قتل عام سرخوپستان است، تجزیه هندوستان و مرگ میلیونها هندی ووووووو . برخی می گویند هندوستان را بنگرید که چگونه به دموکراسی رسیده است. اما من می گویم هندوستان واقعی قرنها فاصله دارد با دموکراسی، زیرا زمانیکه هندوستان برای دموکراسی قدم برداشت هندوستان و پاکستان یک کشور بودند.پس تا زمانیکه پاکستان و هندوستان هر دو به قله عدالت نرسند و موشکهای هسته ای را که بسوی خود نشانه گرفتند را از بین نبرند هنوز در دوره مصیبت دموکراسی هستند. هر گاه جهان، پاکستان را همانند هندوستان قبول کرد و پاکستان نیز تروریست تعلیم نداد آنگاه جنبش مردم هندوستان در زمان گاندی به قله اهداف خود رسیده است.
آری هموطن عزیز ، مردم ما باید امروز یا بدنبال دموکراسی بروند و تمام ذجرهائیکه در آینده منتظر آنان است را به جان بخرند یا اینکه این تیر را که در پیکر جامعه ما فرود آمده را بیرون کشیده و مستقیما بدنبال آزادی بروند و شرط و شروط آن را نیز کنار بگذارند.همانگونه که در قیام 28 مرداذ 32 مردم شاه را انتخاب کردند. و یا آنزمان که رضا شاه بزرگ را به سلطنت نشاندند.آری یا باید دموکراسی را قبول کنیم و بدنبال آن برویم و سعی کنیم که آن را اصلاح کنیم یا آن را برای همیشه فراموش کنیم .انقلاب ننگین 57 در راه اصلاح کشور نبود که هیچ بلکه با قانون اساسی آخوندی، ما را قرنها به عقبتر از زمان مشروطه برد حال از شما می پرسم آیا این هدف،هدف استعمار گران بود که ما دنده عقب بزنیم یا آرزوی مردم ایران؟. امروز اگر دموکراسی در ایران ما را از لحاظ تاریخی به دوره مشروطه برساند بسیار هنر کرده البته رسیدن به دستاوردهای رژیم شاهنشاهی بدست دموکراسی تنها یک رویا می باشد. پس حتی میشود گفت که دموکراسی توانائی پسرفت و ویرانگری کشور را در درون خود دارد.امروزه برخی اشخاص می گویند که اصولا بودن پادشاهی در ایران به نفع کشورهای خارجی بوده از اینرو آنان با جنبش دموکراسی ایران می جنگیدند، در صورتیکه واقعیت خلاف این است همیشه این خارجیها بودند که نهایت استفاده را از ایران تنها در جنبش دموکراسی خواهی بردند، آنکه بعد جنگ جهانی دوم 12 سال تمام منابع طیبعی ایران را غارت کردند و از سال 57 به بعد نیز مردم کشور من آواره جهان شدند ، و سالهای سال پس از انقلاب مشروطه تا به آمدن رضا شاه بزرگ بود که انگلستان با کمک شیخ خزئل کشور من را غارت کرد. تنها در دوره این پدر و پسر ابر مرد بود که دست خارجیها از کشور من کوتاه شده بود و هر دو یک سرنوشت داشتند.اما اگر مردم ایران در آینده یکبار دیگر چنین اشتباهی بکنند به شما قول میدهم که ایران به عصر مفرغ برگشته و تنها این خارجیان هستند که کشور ما را تاراج می کنند.
مردم ایران یا باید به فکر اصلاح سازی همین قوانین جمهوری اسلامی باشد تا شاید بتواند هر سی یا چهل سال یک یا دو قانون اساسی کشور را اصلاح کنند ، البته قوانین اسلامی در حدود 1400 سال سخت جان بوده و چیزی را عوض نکرده،یا اینکه دموکراسی خواهی را فراموش کنیم و مانند زمان تاجگذاری رضا شاه بزرگ و محمد رصا شاه بزرگ مستقیما بسوی آزادی، عدالت،امنیت ، رفاه اجتماعی، آزادی زن، برابری ووووووو برویم
قدم اول دموکراسی همیشه درست کردن یک قانون اساسی بوده که فرسنگها با جامع ایده آل فاصله داشته و بمرور زمان با کشیدن مصیبت و بدبختی مردم، آقایون دست به اصلاح آن زدند مانند قوانین اساسی آمریکا، که بردگان هیچ اجازه رای دادن را نداشتند، مانند یونان باستان که سازنده این وسیله برای سرمایه داران بود تا آنها بتوانند مردم را استعمار کنند و در آن دوران نیز تنها مردم آزاد که تنها بیست درصد از مردم یونان را تشکیل میدادند اجازه رای گیری و نظر داشتند. امروز نیز قانون اساسی کشور ما باید اصلاح شود، اگر ما دموکراسی میخواهیم. تا بتوانیم شاید قرنها بعد به جامعه ایده آل برسیم و سرمایه داران بزرگ مانند سلسله راکفلرها بتوانند ایران را غارت کرده و چاق و چله بمانند. مسئله بسیار اصلی در اینجاست که یونان باستان تشکیل شده بود از ایالات شهری ، تکرار میکنم ایالات شهری یعنی در هر استانی تنها یک شهر بود و در آن شهر ثروتمندان زیادی بودند و ترس زیادی داشتند که اگر شاهی را از میان یکی از آنان انتخاب کنند آنگاه آن فرد دیگر سرمایه داران را نابود می کند ، از اینرو به فکر ساختن نظامی شدند تا بتوانند همه آنان زنده بمانند و ثروتمندتر شوند از اینرو نظام دموکراسی و پارلمان را درست کردند. در حقیقت هر گاه این سرمایه داران قدرت را در دست گرفتند، شعار آزادی و عدالت را سر دادند و پشت دموکراسی خود را مخفی کردند و حهان را غارت کردند، در طول تاریخ، ایران همیشه در مبارزه بود با یونان ، روم . اما باعث شرم من است که از قرن حاظر امروزی سخن بگویم. امروز دیگر کار به جائی رسیده که اگر از دموکراسی ایرادبگیری ، در جا مارک دیکتاتور و ظالم را بهت میزنند.
انسان وقتی تاریخ را می نگرد ، متوجه می شود این سرمایه داران بودند که دموکراسی را در روم،یونان، آمریکا ووو به ارمغان آوردند، اما در کشوهای جهان سوم این مردم فقیر و بیچاره بودند که با دست خود شیرجه زدند در چاه بدبختی و ویرانی.و وقتی با مغز به قعر چاه سقوط کردند از خود پرسیدند ، اشتباه از کجا بود؟هـــــــــــا شاه مقصر بود.اما از خود نمی پرسند دسیسه فئودالان،ملاها ، بازاریهای سنتی و دیگران را. از مشروطه گرفته تا به امروز داستان همین بوده و هست.اما نفرین باد بر ما اگر بار دیگر چنین اشتباهی را انجام دهیم در سرزمین پاکی چون ایران.


Sunday, December 09, 2007

OPEN LETTER as received نامه سرگشاده

نامه سرگشاده

مدیریت محترم سایت آنتی ملا لطفأ نامه سرگشاده زیر را جهت اطلاع همگان در سایت بگذارید متشکریم.

دوستان گرامی جناب آقای آرش و فرشید و خانم مهرنوش از ایران و سایر دوستان عزیز:
با درود و عرض تشکر از نامه های محبت آمیز شما و همچنین عذر خواهی از اینکه در جواب نامه شما اینهمه تأخیر داشته ام. علت آن بود که برای انجام بعضی مأموریت ها به ایران رفته و برگشتم. حیف که شما را نمی شناسم و البته من در تهران بودم بطوریکه از نامه آقای فرشید فهمیدم ایشان در کردستان ایران هستند و دو نفر دیگر را نمیدانم در کجای ایران سکنی دارید اما برایم نوشته اید که از ایران به من ایمیل میکنید. بهر جهت، از اینکه مطالب مربوط به ایران را پیگیری میکنید بسیار خوشحالم. در ایران هزاران هزار یا بهتر است بگویم میلیونها میلیون نفر در رسانه ها بدنبال روزنه امیدی برای فردای بسیار تیره و تار ایران هستند.
سازمان ما هم مانند چندین سازمان دیگریست که غالبأ زیرزمینی و مخفیانه کوشش میکنیم و آرزومندیم بتوانیم روزنه ای بسوی آینده بهتر برای ایران بگشائیم. متأسفانه همگی این سازمانها تنگدست و با عده محدود هستند و علت آنست که مردم خود فروخته ای در دو سوی مرزها وجود دارند که این کوشش را سخت تر میکنند. گاه همانطور که نوشته اید انسان میخواهد برای ایران بگرید که چگونه دچار بدبختی و ذلت شده زیرا همین طور که می بینید مردمی دارد که بیشتر به جیب خود می اندیشند تا به کشور خود.
از من خواسته اید که عرب را بیشتر معرفی کنم تا بدانید آنکسی که دارم در باره اش مینویسم و پاسخ های او را برایتان میفرستم کیست که شما حتی نامی از او نشنیده اید؟ من خیال میکنم در نامه هایم تا اندازه ای سوابق او را نوشتم اما اگر کمی واضح تر بخواهید، باید بگویم که خود منهم بیشتر او را از زمانی که به آمریکا آمده زیر نظر گرفته ام. در ایران زمان شاه هرکس باندازه لیاقتش اداعا میکرد و عرب کسی نبود که ادعائی در ارتش بتواند داشته باشد. شاید او در میدانهای ورزش میتوانست ادعائی بکند آنهم تا حد محدودی، زیرا او را نمیتوان با پروین پا طلائی ایران مقایسه کرد اما بهر جهت عرب یک ارتشی محسوب نمیشود، زیرا فقط او را به نیروی هوائی آوردند که تیم فوتبال نیروی هوائی کمی قوی تر شود و حتی دانشکده افسری ندیده و تخصصی روی ابزار جنگی نداشت. از بچه های جنوب شهر و متعلق به خانواده های خرافات زده غرق در فرهنگ عربی اسلام بود که هنوز هم همان چهره کثیف عربی را دارد . با افتخار هر چه تمامتر عکسهای خود را در هر جا توانسته با لباس زیر پوش مانندی به چاپ رسانیده. لطفأ به عکسهای او نگاه کنید تا چهره دهاتی و بسیار نخراشیده و ته شهری او را به بینید. حتی از چهره او میتوانید حدس بزنید که دارای چه روحیاتی است. در نیروی هوائی او را به بخش ورزشی منتقل ساختند و در آنجا نه ازاو مأموریت ارتشی خواستند و نه اطلاعات ارتشی به او میدادند، بلکه به او گفتند که روزها توپ بازی کند تا هر چه ممکن است بازی کردن او بهتر شود. این همه کاری بود که ارتش از او میخواست اما جناب بلند پرواز عرب در اولین فرصت سعی کرد خود را به فرماندهان نیرو نزدیک کند و آنهم بوسیله عرض تملق. بدین ترتیب بود که اگر افسران بالا رتبه میخواستند به ورزش بپردازند جناب ایشان مانند یک نوکر وسائل ورزشی آنان را حمل میکرد و بند کفشهای آنان و زن و بچه هایشان را می بست که خود را بدینوسیله به آنان نزدیک کرده باشد و بهمین دلیل مورد تحقیر سایر پرسنل ارتشی قرار میگرفت
وقتی فتنه خمینی در ایران اتفاق افتاد و ارتش بهم خورد بسیاری از ارتشیان بخارج از مملکت آمدند. البته هیچ نوع ایرادی به آنان که جانشان در خطر بود نیست. در همه کشورهای جهان قوانینی برای پذیرش پناهندگان سیاسی بوجود آمده. درست بهمین دلیل که گاه دیکتاتوریهای خونخوار در جهان بوجود می آید. اشتباه مردم ایران نیز درست همین بدبختی را بر سر ایران آورد و عده ای از نظامیان و سران مملکت ناچار بخروج از ایران شدند. اما آنچه بعدأ بر سر ایران آمد یعنی حمله عراق به ایران در اثر ضعف ارتش ایران، نشان میدهد که اگر همه نظامیان ایران دست به فرار زده بودند، امروز بجای کشور ایران یک عراق خیلی بزرگ در منطقه قرار داشت و این تنها فداکاری بخشی از نظامیان ایران بود که در شرایط وحشتناکی که رژیم برای آنان فراهم کرد، حس وطن پرستی موجب شد در زیر چنین شرایط اسفبار به جنگی که از دوسوی جان آنان را در خطر میگذاشت تن در دهند.
آن روزها من در ایران بودم و شاهد اینکه دسته دسته نظامیانی که توسط رژیم جمهوری اسلامی از ارتش ایران بازنشسته و اخراج و یا به اصطلاح رژیم پاک سازی شده بودند، زیرا جمهوری اسلامی به آنان اطمیانی نداشت ، بعلت حمله عراق به ایران خود را به ارتش معرفی کرده و آماده اعزام به جبهه جنگ می شدند. من شخصأ به یکی از سرگردهای خلبان که اصفهانی بود و به تهران آمده بود تا خود را معرفی کرده به جبهه برود، گفتم مگر دیوانه شده ای، میدانی که کشته خواهی شد. گفت من امروز وظیفه ام اینست که برای حدود و صغور ایران به جنگم ، بعد از جنگ هم وظیفه ام اینست که برای نجات ایران ازچنگال آخوندها بجنگم، ولی بهر جهت بعلت جنگ دارم دوباره خود را وارد ارتش میکنم ، چون در خانه ام که نمیتوانم برای بیرون راندن این رژیم کاری بکنم، باید به داخل ارتش نفوذ کرد و از آنجا کاری مفید برای راندن رژیم یا کودتائی دیگر کرد. آنها که در کودتای نوژه میخواستند خانه خمینی را بمب باران کنند تنها با هواپیما میتوانستند نه از داخل خانه.
بسیاری از این ارتشیان جان خود را باختند که یادشان همیشه زنده خواهد ماند.
عرب در آن روزگار تخصصی نداشت که بدرد ارتش بخورد، لذا کسی هم با او کاری نداشت. اما خارج از ارتش آنان که عشق به وطن داشتند همه بیاری این ارتشیان شتافتند و برای باز پس گرفتن ایران از عراق و راندن عربها از ایران کوشیدند. اگر کوشش این رادمردان نبود امروز ما ایرانی بجای نداشتیم و نام ایران از صفحه جغرافیا توسط صدام محو شده بود. ایران جانبازی این فرزندان خود را فراموش نخواهد کرد.
عرب که دردی برای ایران نداشت بی سرو صدا از ایران خارج شد . در همان بحبوحه قبل از حمله اعراب به ایران از طرف شاپور بختیار کوششی برای نجات ایران شد که به بیراهه رفت زیرا بختیار دانش ارتشی نداشت و کودتا باید توسط ارتشیان مجرب صورت گیرد نه کسی که در خانه نشسته بوده و حرفهای درشت میزده اما نمیدانسته در صحنه چه خبر است و تجربه کاری نداشت و نتیجه آن کشتار بسیاری از دلاوران ایران قبل از حمله عراق شد. در دوران کوشش بختیار بسیاری از نظامیانی که از مملکت خارج شده بودند به پاریس نزد بختیار رفتند تا با او همکاری کنند ولی عرب به آمریکا خزید و چون بلافاصله پس از حمله عراق سپاه آریانا تشکیل شد و بعد هم با درگذشت اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی ، علیاحضرت شهبانو بار سنگین مبارزه را بردوش گرفتند، گروههای زیادی از مردم به ایشان پیوستند . چیزی که جالب توجه بود و گاه اشگ از چشمان ما سرازیر میکرد این بود که میدیدیم مردم ایران اعم از نظامی و شخصی مخفیانه بدور هم جمع شده اند تا از سپاه آریانا در صورت حمله به ایران برای زدودن آخوندها حمایت کنند. در آنموقع گروه بسیار اندکی از مردم نسبت به این کوشش علیاحضرت شهبانو بی اعتنا ماندند که یکی از آنها همین مصطفی عرب بود که در آنموقع در آمریکا بود و خطری هم او را تهدید نمی کرد. اما ترجیح داد زیر دامن زنش پنهان شود مبادا که گربه شاخش بزند و البته چون ایشان پهلوان پنبه هستند، به محض اینکه ارتش آریانا بعلت نبودن پول برای ادامه جنگ بهم خورد، جناب ایشان آهسته دامن زن خود را کنار زد تا ببیند که خطری نیست و آنوقت بیرون آمد و برای اینکه جبران ضعف و زبونی خود را کرده باشد کتک مفصلی بزنش زد و زیر لگد او را طوری خرد کرد که زن بیچاره فرار را به ماندن در خانه نامرد بی وجدان وبی شرافتی چون عرب ترجیح داد و از خانه عرب فرار کرد.
حالا عرب باید کاری برای گذران معاش زندگی میکرد و او که در همه عمر جز لگد زدن به توپ کاری بلد نبود به فکر اخاذی افتاد. که این باجگیری هم از فرهنگ کلاه مخملی ایشان سرچشمه میگیرد. در ایران همیشه این رسم بوده که کسانی نشریه درست میکردند و بقیه را تهدید میکردند که یا باید به ما باج بدهید یا در نشریه خود به شما بد و بیراه خواهیم گفت تا آبروی شما برود. عرب نیز به همین فکر افتاد و از آنجا که کلیه خلبانانی که به آمریکا آمده بودند همگی به کاری مشغول شدند که البته کوچک بود اما موجب میشد دست آنان جلوی کسی دراز نشود. عرب تصمیم گرفت از همین عده باج بگیرد. اما تیرش به سنگ خورد زیرا این عده که اگر شجاعت نداشتند به حرفه خلبانی که بسیار خطرناک است نمی پیوستند هیچ اعتنائی به او نکردند و ضمنأ بقیه ارتشیها هم که فهمیدند این عمل عرب برای باجگیری است از او متنفر شدند.
یکی از مطالب بسیار چشمگیر در مورد عرب اینست که او بشدت مورد نفرت و تحقیر افراد نیروی هوائی قرار دارد. یک افسر نیروی هوائی میگفت عرب عصبانی است که چرا ما او را در محیط هائی که نیروی هوائی درو هم جمع میشوند راه نمی دهیم. من گفتم خوب او را هم راه بدهید که عصبانی نشود، جواب دادند عرب هرگز هم نشین ما نبوده در ایران هم ما اورا به مجالس خود دعوت نمیکردیم زیرا او را لایق معاشرت نمی دانستیم. او در نیروی هوائی یک نوع پادو بود و هم نشین ما نبود. اینجا هم او بقدری بقول معروف ته شهری و متعلق به قشر نفهم و خرافات زده اسلامی و از کلاس پائین شهر است که معاشرت با او قابل تحمل نیست. ما هر وقت دور هم جمع میشویم گیلاسی مشروب میخوریم، این آدم قشری با فرهنگ عربی اسلامی خود برای ما دردسر درست میکند. درست مانند این است که با یک آخوند هم نشین شوید. سخن گفتن با او سخت و کلافه کننده است چون شعور منطقی ندارد مثلآ می بینید که از کتک زدن زن در مجلاتش بدگوئی میکند اما در عمل و برای خود عیبی نمی بیند که زنش را بزند. این عین اخلاق و رفتار اوست، دورو دو رنگ، بی چشم و رو و بی حیا و بسیار موذی و آذار دهنده. بعنوان مثال شما هرگز یک افسر تحصیل کرده پیدا نمی کنید که بجای جواب منطقی فحش بدهد. جوابی که کم و بیش منطقی است میدهد ولی اگر شما در نامه هائی که عرب بمن نوشته دقت کنید می بینید که هیچ نوع منطقی بر آنها استوار نیست. او فقط فحش داده و آنهم بقول خودش فحش ناموسی . چون این آدم از چنان طبقه عامی وقشری است که تهمت زدن به دیگران را اگر ناموسی باشد خیلی مهم میداند. اصلأ نمیتواند تصور کند که در قشر فهمیده چنین اتهاماتی قابل پذیرش نیست. حتی به مسخره به آن مینگرند. چون فرهنگ کلاه مخملی را میشناسند که کارش تهمت زدن است. از ما پرسید بگوئید این امراء چه کرده اند ؟ گفتیم دست به درست کردن ارتشی در خارج زدند، چرا میخواهی آنرا انکار کنی ؟ خفه شد وچون هیچ جوابی نداشت به فحش دادن پرداخت . چون فحاشی در فرهنگ او یک نوع پاسخ است. از او سؤال کردیم چرا به کودتای نوژه یا ارتش آریانا نپیوستی ؟ جوبش این بود که اگر خودت را بمن نشان ندهی بچه پدرت نیستی ، بچه همسایه هستی . چون فکر عرب قدرت کار کردن در جای دیگری ندارد و چون جواب منطقی هم ندارد پس بقول خودش فحش ناموسی داده . از او پرسیدیم اگر مدرکی بر علیه کسانی که به آنها تهمت میزنی داری چرا چاپ نمی کنی تا مردم بفهمند ؟ یا چرا مدارک خود را چاپ نمی کنی که بتوانی از این افسران سؤال کنی جواب این مدارک را به ما مردم ایران بدهید تا تکلیف خود را با شما مشخص کنیم که شما خائنید یا خادم ؟ باز هم عرب چون منطقی در کارش نیست به فحش و ناسزا و تهمت ناموسی پرداخته و به من میگوید که فرزند همسایه هستم نه پدر خویش . منطق او را می بینید؟ جواب من اینست که باشد، من فرزند همسایه یا هر کسی که تو میگوئی هستم، تو جواب ما را بده . اما فرهنگ کلاه مخملی عرب از هر نوع شعور و منطقی خالی است لذا فحش می دهد. من چندتا ایمیل دیگر او را بهمراه این نامه میفرستم تا شما به بینید که مغز این انسان مانند گودال متعفن و پر کرمی بیش نیست و از هر نوع تفکر منطقی خالی است و خنده دار اینست که او با این گودال پر کرم بخود اجازه داده برای ما معلم اخلاق شود و با آن انشاء بچه گانه و آن منطق مسخره برای ما اتل متل بنویسد. لطفأ نوشته های او را نخوانده دور نریزید بخوانید و به بینید که بچه کلاس چهارم ابتدائی بهتر از او مینویسد.
در این سفر اخیر به ایران چیز بسیار جالبی پیدا کردم و آن اینست که، همیشه تصور میکردم که خیلی احتمال دارد عرب ندانسته آب به آسیاب آخوندها میریزد و آگهی دهندگان به او هم حتی بخود زحمت تفکر نمی دهند که بپرسند چرا عرب دارد به کسانی تهمت میزند؟ و شعور تجزیه و تحلیل ندارند که از خود بپرسند آیا صلاح هست ما معرکه گیری چنین شارلاتان دغل و دروغ بافی را حمایت کنیم؟
در این سفر توانستم مدارکی برحمایت آخوندها از مجله عرب بدست آورم . البته من بعلت اینکه اطلاعات زیادی از اسرار گروه خود دارم نباید به هیچ وجه خود را در معرض دستگیر شدن قرار دهم زیرا ممکن است به لو رفتن این اطلاعات منجر شود لذا باید همیشه آماده باشم که اگر مورد جستجو قرار گرفتم هیچ مدرکی از من پیدا نشود اگر این مطلب را از مامورین امنیتی به پرسید به شما خواهند گفت که این مطلب چقدر صحیح و مهم است. کار رفت و آمد مکرر من به ایران موجب میشود که همیشه قدری تحت نظر باشم. این بار رفت و آمد من همانطور که قبلآ برایتان نوشتم جهت تهیه مدارکی بر ضد سازمانی است که همه فعالیتهای آپوزیشنی را خنثی میکند و این مهم ترین کاری که سازمان ما باید بکند. منتهی برای بدست آوردن این مدارک باید افراد مؤثری راخرید که پول زیادی لازم دارد و ما داریم برای تحصیل آن کوشش میکنیم. من توانستم اسامی بعضی کسانی را که مهره مهمی نیستند ولی به نفع جمهوری اسلامی کار و از طرف آن تقویت میشوند را بدست آورم. که عرب و نشریه او یکی از آنهاست . گر چه این مدارک را با خود نتوانستم حمل کنم اما ترتیبی داده ام که در آینده بطریقه ای برای من فرستاده شود و به محض رسیدن آن فورا اقدام به ایمیل گروهی آن خواهم کرد تا آبروی این شخص حقه باز و شارلاتان و مسخره بریزد . ولی در این میان برای جلوگیری از انتشار نشریه مضری برضد مبارزان ایران سازمان ما ترتیب دیگری داد و آن اینست که با یک وکیل آمریکائی تماس گرفتیم و ماجرای این مجله و تهمت های آن را به افراد گفتیم و از او سؤال کردیم چون این مجله نام از افراد نمی برد ولی تهمت میزند ما چه کاری میتوانیم بکنیم ؟ او پرسید آیا این تهمت ها به نوعی است که کسانی بتوانند حدس بزنند که به چه کسی تهمت زده شده؟ چون جواب مثبت دادیم گفت شما موردی مطمئن برای – سو- کردن این مجله دارید زیرا مطابق قوانین آمریکا اگر به کسی تهمت بزنند ولی اسمش را نگویند اما طوری نشانی بدهند که مردم بتوانند آن آدم را بشناسند درست مانند این است که نام او را برده باشند و آن شخص میتواند با مراجعه به مراجع قانونی درخواست کند که یا تهمت زننده مدارک دادگاه پسند بدهد و یا هم بزندان برود و هم مجبور شود مبالغ هنگفتی برای خسارتی که به آبروی شخص دیگر زده بپردازد. قوانین آمریکا که آزادی سخن را تضمین میکند بهیچ وجه اجازه نمی دهد کسی از این قوانین برای تهمت زدن به دیگران سوء استفاده کند و هرنوع بهتان و دروغ گفتن از طرف اشخاص و نشریات بشدت تنبه خواهد شد. ما به چند نفر از افرادی که مورد تهمت واقع شده بودند تماس گرفتیم و به آنان گفتیم که موردی برای شکایت کردن به دادگاه دارید و ما گرچه بعلت فعالیتهای سیاسی خود ظاهر نخواهیم شد اما همه گونه در پشت صحنه حمایت از شما خواهیم کرد که این شکایت را مطرح کنید تا عرب مجبور شود ابتدا چندین هزار دلار از پولهائی که گرفته صرف وکیل کند که از خود دفاع نماید زیرا ما بهتر از هر کسی میدانیم که او مدرکی بر علیه هیچ کدام از شما در دست ندارد چون چیزی وجود ندارد که او بخواهد مدرک داشته باشد و ضمنأ در پی تر تیبی هستیم که دادگاهی طولانی و پر خرج برای او درست کنیم که چندین سال گرفتار خرج وکیل و دادگاه باشد و با شکایت خود میتوانید ترتیبی بدهید که تمام مکان هائی که او مجلات خود را در آنجا قرار میدهد سو بشود . زیرا با پخش این مجله به اشاعه اکاذیب کمک میکنند و لذا منبعد یا باید به عرب اجازه ندهند که مجله خود را پخش کند و با باید به دادگاه بروند و وکیل بگیرند و جواب بدهند که چرا کمک به پخش اکادیب کرده اند. و بعد هم بدلیل آنکه تهمت بی اساس زده ضمن توقیف مجله اش بزندان روانه اش خواهیم کرد و میلیونها دلار او را سو خواهیم کرد و همه آگهی دهندگان او را نیز که قبلأ به آنها اخطار کرده ایم سو خواهیم کرد. و بدین ترتیب نقطه پایان بر یک نشریه در خدمت آخوندی خواهیم نهاد
دو نفر از بین افرادی که عرب به آنها تهمت زده و البته بعضی را نام برده اما بعضی را نشانی داده که وکیل ما گفت ما میتوانیم در این دو مورد براحتی این مجله را سو کنیم بدین قرارند:
اول تیمسار آذر برزین که او رسمأ با اسم ایشان را متهم بدزدی میکند در حالیکه همان شایعات که به این تیمسار زده عینأ به شخص اعلیحضرت و تیمسار خاتمی و ربیعی وطوفانیان و جهانبانی و مهدیون و همه افراد سرشناس و کسانی که در مقامات حساسی قرار داشتند زده شده و این کاری است که سیاست انگلیس برای بر انگیختن حس سوء ظن و ایجاد عدم اعتماد به حکومت شاه در ایران کرد و توسط کمونیستهای ایران تقویت شد. حتی به بسیاری از اشخاص در بحبوحه انقلاب اتهام خارج کردن میلیونها دلار پول زده شد و حتی تعدادی اسامی اشخاص مهم بعنوان خارج کننده میلیونها دلار در روزنامه ها چاپ شد که همگی دروغ بود و اسم تیمسار آذربرزین حتی در میان آنان نبود بلکه اسم تیمسار جهانبانی در آن میان بود . تیمسار آذر برزین وقتی از ایران خارج شد درجه سپهبدی بدست اعلیحضرت گرفته بود و توسط ایشان جانشین فرمانده نیروی هوائی تعیین شده بود و افتخار ژنرال آجودانی اعلیحضرت را داشت . شخصی در آن مقام وقتی به آمریکا آمد تنها یک خانه خرید و این موجب شد که چشم عرب از حسادت بدر آید . در حالیکه اشخاصی در سن او در هر جای ایران که کار کرده بودند به آمریکا آمدند و از او خانه های بهتری خریدند . تیمسار آذر برزین وقتی به زندان افتاد آخوندها نتوانستند مدرکی بر ضد او بدست آورند و لذا اموال او در ایران توسط آخوندها مصادره نشد. آیا این بسیار عجیب است که کسی بعد از یک عمر کار کردن در مقامات بالا بتواند یک خانه بخرد؟ کسی باید از عرب بپرسد که او از کجا آورد که در همان بدو ورد برای دخترش عروسی آنچنانی گرفت. همه خصومت عرب با این تیمسار این است که در گذشته برای خود شیرینی به این تیمسار چسبیده بود و مانند نوکر دنبال او میدوید و بهمین جهت همه با چشم تحقیر به او مینگرند .
تیمسار صباحت که بعلت داشتن مدارک بین الملی بر دروغ بودن اتهامات عرب یکی از بهترین شانسهای ما برای سو کردن عرب است . عرب از او اسم نمی برد ولی چنان نشانی داده که وقتی از افراد نیروی هوائی و غیر نظامی که او را میشناسند پرسیدیم کاملأ تشخیص داده بودند منظور عرب کیست . بعلت محبوبیت بین افراد نیروی هوائی وقتی قرار شد افراد فرماندهان خود را انتخاب کنند او را انتخاب کردند لذا در ارتش باقی ماند او نه تنها در نجات ایران از حمله عراق شرکت داشت و در آن معاون وزیر جنگ ایران بود بلکه در همان موقع از داخل ایران با همه خطری که داشت با علیاحضرت تماس گرفت و بعرض رسانید که وفا دار است و آماده است هر فرمانی علیاحضرت بدهند اطاعت کند و به محض خروج از ایران به همراهی تیمسار روحانی به مصر رفته و به حضور علیاحضرت شرفیاب شده و حتی به سوئیس به حضور شاهزاده رضا پهلوی رفت و به سپاه آریانا اعلام آمادگی به خدمت داده و نیز در مورد نجات 60 میلیون دلار پول ایران جان خود را به خطر انداخت و این پول را برای کشور ایران نجات داد که مشغول نوشتن کتابی در باره آنست و البته عرب فتوا صادر کرده که او این پول را دزدیده و حال لازم است در مورد این تهمت به دادگاه توضیح دهد . در حالیکه کنت تیمرمن که در باره جنگ ایران و عراق تحقیقات بسیار مفصلی نموده این ماجرا را در سایت خود آورده است
http://www.iran.org/tib/krt/fanning_ch6.htm

The Iran Brief®

CHAPTER 6: OPEN FOR BUSINESS
شرح این ماجرا را میتوانید زیر تیتر ذیل پیدا کنید و البته همه مدارک آن در اسکاتلند یارد موجود است و لذا میتواند بهترین کمک را به ما برای بستن این لانه فساد بنماید. زیرا دادگاه تشکیلی در آمریکا میتواند مدارک این مورد را از دادگاه انگلیس بخواهد و همچنین مدارک از بانک مرکزی ایران در لندن که این پول هرگز از این بانک خارج نشد. لذا عرب باید جریمه این تهمت را بپردازد.

The Heydari Sting

As the protocols quoted above show, the Iranians became much more suspicious as the time went on of revealing their sources or intentions to the black marketers.

This was primarily the result of a few expensive mishaps, where a series of swindlers, opportunists, and downright crooks took advantage of inexperienced but generally patriotic Iranian agents abroad, anxious to serve their country in throes of war.

Metro UK Ltd opened its doors in the summer of 1981, in an old stone building not far from Buckingham Palace. Run by Mahmoud Sabahat, a retired Iranian Air Force General under orders from the new rulers of Tehran, Metro UK entered into a $52 million deal for TOW missiles with a Greek arms dealer.

According to the September 4, 1985 edition of the LosAngelesTimes, the missile shipment “was to originate in the United States and be transferred to an Iranian ship in Belgium.”

To conclude the deal, the Iranians sent an official from the central Markazi bank to London, to deposit $60 million in various accounts. Three Air Force colonels accompanied him.

Their job was to inspect the missiles on the docks in Antwerp before $52 of the $60 million was transferred to the Greek.
What they discovered, when they opened the crates, were tons and tons of tin scraps… and not a single TOW missile. Metro UK stopped payment on the deal.

But the Greek, who had come so close to paydirt that his hands were trembling, kidnapped Sabahat, the Bank Markazi official, an Iranian businessman and the three Iranian Colonels, and held them for ransom for seven days before the London police ended their ordeal.

.بطوریکه می بینید محقیقین بین المللی که موارد را مورد بررسی قرار داده اند و متوجه شدند کار این گروه کوچک موجب شد پول ایران از بانک مرکزی خارج نشود و بدست دزدان بین المللی نیافتد، آنها این چنین افرادی که میلیونها دلار پول مملکت را با به خطر افکندن جان خود نجات داده اند بنام وطن پرست میخوانند و جناب عرب که آب به آسیاب آخوندها میریزد آنها را دزد و خائن میشناسد که لازم است در یک دادگاه عمومی و در حضور خبر نگاران ایرانی و خارجی از او پرسید به نفع چه کسی اینکار را میکند و تکلیفش مشخص گردد. و آنگاه نه تنها عرب بلکه از کسانی که با دادن آگهی از این نشریه مبتذل به نفع آخوند که به بدنام کردن افراد بی گناه می پردازند نیز در دادگاه پرسید که چرا با بی توجهی به این کار ادامه داده و نپرسیده اند مدارک او برای این اتهامات چیست؟
به این افسران گفتیم که ما وکیلی برای این کار تهیه کردیم و حاضریم همه مخارج وکیل آنان را بدهیم تا با سو کردن عرب این نشریه در خدمت آخوند را تعطیل کنند. البته آنها گفتند که وکیل شخصی دارند و دونفر از این امراء به ما قول دادند که برای جلوگیری از خیانت این نشریه خیلی جدی موضوع سو کردن عرب را مورد مطالعه قرار دهند.

در آخر این نامه چند ایمیل عرب را که قبل از رفتن به ایران دریافت کرده ام ولی بعلت عجله ای که برای رفتن داشتم آنرا نتوانستم پخش کنم ضمیه میکنم و شما دوستان عزیز را به اهورامزدای ایران میسپارم
ناصر
From:
ARYA5@aol.com View Contact Details Add Mobile Alert
Date:
Sun, 7 Oct 2007 23:58:04 EDT
Subject:
Fwd: about Mostafa Arab
To:
naserfs6@yahoo.com
Go to hell AH
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

From:
ARYA5@aol.com View Contact Details Add Mobile Alert
Date:
Mon, 8 Oct 2007 01:16:51 EDT
Subject:
Fwd: about Mostafa Arab
To:
naserfs6@yahoo.com
Better Idea: You and your bosses lick all Mollal's Anuses.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
From:
ARYA5@aol.com View Contact Details Add Mobile Alert
Date:
Mon, 8 Oct 2007 01:19:53 EDT
Subject:
Fwd: about Mostafa Arab
To:
naserfs6@yahoo.com
If you are still hungry" Lick all `Talabeha's Anuses.
---------------------------------------------------------------------------------------------

ARYA5@aol.com View Contact Details Add Mobile Alert
Date:
Mon, 8 Oct 2007 01:36:43 EDT
Subject:
(no subject)
To:
naserfs6@yahoo.com
You want more? That is enough for tonight, do not be greedy A. H.. I promise I will order something better when I get your next email

همه این ایمیلها در یک شب رسیده توجه به ساعات ارسال آنها بفرمائید.

لطفآ برای خواندن سایر نامه ها به سایت زیر مراجعه نمائید و کلیه نامه ها را از تاریخ 18 سپتامبر تا اکتبر که جمعأ سه نامه و پاسخهای عرب و توضیحاتی که داده شده را ملاحظه فرمائید.

http://www.antimullah.com/
Please go to - MULTI-LINGUAL- and find the open letter to Antimullah up to the last one under the title
دریغ ایران دریغ ایران دریغا

Sunday, November 25, 2007

ARMENIAN QUESTION - BILINGUAL RUSSIAN & ENGLISH

Армен Айвазян: Вместо того, чтобы прочитать принятую в США резолюцию по Геноциду, в Армении играют в ромашки
Процесс международного признания Геноцида армян находится на пороге нового этапа: очень возможно, что Палата представителей США (менее вероятно, и Сенат) примет 106-ую резолюцию о Геноциде армян, представленную в Конгресс США еще в январе. Если это произойдет, то многие другие государства по цепной реакции примут резолюции подобного рода. Однако, что же последует за этим? Вот главный вопрос, ответа на который у армянских политических структур, к сожалению, попросту нет. И откуда ему взяться, если даже уже свершившиеся и обсуждаемые признания не были подвергнуты мало-мальски адекватному анализу. Перед нами стоят серьезные проблемы.
Прежде всего - проблема информации и анализа (включая элементарную информированность). Ежедневно СМИ сообщают о процессе международного признания Геноцида армян. Но кто в Армении видел-читал текст самой последней 106-ой резолюции? Напечатала ли армянская пресса проект этой резолюции, чтобы сделать доступным ее серьезное и профессиональное изучение политическими силами, экспертами и обществом в целом? Где ее официальный перевод на армянский, представленный Министерством иностранных дел Армении? Где сравнительный анализ этой и предыдущих резолюций, принятых Конгрессом США в 1975 и 1984 гг. (148-ой и 247-ой резолюций)? Ничего подобного не предпринято. Здесь мы лишь отметим, что от резолюций 1975 и 1984 гг. 106-ая выгодно отличается своей тщательной историко-правовой разработанностью (она состоит из 30 аргументированных статей). В ней подтверждается историческая правда, более полно очерчены хронологические рамки Геноцида армян - с 1915 по 1923 гг. (не только 1915 год, как, например, в резолюции, принятой в 1975 г.), четко указывается число жертв: 2 млн. депортированных, из коих 1,5 млн. уничтожены. Резолюция подчеркивает с политической и правовой точки зрения очень важное обстоятельство: армяне были истреблены "на своей исторической родине, где проживали более 2500 лет".
Особо болезненна для армянской среды проблема правильной и трезвой оценки. Что будет означать для Армении принятие данной резолюции? Ведь, к примеру, Италия, Канада, Польша признали Геноцид армян, но что изменилось в политике, проводимой этими странами по отношению к Армении, Азербайджану, Турции, проблеме Арцаха (Нагорного Карабаха)? В действительности - ничего. Самое главное, насколько такие резолюции могут способствовать сегодня самой актуальной задаче - обеспечению безопасности Армении?
Вопрос признания Геноцида был поднят еще до обретения Арменией независимости, и в течение десятилетий являлся основным поприщем политической деятельности армянской диаспоры - Спюрка. Но сегодня положение Армении и армянства кардинальным образом изменилось: есть нагорно-карабахский конфликт, Джавахк, азербайджано-турецкая блокада, опасность возобновления войны. Короче говоря, налицо проблема физической безопасности Армении.
Однако, признание геноцида - причем, без серьезных исследований и планирования - так и осталось основной мишенью политической деятельности Спюрка, поглощая огромные национальные ресурсы и человеческий потенциал, за счет работы на других важных национальных фронтах. В практике структур Спюрка международному признанию Геноцида придается явный приоритет над актуальными проблемами безопасности Армении.
Армения сама тоже до сих пор рассматривает карабахскую проблему в отрыве от вопроса международного признания Геноцида, да и от Армянского вопроса в целом. Но ведь с возможным в недалеком будущем всеобщим признанием Геноцида сам Армянский вопрос никуда из международной политики не исчезнет. Ведь суть Армянского вопроса состоит не в признании Геноцида, а в создании полноценной армянской государственности на такой территории, которая обеспечила бы длительное безопасное существование и развитие армянской цивилизации. В этом плане разработок о дальнейших действиях армянства не существует.
Короче говоря, армянская политическая элита и общество в целом проявляют по отношению к международным признаниям Геноцида безответственный, чуть-ли не детский подход, напоминающий известную игру с ромашкой "любит-не-любит", в данном случае с припевом - "признает-не-признает". Между тем, верное корректирование и направление (каким бы сложным это не было) данного процесса может дать огромный политический капитал Армении и армянству в целом.
Давно настало время, чтобы Армения и армянство оценивали подобные резолюции по собственным (пока не сформулированным) критериям, которые соответствуют как исторической действительности, так и национально-государственным интересам. Ниже предлагаем пять главных критериев для такой оценки:
• Точное обозначение хронологических рамок Геноцида - 1894-1923 гг.
• Необходимое упоминание о том, что армяне были уничтожены на их исторической родине - в западной части Армении;
• Четкое указание государства, совершившего это преступление против человечества - Османской Турции, а также прямое осуждение ее правопреемника - Республики Турция - за отрицание Геноцида армян и осуществление враждебных действий уже против сегодняшней Армении (блокада, пропагандистская война, отказ от дипломатических отношений, военная помощь Азербайджану и т.д.);
• Признание ответственности турецкого государства перед армянским государством как перед конечным выразителем и представителем интересов армянского народа, а также необходимости компенсации именно Республике Армения (речь идет, прежде всего, о территориальной компенсации);
• Обязательность увязки последствий Геноцида с нынешней геополитической ситуацией в регионе. Иначе говоря - признание основополагающего воздействия Геноцида на безопасность Армении и региона.
Дело в том, что Геноцид создал территориальную проблему, сузив исторический ареал проживания армян до критически опасных размеров, угрожающих самому выживанию нации. Именно в этом ключе следует расматривать проблему освобождения Арцаха (благодаря чему границы Армении приобрели обороноспособность и минимально необходимую стратегическую глубину), а также обеспечение безопасного развития армянства Джавахка.
Задача армянской дипломатии - грамотно привязать международное признание Геноцида армян к справедливому урегулированию нагорно-карабахского конфликта и достижение устойчивого мира в регионе. Международное сообщество, признавая Геноцид, обязано совершить следующий логический шаг - признать право армян на Арцах, включая всю освобожденную территорию. Между тем, в последнее время, параллельно с ростом внимания к вопросу о Геноциде как в публикациях западных СМИ, так и в политике некоторых стран начинает просматриваться тенденция к усилению проазербайджанских позиций в нагорно-карабахском вопросе Это может полностью обесценить процесс международного признания Геноцида армян.
Вышеуказанные критерии относительно ответственности и компенсации пока не нашли отражения ни в одной из резолюций, принятых международными инстанциями. 106-ая резолюция также не является исключением. Она не содержит четкого и однозначного осуждения сегодняшней Республики Турция. Более того, после встречи с турецким послом 10 октября 2007 г. лидер фракции демократов в Конгрессе США Стени Хойер выразил надежду на понимание Турцией того, что эта резолюция осуждает не ее сегодняшнее правительство, а лишь "другое правительство в другое время". Интересно, как сразу же после принятия 106-ой резолюции Комитетом по внешним отношениям Палаты представителей Конгресса США ее председатель Том Лантос объявил, что он вскоре представит в комитет вторую резолюцию, подтверждающую дружбу и союзничество между Турцией и США.
Однако время не ждет. Армения уже сегодня должна приступить к разработке и осуществлению следующего этапа политики по преодолению последствий Геноцида. Завтра, когда станут фактами, с одной стороны всеобщее международное признание Геноцида, а с другой - поредевший и ослабленный в результате ускорившегося процесса ассимиляции Спюрк, будет уже поздно.
Прагматизм внешней политики Армении заключается не в игнорировании очевидной враждебности Турции, а в полноценной актуализации Армянского вопроса, прежде всего посредством реалистически продуманных предложений о территориальных компенсациях Армении.
Армен Айвазян - доктор политических наук, директор Центра стратегических исследований "Арарат"
Постоянный адрес новости: www.regnum.ru/news/898381.html00:15 12.10.2007Закавказская шеф-редакция ИА REGNUM

This is the English version of the article originally published in Armenian and Russian
(AZG daily, 10 Oct 2007; YERKIR weekly, 12 Oct 2007; REGNUM News Agency, 12.10.2007)

Armenia's foreign policy must be based on a comprehensive response to the Armenian Question

The process of the international recognition of the Armenian Genocide is at the threshold of a new phase: it is very possible that the U.S. House of Representatives (and the Senate, with lesser likelihood) will adopt the Resolution 106 on the Armenian Genocide, introduced in the U.S. Congress in January. If it were to happen, many other countries would adopt similar resolutions in a chain reaction. However, what will follow then? That is the principal question, which unfortunately has not been answered by the Armenian political structures. And where could such an answer come from if the currently achieved and discussed recognitions were not subjected to a more or less adequate analysis? We are facing serious problems.
Above all is the problem of information and analysis (including elementary awareness). The media reports daily on the process of international recognition of the Armenian Genocide. However, who in Armenia has seen or read the text of the very recent R106? Has the Armenian press printed the actual resolution to enable its serious and professional study by political forces, experts and the public in general? Where is its official Armenian translation provided by the Ministry of Foreign Affairs of Armenia? Where is the comparative analysis of this and previous resolutions adopted by the U.S. Congress in 1975 and 1984 (the 148th and 247th resolutions, respectively)? Nothing of this sort has been undertaken. Here, it will only be noted that the R106 qualitatively differs from the 1975 and 1984 resolutions in its thorough historical and legal formulation (it consists of 30 articles well supported by the facts and arguments). It confirms the historical truth. It outlines the chronological framework of the Armenian Genocide more comprehensively: from 1915 to 1923 (unlike the resolution adopted in 1975, which only noted the year of 1915). It clearly states the number of victims: 2 million deportees, of whom 1.5 million were killed. The resolution underscores a circumstance that is very important from political and legal perspectives: “the Armenian Genocide... succeeded in the elimination of the over 2,500-year presence of Armenians in their historic homeland.”
The problem of correct and sober assessment is particularly sensitive. What would the adoption of this resolution mean to Armenia? For example, Italy, Canada, Poland recognized the Armenian Genocide, but what changes took place in their policies towards Armenia, Azerbaijan, Turkey, or the problem of Artsakh? In reality, nothing changed. Most importantly, to what extent can such resolutions contribute to the most urgent task – the guarantee of the security of Armenia?
The question of Genocide recognition was raised even before the independence of Armenia and for decades it was the main field of political activity of the Armenian Diaspora – the Spyurk. However, today the situation of Armenia and Armenians has changed radically: there is the Nagorno-Karabakh conflict, the situation in Javakhq, the Azerbaijani-Turkish blockade, the danger of the resumption of war. In short, the problem of the physical security of Armenia is a very real one.
However, the genocide recognition campaign, conducted without serious research and planning, still remains the main aim of political activity of the Diaspora, consuming huge amounts of national resources and human potential at the expense of efforts on other important national fronts. In their activities the Diaspora’s organizational structures give an obvious priority to the international recognition of the Genocide over current security problems of Armenia.
Armenia itself still separates the Karabakh problem from the process of international recognition of the Genocide, and considers it apart even from the Armenian Question at large. But the possible universal recognition of the Genocide in the not-so-distant future will not mean the vanishing of the Armenian Question from the international political arena. Since the essence of the Armenian question is not the international recognition of the Genocide, but the creation of a mature Armenian state on such a territory, which would insure a safe, viable existence and development of the Armenian civilization. From that perspective there are no developed plans on further activities of the Armenians.
In short, the Armenian political elite and society on the whole display an irresponsible, almost childish approach to the question of international recognition of the Genocide, one that resembles the whimsical game “she loves me, she loves me not”, in this case with the refrain “she recognizes, she does not recognize”. In the meantime, a correct reorientation (regardless how difficult) of this process may give immense political capital to Armenia and the Armenians in general.
It is long overdue that Armenia and Armenians evaluated similar resolutions with their own (still not formulated) criteria, which would correspond to the historical reality as well as national and state interests. Below are five main criteria for such assessment:
· Accurate indication of the chronology of the Genocide: 1894-1923;
· Necessary mentioning of the fact that the Armenians were annihilated in their homeland – the western part of Armenia;
· Unambiguous indication of the state, which committed this crime against humanity, i.e. Ottoman Turkey, as well as the direct condemnation of its legal successor, the Republic of Turkey, for denying the Armenian Genocide and committing hostile acts towards present-day Armenia (the blockade, the refusal to establish diplomatic relations, the information warfare, the military aid to Azerbaijan, etc.);
· Recognition of the responsibility of the Turkish state before the Armenian state, the ultimate representative of the interests of the Armenian nation, and the necessity of compensating, particularly, the Republic of Armenia (implying, above all, the territorial compensation);
· Mandatory linkage of the consequences of the Genocide with the current geopolitical situation in the region. In other words – the acknowledgement of the foremost effect of the Genocide on the security of Armenia and the region.
The truth is that the Genocide created a territorial problem by decreasing the historical area of habitation of Armenians to a critically dangerous scale, threatening the very existence of the nation. It is exactly in this context that one must view the issue of liberation of Artsakh (thanks to which the borders of Armenia acquired defensibility and minimally necessary strategic depth), as well as the provision for the secure development of the Armenians of Javakhq.
The task of Armenian diplomacy is to skillfully tie the international recognition of the Armenian Genocide to a just resolution of the Nagorno Karabakh conflict and the achievement of lasting security in the region. By recognizing the Genocide, the international community is obligated to make the next logical step and recognize the right of Armenians to Artsakh, including all of the liberated territory. Meanwhile, in parallel with the increase in attention to the issue of the Genocide in the publications of western media as well as in the politics of certain countries, recently, there is a notable tendency of strengthening pro-Azerbaijani positions regarding the Nagorno-Karabakh conflict. This may completely devalue the process of international recognition of the Armenian Genocide.
The above-mentioned criteria regarding responsibility and compensation have not yet been included in any of the resolutions adopted by international institutions. The R106 is not an exception either. It does not contain a clear and unambiguous condemnation of the current Republic of Turkey. Though by accepting the timeframe of the Armenian Genocide between the years of 1915 to 1923, the resolution necessarily implies the responsibility of the founders of this republic as well (they were in control of the most of current territory of Turkey since 1920).
It is true that the last section of the resolution calls upon the US President “to ensure that the foreign policy of the United States reflects appropriate understanding and sensitivity concerning issues related to human rights, ethnic cleansing, and genocide documented in the United States record relating to the Armenian Genocide and the consequences of the failure to realize a just resolution.” However, the fair statement about "the consequences of the failure to realize a just resolution" is ambiguous. A direct referring to the current geopolitical predicament of Armenia as a consequence of the Genocide is absolutely needed.
Moreover, after meeting with the Turkish Ambassador on October 10th of 2007 the second-ranking Democrat in the House, Majority Leader Steny Hoyer, a supporter of the R106, expressed hope that Turkey would realize it is not a condemnation of its current government but rather of "another government, at another time." The Democratic Representative Tom Lantos, the chairman of the House Committee on Foreign Affairs, in turn, said he would soon propose a second resolution reaffirming the US-Turkish alliance and friendship.
Anyway, time does not wait. It is today that Armenia must begin the development and realization of the next phase of the policy for overcoming the consequences of the Genocide. Tomorrow, when it will have on the one hand the universal recognition of the Genocide and, on the other, a dwindled and weakened Diaspora (as a result of an accelerated process of assimilation) it will be too late.
The pragmatism of the foreign policy of Armenia means not the blatant ignoring of the apparent animosity of Turkey, but a comprehensive response to the Armenian Question, first of all with the help of realistically thought out propositions regarding territorial compensations to Armenia.
ARMEN AYVAZYAN
Ph.D. in Political Science, Director of the “Ararat” Center for Strategic Research

BACHEH LAAT


Monday, November 12, 2007

رئیس جمهور فعلی ایران مأمور ضربت جمهوری اسلامی بوده است.

رئیس جمهور فعلی ایران مأمور ضربت جمهوری اسلامی بوده است.

در سیزدهم جولای هزار و نهصد و هشتاد و نه، یک فرار با عجله ازجلوی یک مجموعه آپارتمانی در 5....در وین انجام شد.

دو خبرنگار در نشریه استرین ویکلی پروفیل، به نامهای سیبل هامن و مارتین ستادنگر، داستان را بدین ترتیب باز سازی کردند:

یک مامور مخفی توسط گلوله مضروب شد و دو نفر او را به میان دو ماشین پارک شده کشیده بودند.
او از چند نقطه مجروح شده و خونریزی میداد.

مردی که سوار موتورسیکلتی بود کنار او توقف کرد، همه چهار نفر آنها عضو یک گروه تکاوران تروریستی بودند که در همان لحظه در طبقه چهارم در یک آپارتمان دو اطاقه دست به کشتار خونینی زده بودند و حالا داشتند فرار میکردند

بعد از چند جمله کوتاه که رد و بدل کردند، مردی که روی موتور سیکلت بود با سرعت دور شد در حالیکه یکی از جنایتکاران را با خود حمل میکرد.

سه مردی که در آپارتمان کشته شده بودند. عبدالرحمان قاسملو که رهبر حزب دمکرات کردستان ایران بود. و دو نفر همکارش عبداله قادری آذر و فادیل رسولی نام داشتند.

هر سه آنها توسط کسانیکه ظاهرأ برای انجام مذاکراتی از طرف دولت ایران آمده بودند اغوا شده بودند .
حدود شانزده سال بعد در تابستان دو هزار و پنج یک (شاهد ، د، ) که یک ژورنالیست ایرانی در تبعید است و در فرانسه بسر میبرد اعلام کرد مردی که با موتور سیکلت گریخت کسی جز محمود احمدی نژاد رئیس جمهور رژیم جمهوری نیست.

آیا این اتهام واقعیت داشت یا فقط بخشی از اتهامات مبارزاتی برای بی حیثیت کردن رهبری بود؟

سخنگوی وزارت امور خارجه ایران حمیدرضا آصفی اتهام را رد کرد و آنرا مسخره و بدون اساس دانست. و ادعا کرد که این شایعات کار سیهونست هاست.

یاد داشت آلن . گروگانهای آمریکائی که احمدی نژاد را یکی از دستگیر کنندگان خود تشخیص دادند هم بخشی از دسیسه های سیهونیستی اعلام شدند

در سپتامبر هزار و نهصد و نود و دو یعنی سه سال بعد از قتل قاسملو و همکارانش در شهر وین چهار نفر دیگر از مخالفین کرد منجمله جانشین قاسملو در رستوران میکونوس در برلین کشته شدند.

عطف به بررسی آلمانها در ماجرای قتلهای میکونوس این دو نویسنده یعنی هامن و استادینگر می نویسند که یک چیز مسلم است:

از زمان انقلاب هزار و نهصد و هفتاد و نه، تعدادی از مخالفین رژیم جمهوری اسلامی ترور شده اند و باید تهران را در پشت این ماجراها دید. بر طبق اسناد موجود در مراجع بررسی جنایات در آلمان سی و سه نفر از مخالفین رژیم اسلامی به طرز فجیعی به قتل رسیدند

در سال هزارونهصدو هفتاد هفت. محاکمه میکونوس در دادگاه های قضائی آلمان زنجیره فرمان قتل را روشن کرد و مشخص ساخت که در عملیات آن یک گروه تکاور تروریستی دست داشته اند.
یک شاهد دیگر (شاهد ، سی، ) او هم مانند شاهد د، است که او هم از مهاجرین فراری ایران بود رابطه ای با بعضی ارگانهای قدرت در ایران داشت در باره سخت گیری رژیم گواهی داد . بر طبق گواهی او قربانیان انتخاب می شدند و محلشان مشخص می شد و سپس تسویه میشدند.

برحسب گواهی شاهد سی هر حکم قتل بصورت نوشته تنظیم میشد و از طریق کد محرمانه ابلاغ میشد.
مأمورین مخفی موقعیت را از نظر منطقه مورد نظر مشخص میساختند و لیست تقاضاهای خود را از نظر اسلحه و وسائل نقلیه تنظیم میکردند. محاسبات توسط سفارت ایران در هر کشور مورد نظر انجام میگرفت .

ب کا إ- آنرا " منظم ترین جرم از نوع پیش رفته آن" مینامد.

در جولای دوهزاروپنج دو خبرنگار نشریه – ورلد پالیتیک رویو هافمن و استنهوف با شاهد ، د، تلفنی صحبت کردند.
اینجا این مصاحبه را برای اولین بار به فارسی عرضه میداریم.


ژورنالیست ایرانی ، د، در باجه تلفن در فرانسه ایستاده است . او به تازگی از ایران گریخته و حاضر نیست مشخصات خود را افشاء کند. زیرا نگران است.

یک افسر پاسدار به نام ناصر تقی پور کمی قبل از مرگ مشکوک خود برای او پرده از مطالب انفجار انگیزی برداشته بود. تقی پور اعتراف کرده بود که خود عضوی از گروه ترور عبدالرحمن قاسملو و دو نفر کرد دیگر در وین بوده است.

او همچنین اعتراف کرده بود که رئیس جمهور رژیم اسلامی محمود احمدی نژاد هم عضوی از این کماندو های تروریست بوده است

در بیستم می ماه دوهزار و پنج یک عضو حزب سبز در پارلمان اتریش ، پیتر پیلز، با شاهد ،د، گفتگوی مفصلی داشته است. در این موقع احمدی نژاد کاندیدای ریاست جمهور بوده است. اما بسختی میشد باور کرده که او در میان کسانی باشد که ممکن است رأی بیاوردند.

نام او بگفته پیلز، فقط بمناسبت سخن بمیان آمد .
اینکه گفتار ، د، چقدر صحت دارد و ادعای او در چه حد صحیح است این چیزی بود که در این مصاحبه پیلز میخواست دریابد.

پروفیل(خبرنگار) ، چطور شد که ناصر تقی پور در باره تیم ضربت در وین با تو سخن گفت.

د : من تقی پور را از سالهای نیمه هزار و نهصد و نود میشناختم. او دوست فامیل من بود و بدنبال من در شغل من آمد. در همانجائی که من تحصیل کردم و همانگونه که من خبرنگار شدم. ما حدودأ یک یا دو بار در ماه همدیگر را میدیدیم و با هم در هر موردی از اوضاع جاری سخن میگفتیم.

پروفیل: آیا در مواردی با هم بحث و جدل هم میکردید؟

د : برای مدت زیادی تقی پور خیلی به دولت وفادار بود. ما غالبأ اختلاف نظرهائی داشتیم. او در سپاه پاسداران خیلی فعال بود. ارزش های انقلابی برای او خیلی مهم بود.

پروفیل: موقعیت تقی پور چه بود؟

د : وقتی پاسداران تشکیل شد ، هنوز ساختمان منظمی نداشتند. آنها فقط برای انقلاب ضد شاه بوجود آمده بودند . ابتدا اینها مردم عادی بودند که بر ضد شاه مسلح شده بودند وگرنه در ابتدا آنها بصورت مامور دولت و افسر نبودند.

وقتی عاقبت این تشکیلات رسمی شد. او بعنوان یک سرهنگ شناخته شد و در واحد القدس مشغول به کار شد. این واحد مسئول تأمین تشکیلات امنیتی و سایر کارهای شدند.

پروفیل : وقتی ماجرای مربوط به قتل کردها را برای تو گفت درجه اش چی بود؟

د: او سردار بود که یک درجه اسلامی است چیزی شبیه ژنرال.

پرو فیل : آیا در آنموقع با رهبران سیاسی مملکت در ارتباط بود؟

د: در آنموقع دوستی نزدیک با پسر هاشمی رفسنجانی که رئیس جمهور رژیم بود داشت.

پروفایل: نام پسر او چه بود؟

د: جاسر رفسنجانی

پروفیل: موقعیتش چی بود؟

د: درجه مخصوصی نداشت. در دفتر پدرش کار میکرد که آنوقت هنوز رئیس جمهور بود.

پروفیل : چه موقع تقی پور در باره قتل در وین با تو حرف زد.

د: با تقویم ایرانی در سال هزار و سیصد و هشتاد. لذا – سه سال و نیم پیش.

پروفیل: تصور میکنی که بچه دلیلی او مخصوصأ ترا انتخاب کرد که این وقایع را برایت بگوید نسبت به کسان دیگر.

د: من دقیقأ همین سؤال را در آن موقع از او کردم و او گفت به دو دلیل: اولأ بدلیل اینکه ترا از کودکی میشناسم و به تو اعتماد دارم و دوم برای اینکه تو یک ژورنالیست هستی و اگر قرار باشد این اطلاعات در موقعیتی منتشر شود تو میدانی چه موقع و کجا، زیرا تو این رشته را میشناسی.

پروفیل: این گفتگو کجا و تحت چه شرایطی انجام یافت؟

د: خانه من در نزدیکی محل کار او بود و او بمن تلفنی گفت که مایل است با من سخن بگوید . از او پرسیدم که میخواهد مستقیمأ به محل کارش بروم و او گفت نه، بلکه بهتر است به خانه والدینش بروم . لذا آنجا ملاقات کردیم. ساعت از ده شب گذشته بود.

ابتدا او حدود یکساعت در باره موضوعات مختلف سخن گفت. من متوجه شدم که بگونه ای عصبی و ناراحت است. بعد از او پرسیدم چه میخواست بمن بگوید. زیرا مطمئنأ مرا برای پرحرفی دعوت نکرده.

و او گفت درست است و او تمایل دارد نوعی اعتراف برای من بکند و گفت:" من انتظار نوعی ابلاغ مأموریت دارم که باید برایش به یک سفر بروم . اگر از این سفر بازگشتم باید قول بدهی که هر چه میشنوی را فراموش خواهی کرد.

اما اگر اتفاقی برای من افتاد آنوقت میتوانی این وقایع را منتشر سازی." و بعد هم گفت اگر آنچه میگویم را اجرا کنی دیگر اشکالی نخواهی داشت.

پروفیل: و بعد او داستان قتل را برایت گفت. چرا؟ آیا منظورش این بود که به کسی آزاری برساند؟ یا میخواست آنرا از سینه خود خارج کند؟

د: من خود نمی دانستم چرا دارد اینها را به من میگوید. تنها مدتها بعد فهمیدم هدفش چه بوده. تصور من به این نتیجه رسیده بود که رژیم دارد سپاه پاسداران و واحد القدس را بعنوان یک وسیله برای اهداف خویش بکار میبرد و او خود را نیز مسئول میدانست. احساس میکرد که فریب خورده.

پروفیل : چگونه؟

د: منظور اصلی از تشکیل القدس حمایت از آزادی در همه جهان بود اما این واحد مرتبأ از این هدف دورتر و دورتر میشد و بصورت وسیله ای برای از بین بردن مخالفان رژیم در آمده بود.

پروفیل: و او هم با آن جریان حرکت میکرد؟

د: رهبری شروع به ثروتمند شدن خود کرده بود. آنها پولهای زیادی در اختیار داشتند که همه را بحسابهای شخصی خود منتقل میکردند.

پروفیل: در زمان گفتگوی شما، تقی پور معتقد بود که اقدام به قتل در وین کار درستی بوده؟

د: تصور نمی کنم . او مطمئنأ احساس عذاب وجدان داشت. وگرنه دلیل نداشت که آن سخنان را برای من بگوید.

پروفیل: آن مآموریتی که میخواست برود چه بود که در باره اش نگرانی داشت؟

د: پاسداران در طرح و توسعه هم شرکت داشتند. بدلیل شهرتی که داشتند. او با توجه به صلاحیت و شرایط خود بسیار متعجب شده بود که برای یک طرح توسعه فرستاد شود و بطور واضحی می ترسید.

در مدت زمان کوتاهی از آنچه می ترسید اتفاق افتاد. او را در جنوب ایران در حالیکه غرق شده بود یافتند. زیرا در رودخانه کارون شیرجه کرده بود. این چیزی بود که رژیم گفت.

پروفیل: آیا او صراحتأ گفت که احمدی نژاد شرکت در اعمال کماندوئی وین داشته است؟

د: او چندین بار به این نکته اشاره کرد.

پروفیل: تو یک گزارش کتبی برای ابول الحسن بنی صدر که بعنوان مخالف رژیم درپاریس در تبعید بسر می برد نوشته ای اما نام احمدی نژاد در آن نیست؟

د: آن یک گزارش عمومی بود و با بنی صدر بنا به خواسته او توافق کرده بودم که نامی از کسی برده نشود.

پروفیل: اما اسامی کسانی در گزارش تو آمده .

د: تنها کسانی که شناسائی شده بودند. کسان دیگری بودند که از آنها نام نمیبرم تا خود شناخته نشوم.

پروفیل: چه موقع آن گزارش را نوشتی؟

د: گزارش اولیه را وقتی نوشتم که هنوز خود در ایران بودم. نه در فرانسه. آن گزارش روی سخت افزار کامپیوتر من بود که توسط دولت ضبط شد و توانستند گزارش روی آن را از کد خارچ کنند.

پروفیل: بعد از اینکه خانه تو را در تهران جستجو کردند، تو از ایران فرار کردی، این چه موقع بود ؟

د: من مایل نیستم زمان دقیقی بگویم اجازه بدهید بگویم کم تر ازیکسال پیش.

پروفیل: و آنموقع چه گونه توانستی با بنی صدر تماس حاصل کنی؟

د: قبل از اینکه به پاریس بیایم، او را شخصأ نمی شناختم. اما چیزهائی در باره او می دانستم. ابتدا هیچ سخنی در باره ماجرای وین نگفتم. بعدها وقتی بین ما اطمینان خاطر حاصل شد آن گزارش را دادم.

پروفیل : وقتی داشتی گزارش خود را می نوشتی آیا میدانستی که احمدی نژاد کاندید ریاست جمهوری رژیم است.

د: وقتی گزارش اولیه را روی کامپیوتر خود در ایران نوشتم این مطلب را هنوز نمی دانستم ، بعدأ وقتی با بنی صدر بودم آنرا میدانستم.

پروفیل: رل احمدی نژاد در وین چی بود؟

د: او بنوعی نیروی پشتیبانی بود. اگر برای نیروهای کماندو اتفاقی می افتاد او باید جای نشین میشد. اما مورد احتیاج واقع نشد.

پروفیل: اما او در صحنه بود.

د: او جلوی ساختمان منتظر ایستاده بود.

پروفیل: در هزارونهصدوهشتادو نه ، موقعیت احمدی نژاد در سپاه پاسداران چه بود.

د: در آنموقع هنوز درجه در سپاه پاسداران یا القدس وجود نداشت. بعدأ این مدارج معرفی شد. بدرستی نمیدانم چه موقع . لطفأ زودتر سؤالات خود را تمام کنید من باید تلفن را قطع کنم.

پروفیل: فقط چند سؤال دیگر. کماندو های تروریست در وین چند نفر بودند.

د: یک تیم مذاکره کننده بودند و یک گردان ضربت. احمدی نژاد شخص رابط بین سفارت ایران در وین و گردان ضربت بود.

همچنین وظیفه او تأمین احتیاجات سلاحی بود. او آنها را از سفارت به خانه ای برد که در آنجا قتل صورت گرفت.

پروفیل: چند نفر در گردان ضربت بودند. از منابع مختلف خبر میرسد که علاوه بر این دو تیم یک تیم سوم هم وجود داشته است.

د: با احمدی نژاد که بعنوان نیروی پشتیبانی بود سه نفر در تیم ضربت بودند. کسی نمیتواند از واحد سوم بگوید. کسان دیگری بودند که برای تیم ضربت وسائل تهیه میکردند. و اگر آنها در کار خود موفق نمی شدند این عده فورآ بمیدان می آمدند.

پروفیل: در گزارش خود می نویسی ، دونفری که ماشه را کشیدند و قتل را صورت دادند از ابودبی به استرالیا رفته بودند و از آنجا به وین و البته تحت نام عوضی . احمدی نژاد چگونه به کشور وارد شد.

د: با پاسپورت دیپلمات.

پروفیل : آیا نام واقعی خود را بکار برده بود؟

د: نمیدانم

پروفیل: یک سؤال شخص چرا نمی خواهی نام واقعی خود را بیان کنی؟

د: نمی خواهم اقوام خود را در ایران در خطر بگذارم. بعلاوه احساس راحتی در این کار نمی کنم. زیرا منهم در خطر زندگی میکنم. من در فرانسه حمایت گرفته ام اما خود باید مواظب خویش باشم.

پروفیل: آیا آمادگی داری که به بازرسان اتریشی اعتراف نامه بدهی ؟

د: بله در صورتیکه مشخصات من فاش نشود.

پروفیل: آیا تاکنون مراجع مسئول در اتریش با تو تماس گرفته اند.

د: بله توسط وزیر کشور جورج هافمن اوستنهوف در مصاحبه با شاهد، د، که ابتدا در استرین ویکلی چاپ شد در جولای دوهزار و پنج
ترجمه آلمانی آن را میتوان در اینجا دید. ترجمه انگلیس توسط جان رزنتال انجام گرفته و ترجمه فارسی توسط همکاران آلن.

Saturday, November 10, 2007

كشف الاسرار نوشته امام خميني،

رياضي:"شما ياوه گويان با زندگاني معنوي و سعادت اجتماعي يك گروه انبوه صدها هزار ميليون نفري بازي ميكنيد."

كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 74
* صد هزار ميليون ميشود صد ميليارد نفر، صدها هزار ميليون را خودتون حساب كنيد. جمعيت جهان چند نفره؟

ميليونها ميليون سلاطين و بزرگان و فلاسفه در عالم آمدند.

كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 176
"اسلام ميليونها حكم دارد."
كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 55
فلسفه:

"فيثاغورث حكيم در زمان سليمان بود و حكمت را از او اخذ كرد."
كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 32

* فيثاغورث در قرن پنجم پيش از ميلاد در يونان زندگي ميكرد و حضرت سليمان در قرن 10 قبل از ميلاد در اورشليم زندگي ميكرد. بين اين دو نفر پنج قرن اختلاف هست.
"انبذقلس فيلسوف بزرگ در زمان داوود نبي بود و حكمت را از او و از لقمان حكيم اتخاذ كرد."

كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 33
*انبذقلس - Empedocles - فيلسوف بزرگ يوناني در قرن پنجم پيش از ميلاد و حضرت داوود در قرن دهم پيش از ميلاد زندگي ميكردند.

" از حكما و فلاسفه بزرگ ديگر اسكندر است"
كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 35
* انصافاً اين يكي درست بود. اسكندر مقدوني از فيلسوفان و حكيمان بزرگ تاريخه. اگه شك دارين برين تاريخ بخونين.
تاريخ:

"اين موضوع مربوط به امروز و ديروز نيست. دو هزار سال است كه آمريكا ما را استعمار كرده است"
ديدار با دانشجويان خط امام پس از گروگانگيري اعضاي سفارت آمريكا، جماران، 19 آبان 1358

پزشكي:

"امروز بر دكترهاي كشور ثابت شده كه براي علاج ناخوشيهايي مثل تيفوس و تيفوئيد (حصبه) چاره اي جز عمل كردن به طبق دستورات يوناني نيست و علاجهاي اروپايي نميتوانند كاري به اينگونه مرضها بكنند"
كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 280
هنر:

اوريانا فالاچي در مصاحبه با امام خميني (متن كامل سخنراني در كتاب مصاحبه با تاريخ نوشته فالاچي- البته اگه كتاب رو تو دست دوم فروشي ها پيدا كردين)
سوال: شما موسيقي را عامل فساد و شهوتراني دانسته ايد. ولي آيا آثار موسيقي كساني چون باخ و موتسارت و بتهون و وردي را نيز با اين همه معنويت آنها عامل فساد ميدانيد؟

امام خميني: من اينهايي را كه اسم برديد نميشناسم ولي اگر مارش جنگي ساخته باشند كارشان خوب است. در غير اينصورت كارشان قابل قبول نيست.
سياست:

"اسلام به كاخ كرملين هم كشيده شده، به كاخ سفيد هم كشيده شده. به آمريكاي لاتين هم رفته. به افريقا هم رفته، به مصر هم رفته. ملزم كرده است همه آنها را كه از اسلام اطاعت كنند."
ديدار با رئيس جمهور و مقامات كشور، جماران، 18 مرداد 1363

* يكي از بركات جمهوري اسلامي اين بود كه مصريهاي كافر بالاخره مسلمان شدند. بقيه جاها هم مسلمان شدند.

* و از اين تاريخ بود كه در قانون اساسي امريكا و شوروي و بقيه دنيا نوشته شد كه بايد قوانين بر اساس شريعت اسلام باشد.

"يكي از راههاي ايجاد اختلاف در يك ملت وجود احزاب است... اساساً احزاب از اول براي اين درست شده اند كه مردم با هم متجمع نشوند. چون دولتها از اجتماع توده ها ميترسند احزاب سياسي را درست كرده اند."

* درستش هم همين است: هزاران سال دولتها ميخواستند حزب درست كنند و مردم نميگذاشتند تا اينكه دولتها بر عليه ملتهايشان انقلابهاي "مشروطه يا جمهوري" بر پا كردند و اين حزب ها را درست كردند.
اسلام سياسي يا غير سياسي؟

"روحاني نبايد كار ديگري غير از روحانيت يعني بسط توحيد و تقوي و پخش و تعليم قانون هاي آسماني و تهذيب اخلاق بپردازد"
كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 208

"اين را بدانيد كه تنها روحانيت ميتواند در اين مملكت كارها را از پيش ببرد. فكر نكنيد كه بخواهيد كنار بگذاريد روحانيت را"
ديدار با نمايندگان مجلس، جماران 6 خرداد 1360
دانشگاه كجاست؟

"ريشه تمام مصيبتهايي كه تاكنون براي بشر پيش آمده از دانشگاهها بوده است... همه مصيبتهايي كه در دنيا پيدا شده از متفكرين و متخصصين دانشگاهي است... اگر به اسلام علاقه داريد بدانيد كه خطر دانشگاه از خطر بمب خوشه اي بالاتر است"
ديدار با اعضاي دفتر تحكيم وحدت حوزه و دانشگاه، 27 آذر 1359

"ما هرچه ميكشيم از اين طبقه اي است كه ادعا ميكند دانشگاه رفته ايم و روشنفكريم و حقوقدانيم. هرچه ميكشيم از اينها است."
قم، 1 مرداد 1358
فرار مغزها:

"منافقين هي ميگويند مغزها دارند فرار ميكنند . به جهنم كه فرار ميكنند. اين دانشگاه رفته ها، اينها كه همه اش دم از علم و تمدن غرب ميزنند بگذاريد بروند. ما اين علم و دانش غرب را نميخواهيم. اگر شما هم ميدانيد كه اينجا جايتان نيست فرار كنيد. راهتان باز است ."
جماران، 8 آبان 1358

صادرات انقلاب؟

"ما بايد به هر قيمت شده باشد انقلاب خودمان را به تمام ممالك اسلامي و تمام جهان صادر كنيم."
پيام به ملت، 22 بهمن 1358
"بايد در صدور انقلابمان به تمام جهان كوشش كنيم"
پيام نوروزي به ملت، اول فروردين 1359
كشورهاي جهان اعتراض كردند:

"ما قصد صدور انقلاب اسلامي را نداريم. اينها حرفهاي دشمنان اسلام است"
ديدار با مسئولان صدا و سيما، 16 مرداد 1361
جاسوسي؟

"هيچكس حق ندارد براي كشف جرم و گناه جاسوسي ديگران را بكند زيرا اين خلاف مقررات اسلام است."
ماده6 از فرمان8 ماده اي امام خميني به ملت، جماران، 1 مرداد 1361

"دانش آموزان بايد با كمال دقت اعمال و كردار دبيران و معلمين خود را زير نظر بگيرند و اگر خداي نكرده در يكي از آنها انحرافي ببينند بلافاصله به مقامات مسئول گزارش نمايند... اين كار را به صورت مخفي انجام دهند"
پيام به دانشجويان، دانش آموزان، استادان و دبيران، بازگشايي مدارس در سال تحصيلي 61-62 1 مهر 1361
حكم مواد مخدر؟

"تعجب ميكنم كه اين دولت(شاه) چگونه فكر ميكند...در نظر دارند قاچاقچيان هروئين را اعدام كنند. اين موضوع نه تنها خلاف اسلام است. خلاف انسانيت هم هست"
كتاب ولايت فقيه نوشته امام خميني، نجف 1355

"اينهايي كه مواد مخدر ميفروشند شرعاً مستوجب اعدامند و بايد بدون هيچ تاخيري اعدام شوند. هيچ ترحمي هم در مورد آنها جايز نيست"
30 ارديبهشت 1359

بني صدر كي بود ؟
"جناب آقاي بني صدر را همين مردم كوچه و بازار از پاريس آوردند اينجا و رئيس جمهور كردند، براي اينكه مردي مسلمان است، مومن است، خدمتگزار است"
ديدار با استانداهاي كشور، جماران، 18 آذر 1359

"اين آدم از اول ادعا ميكرد كه مسلمان است و براي اسلام كار ميكند و كذا. من هم از اول فهميدم دروغ ميگويد "
ديدار با افسران و درجه داران، جماران، 3 شهريور

Wednesday, October 10, 2007

FUTURE OF IRGC آینده سپاه پاسداران، پس از فرو پاشی جمهوری اسلامی

FOR THOSE WHO READ ENGLISH LOOK FOR AN ARTICLE TO BE POSTED SOON ON THE ANTIMULLAH HOME PAGE ABOUT THE NEW COMMANDERS OF THE REVOLUTIONARY GUARD (SEPAH) AND THEIR NEW FOCUS TO SUPPRESS INTERNAL DISSENT RATHER THAN EXTERNAL THREATS.




نویسنده فرامرز دادرس

آینده سپاه پاسداران، پس از فرو پاشی جمهوری اسلامی
دراین زمان ، تنها وضعیت کنونی سپاه پاسداران ،مورد نظر قدرتهای خارجی و مردم می باشد. وکمتر کسی نسبت به آینده این گروه شبه نظامی،نیمه رسمی و اید ئولوژیک ،در فردای فرو پاشی رژیم جمهوری اسلامی می اندیشد.
باید در نظر داشت، که این رخداد دیر یا زود انجام می شود، و برآیند آن نخست گریبانگیرخود سپاهیان ،و سپس خانواده ها آنان را خواهد گرفت.و مردم ایران، و دولت آینده کشور، و کشور های خارجی نیز خواه و ناخواه در این میانه بگونه ای درگیر خواهند شد.
خلافت جمهوری اسلامی، یا با خیزش مردمی، و یا با حمله کشور های بیگانه فرو پاشیده خواهد شد. وبا نگرش به شمار زیاد پرسنل این نیرو، ازهم اکنون بایستی راه کار های بایسته در نظر گرفته شود، از سویی دیگر، در تاریخ29 سپتامبر 2007، نیروی بسیج مردمی نیززیر فرماندهی سپاه پاسداران قرار داده شده است ، و در نتیجه شمار این نیرویی که بزودی در فهرست سازمان های تروریستی جهانی قرار خواهد گرفت بیشتراز پیش خواهد بود.
این بی توجهی به سرنوشت سپاه پاسداران ،ناشی ازتنفر و بیزاری مردم، نسبت باین گروه از ایرانیان و غیر ایرانیانی است ،که در این سازمان به جمهوری اسلامی خدمت کرده و می کنند.
باید در نظر داشت ،که شمار زیادی از سپاهیان بدلیل دسترسی نداشتن به آگاهی ها ،و رویداد های جهانی ،مانند بیشتر مردم ایران، از همه جا بی خبر می باشند، و در زیربمباران تبلیغاتی رژیم قرار دارند، و شاید اگر هر چه زودتر ازسرانجام ناخوشایندی که در انتظار آنان است ، آگاه شوند ،دست از پشتیبانی از رژیم در حال سقوط بردارند ،و خود نیز با پیوستن به مردم گامی تاریخی بردارند ،و راه را برای فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی هموار نمایند
از هم اکنون در زمینه های سیاسی ، اقتصادی و نظامی ، صاحبنظران ایرانی و خارجی ،جنبه های گوناگون این تصمیم آمریکا را در باره سپاه پاسداران پیش از فرو پاشی رژیم جمهوری اسلامی، به ارزیابی گذاشته اند.
در پی پیشنهاد سناتور جمهوریخواه جان کیل، و سناتور مستقل جوزف لیبرمن ، روز چهارشنبه 26 سپتامبر 2007، یکروز پس از تصویب در مجلس نمایندگان آمریکا، سنای آن کشور نیز با 76 رای مثبت د ربرابر 22 رای، از دولت آمریکا خواست که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را، در فهرست سازمان های تروریستی قرار دهد. وهم چنین گفته شد، که سپاه پاسداران باید به فهرست سازمان های تروریستی جهانی نیز الحاق شود.
گفته می شود، در صورتی که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در فهرست سازمان های تروریستی قرار بگیرد، برای نخستین بار خواهد بود که یک سازمان دولتی در این فهرست قرار گرفته است.
در حال حاضر در این فهرست نام گروه هایی چون القاعده، سازمان مجاهدین خلق، حزب کارگران کردستان ترکیه (پ کا کا) و حزب الله لبنان قرار دارند.
کمیسیون اروپا اعلام کرد که هنوز تصمیم ندارد به تصمیم احتمالی برای قرار دادن «سپاه پاسداران در فهرست گروه های تروریستی» بپیوندد.
ولی نباید از نظر دور داشت که این تصمیم در اروپا نیز دیر یا زود اجرا خواهد شد، درگذشته در باره دیگر سازمانهای تروریستی،که هم اکنون در فهرست مشترک آمریکا و اروپا قرار دارند نیز، بهمین گونه انجا م شده بود.
خطبای نماز های جمعه، که سیاست دیکته شده رژیم اسلامی را تبلیغ می کنند، در خطبه های سیاسی خود، با شعار های بی پایه به دلگرم کردن سپاهیان دست زده اند . سرکردگان سپاه که پس از گذشت چند دهه ، ازبرکت خلافت اسلامی ، از سربازی به سرداری، و سپس به سرمایه داری رسیده اند، بهمراه سازمانهای عقیدتی و سیاسی در پادگانها به تبلیغات، و بگونه ای شستشوی مغزی، سپاهیان جوان و ناآگاه با سیاست های جهانی دست زده اند، و با بزرگنمایی دروغین توان نظامی سپاه، و نیروی بسیج و ارتش ، بر پایه گفته معروف « روحیه نیمی از قوا است» در پی بالا بردن روحیه سپاهیان می باشند.
از سوی دست اندرکاران رژیم تلاش می شود، که جای گرفتن سپاه پاسداران را ، درفهرست سازمان های تروریستی جهانی، با بدست آوردن سکوی( قهرمانی جهان ) در مسابقات المپیک بسنجند ، و آن را یک برگ زرین(مدال طلا) نام نهاده اند ،ولی حقیقت را نمی توان زمان درازی پوشیده نگاه داشت . بگفته خطیب نماز جمعه تهران این یک برگ « زرین افتخار آفرین» است . ولی دیر یا زود ، پس از فرو پاشی رژیم اسلامی همین برگ زرین به برگ « ننگین ، شرمساری و پشیمانی» دگرگون خواهد شد، و در فردای فروپاشی رژیم اسلامی این پرسنل سپاه و خانواده هایشان هستند، که تاوان جاه طلبی ها ونادانی های سران رژیم را پرداخت خواهند کرد، پاسداران و خانواده هایشان در ایران و در هر نقطه از جهان آماج انتقام گیری خواهند شد، و جایی برای گریز نخواهند داشت.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی در باره سپاه پاسداران چنین گفته شده است:
اصل ۱۵۰
«سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در نخستین روزهای پیروزی این انقلاب تشکیل شد، برای ادامه نقش خود در نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن پابرجا می‌ماند. حدود وظایف و قلمرو مسوولیت این سپاه در رابطه با وظایف و قلمرو مسوولیت نیروهای مسلح دیگر با تأکید بر همکاری و هماهنگی برادرانه میان آنها به وسیله قانون تعیین می‌شود».
در تاریخ 2/2/1358 اساسنامه سپاه پاسداران در 9 ماده و 9 تبصره به تصویب رسید . این اساسنامه با پیشنهاد خود سپاه فراهم شد و پس از دگرگونی های کوچکی به پذیرش شورای انقلاب رسید.
برجسته ترین بخش اساسنامه چنین است:
‹‹سپاه پاسداران با هدف دفاع از انقلاب اسلامی در ایران و گسترش آن در جهان تحت نظر شورای انقلاب با توجه به نظریات و كمك دولت تشكیل شده است. وظایف سپاه در این اساسنامه به تصریح چنین است:
1ـ وظایف نظامی و دفاع در برابر حملات بیگانگان به كشور.
2ـ وظایف انتظامی در برخورد با ضد انقلاب و عناصر مخل امنیت داخلی.
3ـ وظایف اطلاعاتی در حد مسئولیت‌های سپاه.
4ـ حفظ اموال عمومی و جمع آوری اسلحه و مهمات.
5ـ كمك به اجرای دستورات و احكام قضایی (اعم از دادگاه‌های انقلاب یا دادگستری).
6ـ حمایت از نهضت‌های آزادیبخش.
وظایف شش گانه بالا در چارچوب یازده بند در ماده 2 گنجانده شده است.
تا پایان سال 1369، نیروی های مقاومت بسیج ارتش بیست میلیونی و نیروی قدس که پشتیبانی از جنبش ‌های اسلامی را بدوش دارد ، با تصمیم رهبر انقلاب اسلامی به سازمان سپاه افزوده شد و پنج نیروی زمینی، هوایی، دریایی، مقاومت و قدس، ساختار سازمانی سپاه را می سازند.
و در تاریخ 21 مهر 1370 قانون سپاه پاسداران به تصویب نمایندگان مجلس شورای اسلامی و به تأیید شورای نگهبان رسید ودر تاریخ 24 مهر 1370 از سوی ستاد فرماندهی كل قوا به سپاه ابلاغ گردید.
این قانون مشتمل بر دویست و سی و پنج ماده و دویست و شش تبصره می‌‌باشد. بر اساس این قانون مأموریت و وظایف كلی سپاه، به شرح ذیل است:
مأموریت
الف. دفاع مسلحانه از انقلاب و دستاوردهای آن و حفاظت و دفاع از كشور در مقابل هر گونه تهدید و تعرض مسلحانه از داخل؛
ب. آمادگی لازم برای مصاف با دشمن مهاجم از مرزها، برای تهاجم و ضربه زدن متمركز«عملیات آفندی» در مواقع لازم؛
ج. جذب،‌ آموزش، سازماندهی، تجهیز و به كارگیری آحاد مردم به منظور تشكیل ارتش 20 میلیونی.
با بررسی اساسنامه و وظایف سپاه پاسداران ،می توانیم به زمینه های اجرایی ماموریت های آشکار و پنهان آنان از گذشته تاکنون پی ببریم.

در بند یکم، سپاه وظیفه ای مانند ارتش رسمی هر کشوری را دارا می باشد.
در بند دوم ، وظایف پیش بینی شده برای سپاه، وظایف نیرو های انتظامی و امنیتی است، و د راینجا پرسنل سپاه بر پایه این بند در جای کارگزار دادگستری(ضابط قضایی) نیز قرار خواهند گرفت .
در اینجا لازم است به وظایف کارگزاران دادگستری (ضابطین قضایی) و دژبانی (ضابطین نظامی ) پرداخته شود. بر پایه قوانین زمان رژیم پادشاهی ، و رژیم جمهوری اسلامی ، دو دسته کارگزار(ضابط) دادگستری و ارتشی در قانون پیش بینی شده است.

1- « بر این پایه، بجز پرسنل متخصص دادگستری، مانند دادرسان ،دادیاران ، دادستانها و روسای دادگاهها و پلیس قضایی، برخی از افسران و درجه داران نیرو های انتظامی که دوره های دادگستری (قضایی ) را گذرانده باشند، می توانند در نقش کارگزار(ضابط ) دادگستری، در جاییکه جرمی اتفاق می افتد و یا برای پیشگیری از ارتکاب جرم و جنحه و خلاف، در نبودن مامورین دارای صلاحیت ، نسبت به جلوگیری از آن اقدام نمایند».
2- « کارگزاران ارتشی (ضابطین نظامی)، پرسنل دژبان یا پلیس ارتش، و افسران و درجه داران سازمانهای اطلاعاتی، و ضد اطلاعاتی می باشند، که دوره های حقوقی دادگستری و ارتشی(قضایی نظامی) را گذرانده باشند، ودر جاییکه جرمی بوسیله پرسنل ارتشی اتفاق می افتد، و یا برای پیشگیری از ارتکاب جرم و جنحه و خلاف، و در پیوند با جاسوسی برای بیگانان، در نبودن مامورین دژبان و ضد اطلاعات ، دارای صلاحیت، می توانند نسبت به جلوگیری از آن اقدام نمایند».
در بند سوم سپاه پاسداران وظایف سازمان های اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی و امنیتی را دارا می باشد.
در بند چهارم سپاه ،وظایف نیرو های انتظامی (شهربانی و ژاندارمری) رادارا می باشد.
دربند پنجم سپاه پاسداران وظایف کارگزاران دادگستری(ضابطین قضایی) را دارا می باشد.
در بند ششم وظایف سیاسی – نظامی برون مرزی را دارا می باشد.این وظایف بر عهده سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی و سیاسی کشور یعنی وزارت خارجه، و وابستگان نظامی می باشد. و چون مداخله در امور دیگر کشور ها می باشد، ناگزیر بایستی بگونه ای پنهانی و غیر قانونی از نظر مراجع حقوقی، و سیاسی بین المللی، انجام شود.در اینگونه عملیات گاه نیاز به از میان بردن یا (حذف فیزیکی) حریفان دیده شده است. و این خود بخشی از کار های پنهانی می باشد.
بدین ترتیب سپاه پاسداران هم ارتش و هم نیروی شبه نظامی است وهم گروهی عقیدتی و ایدئولوژیکی می باشد.وهم وظایف پلیس و ژاندارمری و دژبانی وزندانبانی را دارا می باشد، وهم وظایف سازمانهای اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی و جاسوسی و ضد جاسوسی را بدوش می کشد. وهم پلیس دادگستری ومامور وزارت خارجه و وابسته نظامی است. و هم نیرو های ویژه کماندویی ،و انجام عملیات آشکار و پنهانی، نظامی و اطلاعاتی و براندازی ، و از میان بردن فیزیکی مخالفین خود رژیم ،و مخالفین دوستان رژیم ،را در برون از مرز های کشور نیز دارا می باشد.
بنابراین سازمانی با این ساختار، که در نوع خود در جهان و در درازای تاریخ بی همتا بوده است ،وپرسنل آن ،حتا نیرو های پشتیبانی و خدمات آن ، که شاید بنظر آید که دستشان دور تر از پوست و گوشت، مخالفین جمهوری اسلامی باشد، نیز از اتهامات وارده در امان نخواهند بود. حتا پزشکان سپاه در زندانها نیز در فهرست همکاران بازجویان و شکنجه گران جای خواهند داشت.
برخورد های گونا گونی با پرسنل سپاه پاسداران، و خانواده ها یشان در فردای فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی پیش بینی می شود:
برخورد مردم با آنان
برخورد رژیم آینده با آنان ، در پیوند با جرایم جنحه و جنایی وضد حقوق بشر
برخورد رژیم آینده با آنان در پیوند با جرایم اقتصادی
برخورد جهانی از سوی دیگر کشور ها با پاسداران بعنوان اعضای یک سازمان تروریستی
1- برخورد مردم
نخستین خطری که پرسنل سپاه پاسداران ،و خانواد هایشان را تهدید می کند، برخورد انتقام جویانه مردم با آنان می باشد .و هنوز ایرانیانی هستند، که در سال 1357 و هنگام فروپاشی رژیم پادشاهی، اینگونه برخورد ها را بچشم خود دیده اند. و آرشیو های روزنامه ها و نشریات و رادیو تلویزیون های ایرانی و خارجی آن زمان، سرشار از اسناد و مدارک کافی در این زمینه می باشند.
اگر نگاهی به سال 1357 و به روز های پایانی رژیم پادشاهی در ایران بیندازیم ،در می یابیم که همین خوشبینی که امروزمیان پرسنل سپاه پاسداران و نیرو های انتظامی و امنیتی در جاودانگی رژیم وجود دارد ،در هما ن زمان نیز بیش و کم در میان نیرو های ارتش و ژاندارمری و شهربانی و ساواک وجود داشت. و لی نباید از یاد برد که بر پایه آمار ها نزدیک به هفت هزار تن از نیرو های شهربانی و ژاندارمری و ارتش و ساواک و گارد شاهنشاهی ،در روز های آغاز انقلاب اسلامی هدف انتقام جویی مردم و رژیم تازه قرا گرفتند. و در خیابانها بدست مخالفین رژیم شاه کشته شدند، و شماری ا زآنان نیز در دادگاههای انقلابی تیر باران گردیدند، و خانواده هایشان مورد آزار وتجاوز و بی احترامی قرار گرفتند.
شمار کشته شدگان شهربانی بدلیل تماس بیشتر آنان با مردم خشمگین بیشتر از دیگر نیرو ها بود.
برای نمونه بیست و دو تن از پرسنل شهربانی شهر گرگان، بدست زندانیان جرایم جنایی و مواد مخدر، آزاد شده از زندان ،و دیگر مردم انقلابی، در همان سلولها کشته شدند، و دیده شد که در کنار خیابان روبروی شهربانی ،برخی از کشتگان را پوست کندند. و پیکر های آنان را آتش زدند.
پس از این جنایت ،پیکر های این کشتگان را حتا درگورستان شهر نتوانستند بخاک بسپارند ، و بستگان آنان به ناچار پیکرهای سوخته و تکه و پاره شده را، به کوه ها و جنگل های پیرامون شهر بردند و خاک کردند .
در همان شهر یک افسر راهنمایی در میدان شهرداری، بدست قصابی در برابر چشمان مردم سر بریده شد.
درتبریز چند افسر شهربانی را که بدست مردم گرفتار شده بودند ، وارونه بدار کشیدند. و نخست چشمهایشان را بیرون آوردند، و سپس آنان را کشتند.
درزابل گروهبان جوانی که فرمانده گروه سربازانی بود، واز میدان مرکزی شهر پاسداری می کرد، را در برابر چشم همگان کشتند، و هستند مردمی که آن روز ها را بیاد دارند.
در پادگان لویزان تهران، شماری از پرسنل گارد شاهنشاهی را، به بهانه این که می خواهند محل خدمت تازه آنان را به آنها ابلاغ کنند گرد آوردند،و بر بالای ساختمان های پیرامون آنها، تیر بار های سنگین جای دادند، و می خواستند همه آنها را یکجا بکشند، ولی افسران و درجه دارانی که در آنجا گرد آمده بودند ، از این برنامه آگاه شدند، و از آن محل گریختند، و پس از تیراندازی کوتاهی، کمیته چی ها ی آن زمان که هسته نخستین سپاه پاسداران شدند ، چند تن ا زافسران و درجه داران را که نتوانستند بگریزند دستگیر کردند.
درتهران به خانه رئیس شهربانی پیشین ریختند، و،قهرمان بوکس سنگین وزن ایران و آسیا در آنزمان ،که یک شبه تبدیل به مسلمان انقلابی شده بود ، بدختر وی تجا وز کرد، و سپس خود رئیس شهربانی را در پشت بام مدرسه رفاه تیر باران کردند .
در همه شهر های ایران کم و بیش این کشتار ها، و تجاوزات در باره پرسنل ارتش، و نیرو های انتظامی و امنیتی رژیم پادشاهی انجام شد.
2- برخورد رژیم آینده با پاسداران در باره جرایم جنحه و جنایی وضد حقوق بشر
رژیم آینده ایران از هر گروه سیاسی که تشکیل شده باشند، و چه با انتخابات آزاد و یا بجز آن، حکومت را در کشور بدست بگیرند. یا خود آسیب دیده ارگانهای سرکوبگر رژیم ، و از جمله سپاه پاسداران و نیرو های امنیتی می باشند، که بنا براین برای این گروهها دلسوزی نخواهند کرد .و یا اینکه ترکیبی از برون مرزی ها و بخش هایی از اصلاح طلبان و پشت کردگان به رژیم اسلامی ،حکومت آینده را خواهند ساخت. اصلاح طلبان نیز، بنا بر مصلحت طلبی ،که پیرو آن می باشند، کمک چندانی برای رهایی پاسداران نخواهند کرد .چون خود نیز بنوعی در مظان اتهام و همکاری با آنان قرار خواهند گرفت. بنابراین هرگز برای رهایی این دسته کاری انجام نخواهند داد.
اگر وضعیتی مانند عراق پیش آید، که نیرو های بیگانه ،حکومت را حتا برای مدت زمان کوتاهی بدست گیرند ،همان بر سر مسئولین رژیم و پاسداران خواهد رفت، که بر سر سران رژیم پیشین عراق رفت.
دولت آینده با توجه به منفور بودن سپاه ، وعملکرد آن در درازای بیش ازیک ربع قرن ،کوشش خواهد کرد ، که هر چه زودتر، خود را از درد سر های احتمالی این گروه برهاند. و پس از انحلال سپاه پاسداران ،با استناد به شکایات مردم چه در ایران ،و چه از دیگر کشور های جهان، بیشترین آنان را که اگر هنوز از کشور نگریخته باشند، به دادگاه های ملی و مردمی می کشاند. وبرای آن دسته اندکی که توانسته اند، به کشور های دیگر بگریزند ، در خواست دستگیری و استرداد آنان را از سوی پلیس بین المللی (اینترپل) خواهد نمود.
این داوری ها می توانند ،بجز کیفر های جنحه و جنایی و ضد حقوق بشر، در برگیرنده اموال و دارایی های خانواده درجه یکم آنان، که بیشتر آنها نیز از راه های غیر قانونی و با بهره بردن از قدرت سپاهیگری، انجام شده ،نیز باشند . ودر صورت انتقال این دارایی ها، به خانواده های در جه دوم و سوم و دیگران ،دولت آینده می تواند ، درصورت بررسی و بدست آوردن مدارک کافی نسبت به مصادره این دارایی ها نیز اقدام کند ، تا از این راه بتواند ، خسارات مالی شاکیان را در دادگاههای ملی و مردمی بپردازد. پس دیگر تعهدی نخواهد داشت که به سپاهیان پیشین وخانواده هایشان، حقوق یا هزینه باز خرید خدمت، یا بازنشستگی و بیمه و درمان، پرداخت کند، و بدیهی است که اگر آنان از وسایل و تسهیلات دولتی، مانند خانه های سازمانی و اتومبیل و بجز اینها بهره می برند این امتیازات نیز از آنها دریغ خواهد شد.
دولت آینده هشیار خواهد بود ، که پاسداران را، دوباره در یک سازمان دولتی بخدمت نگیرد. چون هرزمان با شکایت کسی در درون و یا برون از کشور، ناچار به برکناری پاسدارپیشین، و رسیدگی جرایم او در در دادگاه خواهد بود. و این هزینه و هدر دادن وقت،جز بد نامی برای دولت آینده که بخواهد از خدمت پاسداران در یک سازمان دولتی بهره بگیرد، نخواهد داشت.
دولت آینده ناچار خواهد بود، بدلیل فشار مردمی ،به پیگیری پاسداران گریخته از کشور بپردازد، و حتا مانند دولت اسرائیل پس از جنگ دوم جهانی ، بدستگیری و در صورت لزوم به ربودن متهمینی که مرتکب جنایت و شکنجه شده اند بپردازد. و آنانرا بدادگاه بکشاند.
این پیگیری و دستگیری ها، با همیاری ایرانیان درون و برون کشور، که آنان را شناسایی نموده اند انجام خواهد شد.
در فردای فروپاشی رژیم اسلامی، شمار زیادی از کارگزاران رژیم جمهوری اسلامی، از کشور خواهند گریخت ، و با نگرش به اینکه، در درازای این بیست و هشت سال ،میلیونها ایرانی نیز در بیرون از کشور و در هر گوشه و کنار جهان زندگی می کنند ، با دیدن همسایگان تازه وارد از ایران بزودی پی خواهند برد ،که این تازه واردان از وابستگان رژیم اسلامی بوده اند، و این خبر را به رژیم تازه و مقامات پلیس محلی کشور های مورد سکونت خود خواهند داد ، تا موجبات دستگیری آنان فراهم شود.
در این جا می توان وضعیت پاسداران را، با وضعیت پرسنل( اس اس ) آلمان نازی، در روزهای پس از فروپاشی حکومت هیتلری در آلمان برابر دانست .
3- برخورد رژیم آینده با پاسداران در باره جرایم اقتصادی
دولت آینده ایران ناچار به رسیدگی به سوء استفاده های مالی پرسنل سپاه پاسداران می باشد. از هنگامیکه سپاه بطور رسمی وارد کار های اقتصادی گردید، تاکنون بیش از صد ها شرکت، به گونه های تعاونی و پیمانکاری و بازرگانی و صنعتی، وابسته به سپاه یا بسیج ،در همه کار های اقتصادی کشور شکل گرفته است ،این بجز شرکتهای آشکارو پنهان وابسته به سپاه ،در دیگر کشور های جهان بویژه امارات متحده عربی در خلیج فارس می باشد.
گفته می شود که نزدیک به شش هزار شرکت ایرانی ،در کشور امارات متحده عربی ،به ثبت رسیده و به تجارت پرداخته اند ، که بخش بزرگی از این شرکتها بگونه مستقیم و یا غیر مستقیم ،وابسته به سپاه و یا پرسنل سپاه می باشند.
سپاه به بخش بزرگی از اقتصاد ایران دست انداخته است، از شرکت های خودرو سازی، تا پیمانکاری خطوط انتقال نفت و گاز، و قاچاق نفت عراق د ر زمان تحریم رژیم عراق از سوی سازمان ملل ، و ایجاد اسکله های غیرقانونی، و واردات لوازم خانگی و آرایشی حتا در زمان ممنوعیت ورود آنان بکشور .
رد پای سپا ه و بسیج ،در انتقال و پخش مواد مخدر در کشور، و اداره و گسترش فحشا ، باجگیری و زور گیری، وصادرات زنان و دختران ایرانی، برای فحشا در کشور های جنوب خلیج فارس، از میان بردن و تاراج آثار تاریخی کشور، و فروش و انتقال آنها به بیرو ن از کشور، وهزاران کار غیر قانونی و خلاف در کشوردیده شده است.
4- برخورد جهانی از سوی دیگر کشور ها
هنگامیکه سپاه پاسداران از سوی آمریکا ، و سپس در گام های بعدی، از سوی کشور های مشترک اروپا و دیگر کشور های جهان، درفهرست سازمانهای تروریستی جای گیرد ، دیگر کشوری نمی تواند از نظر قوانین حقوقی، پاسداران را بنام پناهنده بپذیرد. و بنابراین خانواده های آنان نیز مانند همسران و فرزندان، و پدرو مادر، از شرایط دارا بودن کارت اقامت در کشور های خارج بی بهره خواهند ماند. ونکته دیگر اینکه بیشتر این سپاهیان دارای شماری همسران دایم و موقت هستند ،و این خود یک گرفتاری دیگری برای آنان در بر خواهد داشت.
شماربسیار کمی از سران پاسداران، که بتوانند از ایران بیرون رفته و بامید داشتن پول، در برخی از کشورها، و درگوشه و کناری بزندگی پنهانی بپردازند، بجز اینکه همواره در نگرانی شناخته شدن و دستگیری و استرداد بسر خواهند برد، نمی توانند از دست باند های جنایت پیشه و مافیایی ،که همیشه بدنبال چنین شکار های در گوشه و کنار جهان می گردند د رامان باشند .
در صورتیکه پاسداری بتواند به بیرون از کشور بگریزد، این وظیفه پلیس کشور ها و پلیس بین المللی (اینتر پول) می باشد ،که به دستگیری و استرداد این افراد، به کشور هایی که در خواست استرداد آنها را نموده اند اقدام کند.
بر پایه بند های ( 1-2-5-6-9-13-14-17) ماموریت های پلیس بین المللی(اینتر پل)،این پلیس می تواند، اقدام بدستگیری پاسداران نماید. البته بایستی در نظر گرفت که بند های(7-8-9-10) نیز شامل حال برخی از پاسداران خواهد شد .
فهرست وظایف پلیس بین المللی در زیر می باشد:
1- انجام كلیه امور پلیسی در سطح دنیا
2- تهیه بانك اطلاعاتی از اطلاعات واصله از كشورهای عضو در زمینه‌های مختلف از جمله سیاهه مجرمین بین المللی ـ اتومبیل های مسروقه ـ اموال فرهنگی مسروقه ـ شگرد مجرمین و …..
3- برگزاری سمینارها و كنفرانس‌های بین‌المللی در زمینه‌های فنی و تخصصی پلیسی
4- تدوین و صدور بولتن‌های تخصصی در زمینه جرایم بین‌المللی
5- ایجاد ارتباط و هماهنگی با مراجع قضایی كشورها در رابطه با مجرمین متواری از كشوری به كشور دیگر
6- استرداد مجرمین
7- پیشگیری و كشف سرقت نظیر سرقت اتومبیل، آثار هنری، بانك، سرقت مسلحانه و غیره
8- مبارزه با مواد مخدر (كشت، تولید، قاچاق، ترافیك و مسیرهای ترانزیت و …..)
9- كشف موارد جعل مدارك هویتی (گذرنامه، روادید و سایر مدارك)
10- كشف جعل اسكناس
11- اقدام برای یافتن گمشدگان بین‌المللی
12- شناسایی اجساد كشف شده
13- تعقیب بین‌المللی
14- ردیابی و شناسایی افراد مورد تقاضا
15- ایجاد ارتباط سریع و آنی با كشورهای عضو كه در مواقعی ارزش حیاتی دارد.
16- فراهم ساختن امكان مسافرت افسران تحقیق در پرونده‌های تحت پیگرد به كشوری كه متهم یا متهمین بدانجا متواری شده‌اند.
17- هر اموری كه مورد مراجعه مراجع انتظامی داخلی كشورها قرار می‌گیرد در صورتی كه به خارج از كشور ارتباط یابد.
« نخستین کنگره جهانی پلیس بین المللی در سال 1914 در موناکو (فرانسه) برگزار شد . هدف از تشکیل این سازمان ایجاد یك سیستم كنترل و مقابله بین‌المللی با جرایم و تأسیس مركزی برای مبادله اطلاعات و اخبار بین پلیس كشورهای مختلف بود
در سال 1946 اجلاسی در بروكسل برای تجدید فعالیت و تعیین مفهوم كلی همكاری پلیس بین‌الملل برگزار گردید و طی آن مقررات و قوانین جدیدی تصویب شد در این اجلاس و شورا “ اینترپل” به عنوان نام اختصاری اداره مركزی انتخاب شد.
ساختمان کنونی آن در شهر لیون (فرانسه) می باشد و در سال 1990 مقر دبیرخانه مركزی سازمان اینترپل به آنجا منتقل شد. در حال حاضر 181 كشور جهان در آن عضویت داشته و فعالیت گسترده‌ای را در زمینه تبادل اخبار و اطلاعات بین پلیس كشورهای عضو به انجام می‌رسانند.
فرامرز دادرس
پاریس 5 اکتبر 2007
www.farhangiran.com



اعلامیه کارگران نیشکر هفت تپه

اعلامیه کارگران نیشکر هفت تپه
وضع مملکت ایران بجائی رسیده که روز به روز بصورتی محسوس رو به وخامت میرود. دانشجویان که غالبأ هم بچه های خود آخوندها و یا پاسداران هستند زیرا بچه های به ترتیب استعداد وارد این دانشگاه ها نمی شوند بلکه به ترتیب نزدیکی به آخوندها درپذیرفته میشوند ولی کار خفقان بجائی رسیده که این هم جانشان بلب آمده و با دولت در گیر شده اند . کارخانه نیشکر هفت تپه که در زمان تأسیس آن به همه کارمندان منطقه خوزستان این امکان داده شد که باندازه توانائی خویش در آن سرمایه گذاری کنند، و کارمندان نیز با صرفه جوئی توانستند هرکدام از هزار تومان تا ده هزار تومان نسبت به وضع خود سهام بخرند وقتی حکومت خون و جنون جمهوری اسلامی سرکار آمد همه سهام کارمندان ناحیه خوزستان را یکجا بلعید و اکنون نیز مشغول بلعیدن کارمزد اندک کارگرانی است که در گرمای 60 درجه خوزستان با امکانات بسیار کمی که دارند با جان کندن این کارخانجات را سرپا نگهداری میکنند.جمهوری خون و جنون حتی رحم به این نمی کند که فرزندان این کارگران بینوا که دارند در آن حرارت طاقت فرسا زندگی میکنند لااقل گرسنه نمانند. اعلامیه زیر توسط کارگران هفت ثپه صادر گردیده

فرياد حق طلبي كارگران نيشكر هفت تپه

دو سال از اولين اعتراض شرافتمندانه كارگران شركت كشت و صنعت نيشكر هفت تپه خوزستان مي گذرد ولي هنوز مسئولين شركت و نمايندگان دولت به هيچيك از وعده هاي خودعمل ننموده و هزاران كارگر زحمتكش را از ابتدايي ترين حقوق شان محروم ساخته اند.
جاي بسي تاسف است ، دولتي كه خود را حامي قشر زحمتكش و سازنده ميداند ، نه تنها قادر به انجام در خواست هاي به حق و قانوني كارگران نبوده بلكه فساد مترتب بر اين جريان را كه قدرت نمايي مافياي مالي كشور ميباشد ناديده گرفته و يكي از بزرگترين پروژه هاي اقتصادي كشور را كه يادگار دوران نظام پيشين است بدست بي اعتنايي و فراموشي و نابودي سپرده است .
عدم توجه و رسيدگي به مطالبات كارگران ،چيزي نيست جز بي حرمتي به سفره خالي زحمتكشاني كه در همه اين سالها با عزت نفس و وفاداري به رسالتي كه بر دوش داشته و دارند از حريم خانواده و ميهن و ارزش هاي فرهنگي با دست خالي پاسداري نموده اند .

حزب پان ايرانيست تاسف و نگراني ژرف خود را از آنجه كه در مناسبات كارگري خوزستان و ساير نقاط كشور ميگذرد و نيز برخورد نا مناسب و غير قانوني حاكميت فرقه اي با اين طبقه شريف و موثردر چرخه اقتصادي كشور را اعلام و اقدامات ناقض حقوق انساني كارگران را محكوم مينمايد

حزب پان ايرانيست
تهران بامداد روز دوشنبه
هفدهم مهر ماه 1386 خورشيدي

پاينده ايران

Sunday, October 07, 2007

AHMAGHI-NEJAD va CHIRAC (video)

مکاتبات در باره مصطفی عرب COPY OF ARAB CORRESPONDENCE (as received)

مکاتبات در باره مصطفی عرب - (HAMANTOR KE DARIAFT SHOD)



مدیریت محترم سایت آنتی ملا، استدعا دارم نامه زیر را جهت اطلاع مردم ایران منتشر فرمائید.
ضمنأ ممنون میشوم اگر آنرا به اطلاع آدرس ایمیل زیر برسانید.

ARYA
5@aol.com

-----------------------------------------------------------------------------------



دریغ ایران، دریغ ایران ، دریغا

جناب آقای احمد
با سپاس از نامه محبت آمیز شما ، امیدوارم که نکته مهم ما را از این که پیشنهاد شما را نمی پذیریم درک کنید. ما هنوزتمایلی نداریم که مدارک دیگری که بر علیه عرب داریم منتشر کنیم بجز نوشته های او و اتهام تروریست بودن اتهام کوچکی نیست آنچه مهم است اینست که اگر ما اتهامات بی جا به افراد وارد کنیم همان کار عرب را کرده ایم. برای اینکه درک موضوع ساده تر شود خود را یک لحظه بجای آخوندها بگذارید و ببینید چقدر آنها خوشحال خواهند شد که ما اینجا بهم بریزیم و توی سر هم بزنیم و بجای جنگیدن با دشمن اصلی که آنها باشند خود را مشغول کنیم با توی سر هم زدن و بهم تهمت های بی جا زدن، در نتیجه آخوند ها بی دغدغه فرصت کافی داشته باشند که بتوانند با ثروت ایران هر کاری میخواهند بکنند و بر مردم ایران هر ظلمی می خواهند روا بدارند.
انتشار مدارکی که فعلأ هنوز برای ما نتیجه ای ندارد موجب میشود جهت گیری مبارزه ما که بسوی آخوندها است بطرف عرب برگردد و این کاری است که عرب دارد میکند یعنی جهت گیری مبارزه را بسوی شبح ارتش شاه بر گردانیده تا آخوندها را از مبارزه خلاص کند. میخواهد مردم بفکر آخوندها و اینکه آنها چه میکنند نباشد بلکه بفکر این باشند که این تیمسارهای خیالی ایشان چه کسانی هستند. ما نمی خواهیم خیانت او را نسبت به مبارزات آزادی خواهی مردم تکرار کنیم.این درست همان ایرادی است که ما بر او داریم یعنی شایعه سازی و تهمت زدن، البته او به افراد واهی تهمت میزند و ما مستقیم او را هدف قرار می دهیم اما از نظر آخوندها فرقی ندارد و تنها منحرف کردن مبارزه است. چون ما باور نداریم که کسی بی دلیل اقدام به تعویض جهت مبارزه میکند اینست که ما قویأ باور داریم که عرب بعلت اینکه از طرف آخوندها خریداری شده اقدام به چنین خیانتی نسبت به ملت ایران کرده است . لذا خواهش میکنم بسیار در راه مبارزه با آخوندها مستقیم و بدون دور شدن از واقعیات باشید عرب در نوشته هایش خیانت مستقیم کرده است، لازم نیست به او افترا ببندیم و ضمنأ اگر به نامه های ما که برای شما فرستاده ایم دقت کنید منطقی بسیار قوی دارد در اینکه خیانت عرب را در انحراف هدف گیری ملت ایران در مبارزاتش نشان بدهد، ما چرا باید همان هدفگیری اشتباه و خیانت آمیز را تکرار کنیم. خیلی لازم است برای جلب اطمینان مردم ایران همه سخنان ما راست وبا منطق و دلیل همراه باشد. این واقعیتی است که نیاز زمان است برای مبارزات آزادی خواهی مردم.
در باره موضوع مورد اشاره شما، ما مدارک مستندی در باره سازمان مشهوری پیدا کردیم که آنرا داریم بررسی میکنیم چنانکه مدارک ما باندازه کافی مستدل باشد ما قادریم با افشاء کردن نام آن سازمان آنرا از کار مبارزه بیرون برانیم وگرنه باید زحمت یافتن مدارک بیشتر را بر خود هموار داریم. اما در مورد عرب، کافیست مردم ایران آگاه شوند لازم نیست به او اتهام بزنیم زیرا نوشته هایش خود گفته ما را ثابت میکند.
در روزگاری که ایران بی سرپرست شده و گرگان و کفتاران اسلامی بجان این مملکت افتاده و وطن ما در حال پاره پاره شدن است . دریغا که ناچاریم وقت گرانبهای خود را صرف مبارزه با شغالانی بکنیم که با اسلحه شایعه پراکنی نیروی مبارزه با رژیم آخوندی را منحرف میکنند تا این نیرو صرف مبارزه با مزخرفات و دروغهای بی شاخ و دم و سر چشمه گرفته از فوران عقده حقارت و طبع طماع و اخاذ اشخاص دون فطرت شود. اگر محمد رضا شاه پهلوی شاهنشاه فقید ایران، پدر و سرپرست ایران، اکنون زنده بود عرب را به جرم خیانتش ، تنبیه شدیدی کرده بود. و اگر زنده یاد تیمسار خاتمی این امکان را داشت با شناختی که از ایشان دارم عرب را زیر لگد خرد کرده بود که چنین به نیروی هوائی کثافت می پاشد. من شخصأ تیمسار جهانبانی را میشناختم ایشان دمار از روزگار عرب در می آورد اگر عرب جرأت میکرد به ایشان بگوید تخم دوزرده نکرده ای که پرواز میکنی. عرب فرزند ناخلف نیروی هوائی است.
مجله ای که ظاهرأ دارد با رژیم جمهوری اسلامی می جنگد اما هرگز حتی یک نطق شاهزاده رضا پهلوی (رضاشاه دوم) را چاپ نمی کند از فعالیتهای ایشان هیچ نمی نویسد. بر ضد امرای ارتش ایران شایعه پراکنی میکند. ابدأ اعتراضی بدزدی میلیارد میلیارد پول ایران بدست آخوندها ندارد. هیچ نارضایتی نشان نمی دهد از اینکه همه ثروت ایران دارد خرج خرید اسلحه برای فلسطین میشود، زیرا خودش از بیخ عرب است و راضی است عربها با اسرائیل به جنگ ادامه دهند و لذا منطقه در آشوب دائم بسر برد و بتوان همیشه پول نفت را اسلحه خرید . ولی دائم اتهامات واهی به اشباحی میزند که خودش هم جرأت ندارد نام آنها را زیر لب بیاورد. من نمیدانم اگر این مجله طرفدار آخوندها بود باید چه کار دیگری میکرد.
عرب مردی است که ادای پهلوانی در می آورد در حالیکه از صفات پهلوانی در او نشانی نیست . البته جز یک چیر و آن اینست که ادعا کند – من آنم که رستم بود پهلوان – من آن کسی هستم که تیمسار جهانبانی خلبان بسیار لایقی بود و سر در مقابل آخوندها خم نکرد حتی برای حفظ جانش و مردانه کشته شد. بله من چنین کسی هستم و همه عصبانیت او از این است که ما میدانیم او نه تنها پهلوان نیست بلکه انسان حقیر و متملقی بیش نبوده است و یک نیروی هوائی با چشم بی اعتنائی به او مینگرد. همان نیروی هوائی که به جهانبانی چه در زمان حیاتش و چه بعد احترام میگذاشت و به این دلیل است که عرب عکس جهانبانی را در دست گرفته تا جبونی خود را درپشت قامت مردانه جهانبانی پنهان کند. تیمسار جهانبانی در زندان به یکی دیگر از زندانیان گفته بود که میدانم مرا میکشند ولی هیچ التماسی به آخوندها نکرد. او نهایت شجاعت و مردانگی را نشان داد. سخن ما به خانم تیمسار خلبان جهانبانی که البته به گفته عرب تخم دوزرده نکرده بود که پرواز میکرد این است که تیمسار فقید هیچ احتیاجی به باج دادن به شخصی چون عرب ندارد که او را تکریم کند و خود از آن بهره بگیرد. عرب با همه این تیمسارها ، روباه صفتانه ابتدا از در دوستی در آمد تا شاید به اسم کمک به مجله او پول از آنان بگیرد و چون از این راه نشد حالا به اتهام و شایعه پرداخته . این است پهلوانی عرب. مجله خود را مبارز نام داده، بگذارید این مجله را قدری ارزش یابی کنیم تا بدانیم آیا واقعأ مبارز است یا نه؟.
انسانی که میخواهد با رژیم مبارزه کند عکسهائی نظیر اینکه در این جا می بینید چاپ میکند و انسانی که بشدت خود پرست است و میخواهد خود ستائی کند عکسهای عهد بوق خود را در میدانهای توپ بازی چاپ میکند و تازه خیال میکند واقعأ در چاپ کردن آن عکسها چه مبارزه ای با رژیم کرده . حقیقتأ پشت رژیم از مبارزات عرب میلرزد و خواب راحت از چشمش پریده. سؤال اینجاست که چرا عرب ادعای مبارزه با رژیم را دارد؟ وقتی حتی این عکسها را نمی بیند و نمی نویسد که پلیس کدام کشوری در جهان چنین وضعی داشته است اینها پلیس و یاور مردم هستند یا دشمن مردم؟ عرب چی؟ او چگونه دوستی است برای مردم که حواس مردم را از این واقعیات بسیار روشن و مشخص و بر انگیزنده به ایجاد شایعات متوجه میکند، که درست معلوم نیست دارد از چه کسانی حرف میزند؟ حدس ما اینست که عرب از ترس آخوندها جرأت ندارد زیاد به پرو پای آخوندها به پیچد فقط از آن دورها بعضی مطالبی که خیلی آبدار نباشد و هزار بار توسط رسانه های دیگر گفته شده را قرقره میکند که ابلهان باور کنند مجله او دارد مبارزه میکند. این پهلوان پنبه که پهلوانیش در این است که سابقأ با پاهایش توپ را پرت میکرده ( واقعأ تخم دوزرده ) و زنان را کتک میزده، جرأت ندارد درست مشخص کند چی دارد میگوید باید خودش پشت مجله هایش راه بیافتد و به همه بگوید چه گفته است. تنها میداند که این گفته ها میتواند قدرت هرگونه انسجام دادن به مبارزات را از ارتش بگیرد. و به باور ما مزد اینکار را بنوعی از آخوندها میگیرد چون اینکاری است به نفع آخوندها نه به نفع مردم ایران. آخوندها میدانند که با دوستانی مانند عرب نباید دیگر از ارتش ترسید عرب بلد است صدای هرکس که برای مبارزه در آمد فورأ به او انواع اتهامات را به بندد و نگذارد کار مثبتی انجام دهد. نسل اول ارتش شاهنشاهی که تیمساران بودند از خود مقاومتی نشان دادند و نسل دوم آنها که در ایران بودند به کودتای نوژه پیوستند اما آنها که در خارج بودند توسط امثال عرب قدرت حرکت را از دست دادند اگر یک مجله مبارز و مسئول بود باید نسل دوم را تشویق به مبارزه میکرد تا نسل اول که در حال پیر شدن و از مبارزه خارج شدن بود وقتی از کار افتاد نسل دوم دست بکار شود اما دیدم که امثال عرب کاری کردند که نسل دوم بفکر افتاد برای چه باید از جای برخیزند چون عربده کشانی مانند عرب هستند که خود ابتدا از ترس زیر لحاف پنهان شوند و وقتی صدا خوابید و خطر رفع شد بعد عربده براه بیاندازند که این ها کاری نکردند و نگوید من چکار کرده ام؟ لذا می بینیم که از نسل دوم به بعد هیچگاه عملی انجام ندادند و وقتی نسل اول بعلت کهولت از میدان خارج شد هرگز عرب که ادعای مبارزه میکند نگفت که نسل اول وظیفه خود را انجام داد اکنون نسل دوم نوبت شماست مگر حتمأ باید چندتا فلز سنگین تر روی دوش شما باشد تا لیاقتی از خود نشان دهید برخیزید شاید بتوانید کاری بکنید . اما عرب چه کرد؟ او فکر کرد که اگر نوک حمله خود را از این پیرمردان منحرف سازد و بسوی کاری سازنده بخواهد پیش برود آن عده از ساده لوحانی که عقلشان به چشمشان است و چشمشان به آنها حکم میکند که جنگ عبارت از دعوت به هم بستگی نیست بلکه عبارت است از حمله و فحش و ناسزا گوئی است از مجله اتل متل او روی بر خواهند تافت و دیگر خواننده و آگهی دهنده نخواهد داشت. زیرا نوع خوانندگان اتل و متل بیش از این استنباط ندارند. لذا راه فحاشی را در پیش گرفت. اما همین راه توانست دوستان تازه ای برای او بیاورد و آن مزدوران رژیم بودند که مآمور شدند این مجله مبتذل و بسیار مفید برای رژیم اسلامی را بهرترتیب حفظ کنند. سؤال ما از آگهی دهندگان به عرب اینست که این چگونه مبارزه ای با رژیم است؟ عرب کلامی راجع به ارتش حزب الله نمی نویسد زیرا ظاهرأ با ارتش حزب الله اختلاف و جنگی ندارد جنگ او با شبح ارتش شاهنشاهی است. هرگز عرب سخنی از این نمی گوید که وقتی اسرائیل لبنان را به تحریک حزب الله زد، فورأ آخوندها میلیونها و شاید میلیاردها، چون کسی حسابش را ندارد، پول ملت ایران را برای باز سازی لبنان خرج کردند اما شهر بم با زمستانهای به آن سردی، هنوز مردم در چادر و بی آب و برق و تلفن و هرگونه وسائل آسایش زندگی میکنند. البته از نظر عرب اینکارها اشکالی ندارد چون این پولها صرف عربها شده که او خود از نژاد آنهاست. آخوندها به هرکسی که در لبنان حاضر شود بدین اسلام بیاید وسائل برقی مانند یخچال و تلویزیون و اجاق و غیره میدهند در حالیکه مردم ایران از همه این وسائل در بیشتر نقاط ایران حتی تهران محرومند . ولی عرب آماده است مبارزات را بسوی کارهای احمقانه در آمریکا منحرف کند تا کسی به کار آخوندها توجه نشان ندهد و بیک عده افسر تهی دست ببندد که میلیونها دلار دارند. زهی بی شرفی!! سؤال اینجاست که این افسران اگر میلیونها دلار دارند چرا در روزگار پیری با مریضی های مختلف دارند کارهای بسیار کوچک که قدرت بدنی آنان بزور اجازه آن را میدهد میکنند؟ و چرا در هاوائی مشغول لذت بردن از آن پولها نیستند؟ و البته این موجب سربلندی زنده یاد تیمسار خاتمی است که این افسران که تخصصشان فقط جنگ با تکنولوژی مدرن است و کار دیگری بلد نبودند وقتی به آمریکا آمدند دست تکدی مانند عرب دراز نکردند بلکه تن بکارهای سخت دادند اما مانند عرب هر روز بسراغ کسی برای تلکه کردن و تکدی مراجعه نکردند و نشان دادند که چه در ارتش باشند و چه نباشند لیاقت کار کردن دارند و مانند عرب صبح تا ظهر نمی خوابند، که هر سه ماه یکبار اتل متل بنویسد و از مردم پول مفت بگیرد.
عرب اگر واقعأ خیال مبارزه با آخوندها را داشت از میلیاردهای دزدی شده توسط آنها حرف میزد. عکسهائی از املاک و اموال آخوندها در استرالیا و کانادا و غیره پخش میکرد ولی او دید که وقتی یک خبر نگار با جرأت از پولهای رفسنجانی نوشت ترور شد. خوب عرب که سابقه ترسوئی او را دیده ایم و پهلوان پنبه میدانهای توپ بازی است نه جنگ، خود را به این خطرها نمی اندازد. البته ما بخوبی میدانیم چرا او اینکار را میکند. از برملا کردن دزدی ارتش حزب الله چیزی به عرب نخواهد رسید، اما در افکار سخیف او این امید هست که اگر به نظامیان ارتش شاه تهمت بزند آنها شاید به او رشوه ای بدهند تا عرب را خفه کنند . باید به او گفت به همین خیال باش. اشعب طماع هم به مردم دروغ میگفت و بعد خودش تنها کسی بود که آنرا باور میکرد. و اما دلیل دیگری هم دارد و آن اینست که عده ای اخلال گران و دزدان و واماندگان دیروز که از ترس همین ارتش جرأت شلوغ کردن مملکت را نداشته اند امروز از اینکه کسی به این ارتش اتهاماتی وارد کند خوشحالند.
اگر به ایمیل هائی که عرب برای ما فرستاده نگاه کنید خواهید دید که در هر شماره ایمیل ها از کلام قدری عاجز تر مانده و به فحش های رکیک بیشتر پرداخته . چون در فرهنگ کلاه مخملی ها منطق جائی ندارد یا قمه میکشند یا فحش و ناسزا میگویند یا تهمت میزنند و اینها درست کاری است که عرب میکند. او که ابتدا نمی دانست که گروه اطلاعاتی باید از همه چیز تا حد امکانات خود با خبر باشد و اصلأ کارش این است که از سوراخ کلید تماشا کند، تا او را نشناسند، ولی او بشناسد و بداند، سعی کرد از طریق همان تهمت زدن های خاله زنکه ای که جزو شخصیت اوست با ما معامله کند. اما بزودی فهمید که ما از آنچه او نمی خواهد کسی بداند خبر داریم. حالا فقط به فحش و تهدید به اینکه در مجله مزخرف خود به فحاشی خواهد پرداخت بسنده میکند، منطق دیگری ندارد
البته او قبلأ هم به این اتهامات خاله زنکه ای بسیار پرداخته، چیز تازه ای نیست، سؤال ما از آگهی دهندگان است که چرا از او نمی خواهند اگر مدرکی بر علیه اشخاصی که به آنها تهمت می زند و شایعه پراکنی میکند دارد به چاپ آنها اقدام ورزد وگرنه آنها نباید شریک این اتهامات و شایعه پراکنی های خاله زنکه ای بشوند
من این نوشته را بعنوان اخطاری برای آنان که با پرداخت پول آگهی به عرب وسیله برای اتهامات بی جا فراهم آورده اند دانسته و اعلام میکنم که اگر این عده از عرب سند و مدرک دادگاه پسند نخواهند و از شایعه پراکنی های او حمایت کنند هر نوع شکایت و مبارزه ما بر ضد عرب این گروه را نیز شامل خواهد شد.
پیشنهاد گروه ما این است که آگهی دهندگان به مجله مبتذل عرب از او بخواهند که هر مدرکی بر اتهامات وارده دارد به چاپ رساند و بی جهت شایعات مزخرف بر علیه یک نیرو براه نیاندازد و ادعا نکند تیمسارهای نیروی هوائی سمسار و دزد هستند در حالیکه این نیرو پنچمین قدرت هوائی دنیا بود و بدست همین تیمساران ساخته شد نه بدست عرب. او امروز بابت رنج سالیان این افسران که همه خطرها رابجان خریداری کردند آن چنان خود را سربلند می بیند که روزی جزو نیروی هوائی بوده، و زیر امضاء خود مینویسد افسر نیروی هوائی اما نامردانه دوست دارد با ایجاد شایعات به این نیروئی که آنان ساختند خیانت کنند. ویک عده آدم خام و بی تجربه و بی اطلاع نیز او را باور میکنند. پیشنهاد ما به عرب اینست که بنویسد فوتبالیست عهد بوق و نظامی ترسوی خائن.
حتی قاضی های بیدادگاههای خمینی از عرب متمدن تر بودند چون در یک دادگاه چند ساعته فرمایشی به مجرم اجازه دادند سخنانی بگوید . عرب نامردانه و خائفانه از پشت تیری به کسانی که نمی دانیم منظورش کیست میزند و آگهی دهندگان به نشریه مزخرف او نیز وسیله اینکار را در اختیار او میگذارند و به هیچ وجه از وجدان خود اینقدر مایه نمی گیرند که بپرسند آیا باید این شایعات و اتهامات توسط دادگاهی بما ثابت شود یا فقط شایعه پراکنی نامردی چون عرب کافیست؟
عرب به یونیفورم نظامی خود خیانت کرده است. در کلاه این یونیفورم شعار بلند آسمان جایگاه منست قرار داشت که آن را هر روز بر سر میگذاشت ولی او فراموش کرده است که این شعار را خلبانان به این نیرو اهدا کرده بودند. نه کسانی که بند کفش می بستند و لگد به توپ میزدند. او وقتی لباس نظام پوشید سوگند خورد که از ایران دفاع خواهد کرد اما وقتی ایران بخطر افتاد و هر کس بمناسبت شرایطی که در آن قرار گرفت و به نسبت تجارب جنگی که آموخته بود از جنگ روانی یا جنگ پنهانی یا جنگ پارتیزانی و غیره کاری کرد عرب نیز از جنگ روانی بر علیه ارتش شاهنشاهی استفاده کرده و به رژیم جمهوری اسلامی کمک کرد. لابد میخواهد ادعا کند از شدت نادانی سوراخ دعا را گم کرده.
ولی حقیقت اینست که عقده حقارت او را وادار کرده به چنین کارهای ابلهانه دست بزند. او دائمأ عکس افسران شجاعی که اعدام شدند را نشان میدهد و از بابت آنان بخود مدال افتخار میدهد اما نمی گوید که چرا خودش آنقدر بی لیاقت و ترسو بود که به ارتش آریانا نپیوست در حالیکه این وظیفه ای بود که برایش سوگند خورده بود. لابد در سوگند خود نیز تقیه کرده بود. عرب ترسو که خود را به ارتش آریانا معرفی نکرد . عربده میکشد که این ها کاری برای ایران نکردند. اما نمیگوید که وقتی اینها کاری کردند عرب کجا بود؟ و حالا چرا سعی در انکار شجاعت این عده دارد. زیرا میداند که او و امثال او موجب شدند کار این افسران نتواند مفید واقع شود.
او در مزخرفات خود می نویسد، گوئی نیروی هوائی فقط مال خلبانان بود. حرف خنده داری است ، نه بابا این نیرو مال کسانی بود که توپ بازی میکردند و افسر ورزش بودند.
عرب ضمنأ در ایمیل خود بمن نوشته است – تو نمی دانی با کی طرفی؟-
زهی خود گنده بینی!! بنظرم آنقدر هر روز صبح جلوی آینه بخود دسته گل میدهد که واقعأ باورش آمده خبری است!! نه خیر آقای عرب بنده شما را بخوبی میشناسم!!!! از همه چیز تو خبر دارم !!!مخصوصأ از صفات نامردانه تو!!! نه تنها من بلکه همه آنان که این ایمیل ها را برایشان می فرستم اگر تا کنون ترا نمی شناختند باید از طریق فحشهای رکیک که میدهی بدانند با چه نوع انسانی و از چه طبقه و شعوری طرفند . بنده عرض میکنم شما نمی دانید که با ملت ایران طرفید. و بدنبال اشباح میگردید و مرتبأ تهمت واهی میزنید. هر آنگاه که ایران دوباره آزادی یافت، در دادگاهی باید جواب خیانت خود را نسبت به ارتش بدهی و البته چهارعدد از مهم ترین جرمهای تو اینهاست
اول- وقتی علیاحضرت شهبانوی گرامی ایران که نایب السلطنه ایران بودند فرمان احضار ارتش را به تیمسار آریانا دادند چرا فرار کردی و زیر لحاف پنهان شدی و به آن ارتش دلیر نپیوستی؟
دوم – چرا بدون در دست داشتن هیچ مدرکی به امیران نیروی هوائی که از خود شجاعت نشان دادند در پشت مرزهای ایران به کوشش برای بر اندازی رژیم خون و حشت خمینی پرداختند و یا مرتبأ در راههای بین ترکیه و مصر رفت و آمد کردند و انواع کارها را کردند و حتی در خدمت رژیم ماندند تا پنهانی دستورات علیاحضرت را انجام دهند تو به آنها تهمت زدی و چهره تمیز نیروی هوائی را کثیف کردی؟
سوم – چرا سعی کردی هدف مردم ایران را از جنگ با آخوندها بسوی ارتش شاه منحرف سازی؟ و بدین وسیله آشکار ترین خیانت را کردی.
چهارم- از آنجا که تهمت و اخاذی جرمی سوای جرمهای نظامی توست ، باید برای آن نیز مجازات شوی.
و ضمنأ این با علیاحضرت شهبانوست که تصمیم بگیرند آیا مایلند ترا بعلت بی احترامی به ایشان تنبیه کنند یا نه؟
عرب در ایمیل های مسخره خود نوشته تا دم مرگ برای آزادی ایران میکوشد. آدم دلش میخواهد در این روزگار غم انگیز کمی بخندد و به او بگوید بابا تا همین جا که جنگیده ای کافیست که بدانیم جنگ تو با کیست . گفتار عرب درست مثل جوک است. ایشان مانند فوتبالیست گیجی است که دروازه را عوضی گرفته و نمی داند بکدام طرف باید توپ را پرت کند و بجای دروازه حریف بدروازه خود گل میزند
واقعأ تماشائی است عرب یا خود چنان گیج و گم است یا تصور میکند ما چنان ابله هستیم که باور میکنیم که او میخواهد از طریق اتهام و فحاشی به شبح ارتش مضمحل شده شاه ، ایران را از آخوندها و سپاه پاسداران و بسیج و مرسنری آنها پس بگیرد. باید برایش کف زد و او را تشویق و حتی گل باران کرد که کمی بیشتر با شبح آن ارتش بجنگد بلکه زودتر سپاه پاسداران و بسیج و مرسنری های رژیم را شکست دهد
واقعأ که مغز این آدم معیوب است.

و اما دست آخر دوست دارم جواب یکی از لاطائلات او را بدهم و آنهم شعری است که نوشته و خود را عنقای بلند آشیانه خوانده
آقای عرب، برو بچه توی همان میدانها به توپت لگد بزن، تو حتی چشمت آنقدر قدرت ندارد که آشیانه آن عنقاهای بلند آشیان آسمان ایران را ببیند. وگرنه نمی گفتی مثل اینکه تخم دوزرده کرده اند که پرواز میکنند، اگر آنها تخمشان دوزرده نبود چرا تو اینقدر اصرار داری خود را به آنها بچسبانی.
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست عِرض خود می بری و زحمت ما میداری

ایمیل های 6 و 5 عرب


From:
ARYA5@aol.com
Date:
Mon, 1 Oct 2007 14:02:32 EDT
Subject:
Re: who is Arab
To:
naserfs6@yahoo.com

Coward;
You and your organization are a piece of S.... Come out from your dirty hole and act, instead of barking from the darkness
A.H., do you want to know something? Everybody knows you are a Mullah's Agent. If you are not, come out and show your dirty face.
I assure you and other idiots, only death will stop me from reaching my holy goal (which is freedom of Iran) towards my beloved country.
I wish to see you and other cowards in the court soon. Just tell me where and when, I will be there.

"Boro in da'am bar morghi degar neh keh Angha ra boland ast asianeeh"

Mostafa Arab;
IIAF Officerافسر ترسو وخائن و فراری نیروی هوائی
(858)566-5566

نمیدانم منظورش از آن بیچاره – الف ، ح – کیست . ذهن مالیخولیائی عرب دائمأ بدنبال اشباح میگردد و جالب اینجاست که اینقدر ترسو است که بازهم جرأت ندارد بنویسد این بار دارد به کدام بدبختی اتهام وارد میکند
آقای عرب، بی جهت زحمت نکش و بیاد داشته باش که ما پشت سوراخ کلید هستیم، تو ما را نمی شناسی ولی ما آنجا بودیم وقتی تو کفش اسکی تیمساران را حمل میکردی، آنجا بودیم وقتی جلوی پای آنان زانو میزدی و بندهای آن را برایشان می بستی و با تحقیر ترا نگاه میکردیم که چرا کاری که جزو آئین نامه ارتش نیست برای عرض تملق میکنی که روی این تیمسارها زیاد شود و از این به بعد هر تیمساری انتظار داشته باشد کسی برای او اینکارها را بکند و آنجا بودیم روزی که تو بدنبال توپ میدویدی و پروین پا طلائی توپ را گل میزد. و آنجا بودیم روزی که شاد روان تیمسار آریانای پیرمرد و مریض داشت با جان کندن ارتشی دور هم فراهم می آورد و تو نامرد که در آنموقع هنوز جوان بودی و بدنت قوی بود پیدایت نشد زیرا از ترست زیر لحاف پنهان شده بودی و بعد از اینکه این ارتش مضمحل شد تازه سرو کله جنابعالی بعنوان پرسنل نیروی هوائی پیدا شد که بله من آنم که رستم بود پهلوان و اگر شاه بود من اکنون ارتشبد بودم و این تیمسارها چکار کردند ولی نگفتی خودت چکار کردی؟
زهی بی شرمی!1
نصحیت من بتو اینست که بچای اینکه در افکار پلید خویش بدنبال یک آدم بیگناه بگردی که به او اتهام وارد آوری بگو کدام یک از گفته های ما دروغ است؟ می بینی که هر چه مینویسی ما آن را فورأ با زحمت زیاد به همه آدرسهای خود ایمیل میکنیم و مانند تو نامرد نیستیم که بعضی بخش های آن را یا جملاتی از آن را که به نفع ماست انتخاب کنیم و بقیه را نکنیم. اگر دروغی گفته ایم آنرا بنویس تا بمردم ایمیل کنیم و تو خود مردانگی را ببینی.
البته بزودی در نشریه ای که درست خواهیم کرد همه این نامه ها هم نوشته های خود و هم تو را منتشر خواهیم کرد تا مردم بهتر نامردی بنام مصطفی عرب را بشناسند. و ضمنأ ایرانیان زیادی این نامه ها را بزودی در سایت انتی ملا دات کام خواهند خواند.

Man:
Instead of talking BS, or sending out garbage email to the people, come out of the darkness and prove the accusation. To know yourself better, ask your mother about your real father or fathers.
Someday, somehow, somewhere, I will see you. Read the next issue of Pajouhesh Magazine. I am sure you and your bosses would like it.
Again, if you are a man and you have guts, call me.

Mostafa Arab;
(858)566-5566

جالب است که هنوز هم مینویسد اتهامت خود را ثابت کنیم. اتهاماتی که ما فعلأ بتو وارد می آوریم در میان نوشته های توست . اثبات آنرا میخواهی به نوشته های خود مراجعه کن. این تو هستی که قادر نیستی اتهاماتی که به ارتشیان میزنی ثابت کنی و جرأت نداری از اشباحی که به آنها اتهام میزنی نام ببری. واقعأ لغت نامرد را برای تو ساخته اند. از شور بختی تو نوشته های ما آشغال نیست بلکه همه صحت دارد تنها طبع خود پرست جنابعالی نمیتواند درک کند که مردم برضد تو چیزی بنویسند. بر طبق ایده جنابعالی مردم باید ترا گل باران کنند و عیبهای ترا هم نبینند. چون تخم دوزرده میکنی و اتل و متل مینویسی.
خنده دار است همه منطق عرب در همان فحش دادن است و بس.

What do you mean by BS, may be SB, I don’t know؟



جناب آقای مسعود:

با عرض تشکر از نامه شما ، لطفأ بدون توجه بدرازای نامه آنرا بخوانید. زیرا باید بدانید که چرا به عرب مشکوکیم و او را یک همدست آخوندها میدانیم .
قبل از هر چیزی به شما اطمینان میدهم که من نظامی نیستم. من یکی از آن ایرانیانی بوده ام که حتمأ شما هم دیده اید در هنگام نمایشات هوائی در کنار خیابانها اجتماع میکردیم و هواپیما ها را با چنان ولعی تماشا میکردیم که گوئی خود با آن به پرواز در می آمدیم. غرور داشتن چنان دلاورانی وجودم را سرشار میکرد و اشگ به چشمانم می آورد. آنها قهرمانان سالهای نوجوانی من بودند.
اما لطفأ این اشتباه پیش نیاید که اعتراض من به مجله مبتذل عرب برای دفاع از تیمساران و یا خلبانان است. آنچه ما میکوشیم روشن سازیم شخصیت مغشوش، غیرمنطقی ،جاهل، بسیار خودپرست و خودبین، منفعت طلب و بی لیاقت و بی اصلیت و بی تربیت عرب است زیرا این چنین شخصیتی است که بهترین طعمه رژیم مکار و فریبکاری است که خود اپوزسیون خویش را خریداری و در اختیار گرفته و البته نشان دادن این نکته که مجله ای چون نشریه عرب تا کنون کوچکترین لطمه ای به رژیم نزده و بر خلاف تبلیغات مزورانه که عرب میکند رژیم نه تنها اعتنائی به نوشته های مبتذل او ندارد بلکه کاملأ از اتهاماتی که او سعی دارد به ارتشیان بزند خوشوقت است و در نگهداری این نشریه میکوشد. هنوز هیچ رسانه ای به این اندازه به رژیم کمک نکرده.
در پاسخ شما تصور من اینست که اگر آن تیمساران میخواستند جوابی به عرب بدهند در عرض این سی سال لااقل یکی از آنان یک جمله میگفت و اگر تا بحال حرفی نزده اند لابد بعد از این هم حرفی نخواهند زد. زیرا بخوبی میدانند هرکس با کمی ذهن منطقی این نوشته ها را میخواند حسد و کینه توزی را در آن براحتی می بیند و باج خواهی همیشه در بین نویسندگانی که برای پول اقدام به انتشار نشریات فاقد ارزش کرده اند در ایران متداول بوده و اکنون نیز آن باجگیران به این دیار آمده اند.عقابان بلند آسمان دیروز ایران باج به شغال نمی دهند و کوچکترین اعتنائی به عرب نمیکنند وگرنه ارزش خود را بین ایرانیان از بین می بردند. در سازمان ما که به مناسبت نوع کارمان این نشریات را دائمأ بر رسی میکنیم همیشه از اینکه خلبانان شجاع نیروی هوائی چنین به این شغال باجگیر بی اعتنا هستند و اجازه نمی دهند زوزه های سماجت آمیز او بتواند یک دینار برایش مفید واقع شود شادمان میشویم ایکاش غیر خلبانان نیز این درس را از خلبانان میگرفتند.
اما در جواب حضرتعالی که عرب را قهرمان خوانده اید عرض میکنم ، هیچ انسانی قهرمان نیست مگر اخلاق قهرمانانه داشته باشد و انسانی که نه تنها همسر خویش را کتک میزند چون فقط زورگو است بلکه سعی میکند آن مردمی که جان خود را در خطر گذاشتند تا کشوری آرام و امن درست شود که امثال عرب بتوانند در کوچه پس کوچه های آن توپ بازی کنند را بخواهد بد جلوه دهد، مرد کوچکی بیش نیست که نه تنها اخلاق قهرمانانه ندارد بلکه از پست ترین سطح اخلاقی برخوردار است. او را بی جهت بزرگ نکنید.
میدانم که شما هم موافق این ایده هستید که آنچه در ایران اتفاق افتاد تنها و تنها توطئه کارتر بود که توانست در مملکت حتی در حد بعضی از فرماندهان نیرو رخنه کند و جمعی از نویسندگان ایرانی مانند حاج سید جوادی ها نیز با آن همکاری کنند تا چنین بلائی را بر مملکت ما نازل کنند. این بلائی نبود که کسی بتواند در سطوح پائین تر مملکت از آن جلوگیری کند تنها شاید یک کودتا بدست شاه با کشتار همه آنان که از زیر درگیر این توطئه شده بودند امکان داشت، اما حتی در آنصورت چهره تمیز پادشاه ایران تبدیل به چهره ای کثیف در تاریخ میشد. برخلاف پروپاگاند سیاستهای جهانخوار که این رژیم را برای ما فرستادند، شاه مرد کشتار نبود . بلکه مرد سازندگی بود.
بعد از آنچه در ایران اتفاق افتاد دیدیم که بعضی مانند عرب، فورأ وطن خود را در چمدان نهاده دست به فرار زدند تا در امنیت باشند و بعضی از خلبانان از مملکت خارج شده دست به ایجاد ارتش در تبعید در ترکیه زدند و بعضی در ایران دست بکار کودتا شدند و عده ای به کارهای مخفیانه پرداختند گروهی از ارتشیان درحالیکه هنوز در خدمت باقی بودند مخفیانه با ارتش آریانا همکاری میکردند . بعضی حتی به مصر رفته و به حضور
علیاحضرت یا شاهزاده شرفیاب شدند و هرکدام از راهی که بفکرشان میرسید کاری کردند . من در نیروی هوائی تنها چند نفر را بیشتر نمی شناسم که وقتی بخارج آمدند هیچ کمکی به این ارتش در حال کوشش نکردند و از آن بدتر کسی است که با یک نشریه قلابی شروع به هیاهو کرد تا بلکه از ارتشیانی که خود همه با مشقت خانواده های خود را اداره میکردند اخاذی کنند.
به من نوشته اید که عرب اولین کسی است که به نجات ایران خواهد رفت. زهی اشتباه ، لطفأ ازعرب بپرسید که وقتی تیمسار آریانا بفرمان شاهنشاه فقید ایران اقدام به ایجاد ارتش در ترکیه کرد و از نظامیان خواست به او به پیوندند و شجاع ترین و شریفترین اعضاء ارتش ایران به او پیوستند جناب ایشان کجا بودند؟ که خبری از او نشد و حالا امروز ادعا دارد چون او یک مجله قلابی برای انتشار عکسهای عهد بوق خود ایجاد کرده که به خودستائی بپردازد و اتهام به شجاعترین افرادی که هرکدام شجاعت خود را اثبات نموده اند بزند لذا او مبارز است و این افراد که به خدمت علیاحضرت رفته و مراتب وفاداری و آمادگی جان بازی خود را بعرض رسانیده به ارتش آریانا پیوستند مبارز نیستند. واقعأ زهی اشتباه!
عرب نه تنها به این گروه مبارز هیچ همکاری نکرد بلکه کار دیگری کرد مجله مبتذلی درست کرد و به مردم گفت مبادا به این سرکردگان ارتش ایران اطمینان کنید و به آنها به پیوندید که آنان یک مشت خائن بیشتر نیستند و همه دزد هستند. از این بابت باید بگویم من فقط یک نفر از پیرمردان نیروی هوائی را میشناسم که کار نمی کند، بقیه پیرو جوان به کارهای مختلف دست زده اند و هیچکدام را نمی شناسم که در حال استراحت در هونولولو باشند و احتیاج به کار نداشته باشند زیرا بگفته ایشان میلیونها دلار دزیده اند. عرب خیال میکند مردم شعور ندارند. اگر عرب آنطور که خودش ادعا میکند مدارکی دارد بهتر است آنها را چاپ کرده و به استحضار مردم برساند وگرنه دروغگوئی فقط صفت نامردان است که عرب بشهادت نوشته هایش یکی از آنهاست . من این کسانی را که او ادعا میکند دزدی کرده اند می بینم که همه در حال کار کردن هستند البته جز عرب که پول مفت میگیرد نه پول زحمت کشیده دیده ام که با کمال مشقت فرزندان خود را پرورش دادند و بدرجات بالای تحصیلی رسانیدند و اصول اخلاقی که آنرا در ارتش ایران و زیر نظر شاهنشاه دلسوز ایران آموخته بودند را هرگز مانند عرب زیر پای نگذاشتند. مردم ایران دارند همه آنها را مینگرند لذا چرندیات عرب که ناشی از اخلاق پست و کوچکی شخصیت و حسادت که صفت فطری اوست نتوانست تغییری در عقاید ما مردم نسبت به آنان بدهد. اما سؤال اینجاست که عرب چه منظوری از دروغهای شاخدار گفتن و چهره نیروی هوائی را که با زحمت زیاد تیمسار خاتمی آنرا چنان شفاف ارائه داده بود خراب کردن دارد . این کار به نفع کیست؟ چه کسی از این دروغها استفاده میبرد و کی متضرر میشود. فایده این دروغنها برای عرب چیست؟
دیده ایم که عرب مرتبأ در نوشته های خود به نیروی هوائی حمله میکند که این افسران دور هم جمع میشوند و آش رشته میخورند. سؤال اینجاست که چه اشکالی در این کار هست؟ ایشان این را دلیل بر خیانت این گروه میداند و هنوز ما نفهمیده ایم در دور هم جمع شدن و آش خوردن چگونه خیانتی نهفته است. البته این اتهامات بدلیل اینست که مغز کوچک عرب گنجانش این فهم را ندارد که اگر مردم کشوری در اثر گرفتاری کشور خود ناچار به اختیار تبعید شدند، باید برای رهائی کشور خود بکوشند اما ضمنأ باید کار هم بکنند و تفریح هم بکنند و معاشرت هم بکنند و همه وظایف دیگر خود را هم انجام دهند و لازم نیست کارهای سیاسی در مهمانیهای با شرکت زن و بچه باشد . حضرت حقارت معاب ایشان چنان به این افسران می توپند که گوئی خود ایشان اکنون مسلسل بدوش در مرزهای ایران پی رهائی ایران هستند. یکی نیست به او بگوید مردک، مگر خود تو لباس نظامی به تن نداشتی؟ پس چرا تو پهلوان پنبه جز واق و ووق لیاقت دیگری از خود نشان نمی دهی؟ تهمت زدن نوعی مبارزه برای رهائی مملکت نیست. و به تو هم کسی فرمان قضاوت نداده وگرنه اول باید ترا قضاوت کرد که بعنوان نظامی چه کرده ای جزنومید کردن مردم؟ و جلوگیری از ایجاد اتحاد و اعتماد. البته میتوان حدس زد که خشم او بدلیل اینست که نیروی هوائی از این آدم دون فطرت و خرافات زده و خود پرست نفرت دارد و او را در اجتماعات خود نمی پذیرد.
عرب مدعی است که یک پهلوان و یک مبارز و یک نظامی است. خوب سؤال این است ایشان با این عناوین قلمبه که بخود می بندد چه کرده است؟ چرا به کودتای نوژه نپیوست؟ بسیاری از کسانیکه در این کودتا شهید شدند حتی نظامی نبودند فقط با شرف بودند. چرا به ارتش آریانا نپیوست؟ در این ارتش مردم غیر نظامی زیادی آماده کمک بودند. یاران نظامی من در ایران خبر دادند که چگونه با همدیگر ارتباط برقرار کرده و آماده کمک بودند. عرب که در آنموقع در آمریکا بود چرا به آن نپیوست؟ اگر عرب حتی جرقه ای از وطن پرستی داشت باید فورآ به ترکیه میرفت و در اختیار ارتش آریانا قرار میگرفت و با مسافرتهای مخفی به ایران ایجاد رابطه بهتر میکرد همچنان که دیگران کردند. مگر عرب اینهمه ادعا ندارد؟ چرا خودش اقدام به تشکل یک کودتا نکرد؟ ایشان که مدعی است اگر شاه هنوز درایران بود، اکنون عرب ارتشبد بود. لابد کسی که چنین ادعائی دارد باید لیاقتش را هم داشته باشد. پس چرا جز حرف مفت زدن و انگشت اتهام بسوی دیگران گرفتن عرضه کاری دیگری از خود نشان نداده. چرا اکنون با یک گروه اپوزیشن همکاری نمیکند؟ این پهلوان پنبه جز عربده کشی کار دیگری بلد نیست. آنوقت هم که در نیروی هوائی بود جز بستن بند کفش اسکی تیمساران کار مفید دیگری از او نمی آمد آنوقت مدعی است آنان که جان خود را در خطر پروازقرار دادند، فقط از امتیازات نیروی هوائی بهره بی جا گرفته اند. او حتی نمی داند امتیازات را برای همان خطر میدادند. اگر آدم نخواهد تنها قضاوت را در حق او حسادت بداند باید تأسف بر جهل او بخورد. جواب بسیار ساده عرب این است، میخواستی تو هم از خود لیاقت نشان بدهی و خطر کنی برای یکبار هم شده خود رادر معرض خطرمرگ قرار دهی عرضه ایشان فقط در لگد زدن به توپ بوده و بقیه از ذات حسود و خود پرست او سرچشمه میگیرد که البته برای حسادت بکسی امتیاز نمی دادند.
مغز خرافات زده و مالیخولیائی عرب که نمیتواند خود را از خرافات زدگی اسلامی نجات بخشد گاه فتواهای عجیب و غریب صادر میکند و حتی شعور کافی در او نیست که بفهمد آنچه در چشمان خرافات زده او گناه است برای بقیه عادی است و فتوا میدهد که افسران نیروی هوائی که دور هم برای دیدار جمع میشوند مشروب میخورند و قمار میکنند لذا خائن هستند. در فکر کوتاه او مشروب خوردن خیانتی است نابخشودنی. افکار او فرقی با آخوند محله شان که پای منبرش در جوانی می نشسته ندارد. نه اینکه قمار کردن اشکالی داشته باشد ولی من تحقیقات کردم که آیا قمار هم میکنند معلوم شد نه آنجا مناسب برای قمار نیست بلکه چند نفری که اهل قمار هستند به کازینو میروند بقیه هم اهل قمار نیستند بلکه گاه تخته بازی میکنند یا یک بازی دسته جمعی برای جمع کردن مخارج میهمانی. اما چون عرب از ته شهر می آید تخته بازی را هم قمار میداند. چون در نقاطی از تهران که عرب در آن بزرگ شده حتی قاپ بازی هم قمار است . عین همان عقایدی است که این آخوندها دارند. زیرا عرب یک آخوند بی عمامه است.
و اما امروز عرب چه کار میکند؟ من چندین بار صبحها به او زنگ زده ام در ساعات مختلف عرب خوابیده بود . تا ظهر میخوابد و بعد !!! خوب البته او و مجله مجانی او خرج دارد. او هم که اهل کار کردن نیست، باید از جائی این پول تهیه بشود. اگر شغل انسان داشتن یک مجله مبارز بود باید یکسره بدنبال خبر های جدید میدوید که مردم را درجریان آخرین اخبار مملکت قرار بدهد آنهم مملکتی با آنهمه اخبار وحشت آور که میتواند مردم را از جای حرکت دهد و به جان رژیم بیاندازد. اما نه، عرب اهل کار کردن نیست او مرد بازی کردن و بند کفش بستن است نه مرد دویدن بدنبال خبر، که گاه حتی خطر و خرج هم دارد. هر چند ماه یکبار مجله مبتدلی چاپ میکند که چون چیز تازه ای هرگز ندارد چند تا عکس قدیمی عهد بوق از خودش چاپ میکند و کمی مطالب سایر نشریات را قرقره میکند و یک مقاله اتل متل توتوله مینویسد که بدرد عمه اش میخورد نه بدرد مبارزه و بعنوان مبارزه چندتا اتهام به این و آن می بندد آنهم چنان دزدکی که نبادا گربه شاخش بزند. زیرا بخوبی میداند که این دلاوران بلند آسمان دیروز ایران، امروز هم میتوانند او را درچشمه خورشید بسوزانند. فایده این کار اینست که عده ای زود باور را که قدرت سبک و سنگین کردن مطالب را ندارند می فریبد و آخوندها را هم خوشحال می کند. بعد هزاران هزار دلار بابت آگهی و مزخرفات دیگر به جیب میزند و تا چند ماه دیگر به خواب و استراحت و رویای فرماندهی نیروی هوائی ایران می پردازد و برای آن نقشه هائی ابلهانه میکشد که باید همه بد نام شوند جز مرده ها تا بلکه او بتواند با تقلبهائی به مردم بخوراند که شرط لازم برای فرماندهی پرواز نیست بلکه اینست که مجله مبتذل برای فحش دادن به خلبانها داشته باشی و بلد باشی اتل متل بنویسی و ادعا کنی پرواز که تخم دوزرده نیست و بدرد نمیخورد لذا خود را قالب کند بخودش گفته من چنان با هوشم که سر همه ملت ایران را شیره می مالم . این پهلوان پنبه هرگز چیزی در باره همه فعالیت های نظامیان ایران نمی نویسد چون تنها مأموریتی که دارد اینست که به مردم ایران حالی کند امیدی نیست حتی به تیمساران شاه، آنها که خوب بودند مرده اند و آنها که نمرده اند یک مشت پسربچه و دزد خائن بیشتر نیستند و شغلشان سمساری است. درست نکته مهم ما همین جاست اگر نشریه ای واقعأ مبارز بود باید نمی گذاشت حرکت آریانا و گروهش به فراموشی سپرده شود باید آنرا مرتبأ تکرار میکرد باید در باره آن به مباحثه می پرداخت و مردم را تشویق به شرکت در این مباحثه میکرد باید ضررحمایت نکردن از مقاومت ارتش را به مردم نشان میداد باید میکوشید در آنان آمادگی این حمایت را برای کوششهای آینده که بامید خدا از طرف جوانان ایرانی صورت خواهد گرفت بوجود آورد. اگر عرب کوچکترین شعور مبارزه داشت میدانست که نباید مردم را از ارتش نا امید کند بلکه باید آنانرا تشویق به همکاری و پشتبانی کند. باید به آنان یاد دهد که چگونه این همکاری را انجام دهند ولی عرب سواد نظامی ندارد و کسی نیست به او بگوید اگر بلد نیستی چکار باید بکنی بهتر است کاری نکنی نه اینکه دست به خیانت بزنی و شمشیر بروی ملت بکشی به نفع آخوندها همه را آماج تهمت های واهی قرار دهی. هنوز کسی باندازه عرب به ارتش ایران زخم وارد نیاورده و روزی که ایران سرو سامانی بیابد باید در دادگاهی جواب این خیانت را بدهد. باید پرسید چرا نمیروی کار شرافتمندانه ای برای خودت پیدا کنی بجز تلکه کردن مردم؟ ازشما آقای مسعود می پرسم چند نفر آدم را میشناسید که این پرروئی و وقاحت را داشته باشند که مرتبأ دست پیش مردم دراز کنند که به من کمک کنید چون دارم اتل متل مینویسم ؟ انسان شریف که روح سالم و آزاده دارد دست بکاری شرافتمندانه میزند نه دست به اخاذی از طریق فحاشی، چنین انسانی از شرافت اخلاق برخوردار نیست. او میخواهد تبلیغ کند که این تیمساران در عرض بیست وهشت سال هیچ کاری نکرده اند و بهتر است شما هیچ یک از کارهای آنانرا بیاد نیاورید. آقای مسعود یک تیمسار چیزی جز یک سرباز پیر نیست سؤال من اینست که سربازان جوانتر که عرب خود را یکی از آنان میداند چه کرده اند البته بقیه خیانت نکرده اند. کسی هم هرگز از او نمی پرسد چرا تو که داری هزاران هزار دلار از افراد مختلف اعم از ایادی رژِیم یا افراد ساده لوح پول میگیری، یک شاهی به این سازمانها کمک مالی نمی کنی مگر کسانی که کار سیاسی میکنند میتوانند دست خالی اینکار را بکنند. اگر همه تیمساران هم جمع شوند مگر بدون کمک مالی و جانی مردم میتوانند کاری بکنند. لطفأ به آقای عرب بگوئید چگونه امکان چنین کاری را دارند؟ ایشان که اینقدر ادعا دارند راه شکست دادن رژیم با دست خالی بدون کمک مردم و با اخلال خیانتکارانی چون ایشان را نشان دهند؟
آقای مسعود ، سؤالم از شماست. آیا هرگز از خود پرسیده اید هدف عرب از اینهمه تهمت بیجا و هیاهوی بی مغز چیست ؟ میخواهد چه نتیجه ای بگیرد؟ نتیجه آن برای ایران چیست؟ تصور میکند اگر مرتبأ به این یک مشت پیرمرد که لب گور هستند فحش و تهمت زد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ و برای ایران چه اثر خوبی خواهد داشت ؟ با اینها مثلأ مبارزه میکند که چه بشود؟ چون اگر به مجلات او نگاه کنید او از شخص شهبانو تا سایرین با همه مبارزه کرده جز با آخوندها. منظورش از این مبارزات ابلهانه چیست؟ آیا فقط نظرش تحمیق مردم است یا میخواهد رژیم را خوشحال کند؟ چون این نوع مبارزه احمقانه فقط میتواند رژیم را خوشحال کند. سر تا ته مجله او را نگاه کنید ببینید کجای آنرا میتوان نام مبارزه داد؟ اگر این مجله نبود چه ضرری به جمهوری اسلامی می رسید؟ چه مطلبی را به مردم در باره آخوندها اطلاع میدهد که مردم هزار بار در رسانه های دیگر نخوانده اند. اصلآ چرا به آن مبارزه با رژیم آخوندی نام داده؟ بهتر بود آنرا مبارزه با ارتش شاهنشاهی سی سال پیش نام میداد. امروزه رژیم در بدر بدنبال چنین مجله ای است که با مشوب کردن ذهن مردم نگذارد مردم انسجام یابند و مدیران از هر قشری که هستند این امکان را نیابند از مهارت خود برای این انسجام بهره گیرند . سازمان زیر زمینی ما که میداند بزرگترین بلائی که بر سر ایران آمده بدست اپوزسیون خود ساخته آخوندی است که مبارزات رامنحرف میکند و نمیگذارد هیچ مبارزه ای از زمین برخیزد، در این فکر است که ابتدا باید این اپوزسیون خود ساخته را خنثی کند که در رأس آن شخصی را شناسائی کرده ایم که با پولهای رسیده از آخوندها چنین سازمانی ترتیب داده و آپوزسیون برون مرزی را اداره میکند. او که در سال نود و هفت اعلام ورشکستگی کرده بود اکنون سی و پنج میلیون دلار بعنوان فروش تله اسکی که آخوندها غصب کرده بودند و خیال پرداخت پول آنرا هم نداشتند از رژیم گرفته و شاپینگ سنتر در آمریکا خریداری نموده است و سازمانی درست کرده که ظاهرأ دارد با رژیم مخالفت میکند و همه فعالیت های ایرانیان را سرپرستی میکند اما توانسته آنها را بکلی خنثی نماید . بطوریکه می بینیم دیگر از کسی صدائی بر نمی خیزد. البته ما بسیار مطالب دیگری کشف کرده ایم که در موقع لزوم همه را از طرق مؤثر به ملت ایران خواهیم گفت. لذا ما اولین هدف خود را چنین قرار داده ایم که باید با این اپوزسیون توسط رسوا کردن آنها نزد ملت ایران بجنگیم و بعد بسراغ انسجام مردم برویم. در این راستا مجله مبتذل عرب بیش از همه دارد برای انسجام نیافتن مردم و نومید کردن آنان کوشش میکند. عمل او بسیار واضح و روشن است . همه شماره های آن را جمع آوری کرده و با دقت نگاه کردیم و به این نتیجه رسیدیم که او فقط برای نا امید کردن مردم ایران این مجله را براه انداخته و هیچ ضرری به آخوندها نمی زند.
به هیچ وجه قابل قبول نیست که کسی اینقدر از شعور مایه نداشته باشد که بداند آنچه میکند فقط میتواند آخوندها را خوشحال کند تا حدی که حتی اگر خود او هم احمقانه نمی فهمد چه میکند آخوندها کمک بنام های مختلف به او خواهند رساند تا این مجله بسیار مبتذل بجای باقی بماند و به عمل خیانتکارانه خود ادامه دهد. اگر شما میتوانید به ما ثابت کنید که نوشتارابلهانه او اثری جز این در سی سال گذشته داشته است. یا اصولأ هدف او از تکرار و تکرار و تکرار مرتب لاطائلات و اتهامات دروغ چیست؟ و کجای این مزخرفات بر ضد رژیم است. اصلآ این مهلات چه فایده ای دارد. چرا از دزدی آخوندها خبرهای جدید نمی نویسد. چرا به اپوزسیون خود ساخته آخوندی که امروز تبدیل به بزرگترین بلای مبارزه با رژیم آخوندی شده کوچکترین اشاره ای نمی کند. زیرا خود بخشی از آنست و نمی خواهد دست آنرا روکند.
شما فرموده اید عرب با نسل جوان موافق است . البته عرب شخصی است دارای جنون خود شیفتگی و این جنون آن چنان شدید است که فقط با خودش موافق است . دست او کاملأ نزد ما باز است. او میخواهد با شلوغ کاری و تهمت و افترا و سایر انواع تقیه اسلامی، کاری کند که بلکه فراموش شود ایشان هیچگونه سواد و تخصص نظامی ندارد، بی جهت خود را نظامی می نامد و تنها تخصص او در نیروی هوائی بستن بند کفش بوده، از امور مربوط به پرواز آنچنان بی اطلاع است که میگوید مگر خلبانان تخم دوزرده کرده اند که پرواز کرده اند. حتی خامنه ای بیسواد از عرب بهتر میفهمد او میخواهد به مردم تبلیغ کند که هرچه افسر خوب بوده مرده و حالا من تنها وطن پرست هستم چون یک مجله مبتذل درست کرده ام . اما نمیداند که خرافات زدگی اسلامی او بیش از بی سوادی نظامی اش به او چهره ای تهوع آور میدهد. نه تنها زنان ایران بلکه تمام ایرانیان از مردانی که حتی بزن خود ظلم میکنند و پهلوانیشان درکتک زدن زنشان است نفرت دارند و هنوز خلبانان جوان ایران نمرده اند که میدان را بدست پادو ها بسپارند. ایران آزاد ایران تخصص خواهد بود و آرزو بر دل این تقیه کاران اسلامی خواهد ماند. ما نمونه های تقیه کاری ایشان را در مجلاتشان نگهداری کرده ایم هر وقت فرصت را مناسب تشخیص دادیم به نشر آنها اقدام خواهیم کرد.
اما آقای مسعود عزیز منهم با شما هم عقیده هستم زیرا که این تیمساران اگر زنده اند دیگر رمق راه رفتن هم ندارند چه برسد به خدمت سربازی و خود نیز اقرار دارند که دیگر زمان کار کردن آنها گذشته. درست من همین را میخواهم بگویم که عرب با شبح یک ارتش میجنگد نه با آخوندها . او میخواهد در فکر مریض و روانی خود این شبح را شکست دهد تا بلکه جائی برای خود پیدا کند. اما حتی اگر امروزبرای آموزش خلبانی برود عمر او نیز از این مقطع که بتواند خلبان بشود و تخصص در اداره واحد های پرواز شکاری داشته باشد یا بخدمت نظام برگردد گذشته است. کاری که میکند اسمش مبارزه نیست خیانت است. زیرا اگر کسی در هنگام انقلاب و متلاشی شدن ایران فقط سی سال داشته اکنون حدود سی سال است که در خدمت ارتش نیست وازمشق نظامی دور شده و به خدمات دیگری پرداخته او دیگر تخصصی در نظام ندارد، لذا دیگر نظامی بشمار نمی آید. از نظر سن نیز به بازنشستگی رسیده لذا سالهای سازندگی او گذشته همانطور که سالهای سازندگی تیمساران گذشته. فقط یک مغز معیوب نمیتواند این را درک کند. من میشنوم که همه این تیمساران میگویند دیگر اگر کاری میکنیم فقط برای اینست که در مقطع خاصی می بینیم موضوعی وجود و حضور ما را میطلبد نه برای چیزی دیگر. ایران آینده احتیاج به نسل جوان سازنده دارد نه به سیاهی لشگر.عمر خدمتی هیچ انسانی بیش از سی سال یعنی بین بیست و پنج تا پنجاه و پنج نیست در بعضی تخصص ها در ایران تا هشت سال برای اینکه به تجربه آنان احتیاج است زیاد میشود نه بیشترو قول میدهم درمیان تخصص ها تهمت زدن جائی ندارد. عرب در حدود 25 سال در نیروی هوائی تخصص در بستن بند کفش پیدا کرد و حدود سی سال در تبعید تخصص در تهمت و افترا. اینها شرط لازم و کافی برای مقامات تخصصی نیست.
اما بشما مژده میدهم من با بسیاری از جوانان ارتش امروز ایران آشنا شده ام. آنان ایرانی هستند و چون ساقه های جوان در آنان درخت های تنومند را میتوان دید عشق به ایران دارند جانبازی و شهامت دارند و ایرانی هستند و از رژیم آخوندی نفرت دارند و از هرچه خرافات زدگی اسلامی است بیزارند. مانند آتش زیر خاکستر منتظر یک جرقه اند. من میبینم که روزی این جوانان کاری عظیم برای ایران خواهند کرد. به امید آنروز
در خاتمه باید از شما معذرت بخواهم که مجازنیستم با شما تماس بگیرم زیرا بسیار اتفاق می افتد که برای مأموریت شناسائی افرادی یا ایجاد رابطه ای به ایران میروم و لازم است در پرده باقی بمانم. به امید روزی که بتوانیم دشمنان ایران را نابود کنیم و در ایران آزاد جشن بگیریم. برای ملاحظه یک نشریه مبارز به سایت زیر مراجعه فرمائید. و مطلب مربوط به عرب را بشرح زیر در آن بیابید.
پاینده ایران
ناصر
http://www.antimullah.com/


OPEN LETTER RECEIVED BY ANTIMULLAH
For those who read Farsi, I have posted an open letter received, discussing written attacks on senior Former Iranian Air Force officers aimed at discrediting them.
OPEN LETTER RECEIVED BY ANTIMULLAH click here
Posted by Alan Peters at 11:03 PM 0 comments Links to this post
Or you can go to multilingual

سرکار خانم آیلین
با درود، پاسخ نامه شما را به فارسی مینویسم چون نمی خواهم به علت فقر انگلیسی خود به کمبود لغت برخورد کنم و لغتی بکار ببرم که نتواند منظور مرا به خوبی برساند و موجب گله شما بشود.
اگر آنطور که در باره شما شایع شده و گروه مخفی ما که کار اطلاعاتی برای یک سازمان مبارز زیر زمینی در مورد مبارزه با رژیم اسلامی میکند، مکررأ در مورد شما بد میشنویم، و اگر شما شخصی نیستید که جزو مزدوران رژیم باشید از شما پوزش میطلبم. گروه ما ابدأ قصد و وقت مبارزه با اشخاصی غیر از ایادی رژیم جمهوری اسلامی ندارد. ولی چون آنان که امروز آب به آسیاب جمهوری اسلامی میریزند بسیار فراوانند و در همه نوع قشر و طبقه ای قرار دارند مخصوصأ بیش از همه در میان کسانی هستند که ظاهرأ با رژیم مخالفند یا حتی در رأس مبارزه قرار دارند اما خود را فروخته اند بنا بر این ملاک شناخت ما عملکرد افراد است. وقتی نامه آقای مسعود را خواندم که بسیار نامه مؤدبانه ای نوشته بودند و من هم دلیل ندارد برای شخص محترمی چون شما نامه غیر مؤدبانه بنویسم اگر به عرب بی احترامی میکنیم علتش اینست که او در نوشتار خود نشان داده است شخص محترمی نیست. بهر حال آقای مسعود ابتدا برایم نوشتند که باور نمی کنند شما از ایادی رژیم باشید و خیلی اسباب تعجب ما شدند. وقتی نامه خود شما را خواندم تقریبأ فهمیدم چرا اینقدر در سازمانهای مخفی که ما با چند گروه از آنان در تماس هستیم در مورد شخص شما زمزمه هائی میشنویم. آنچه من از نامه شما دریافت کرده ام اینهاست که بعرض شما میرسانم . لطفأ به آنها دقت کنید.
اول – قضاوت سطحی و غیر منطقی و عدم دقت در آنچه که امروز هر ایرانی که مایل است مملکتش از این بدبختی نجات یابد به آن توجه میکند.
دوم – خانم محترم لطفأ به مردم ایراد نگیرید اگر شما را هوشمند نمی شناسند چون ابتدا باید از خود هوشمندی نشان داد پس از آن انتظار داشت مردم ما را هوشمند بدانند. با عرض معذرت از خود هوشمندی نشان نمی دهید.
هر آنکس که مجله ای را حمایت میکند اما به نوشتار آن مجله دقت نشان نمی دهد هوشمند نیست زیرا با جرم آن مجله شریک میشود.
سوم – ما کاملأ میدانم که اگر به هریک از آیادی رژیم که در حال انواع کمک به استحکام رژیم هستند و جلوی هر حرکت مخالفی را میگیرند کوچکترین اعتراضی بکنیم اولین حرفی که بما میزنند اینست که ما را رپرت خواهند کرد. ما کاملأ برای آن آماده ایم یک سازمان زیر زمینی همه راهها را برای شناخت خود می بندد لذا کسی دسترسی به ما ندارد. حتی کامپیوتری که مورد مصرف ماست بنام ما نیست لذا هیچ راهی برای شناخت ما ندارید زیرا ما در کار جمع آوری اطلاعات و مخفی نگهداشتن خود در زمان شاهنشاهی ایران آموزش دیده ایم و حال اینکه دست ما برای هر گونه عملیات بر ضد شما باز است باور کنید که ما سازمان بسیار مجهزی داریم. اما میدانیم که امروز شایعه در باره افراد بیگناه بی جهت زیاد ساخته میشود حتی امکان دارد از طرف رقیب های کاری شما شایعه ساخته شود. در مورد عرب دلیل ما برای خیانت او نوشته های اوست که در آن هیچ نوع مبارزه ای با رژیم نیست ولی کار مؤثری برای انسجام نیافتن مردم هست. همان کاری که شما به آن دقت نکرده اید. هنوز رسانه ای بیش از مجله مزخرف عرب نتوانسته شیرازه ارتش شاهنشاهی را از هم بدرد و نگذارد انسجام یابد و اعتماد مردم را از این ارتش سلب کند و حال اینکه هر نوع مبارزه ای با این رژیم به تخصص این افراد احتیاج دارد- در حالیکه شما دسترسی به هیچ وجه به ما نخواهید داشت ولی ما حاضریم هر نوع سؤال شما را پاسخ گوئیم و دلیلی برای جنگیدن با شما نداریم وگرنه مجهز به این جنگ هستیم . لذا پیشنهاد ما این است که در یک جنگ یک طرفه و نا برابر وارد نشوید بلکه با چشمان باز به مبارزه ما بنگرید و ببیند که حق با کیست – آسان از روی مطالب نگذرید. همچنانکه من دیدم آقای مسعود آسان رد نشده بودند.
چهارم- علت اینکه شما را سطحی نگر می بینم نه عمیق، نوشته خود شما ست میگوئید – گویا بعضی افسران ارشد با عرب مشگلی دارند – لطفأ حتمأ جواب این سؤال مرا بدهید کجا دیده اید که این افسران کوچکترین چیزی بر علیه عرب نوشته باشند پس از سالها که او به آنان اتهامات بسیار نامردانه وارد آورده چه کرده اند . گروه ما بسیار دوست دارد یک خط نوشته بر علیه عرب از طرف این افسران بما نشان داده شود. و اما مشگل ما با شما همین جاست اگر شاهنشاه فقید ما توانستند مملکتی با آن همه امنیت فراهم آورند که ما مردم ایران با چنان راحتی در آن می زیستیم بعلت فدا کاری همین افسران بود که شما آنقدر نا منصفانه و بی اعتنا به جانبازی آنان حاضرید آنها را به شخص نامردی چون عرب بفروشید و به ما میگوئید چرا خود را با آن درگیر میکنیم. اگر هنوز نمی دانید که مبارزه برای نجات ایران ایجاب میکند که با ایجاد شایعات به نفع جمهوری اسلامی و بر ضد مدیران رژیم شاهنشاهی که حتی بعد از انقلاب هم با تنگدستی بسیار برای نجات ایران کوشیدند مبارزه کنیم لطفأ یک بار دیگر نوشته بسیار مفصل مرا در توجیه این خیانت عرب بخوانید شاید این بار متوجه شوید که چرا شما بعنوان یک ایرانی این چنین به این اتهامات عرب با چشم بی اعتنائی نگاه میکنید . از من سند خواسته اید، سند ما نوشته ها عرب است به آنها مراجعه کنید و سطحی از آنان نگذرید و بپرسید فایده کار او چیست؟ و به بینید که باج خواهی از یک مشت امیر نیروی هوائی که همه به مشاغل بسیار کوچکی پرداخته اند در آن واضح است و شما جزو کسانی هستید که وسیله این باج خواهی را در اختیار عرب گذاشته اید با پول رسانیدن به عرب. لذا از ما نخواهید که با شما درگیر نشویم.
خانم محترم بعضی جنایات جزو زندگی خصوصی کسی نیست و جرم عمومی است و خبر از شخصیت خطرناک و نابجای نا انسانی میدهد – قتل، ضرب و جرح و تجاوز جزو زندگی خصوصی نیست و اگر شوهری هنوز از فرهنگ عقب مانده عرب گرای اسلامی که کتک زدن همسر خود را امری خصوصی میداند پیروی میکند باید از دو راه جلوی او را گرفت اول از راه پیروی از فرهنگ ایرانی که این کار را منفور میداند و مرد و زن به چنین نامردی پرخاش میکنند و بعد بزور قانون و با رسوا کردن او این خصوصیات او را باید نشان داد. چنین نا مردی آدم صحیح برای ایجاد یک رسانه گروهی نیست زیرا یک رسانه گروهی رسالت آموزش دارد و از مردی که خود آلوده به جرمهای مختلف مانند جنحه و باج خواهی است نمیتوان انتظار آموزش جامعه را در تاریکترین روزهای تاریخ ایران داشت. اگر قضاوتی چنین نا بجا نداشتید حتی اگر ایرانی نبودید به چنین نامردی کمک برای ارضاء شهوتهای خود خواهی و مردم آزاری و خیانت نمی کردید. و این را بدانید که ما با عرب و امثال او که ایران را دارند فدای خودخواهی و باج خواهی میکنند می جنگیم و در هر دادگاهی با نوشته های او ثابت خواهیم کرد که او یک مجرم است و شما تا روزی که با عرب همکاری کنید در جبهه مخالف مردم ایران قرار دارید و از حمله های انتقاد آمیز ما مصون نخواهید بود و ایمیل های ما را دریافت خواهید داشت . ما این مبارزه را تا رهائی ایران ادامه خواهیم داد.
بسیار موجب تأسف و تعجب من شد که شما نوشته اید نمی دانید عرب برای شهبانوی گرامی ایران چه نوشته لطفأ به مجلات سال نود و چهار عرب مراجعه فرمائید تا با چشم خود بی شرمی و وقاحت عرب را ببینید که برای شهبانوی ایران چگونه بی ادبانه و غیر منصفانه نوشته {خانم فرح دیبا شما بعنوان نایب السلطنه ایران چه کرده اید} آنرا روی جلد مجله هم چاپ کرده و با وقاحت تمام بروی خود نیاورده است که علیاحضرت در آشفته ترین موقعیت زندگیشان حتی وقت عزا داری برای همسرشان نیافتند همچنان که با وقاحت برای امیرانی که با فرمان علیاحضرت به ارتش آریانا پیوستند هر روز یک تهمت ناروا جور میکند در حالیکه میتوانست اگر مدرکی داشت آنرا چاپ کند. او به تهمت های خاله زنکی پرداخته و از شدت ترس جرأت ندارد نامی ببرد . من متأسفانه بعلت اینکه بسیار مشگل مالی دارم و باید مرتبأ هم کار خود را رها کرده و بداخل ایران سفر کنم و از آنجا که یک سازمان بسیار مخفی هستیم در روزگاری که از هیچ طرف نمی توانیم کمک مالی بگیریم و در روزگاری که همه سیاستهای جهانخوار در حال بلعیدن و تکه تکه کردن ایران هستند تنها راه مبارزه ما ناچار همین ایمیل ها است و بیش از هشت هزار ایمیل در اختیار داریم که سعی میکنیم بیشتر شود و گروهی از ما فقط شبانه روز مشغول ایمیل های جمعی بصورتی هستند که بهتر بتوان آنها را رساند بهر جهت هر وقت کار ساختمانی پیدا کنم در هرجای امریکا که باشد میروم و چون بیشتر در مجلات غیر کالیفرنیا اعلام میکنم کارم به ایالات دیگر میکشد زیرا در کالیفرنیا دست بسیار زیاد است بهرجت الان در سفر هستم وگرنه تاریخ دقیق تری از آن مجله را برایتان مینوشتم . ما اصل مجله را نگهداری کرده ایم که شکایتی از عرب برای علیاحضرت با اصل آن مجله بفرستیم . هم اکنون در فکر این هستیم که با امیران نیروی هوائی گفتگو کنیم و آنان را راضی کنیم و شکایتی دسته جمعی از طرف این امیران نسبت به مجله فراهم آورده و مجله عرب را میلیونها دلار به نفغ این امیران سو کنیم. ضمنأ یک کانون فساد برای کمک به جمهوری اسلامی را تعطیل کنیم.
در خاتمه باید یاد آور شوم که خانم محترم همه ما که امروز برای ایران میکوشیم و باید با نامردانی چون عرب و امثال او و کسانی که دانسته و نادانسته به آنها کمک میکنند بجنگیم که بتوانیم در نبودن این نامردان مردم را منسجم کنیم باید کار کنیم تا زندگی خود رابگردانیم باور کنید آنها که پول فراوان دارند نه اعتنائی به ایران دارند نه به هر نوع تهمتی. آنها راحت زندگی میکنند قدری چشمان خود را باز کنید و ببینید که آنها حتی با آخوندها معامله میکنند برایشان در این مملکت املاک میخرند و میفروشند. و امثال عرب با دشمنان آخوندها میجنگند. امثال شما اعتنائی به این مسئله ندارند و از عرب برای تهمت ها سند نمی خواهند بلکه به غیبت راضی هستند و به امثال عرب برای ایجاد مشکلات پول میپردازند. اینها همه مشگل ماست برای انسجام ایران.
ما بزودی خیال انتشار ماهنامه ای برای مبارزه با امثال عرب و همچنین با جمهوری اسلامی را داریم تا آن زمان ناچارأ ایمیل های ما را دریافت خواهید داشت و لطفأ بخوانید تا بدانید چرا در صف مقابل مبارزه مردم ایران برای آزادی قرار گرفته اید.
ARYA5@aol.com wrote:
From: ARYA5@aol.comDate: Wed, 19 Sep 2007 14:49:02 EDTSubject: Re: who is Mostafa Arab?

To: naserfs6@yahoo.com
Dear Sir or Madam;
I wish you had guts to put your name and your telephone number under your email. I know who you are; you are one of those cowards who took advantage of The Imperial Iranian Air Force, then fled when you were needed to be there to defend the country, like Generals: Nader Jahanbani, Mohagheghi, .......... and Mehdiyoun.
You tell me what have the Air Force Generals done during the past 28 years out of the country? I am sure you are not able to answer this question, because they did nothing but arranging social gathering, drinking, gambling, joking, and eating "Ashe Reshteh".
Regarding your accusation, we have a saying in our culture that says: "clear conscious, no fear of accusation."
Besides, whoever I am, I am not like you and others who forgot the holy responsibilities towards Iran and the Iranian people.
I am whatever you say, but are you whoever you pretend you are? Think, once in your whole life.
I leave my telephone number here; if you are the son of your father (not your neighbor), call me.

Mostafa Arab
(858)566-5566


I am forwarding Arabs email to you, so you can see his accusation for yourself. The Air force that General Khatami commanded was not a place that somebody could take advantage because he wanted so. To my knowledge the personnel each and every one of them worked their tails off in the cold of Hamedan and heat of south air force bases of Iran none stop, most of them even didn't have a month vacation that Air force promised them. Of course except some people like Arab whose job was not serious enough that air force needs it day and night (fasten the shoelace).It is interesting to see that he is mentioning Mehdions name. Poor Arab in his lack of information and ignorance even doesn't know that Mehdion who married a mullah's daughter in Bandar Abass, was one of those "ENGHELABIE" who was the cause of Rabiee's execution and the first one who became commander by khomini,s order. It seems Arab did not know anything in Iran.
If Mehdion was in Nojhe's coup it was because, he was after power and with the force of personnel the mullahs retired him. So he joined the coup. About General Jahanbani, He was a brave man and when they were executing him he showed a lot of bravery but can any body tell me if he did some thing against mullah's، a coup or something he was one of those first one who got killed by regime he had no time to do any thing the only reason Arab is referring to him except Mrs.Jahanbani is paying money to Arab, is that Arab likes dead pilots it doesn’t make any difference if they did some thing against the regime or not.
Arab is asking me what the Generals have done in past 28 years. Of course I know that he knows pretty good but I mention some of them for you, that you may know yourself.
The first and the most is Aryana's army attempt in Turky that lack of money broke it, because the Iranian people did not help and of course thanks to some Medias like Arabs that discouraged them. And that was because Carter didn’t want so, Carter was supporting mullahs. Some Air force Generals as well as some other air force officers were openly or secretly involved with Aryana’s attempt too, in that time I was ordered to do something between Paris and London so I knew a bunch of them. They don't want me to name them. After 30 years we don't have any attempt better than that yet, and Arab even doesn’t want to mention it. Who take advantage from Arab’s silence except the regime? Can you cal this denial patriotism?
Another attempt that I know about it was a grassroots organization made by a bunch of professional with a lot of high rank officers and high rank professionals. Lack of money prevents them from doing something too, currently they are not active and they are trying to find money which is necessary for any kind of activities. They did some other activities like Kanon Sarbaz that some body like Arab wouldn't even mention it.
Latter on, we saw them tried in different organizations, like those royalist and so on. Please ask yourself why Arab doesn't want to mention them, if you find any other answer rather the one we found let me know. In reply to Arab we ask what he as a soldier did except accusing and making bad publicity in order to disappoint the Iranian.

From: ARYA5@aol.comDate: Wed, 19 Sep 2007 15:35:15 EDTSubject: Re: who is Mostafa Arab?To: naserfs6@yahoo.com
Mr. Sharifi;
I read your article in "Antimullah" Web. First of all you read your writing one more time, Then call me. I assure you after we talk to each other, you would be ashamed of yourself and would ask my apology. I will prove it to you whatever I said was right and you are all wrong.
Come out from the darkness. Be a man, if you think you are! Or let me know where you live, I will gladly go to visit you and bring you all document you need to find out that I am right.

Thank you;
Mostafa Arab
(858)566-5566

This is another email from Arab. I didn't know he calls himself Dr.Arab. But the question is how some body can get a doctorate degree when his English is so poor that he writes "you would ask my apology" How is it possible somebody with a doctorate degree from America doesn't know the meaning of “my apology”? Please read his email it is good for laughing.
My education belongs to Iran and after coming here I was force to attend some English classes and I admit that my English is poor since I don’t have a degree in U.S.A and just enough for my work (constriction), But being so much pretentious and being this empty is strange.
He wants to give me documents. I don’t know what other document is necessary when we have all his magazines and articles that tell us he is poisoning the people.
I want to know why he did not publish those documents so the people see them and believe him. If he is not lying he would do that. My idea is that if he had a document he would publish up to now. His documents must be like his accusation the creation of his sick mind

From: ARYA5@aol.comDate: Wed, 19 Sep 2007 19:02:24 EDTSubject: Re: who is Mostafa Arab?To: naserfs6@yahoo.com
Where are you, "MAN"? Why didn't you call me? Why did you put your tail between your legs and hide. If you do not call, it means you are coward like others, and ate back whatever you vomited before.

Mostafa Arab
(858)566-5566

Please see this email. Where does he come from? Which kind of family he belongs to? The words he uses and his writing shows you that he comes from the bottom of society where most of their young man couldn’t do nothing but become Kolah Makhmali and their job was cadging.
He only can be some one from the fanatical uneducated society who are used to this kind of language and playing all his childhood in the dirt of some neighborhood, made him this dirty that education couldn't wash it off.

From: ARYA5@aol.comDate: Fri, 21 Sep 2007 17:15:59 EDTSubject: Re: who is Mostafa Arab?To: naserfs6@yahoo.com
Mr. Sharifi;
I feel pity for you and your bosses. You are not only cowards, but also too small and stupid. Again, if you have guts, call me and let me prove it to you whatever I said was right and you are all wrong. If you do not get in touch with me, it means you are not a "MAN" (like your bosses) and you are not the son of your father. Then read the next issue of Pajouhesh Magazine.

Mostafa Arab
IIAF Officer
(858)566-5566

I wish to know who those bosses that he means are. May be he mean those people that I do some remodeling for their houses? What else he can do except writing the same accusation to some officers the same way he did in the past a hundred times and showing some old pictures. I am sure he can find some document among those documents that he wants to show me about my father.
No, Mr. Arab, I am not the kind of Man you are, a man who beats his wife and a man who can accuse the innocent people. And a man who can ask money from the people instead working like the others, it is a pity that you call yourself a man.