Sunday, August 31, 2008

فرهنگ مرد سالار، فرهنگ ریا و تزویر

فرهنگ مرد سالار، فرهنگ ریا و تزویرهرگز لذت عصیان را نچشیدی که بر آنچه بر تو می رود سکوت می کنی. هرگز قاطعانه نخواستی به جای خودت زندگی کنی. روی سخنم با تو زن ایرانیست که از رنگ کفش تو تا شال روی سر تو را دیگری باید انتخاب کند. زن در جامعه امروز ایران به خاطر جاذبه ی سکسی که دارد باید همیشه از طرف مردان خانواده پدری یا شوهر تحت فشار قرار بگیرد.چندی پیش یک کامنت در مورد یکی از مقاله ها دریافت کردم که از من خواسته بود در مورد مکالماتی که با مردم داشته ام بیشتر بنویسم. امروز می خواهم از فرهنگ ریا و تزویری که زائیده ی فرهنگ مرد سالار است با شما درد دل کنم.من چون خودم یک عصیانگرم هرگز نمی توانم بپذیرم که کسی به جای من تصمیم بگیرد. اما وقتی می بینم زنان دور و برم چه همکاران و چه دوستان و چه قوم و خویشان هم تحت تسلط مردان هستند و انگار که وجودی مستقل ندارند، تمام وجودم آتش می گیرد و دلم می خواهد یکسره فریاد شوم.مخصوصاً وقتی می بینم که این فرهنگ چقدر مولد ریا و دروغ و تزویر است.یکی از همکارانم روسری بنفش تیره دوست داشت، اما شوهرش به او اجازه نمی داد که به جز مشکی و رنگهایی که به قول خودش جیغ نمی زند، بپوشد. یک روسری بنفش خرید و شب در منزل با اسرار از شوهرش خواسته بود که به او اجازه دهد این روسری بنفش پر رنگ را بپوشد. او به من گفت وقتی شوهرم اجازه داد آن روسری را بپوشم تا صبح از خوشحالی خوابم نبرد. اما با این حرف او فلب من آتش گرفت. این همکار من هر لباسی که می خواهد بپوشد اگر رنگ آن را شوهرش مجاز نداند نمی تواند بپوشد.البته نمونه این همکار من کم نیستند. من دیده ام که زنی چاقی برای رفتن به باشگاه اجازه نداشت. چون شوهرش فرصت نداشت که او را تا باشگاه برساند هر چند که از نزدیکیهای منزل تا باشگاه اتوبوس وجود داشت و این خانم هیچ گونه تماسی با مردان نداشت.من فکر می کنم یکی از علتهایی که شوهران چنین فشارهایی بر همسران خود می آورند این است که اعتماد به نفس ندارند و با خود می اندیشند که شاید اگر همسرش با مانتو سفید در جامعه حضور پیدا کند، برای کسی جلب توجه کند و این جلب توجه منجر به دوستی شود. در حالیکه اگر از عشق همسرش به خود اطمینان داشت هرگز چنین سختگیریهایی نمی کرد.اما عنوان این نوشتار در مورد فرهنگ ریا و تزویر بود. آنچه در این جامعه مرد سالار به چشم خود می بینم این است که زنان به جای عصیان کردن و درخواست ابتدایی ترین حقوق خود که انتخاب پوشش است، دست به ریا و تزویر می زنند. اما مسبب این ریا و تزویر هر دو جنس هستند.مردان جانعه ما درک نمی کنند که انسان خود به خود به دنبال برآورده کردن نیاز های جسمی و روحی خویش است. هرگز نمی توانند بفهمند که با در فشار نگه داشتن زن نمی توانند او را وفادار نگه دارند. هرگز نمی توانند بفهمند وفاداری یک شخص به شخص دیگر با زور به وجود نمی آید. بلکه یک زن یا مرد زمانی می توانند به هم وفادار باشند که نسبت به یکدیگر عشقی درونی داشته باشند که آن عشق برخاسته از خصلت های نیکوی طرف مقابل باشد. وقتی مردی یا زنی با معیارهای همسر خود همخوانی نداشته باشد، اسلام و ایمان و هیچکدام از اینها نمی توانند جلوی خیانت را بگیرند. اگر انسانی به صورت عمیق کسی را دوست داشته باشد و نیازهای جسمی و روحی خود را بتواند به صورت کامل ارضا کند، هرگز به خود اجازه خیانت نمی دهد. تمام خیانت ها زائیده ی یک نوع نیاز است که گاهی همین فشار بیش از حد باعث رو آوردن به کسی می شود که در ظاهر روشفکر تر از شوهر می نماید.اما زنان جامعه ما هم مقصر هستند که به جای عصیان کردن و درخواست حقوق خود، مظلوم نمایی می کنند و سپس با ریا و تزویر به دنبال خواسته های خود می روند. برای نمونه مثالهایی از زنانی که دوربر خودم می بینم می زنم.همکار من که بدون اجازه شوهرش حتی حق آب خوردن ندارد، تا شوهرش به مسافرت می رود، می گوید بچه ها شوهرم نیست برنامه بریزیم بریم بیرون. وقتی برنامه ریزی می کنیم برای کوه، با مانتو سفید و رژ لب قرمز که همان رژ لبش به تنهایی برای تابلو شدنش کافی است به قرارگاه می آید. وقتی هم با هم به فروشگاه می رویم همچین با پسر ها خوش و بش می کند که بیا و ببین. بعضی و قتها هم پنج شنبه ها برنامه ریزی می کند و به اسم اینکه دارد به دفتر می رود، با بچه های دفتر به تفریح و گردش می رود. روح شوهرش هم از هیچ کدام از اینها خبر ندارد. از قضا دوست پسر هم دارد. حالا شوهر احمقش فکر می کند که با فشار می تواند زنش را سالم نگه دارد. نمی داند که هر انسانی به طور طبیعی به سمت نیازهایش می رود و فشار و اجبار فقط باعث پنهان کاری می شود. این یک اصل انکار ناپذیر است که هر انسانی مجبور به ترک کاری که دوست دارد بشود، آن کار را در خفا انجام می دهد. مثلاً زنی که دوست پسر دارد اینقدر احمق نیست که SMS هایش را پاک نکند بنابراین گشتن موبایل و تجسس هایی از این قبیل بی فایده است.دوست همین همکارم در یکی از برنامه های کوه با ما همراه شده بود. از قضا او هم از در تنگنا بودنش از طرف شوهر می نالید. می گفت باید زود از کوه برگردیم. چون شوهرم به من شک دارد. ولی از میان جمع 13 نفره تنها همین خانم بود که با یک مرد در کوه دوست شد و هنوز هم دوستیشان ادامه دارد.در میان قوم و خویشان خودم هم می بینم که زنان بدون اجازه شوهر خود هر جا که خواستند می روند ولی قبل از حضور شوهر خودشان را به منزل می رسانند. یکی از همین زنها که اجازه ی باشگاه رفتن هم نداشت، با مزاحمت تلفنی با یک پسر آشنا شد و آنقدر مجذوب افکار آن پسر شد که تصمیم گرفت از شوهرش طلاق بگیرد و با او ازدواج کند.انچه مسلم است هیچ کسی با فشار دست از خواسته های خود بر نمی دارد، چه بسا که آن فشار بیشترباعث انحراف می شود نه آزادی.همه ی ما چه زن و چه مرد باید درک کنیم که طرف مقابل ملک و املاک ما نیستند، شیء نیستند که به خواست ما رفتار کنند. احترام و محبت یک چیز قلبی است که به خاطر ویزگیهای شخص است که در طرف مقابل ایجاد می شود. به زور نمی توان کسی را و.فا دار کرد. به زور نمی توان کسی را وادار کرد از نیازهای سرکوب شده اش دست بردارد. اگر حس می کنیم طرف مقابل ما به کس دیگری گرایش پیدا کرده است، حتماً چیزی نسبت به خواسته های او کم داریم. یا باید خودمان را درست کنیم یا اگر مقدور نیست او را بپذیریم. من به جای ریا و تزویر عصیان را برگزیده ام.

Saturday, August 16, 2008

گروه عقاب ایران

گروه عقاب ایران

این روزها در لوس آنجلس هر جا میروی ایرانیان از یک گروه تازه بنام عقاب ایران و یک تیمسار نیروی هوائی بنام سرلشگر مهدی روحانی صحبت میکنند. این گروه که توسط تیمسار روحانی به جامعه ایرانی درون و برون مرزی از تلویزیون پارس و رادیو صدای ایران معرفی شده، مدعی است مدتها بگونه ای محرمانه سرگرم تدارک برای نجات ایران از دست ملاهای خونخوار بوده است و قصد تعیین رژیم هم ندارد؛ بلکه صد نفر از جنایتکاران رژیم را میخواهد از مملکت بیرون کند و ایران را از چنگال خونین این صد نفر رهائی بخشد. تیمسار روحانی از افسران با لیاقت نیروی هوائی بوده و بارها در طول خدمت لیاقت خود را به اثبات رسانیده . امیدواریم این بار نیز موفق شود این وظیفه خطیر را که خود برای خود تعیین کرده و پس از اطلاع آن به مردم ایران از جانب آنان نیز تأئید شده است، بتواند مانند همیشه به انجام رساند. بقرار اطلاع رسیده رژیم بسیار از این ماجرا نگرانی پیدا کرده است.


تیمسار روحانی دوشنبه ها و پنجشنبه ها از ساعت هشت و نیم بعد از ظهر بوقت لوس آنجلس از تلویزیون پارس و رادیو صدای ایران برنامه پخش میکند.

Monday, August 11, 2008

NAZAR TANZI AZ TARAF YEK FARSI ZABAN

دیدگاه یکی از باز دید کنندگان فارسی زبان سایت را بدون دخالت در سایت گذاشته ایم

YEK FARSI ZABAN EEN MATLAB RA BE SHEKL ZAMIMEH BE MAGHAALEH RAJEH BE OBAMA EZAFEH KARD VE HALA AAN RA BEDOONEH DAST BORDAN EEN ZEER COPY KARDEEM:

گایا - حزب سبز لبه تاریکی ایران said...

Writing by an Iranian Anti-Islam NGOکنیه پیامبر اسلام و امامان شیعه به چه معناست؟ جمعی از تشنگان خاندان عصمت و طهارت با بنیاد یا زهرا تماس گرفته اند و از ما درباره کنیه حضرات 14 معصوم سوال کرده انددر پاسخ این عزیزان این مطلب تخصصی نوشته شده است.کنیه از کردن می آید کردم کردی کرد و کن .کن یعنی بکن فعل امر گاییدن می باشد.کردن هم به معنی گاییدن است.کنیه یعنی آنچه با آن می کنند. یعنی شمبول یعنی دودول یعنی کیر یعنی مامله یعنی ابول.پس کنیه حضرت علی یعنی مامله حضرت علی.کلا اولیای دین اسلام سه کار عمده داشتند بخشی از روز را عبادت می کردند بخشی را به آدم کشی می پرداختند و بخشی نیز به جماع می گذشت و نظر اهمیت جماع نام تمام اولیای اسلام با کنیه شان خطاب می شود.چرا کنیه حضرت محمد رسول الله ابوالقاسم است و کنیه حضرت علی ابوالحسن؟همانطور که می دانید بسیاری از مردم به اعضای بدنشان شناخته میشوند مثلا می گویند چشم آبی آمد.مو سیاه رفت.قوی پنجه را ببین.به همین نحو ممکن است کسی به ابولش شناخته شود مثل معصومین گرامی دین اسلام.به حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی ابول قاسم می گفتند چون حضرت بیش از هر مسلمانی زنان متعدد داشته وباید ابولش بین این زنان قسمت می شده ابول قاسم یعنی قسمت کننده مامله.امام مهدی عج نیز به سبب طول عمرش با زنان بسیاری همبستر شده که او نیز لقبش ابول قاسم است.حضرت علی نیز به ابول حسن معروف است. چرا که حضرت فاطمه زهرا بنت رسول الله این نام را به مامله حضرت داده اند. از برای جماع لذت بخشی که حضرت با مامله حضرت داشتند.پس نام مامله محمد رسول الله و مهدی قاسم و نام مامله حضرت علی حسن بوده استو نظر به اهمیت جماع دراسلام ایشان به نام ابولشان شناخته می شوند. 3 comments Links to this post Labels: حديث قدسي, حدیث سکسي فاطمه زهرا و حضرت علی در جهاد سازندگی الله در سوره بقره آيه 223 فرموده است:نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ.زنانتان کشتزار شما هستند. هر طور که خواهيد به کشتزار خود درآييد. و براي خويش از پيش چيزي فرستيد و از خدا بترسيد و بدانيد که به نزد او خواهيد شد.حديث اول در رابطه با اين آيه:اليوم من الايام فاطمة الزهرا بنت رسول اشتب بالمنزل الرسول الله. رسول الله اسئلت وات هپن؟ قال فاطمة علي ولي الله اريد ان ادخل الي منقب مع کله. رسول الله قال علي يا علي واي يو آر فاکينگ ماي بنت مع اليور هد؟ قال علي آيه 223 ف ان ادخل بيکاز الله قال ادخل من هر طريق يو لاو.رسول الله قال علي: المرديکه فاطمة لا کنيز شي ايز ماي بنت. لا فاکينگ فاطمه مع الکله فاک شي باي مامله القضيب.در روزي از روزها فاطمه با شتاب به منزل رسول الله آمد و پشت سرش علي با سرعت داخل شد. فاطمه گفت پدر کمک علي مي خواهد با کله وارد منقب من شود . رسول الله بانگ زد علي تو چه مرگت شده؟حضرت علي آيه 223 را خواند و گفت الله گفته هر طور که خواستيد وارد مزرعه خود شويد من هم با کله مي خواستم وارد شوم.رسول الله فرمود خاک برسرت منظور خدا مامله ات بود نه کله اين کنيز جنگي نيست که هر طور خواستي بگايي.حديث دوم:روزي از روزها حضرت علي در منزل بانک زد يا فاطمة الزهرا اي مزرعه من بيا که مي خواهم تو را شخم بزنم. پس حضرت طي يک طرح جهادي به سرعت حاضر شد چرا که جهاد زن خوب شوهر داري است و بايد خود را در اختيار شوهرش بگذارد تا شوهر هرگونه لذتي ببرد.فاطمه زهرا روي زمين دراز کشيد و علي روي فاطمه خوابيد مشغول شخم زدن شد.شخم زدن که تمام شد فاطمه گفت يا علي ولي الله بر من بادمجان بکار. حضرت فرمود بادمجان کار من نباشد تو را به مساقات به بلال حبشي يا ابول اسود دودولي دهم تا بادمجان بر تو بکارد.حضرت مشغول کاشت خيار شد. مدتي که گذشت حضرت مي خواست عبادت را به اتمام برساند ولي فاطمه زهرا ذکر وتسبيح گويان به ادامه عبادت مشتاق بود.گفت يا علي بر من کدو بکار حضرت بر فاطمه کدو کاشت . زهرا فرمود يا علي هندوانه هم مي خواهم حضرت هندوانه نيز کاشت. به همين نحو تمام شب را حضرت به زراعت پرداخت انواع صيفي جات را بر زهرا نشا کرد و از براي ذوالجنان اسب وفادار فرزند فاطمه يونجه و شبدر نيز کاشتندي.نخلستانهاي متعددي نيز از براي تهيه خرما بر زهرا فرو نشاندي تا اينکه حضرت علي کلافه شدندي و چون فاطمه از علي خواست جهت استفاده از سايه چناري نيز بر او بنشاند حضرت به يک باره بلند شد و بر کس فاطمه ريد.فاطمه عصباني و شگفت زده گفت يا ولي الله چه کردي؟حضرت علي فرمود يا فاطمة الزهرا هر مزرعه که چنين پر محصول باشد نياز به کود مناسب جهت تقويت محصول دارد و اينچنين بود که علي خود را از اين کار زراعت طاقت فرسا نجات دادندي تا انرژي کسب کردندي و شبي ديگر ذوالفقار بر کشيده فاطمه را به جهاد خوانده او را شخم زده و صيفي و چنار بر فاطمه نشا کند.7 comments Links to this post Labels: حدیث سکسي Wednesdayوقتی شیطان بر منقب زهرا نهاد در پست قبلی به گفتگوی اسما و فاطمه زهرا بنت رسول الله اشاره ای داشتیم اینک مطلبی دیگر را به اتفاق می خوانیم.اسما به نزد سایر زنان مدینه باز گشت و ضمن ذکر مناقب حضرت زهرا ، آنچه از زفاف علی و زهرادیده و شنیده بود برای زنان بازگو کرد.زنان از این شرح واقعه تعجب کردند و دانستند که زهرا بنده برگزیده الله است چرا که با یک سبحان الله دل و جیگرش بالا رفته جا برای معامله شیر خدا حضرت علی باز می شود.پس به اتفاق به نزد زهرا رفتند و گفتند که یا زهرا هر شب به نزد زنان مسلمان بیا و سخنرانی کن تا ما نیز از تو کسب فیض کرده شاید خدا نیز دل و جگر ما را بالاتر برده و مامله شوهرانمان را مثل مامله علی گرداند.پس از آن زهرا به نزد زنان می رفت و به سخنرانی می پرداخت.سخنرانی شماره یک حضرت زهرابسم الله الجاکش الجبارینبنام خداوند جاکش ستمگراندیشب با علی جماع می کردم حضرت یک دفعه ابول حسن را از منقب من بیرون کشید دست بر منقبم نهاد آن را هم کشید و تمام آب مامله را بر صورتم پاشید.گفتم یا علی چه کردی.حضرت فرمود ای ام المومنین من فراموش کرده بودم که اکنون اول ماه است و داشتم تو را می گائیدم که دیدم شیطان نیز مامله اش را بر تو فرو کرده و می خواهد همزمان با من آبش را بر منقبت ریخته بچه مان شیطان شود.پس به سرعت مامله بر کشیده دست بر منقبت گذاشتم آن را هم کشیدم تا شیطان نتواند بر تو نطفه ریزد.علی به من گفت یا زهرا به زنان مومن بگو اول و نیمه هر ماه از جماع به قصد حاملگی خودداری کرده چرا که اول و نیمه ماه شیطان مامله خویش بر کس آنان نهاده در نطفه شریک شود.3 comments Links to this post Labels: حديث قدسي, حدیث سکسي Tuesdayذکر مناقب حضرت زهرا و شب زفاف حضرت زهرا در كتاب امالى شيخ عليه الرحمه در حديثى آمده چون شب زفاف فاطمه (ع) فرارسيد حضرت پيغمبر اكرم صلى عليه و آله و سلم ، حضرت امام علی (ع) را فرا خواند و توصیه های به او نمود.حضرت محمد فرمودند:یا علی ان فی اکثر الغزوات ینظر انت فاکینگ و مجامعت مع الا النسا الذی مقلوب الی الجهاد.یا علی من در اکثر جنگها دیده ام چگونه با زنانی که غنیمت می گرفتیم جماع می کردی.فلذا هی فاطمه الزهرا بنت رسول اللهو ایت ایز دیفرنت من حیث المجموعولی این فاطمه دختر من است و این من حیث المجموع فرغ می کند.فلذا انت لا مجامعت مع الزهرا بسان الحمار و لا مجامعت مع الزهرا بسان الخروس فمجامعت بسان الانسان.پس همانا با همسر خویش بسان الاغ جماع نکن و همینطور بسان خروس جماع نکن بلکه مثل آدم کارت را بکن.پس از آن حضرت فاطمه را سوار بر شتر به همراه هفتاد هزار ملائکه به خانه علی فرستاد. اسماء بنت عمیس را هم به همراه زهرا به خانه علی فرستاد تا در شب زفاف یاور و راهنمای فاطمة الزهرا باشد.در شب زفاف اسماء بنت عمیس فاطمه را برهنه نمود و بانک بر آورد یا علی بیا که بانو آماده است.پس همینکه حضرت دشداشه بیرون آورد مامله حضرت بر اسما نمایان شدندی پس اسما فریاد زدندی یا حضرت عباس ( آن زمان منظور عموی پیغمبر بوده) سپس به حضرت گفتندی:یاعلی پدر و مادرم به فدایت باد فاطمه نوجوان است و منقب ایشان تاب تحمل مامله طویل و قطور شما را ندارد. حضرت گفت خاموش تو از خاندان عصمت و طهارت چه می دانی که گزافه گویی می کنی ما خود بطور لدنی به امور خویش واقفیم و هیچ مامله ای شایسته مناقب زهرا نباشد جز مامله من.سیوطی در کتاب خود مامله علی را یک وجب بلند تر از قامت زهرا ولی ابن اثیر آن را یک وجب کوتاهتر از قامت زهرا نقل کرده است.حضرت ابتدا بر موهای فاطمه چنگ زد و موها را بدست گرفته و فاطمه را به همراه خویش کشید. و رو به قبله دعایی خواند و سپس هر سه برهنه به نماز ایستادندی و نماز شکر بجا آوردندی.اسما نقل می کند که علی بر زمین دراز کشید و مامله بر هوا فرستاد و زهراگفت یا علی، علی فرمود : علی یارت و زهرا را با دست بلند کرد و بر سر مامله نشاند و زهرا بانک بر آورد سبحان الله و حضرت علی فاطمه را ول کردندی و حضرت به پایین افتادندی و مامله تماما بر حضرت فرو رفتندی و فاطمه بانک بر آوردندی الحمد الله. حضرات این کار را 33 مرتبه انجام دادندی.لازم به ذکر است که تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها از شب زفاف فاطمه الزهرا باب شدندی و علت را خواهیم گفت.فردای پس از جماع اسما به نزد فاطمه رفتندی و از حال وی جویا شدندی و فهمیدندی که فاطمه سر حال و قبراق بودندی پس با حیرت گفت یا فاطمه پدر و مادرم به فدایت باد مامله حضرت به اندازه هیکلت بود پس چطور آن به تمامت بر منقبت فرو رفتندی و تو سالم و سرحال ایستاده ای؟فاطمه فرمود آیا ندیدی که در شب من سوار بر مامله علی سبحان الله می گفتم.اسما گفت آری دیدم.فاطمه فرمود خداوند تبارک و تعالی هربار که سبحان الله می گوییم دل و جگر ما را به بالا کشیده و جا برای مامله باز می کند و هنگام الحمد الله منقبمان تنگ شده تا به حضرت و خودمان هنگام بیرون کشیدن مامله لذت دهد.اسما گفت یا حضرت من هیچ ترسی بر روی شما ندیدم در حالیکه اکثر دختران در جماع اول ترس داشتندی. سبب چه بودندی؟حضرت فرمود که اول قسم بخور به هیچ کس نگوئی.اسما گفت به حضرت عباس(عموی پیغمبر) قسم که چیزی نگویم.فاطمه گفت این بار اولم نبود که جماع کردندی.اسما گفت پدرو مادرم به فدایت شیطون قبلا کجا و با کی و چرا جماع کردی؟فاطمه گفت من و عایشه و پیامبر در اتاق بودیم که جبرئیل امین از آسمان به زمین آمدندی و به رسول الله گفتندی که مناقب زهرا به هر کس که رسد او ولی و وصی تو خواهد شد و خلیفه مسلمین خواهد شد.اسما پرسید: خوب بعد چه شد.فاطمه گفت: عایشه فورا به نزد پدرش رفت و از گفته جبرئیل به پدرش خبر داد. و شب ابوبکر صدیق خفت مرا گرفت و بر منقبم نهاد.اسما گفت پس به این ترتیب ابوبکر خلیفه اول مسلمین خواهد شد و علی خلیفه دوم.فاطمه گفت : نه اشتباه کردی آن روز عمر بر کنار درب منزل گوش ایستاده بود و هنگامیکه بر منقب من می نهاد او نیز به اشتباه فکر می کرد خلیفه اول مسلمین خواهد شد.اسما از مامله عمر پرسید: یا فاطمه من فکر می کنم عمر مامله بزرگی داشته باشد مامله عمر چگونه بود؟فاطمه گفت مامله عمر دو برابر مامله علی بودندی و من با وجود اینکه سبحان الله گفتم و دل و جگرم به امر خدا به بالا رفت مامله عمر به پهلویم فشار اوردندی و من بیم دارم که سر انجام از درد پهلوی شکافته شده ام به دیار باقی رهسپار شوم.اسما گفت پس عمر خلیفه دوم و علی خلیفه سوم خواهد شد.فاطمه گفت نه عثمان زاغ مرا چوب می زد و دیده بود که عمرو ابوبکر بر منقب من نهاده اند و نزد من آمد و گفت یا فاطمه الزهرا حتما حکمتی در کار بوده که عمر و ابوبکر بر منقبت نهاده اند پس او هم بر منقب من نهاد.وبه این ترتیب اسما و فاطمه از آینده خبر دار شدندی و در حالیکه حضرت علی با دمش گردو می شکست که خلیفه اول مسلمین خواهد شد فاطمه می دانست که سلطنت به علی نخواهد رسید مگر بعد از عثمان.3 comments Links to this post Labels: حديث قدسي, حدیث سکسي مبارزات و مصائب حضرت زينب (ع)احاديث متعددي در شرح مصائب حضرت زينب (ع) پس از واقعه جانگداز کربلا در دسترس است که ما براي شما برخي از آن احاديث را نقل مي کنيم.فتر کيف الزينب لگاز زدي بر معماله يزيد.همانا نديدي چطور زينب مامله يزيد را گاز گرفتندي؟شرح حديث:پس از اسارت حضرت زينب همواره درسدد مبارزه با حاکم جور و فساد آن زمان بودندي پس راه اين بودندي که عرصه را بر يزيد تنگ کردندي.همان شب اول که حضرت به حضور يزيد برده شدندي يزيد لعنت الله عليه مامله خويش در آوردندي بر دهان زينب گذاشتندي و گفتندي اگر بر عليه ما و در رثاي حسين بر منبر روي هربار مامله من بر حلقت خواهد رفت.حضرت مثل شير زنان امروز بسيجي مامله يزيد را محکم گاز گرفتندي و ناله يزيد به هوا رفتندي و به اين ترتيب به يزيد فهماند که با يک زن حزب اللهي به تمام معنا طرف است.به اين ترتيب هربار حضرت بر عليه يزيد بر منبر رفتندي و هر شب کير يزيد گاز زدندي تا اينکه عرصه بر يزيد تنگ شدندي و از مامله بر دهان زينب نهادن منصرف شدندي و اين اولين پيروزي بانوي دوم اسلام بودندي.الم ترکيف ربک چربيک بمقعده الزينبآيا نديدي چگونه الله منقب زينب را چرب نمودشرح حديث:پس از نهضت گاز زدن مامله يزيد که نشان از شم سياسي حضرت زينب داشت عرصه بر يزيد تنگ آمدندي پس به فکر ديگري افتاد.زينب را که از منبر بر مي گشت صدا زدندي و همين که زينب به نزد يزيد رسيد يزيد با يک حرکت مامله بر منقب عقب حضرت زينب انداخت و داد حضرت از درد به هوا رفتندي.يزيد گفت: من بعد که پاي منبر روي و بر ضد ما و به نفع حسين داد و فغان کني مامله کلفت ما بر منقب عقبت خواهد نشست تا عبرت گيري.حضرت از خداوند تبارک و تعالي استمداد جست پس همان وقت جبرئيل امين نزد زينب آمدندي وبه حضرت راه چاره را نشان دادندي.آن روز عصر حضرت به بالاي منبر رفت و بر ضد يزيد و به نفع حسين به افشاگري پرداخت پس هنگام باز گشت يزيد به قصد دخول به نزد حضرت آمدندي پس حضرت بانک بر آورد سبحان الله پس فورا ملائکه از آسمان بر زمين آمدندي و منقب عقب حضرت را از بيرون و درون چرب کردندي و به آسمان بازگشتندي پس همينکه يزيد بر مقعد زينب نهاد وتمامت مامله بر کار فرو رفتندي حضرت لذت بردندي و بانک زدندي الحمدالله پس يزيد شگفت زده شدندي ولي به مجامعت ادامه دادندي.پس از آن هر روز حضرت به افشاگري بر منبر پرداختندي و شب ملائکه بر زمين فرود آمدندي و کون مبارک حضرت را چرب نمودندي و مامله يزيد را از توطئه عليه بانوي دوم اسلام بازداشتندي.بدين ترتيب حضرت زينب يا مامله يزيد را گاز زدندي يا خداوند کون حضرت را چرب نمودي تا پوز يزيد به خاک ماليده شدندي و نهضت کربلا تداوم يافتندي و نداي حق طلبانه تشيع به گوش جهانيان رسيد

.http://zahra-zeynab.blogspot.com/keywords: photo, pictures, Zahra , zeynab, zahraa, fatima , fateme, fatemeh, fatematalzahra, bente rasoul Allah,jihad, jahad,djahad,djihad,hejab

,فاطمة الزهرا، زهرا، سکینه، محمد رسول الله،فاطمه،حجاب،جهاد،سازندگي،سازندگی،،مکه،حج،کربلا،فدک،یزید،شمر،زينب،زینب،ام المومنین،بانوی اول اسلام،مقعد،سکس،کس،جماع،کون

http://4.bp.blogspot.com/_5kWOhTs_5Xs/SGN9RvvgDqI/AAAAAAAAABU/fREwv7uvZgY/s400/fatima_zahra_gholman_managh.jpg http://zahra-zeynab.blogspot.com/2008/06/blog-post_5638.htmlhttp://3.bp.blogspot.com/_5kWOhTs_5Xs/SGN9R3a6qxI/AAAAAAAAABk/s1VTGnmRfm8/s400/zeynab_fatima_yazid_316.jpg http://2.bp.blogspot.com/_5kWOhTs_5Xs/SGN9R1NpFAI/AAAAAAAAABs/EPTttvvsv_Q/s400/zeynab_karbala_yazid_hosain.jpghttp://3.bp.blogspot.com/_5kWOhTs_5Xs/SGN9R0R6ARI/AAAAAAAAAB0/294eDPqePtw/s400/zeynab_shemr_yazid_karbala_.jpghttp://1.bp.blogspot.com/_5kWOhTs_5Xs/SGN8-WoCUQI/AAAAAAAAAAs/eONd00dSuu0/s400/fatima_abubakr_Islam_8372.jpg http://2.bp.blogspot.com/_5kWOhTs_5Xs/SGN8-YOHQoI/AAAAAAAAAA0/QToHmLwVMoc/s400/fatima_fateme_abuzar_13168.jpghttp://2.bp.blogspot.com/_5kWOhTs_5Xs/SGN8-SYDUEI/AAAAAAAAAA8/L9ddRXuUP0s/s400/fatima_fateme_zahra_11696.jpg http://2.bp.blogspot.com/_5kWOhTs_5Xs/SGN9ARoPIFI/AAAAAAAAABE/-caJomIxJPk/s400/fatima_khadijeh_balal_5104.jpg http://3.bp.blogspot.com/_5kWOhTs_5Xs/SGN9A0M-z_I/AAAAAAAAABM/XEtSFEOoaNE/s400/fatima_zahra_balal_10729.jpg http://1.bp.blogspot.com/_5kWOhTs_5Xs/SGN9Rjkh2sI/AAAAAAAAABc/fZEEzt28SDY/s400/fatima_zahra_manghab_omar_8.jpg http://4.bp.blogspot.com/_5kWOhTs_5Xs/SGK2HsO1Y4I/AAAAAAAAAAM/EhD0SYkkiuo/s400/fatima_zahra_001.jpghttp://3.bp.blogspot.com/_5kWOhTs_5Xs/SGK2HyGPsGI/AAAAAAAAAAU/a15D4dYA-ZQ/s400/fatima_zahra_003.jpghttp://3.bp.blogspot.com/_5kWOhTs_5Xs/SGK2IF9CvlI/AAAAAAAAAAc/E-mYICz2pmk/s400/fatima_zahra_002.jpghttp://1.bp.blogspot.com/_5kWOhTs

Sunday, August 10, 2008

DARGOZASHT TIMSAAR SEPAHBOD AZIZOLLAH PALIZBAN

EMROOZ, AUGUST 09, 2008, KHABAR FOT TIMSAR SEPAHBOD PALIZBAN BE DASTE MAH FRESEED.

SEPHABOD PALIZBAN AFSARE BA VAFA BOOD VA AKHAREEN MAGHAAM EESHAN FARMANDEH KOL ETELAAT VA ZED ETELAAT EDARAH DOVOOOM, ARTESH SHAHANSHAHI BOOD.

ZEMNAN, AKHEERAN MARGE DOOST KHOOB, TIMSAR SARLASHKAR HOUSHANG QAJAR DAR CALIFORNIA SHOMALI BE GOOSH MOON RESID

ANTIMULLAH BE HAR DO KHANEVAADEH EEN DO AFSAR BA VAFA EHTERAMAN TASLIAT ARZ MINAMAYAD.



Lt. General (3-star) Azizollah Palizban, Chief, Combined Intelligence and Counterintelligence Organization and J-2, Supreme Commander's Staff, Imperial Iranian Army died today August 9th, 2008 in California.

As a loyal officer of the late Shah of Iran, after the 1979 Khomeini revolution, Palizban, who had been Governor of Kurdistan Province, and was of Kurdish origin himself, organized anti-Mullah activity from across the border inside Iraqi Kurdish tribal areas.

His activities took him back and forth across the border and on one occasion, straight into an Islamic vigilante road block.

Dressed in Kurdish tribal clothing, he boldly drove almost up the the check point, slowly veered off the road and parked his nondescript vehicle under a nearby tree.

Here, he opened the trunk of his car, pulled out bedding and pretended to go to sleep. Since this unidentified man had not tried to run or evade them, the vigilantes let him "sleep" and eventually came to check him out.

As a Kurd, he had the accent and matched his villager profile.

Asked what he was doing there, he replied tha he was on his way to a holy shrine as a pilgrimage.

Finding nothing but a change of clothes and a Koran in his vehicle, they told him to move on, which he was pleased to do.

They never realized they had a top General of the Shah and the Head of Military Intelligence and Counter-Intelligence in their grasp.

Anti-Mullah offers condolences and sympathy to the General's family and close friends and full respect for his exemplary and loyal service to the late Shah.

In the same vein, we offer sympathies and condolences on the passing away of a good friend, Major-General Houshang Qajar recently in Northern California.

General Qajar was a Deputy Head of Military Intelligence and Counter-Intelligence, J-2 at the time of the 1979 Mullah revolution.

Tuesday, August 05, 2008

غریبه ای با ما آشنا

در کنار دریای خزر نشسته بودیم با چند تن از دوستان ،یک جائی را پیدا کرده بودیم که دور از دست
پاسدارهای نسل خمینی بود. کنار ساحل دراز کشیده بودیم و به صدای شیرین دریا گوش میدادیم که ناگهان سایه شخصی را در کنار مان احساس کردیم ،من با واهمه برگشتم ببینم کیه که یکهو پیداش شد.توی دلم میگفتم نگاه کن جلادای رژیم اسلامی همه جا کمین کردن که ما را بگیرن و بندازن توی زندان. اما وقتی برگشتم ،متوجه شدم که طرف پاسدار نیست،خیلی خوشحال شدم و یک نفس راحتی کشیدم اما خوشحالی من بیشتر به این خاطر بود که این شخص لباسی بر تن داشت قرمز با موهای بلند و ریشه های بلند که خیلی قشنگ فر داشت و فر خیلی زیبائی هم داشت.یک پارچه قرمزی هم دور سرش بسته بود .کاملا شبیه سربازهای ایران باستان بود.چهره ای بسیار زیبا داشت و مانند یک شیر دارای شکوه و جلالی بود که تمام ما را مبهوت خودش کرد.آدم میدید که زیر لباس قرمزش یک انسان است که از عضله و استخوان درست شده نه از چربی و یک جای مهر روی پیشانیش. با یک صدای خیلی مهربان در کنار ما نشست و گفت :درود بر شما جوانان اجازه دارم پیش شما بنشینم و با شماصحبت کنم؟
حسن گفت: چرا که نه؟ ما تازه خیلی هم خوشحال می شویم که با شما هم صحبت بشیم
غریبه گفت: خدا رو شکر که هنوز هم در این سرزمین میهمان دوستی زنده است
غلام گفت: آقا من دلم یکهو ریخت وخیال کردم که نیروهای امنیتی آمدن سراغمون.
غریبه:نه جوان، من یک بشر دوست و ایرانی هستم
خلاصه پس از کلی خوشمزه بازیهای ایرونی که دوستهای من کردن ،غریبه از ما پرسید:از وضعیت ایران برام بگید
غلام : مگر شما در ایرانی زندگی نمی کنید؟ مگر نمی دونید چه خبر ؟
غریبه :چرا از همه چیز باخبرم و حتی از چیزهائی آگاه هستم که شاید شما از آن بی خبر باشید اما میخوام از زبان شما بشنوم
من گفتم : ای بابا در سال پنجاه و هفت پدران ما انقلاب کردند و به جای شاه ایران، ملاها را سر کار گذاشتند اما امروز همه آنهائیکه انقلاب کردن میگن ایکاش یا قلم پامون میشکست که تظاهرات نمی کردیم یا شاه ما را میکشت تا این جلادان سر کار نمی آمدند
اینجا حسن چپول افتاد وسط و گفت: نه ما انقلاب کردیم برای آزادی و استقلال، اما این ملاها انقلاب را دزدیند
گفتم: حسن باز دوباره شروع کردی ؟ دوباره یک مغز تازه نفس پیدا کردی، داری مخشو رنده میکنی! چرا جمهوری اسلامی را از شعار مردم حذف کردی و فقط گفتی : استقلال،آزادی؟بابا این مردم و روشنفکراش بودن که با هم داد میزدند : "استقلال آزادی جمهوری اسلامی". بیخود چرا داری از سرقت حرف میزنی؟
بعدش رو کردم به غریبه و گفتم : جناب میبخشی ، این عادت حسن است،هر وقت کسی نظری بده ،غیر ممکن است که حسن با او موافق باشه ،دفعه پیش بخاطر یک مسئله جزئی شش ماه با من حرف نمیزد.به همین خاطر بچه ها اسمش رو گذاشتن حسن چپول.چون با همه چیز چپ می افته.
حسن :منظور من این بود که ما برای آزادی انقلاب کردیم برای دموکراسی و مردم هم همرا روشنفکران ملاها را رهبر خود کردند
غریبه: پس در سال پنجاه و هفت یونانیها و اعراب هر دو با هم به ایران حمله کردند و پیروز شدند.اما مگر شما در آن زمان آزادی نداشتید؟
گفتم : چرا داشتیم ،
حسن : نه ما آزادی بیان نداشتیم ، به این خاطر هم ، همه مردم انقلاب کردن تا یک نویسنده بتونه حرفهاش را بزنه
غریبه : زمانی بود در این سرزمین وقتی یک بیگانه به کشور حمله میکرد، مردم خفتان ،زره و کمان در دست می گرفتند و برای اینکه مردم کشورشان زنده بمانند و هیچ بیگانه ای زن و فرزندشان را به بردگی نکشد، می جنگیدند . مردم با تمام وجود به جنگ با دشمن میرفتند و جان خود را هم برای کشور فدا میکردند، هیچگاه پیش شاه نمیرفتند و از او تضمین جانی نمی خواستن تا زنده به کنار زن و فرزند خود برگردند و در جنگ سالم بمانند . اما نویسندگانیکه تو از آنها حرف میزنی ، حتما احتیاج به ضمانت داشتند تا بتوانند چند خط بنویسند ؟
این سخنان گهر بار و با ارزش کجاست؟ آیا تو آن سخنها را خواندی؟ زمانی بود در این سرزمین، وقتی پاسدارانیکه زنده و پیروز به این کشور بر میگشتند با فریاد خوشحالی ایرانیان استقبال می گشتند و برای شهدانیکه جان خود را برای این سرزمین فدا کرده بودند کتابها مینوشتند و داستانها ساخته میشد ، زنان و دختران جوان ایرانی برای اینکه بتوانند یکی از آن رادمردان را در آغوش بگیرند با یکدیگر جنگ مینمودند. اما شما، مردم و کشور خویش را فدا کردید که فقط یک نویسنده قلم داشته باشد. نویسنده ایکه به جای خفتان و زره تنها یک قلم در دست دارد و تازه ترس در سینه که هیچگاه سر و کله کسی پیدا نشود. من نمیتوانم این نویسندگان فراری ، که مردم را به میدان انداختند تا مردم از آنان حفاظت کنند و مردم جای آنان کشته شوند را با دلیران و رادمردان ایرانی نظیر بابک خرمدینها مقایسه کنم که با استقبال به سوی مرگ رفتند، جان خود را فدا کردند تا میهن ، سرزمین و مردم کشور خویش آزاد باشند . به ایزد یگانه که ساده ترین چیز در این جهان نوشتن است و این را بدان که سخن حق را هیچ نیروئی در این دنیا نمیتواند نابود کند
حسن پرید وسط و گفت : من حاظر هستم که جان خودم را فدا کنم تا تو بتونی حرفت را بزنی
غریبه : باور کن من خوشحال هستم که میبینم، حس فداکاری در جوانان ما هنوز زنده است ، اما تو این اجازه را نداری که کشور و امنیت دیگر انسانها را فداکنی و این را هم بدان که من هیچگاه دست در دست نمیگذارم و شاهد کشتن تو نخواهم شد،من هیچگاه پس از فداکردی تو ایران را ترک نخواهم کرد .مبارز یا فداکار کسی بود مانند اکبر محمدی که در ایران آخوند سالاری در مقابل تمام مشکلات ایستاد و کتابش را نوشت و در زندان بدست جلادان رژیم آخوندی کشته شد و نامش را به این طریق در تاریخ ایران و در تاریخ شجاعان ایران زمین ثبت کرد.اکبر محمدی و اکبر محمدیها جان خود را در راه مبارزه برای ایران فدا کردند، آنان مثال اشخاصی نبودند که ارتش و سازمان امنیت کشور خویش را نابود کردند و به کشورهای دیگر فرار کردند و پشت ارتش و سازمان امنیت همان کشورهای بیگانه ایستادند و در کتاب خود نوشتند « آری امروز دیگر ما در کشور خود نیستم اما کسی ما را به زندان نمی اندازد که چرا دهان باز کردیم یا کتاب نوشتیم ».. آری مبارزان دلیر و دلاور، اکبر محمدیها هستند که احتیاج ندارند کسی سپر بلای آنان شوند تا سخن خویش را بگویند یا کتاب خود را در قفسه کتاب فروشیها ببینند. آنان مثال همان دلیران ایران باستان بودند که جان خویش را در راه آزادی و سر بلندی مردم ایران فدا کردند تا رومیها یونانیها و اعراب به ایران تجاوز نکنند. آنچه مسلم است شجاعت همراه با دانائی است که میتواند سبب سرافرازی و سربلندی کشوری شود . ما باید حقیقت را بیابیم و در راه آن مبارزه کنیم . تنها جان فشانی چشم بسته و بدون مطالعه نمی تواند سبب سربلندی یک جامعه گردد.حقیقت حتی اگر در این دنیا و میان انسانها پحش باشد اما باز حقیقت است ،حقیقتی واحد و یگانه .حقیقت تکه تکه شده امروزی هیچگاه نباید در ضدیت با دیگر قطعه های خود باشد، زیرا که حقیقت است ، اما حقیقت امروزی بصورت احزاب و اعقایدی بوجود آمده که هر کدام در ضدیت هستند با دیگر ان
بزرگترین و اساسی ترین شکاف میان فرهنگ شرق و غرب، از باستان تا به امروز همین یگانگی و چندگانگی بوده است.در زمانیکه ایرانیان به خدائی یگانه اعتقاد داشتند یونانیان ذات خداوند را یگانه نمی دانستند و خدایان متعددی داشتند ، ایرانیان که بر اساس فلسفه یگانگی حتی سیستم حکومت پادشاهی داشتند (که آن هم بر گرفته از اصول باور ایرانیان بود) یونانیان دموکراسی را اختراع کردند. این فلسفه «چندگانگی» تا آن حد در تار و پود غرب بود که پس از ظهور مسیح و پدیدار شدن دین مسیحیت ، آنان توانستند بار دیگر ذات خداوند را تقسیم کنند. از آن پس خداوند به سه بخش تقسیم شد( پدر ، پسر ، روح القدس) و مانند یونان باستان ، الفاظی مانند پسر خدا و مادر خدا را ساختند .در صو رتیکه حضرت مسیح یک یهودی بود و خداونددر باور یهودیان یگانه است . او خداوند یگانه است نه خدای چند گانه
در زمانیکه ایرانیان باستان بر اساس عقل و دانش، جویای حقیقت بودند و حقیقت را یگانه میدانستند و به جهان مدنیت را برای اولین بار نشان دانند ، یونانیان با تکه پاره کردن آن حقیقت ،برای خود خدایان وحشتناک و خونخواری بوجود آوردند که به مردم تنها جنگجوئی و کشت و کشتار را می آموخت .آنان بر اساس همین فلسفه، مشرق زمین را از بابل گرفته تا پرسپولیس،شوش و اکباتان به آتش کشیدندو در نهایت توسط ایرانیان آگاه از مشرق زمین بیرون رانده شدند و خدایان و اعقاید خویش را هم در ایران به دست افسانها سپردند . اما امروز پس از گذشت هزاران سال از تاریخ کشورمان ، ما بر سر دو راهی چه کنم ایستاده ایم و می خواهیم با دست خود پشت به تمام فلسفه پدران خود کنیم . یگانگی خود را از دست بدهیم و حقیقت را تکه تکه کنیم
خسرو در این میان، سخن را در دست گرفت و حرف قشنگی را اضافه کرد.خسرو گفت: برای من در مدرسه همیشه عجیب بود !برای اینکه به ما میگفتن: رابطه معروف در مثلث قائم الزاویه برای اولین بار توسط فیثاغورث یونانی کشف شد و در کتابهای تاریخی به زبان خارجی، چنان با آب و تاب از دانش و فضل یونانیها سخن میگن انگاری شرقیها از زیر بوته در آمدند. در حالیکه وقتی اهرام ثلاثه مصر را میدیدم از خودم میپرسیدم اگه فیثاغورث این رابطه را کشف کرد پس مصریها چطور این اهرام را هزاران سال قبل از فبثاغورث درست کردند؟ بعدها متوجه شدم که در شهر باستانی بابل، سنگ نوشته ها ئی پیدا شدند که در آن بطور واضح ثبت شده که بابلیها از این رابطه در مثلث قائم الزاویه باخبر بودند آن هم هزاران سال قبل از اینکه فیثاغورث این رابطه را کشف کنه و تازه چینیها هم قبل از یونانیها به این رابطه رسیده بودند.اگه از من بخوای بپرسی که میگم ، این تبلیغهای بیخود و الکی فقط نشان میده که یونانیها آخرین متفکرانی بود که در گذر تاریخ به این اصل پی بردند.بزرگ بودن عقده حقارت ،غرور و تکبر آنان تا حدی بود که در دنیا جار زدند همه چیز از ما آغاز شدو این رابطه را هم مثل چیزهای دیگه به حساب خودشون گذاشتند
حسن گفت : فیثاغورث برای اولین بار این رابطه را اثبات کرد.
خسرو : بابا این رابطه که اثباط نداره ! تازه مصریها از این رابطه استفاده کردند،اونها با استفاده از این رابطه اهرام را ساختند ، آنها کاربرد این فرمول را در دست داشتند . یعنی آنها کاملا به این فرمول واقف بودند.
من هم وارد بحث شدم و اضافه کردم : اتفاقا من هم همیشه در کتابها، نام ارسطو را میخواندم که یک فیلسوف بزرگ بوده ، چنین و چنان بوده. تا اینکه روزی متوجه شدم همین آقای فیلسوف معلم اسکندر مقدونی ملعون بوده و به او درس میداده و دشمن درجه یک ایرانیها هم بوده و این ارسطو بود که به اسکندر می گفت : تو باید ایران را فتح کنی و تمام طلا هائیکه در تخت جمشید است را به یونان بیاری ،این اسکندر ملعون بود که میلیونها ایرانی را کشت و آنها را به بردگی کشید ، کتابهای ما را برد در اسکندریه و نتیجه علوم ما را به حساب یونانیها گذاشت. وقتیکه فهمیدم ذات و طرز فکر ارسطو چه بود و شاگردش اسکندر چه جوری از اب بیرون اومد، دیگه از او خوشم نیومد حتی دنبال این هم نرفتم که ببینم چه کتوبی نوشته و چرا دنیا داره اینقدر توی شیپور داده میزنه ارسطـــــو ارسطـــــو . به نظر من ارسطو همون شاگردی را که به ما ایرانیها نشون داد همه چیز را برای ما آشکار میکنه ، اسکندر دیوانه بود، اصلا میگفت که پسر خدا است و در آخر عمرش هم به یونانیها دستور فرستاده بود که اسکندر را از آن پس خدا بشمارند.
حرف من هنوز تموم نشده بود که قلی هم پرید وسط میدون ، انگاری همه کلی عقده توی دلشون داشتن و فقط منتظر اون جرقه معروف بودند ، جرقه ای که مردم ما در ایران، سی ساله
است که منتظرش هستند
قلی :در یونان باستان، زنان تنها یک ماشین جوجه کشی بودند و عشق مردان متاهل تنها منحصر به دیگر مردان جوان بود،در یک زندگی زناشوئی، مردان تنها برای تولید مثل به بستر زنان خود میرفتند و عشق این مردان متاهل به مردان دیگر بود در حالیکه در ایران باستان یک روز در سال، مردان برده زنان میشدند و تمام دستورات زنان را انجام میدادند تا به آنان نشان دهند ارزش زنان در میان مردان تا چه حد است.مسئله دیگر هم اینکه ،زرتشت چهار،پنج هزار سال پیش معتقد بود به دو قطبی بودن جهان، که همون دیالکتیک امروزی است
غریبه : دوستان عزیز مشکلات ما فراوان است، بگذارید برای شما یکی از مشکلات جامعه ایران را بگویم که تا سطح روشنفکری جامعه ایران پیشرفت کرده است. در ایران مرسوم است که هر شاعری باید بر ضد حکومت و شاه زمانه خود شعر بنویسد چه حکومت خوب باشدو یا چه بد باشد در غیر اینصورت آن شاعر یا نویسنده دارای ارزشی نخواهد بود،اما صد یا دویست بعد یک شاعر بزرگی پدیدار میشود و از حکومتی یا شاهی که ما امروز از آن ایراد می گیریم یک دیوان مینویسد و آن کتاب تا هزاران سال زنده میماند. با این گفته خودم نمی خوام بگم که ما باید از جمهوری جنون و شیطانی اخوندی حمایت کنیم، بلکه بر عکس این رژیم را باید کوبید تا حد مرگ .اما من میخوام بگم که این ضدیت یعنی مرده پرستی و دشمنی با زندگی . در مقابل حکومتی باید کمی انصاف داشت که کفه ترازوی خوبیهای آن بسیار بسیار سنگینتر از بدیهای آن است
این ویرانگری نه تنها در قشر شاعران ایران بود و هست بلکه خوانندگان نیز با صدای بلند بر ضد حکومت خود آهنگ خوانند، فیلمسازان ، سیاستمداران ، روشنفکران و نویسندگان هم تیشه به ریشه حکومت خود زدنند و آنچه بر سر ایرانی امروز آمده، چیزی جز تحریک قشر عادی مردم نبود که آنان هم ،همراه دیگران کشور خود را ویران کنند. ما هزاران مشکل و گرفتاری فرهنگی داریم که باید ابتدا شروع کنیم خودمون و طرز تفکر خودمون را درست کنیم
قلی : ما باید از هندوستان درس عبرت بگیریم
غریبه : چرا ما نمیخواهیم قبول کنیم که ما ایرانی هستیم ، ما مشکلات خودمون را داریم و باید این مشکلات را حل کنیم ،نه راه حل اروپا به درد ما میخوره نه راه حل هندوستان یا دیگر کشورها ، ابتدا ما باید ضعفها ی خود را در بیابیم و در راه حل آنان تفکر کنیم اگر راه حلی در جهان برای مشکلات ما وجود داشت، از آنها در راه حل مشکلات خودمون استفاده کنیم. اگر هم شما خیلی علاقه به تقلید دارید چرا مردم چین را سمبل و الگوی خود قرار نمیدهید؟ چین تنها کشوری بود که در قرن گذشته و امروز، در مقابل استعمار جهانی (استعمار پیر و جوان) ایستاد. انگلیس را از هنگ کنگ بیرون کرد و قطعه جدا شده از کشورش را دوباره باز پس گرفت. آقای قلی چرا شما هندوستان را گذاشتی جلوی چشم خودت؟ چرا چین را نمیبینی که چگونه در سالیان دراز در مقابل استعمار مبارزه کرد؟ زمانیکه عمو سام در مشرق زمین مقابل همین چشم بادامیها دلیر عاجز و درمانده شده بود، مجبور شد که در نهایت از ویتنام بیرون بره . در حقیقت عمو سام در مقابل چشم بادامیها شکست خورد. چینیها و ویتنامیها وقتیکه عمو سام را پس از فرانسه، از سرزمین خود بیرون راندند، عمو سام برای نشان دادن قدرت خود به جهان تصمیم گرفت به مبارزه کرد با کشورها ئی نظیر شوروی ، یوگسلاوی و ...... ،که ایران هم جزو این کشورها بود . نباید فراموش کرد که رقیب اصلی و درجه یک عمو سام همان چشم بادامیها بودند زیرا آنان مردمی وطن دوست بودند ، و برای کشور و مردم سرزمینشان، جان خود را هم فدا کردند . نابود کردن و از بین بردن شوروی به این دلیل ساده بود که از یک سوی سیاستمداران آنان افرادی نالایق و الکلی بودند و دیگر آنکه مردم شوروی دیگر به سیاستمداران خود دلگرمی نداشتند.نابود کردن کشوری که مردمش مقام اول را در مافیا و فحشا دارند هیچگونه افتخاری را نمی تواند برای عمو سام بیاورد ،ما مردم شکست خورده و گول خورده باید قبول کنیم که رو دست خوردیم و خدا را شکر که حداقل بر روی زمین نسلی بود که مقابل امپریالیسم ایستاد و پیروز شد
حسن آقا میدونی شوروی ،چگونه فرو پاشید ؟ خیلی ساده اتفاق افتاد ،چند نفر افتادن تو خیابان گفتن دموکراسی دموکراسی. وقتی که تانکها آمدند توی خیابونها و منتظر دستور آتش بودند که مردم را تیرباران کنند ،سران ارتش شروع کردن ودکا نوشیدن و مست کردن تا اینکه بوریس یلتسین آمد و کشور را تجزیه کرد .ایران هم که تقریبا همینجوری بود، یعنی مردم ریختن توی خیابانها فریاد زدند استقلال ،آزادی ،جمهوری اسلامی اما مسببین این آشوب از جبهه ملی گرفته تا ملی مذهبی،توده و چپ..... همه همین دموکراسی را میخواستند ،رفتن زیر قبای خمینی و ایران را ویران کردند
الباقی کشورها هم داستانشون همینجوری بود و عمو سام در آنها دخالت داشت و دنیای امروز را برای ما به وجود آورد که میبینیم . اما جالب اینجاست که باز دوباره این چین بود که در مقابل فتنه عمو سام ایستاد .بعد از شکست آمریکا در چین و ویتنام بار دیگر آمریکا سعی در انهدام نظام چین کرد . اما دولت چین این سرطان را که از سوی عمو سام با موشکهای بالستیکی به سوی چین شلیک شده بود را منهدم کردو عمو سام را آرزو به دل گذاشت
داستان از این قرار بود که در دهه هشتاد مثل همیشه چند تا دانشجو و یک استاد فیزیک راه افتادند در خیابان و شروع کردن به ترویج و تبلیغ دموکراسی و انتقاد از حکومت چین.البته داستان همیشه همین جوری شروع میشد یعنی چند نفر پیدا می شوند که مدرک عقل و دانش را در جیب خودشون دارن و به مردم عادی میگویند که آنان تا امروز در راه اشتباه قدم گذاشته اند و مردم بیچاره را از راه بدر میکنند . فرزندان عزیز نمی خوام زیاد سر شما را درد بیاورم اما این داستان به همین طریق پیش رفت و دانشجویان در مرکز شهر دست به اعتصاب غذا گذاشتند و کارشان به بیمارستان کشید. وقتیکه مردم هم جسم بیجان این دانشجویان را دیدند شور انقلابی در دلشون افتاد و پشت دانشجویان افتادند و همراه دانشجویان و استاد دانشگاه تظاهرات کردند ، نا آرامیها به جائی رسید که رژیم کمونیستی چین، ارتش را به سوی مردم فرستاد تا مردم را از خیابانها به خانهای خود بفرستند اما در اولین اولتیماتوم ارتش به مردم ،هیچ اتفاقی نیفتاد زیرا ارتش نتوانست به سوی مردم خودش شلیک کند .پس از آن توسط هلیکوپترها بر روی مردمیکه در میدان شهر تجمع کرده بودند کاغذها ئی ریختند، در این کاغذها نوشته شده بود که مردم باید به خانهای خود برگردند.
اما مردم به این تذکرات گوش ندادند
درست در روزیکه ارتش برای بار دوم با تانک و سرباز به شهر آمد تا به این نا آرامیها خاتمه بدهد، خبرنگارهای خارجی از دانشجوی دختری مصاحبه کردند که در بیمارستان بدلیل اعتصاب غذا بستری شده بود و جزوء اعضای اصلی این جنبش بود. خوب یادم میاد که این خانم بسیار جوان و بی تجربه که تازه دوره تحصیلی دبیرستانی را به پایان رسانده بود و حدود یک سالی هم بود که دانشجوی یک رشته ای بود به خبرنگاران با چشمان اشک آلود گفت : به عقیده من در نهایت باید در این میادین خون راه بیفته تا مردم خون ما را ببینند و برخیزند در غیر اینصورت هیچ امیدی برای رسیدن به دموکراسی نخواهد بود
آری غروب همون روز، وقتی خورشید رخت خودش را از خیابانهای شهر چین بست ، ارتش به روی مردم خودش شلیک کرد و به این نا آرامیها پایان داد . شاید شماها هم عکس یا فیلم معروفی را دیده باشید که جوان چینی با دست خالی مقابل تانک ایستاده و مانع از حرکت او میشه. در هر حال این داستان در چین و تنها در چین خاتمه یافت.شاید شما الان پس از شنیدن این داستان کوتاه به من بگوئید ، آنان قاتل بودند و نباید ارتش چین ،فرمان آتش بر روی مردم خویش را میداد . خوب من از شما میپرسم گیرم که ارتش چین هم مردم خودش را به گلوله نمی بست مانند ایران ، شوروی و دیگر کشورها که به این گرفتاری دچار شده بودند.آیا چین مشکلاتش تموم میشد و از جنگ داخلی و خارجی در آینده خبری نبود که در آن میلیونها انسان کشته و نابود بشوند. چه بلائی آمد بر سر مردم شوروی؟ ، چقدر آدم کشته شدند در جنگها و عملیتهای تروریستی میان ارتش روسیه سفید با مسلمانان ...چچن؟ چقدر ایرانی کشته و نابود شد در جنگ خانمان سوز بین ایران و عراق؟ چه مقدار پول ملت ایران و عراق رفت برای خرید اسلحه و برادرکشی؟ سود کدام کارخانه یا شرکتی در این بین سر سام آور بالا رفت؟
کشورهائی نظیر کشور ما ویران گشتند تا چینیها در آن زمان به روز ما دچار نشوند.در مقابل چنین فتنه ای، تنها چین و شوروی توانائی شلیک بر مردم خود را داشتند زیرا بمب اتم دارند ،اما از آنجا که شاه ایران فردی دانا بود میدانست که اگر بر روی مردم خویش شلیک کندسرنوشت او و ایران در نهایت مانند سرنوشت عراق و صدام خواهد بود، زیرا چین و شوروی صاحب بمب اتمی هستند و کسی نمی تواند بلائی نظیر عراق را بر سر آنان بیاورد و به جرم داشتن سلاحهای شیمیائی که در عراق هیچگاه یافت نشد این کشور را تسخیر کند، آمریکا زور آزمائی نظامی خود را با مردم آسیای دور سالها پیش به انجام رسانید. به نظر من روزی عمو سام دنیا را به جنگ اتمی خواهد کشید با این همه دخالتهایش در دیگر کشورها بخصوص کشورهای ضعیف و فقیر
خدا را هزاران بار شکر میکنم، آن بلائی که بر سر مردم ما و دیگر کشورها افتاد بر روی مردم چین نیفتاد. چونکه آنها جمعیت میلیاردی دارن و با بوجود آمدن جنگ داخلی یا کشت و کشتار، کلی انسان بی گناه کشته میشد. خدا را شکر میکنم که عمو سام آرزو به دل موند که از کشت و کشتار مردم چین و فروش اسلحه و بمب بتونه کیلو کیلو دلار به جیب بزنه. البته بسیار بسیار دردناک هست که مردم بی گناه در چین کشته شدند اما آنان این کشتها را دادند تا جلوی کشتار میلیونی انسانها و هم وطنان خود را در آینده بگیرند .اما آیا می دانید چه بر سر آن دانشجویان و آن استاد دانشگاه آمد؟
ما همه گفتیم : نه نمی دانیم
غریبه : هیچی، قسمت زیادی از این دانشجویان موفق به فرار از کشور شدند و همراه با استاد فیزیک به آمریکا پناهنده شدند ، استاد فیزیک امروز در یکی از دانشگاههای آمریکا یک دفتر و یک کامپیوتر داره و دیگر دانشجویان هم در حال تحصیل در دانشگاههای آمریکائی هستند ، اما در میان همین دانشجویان کسی بود که جلوی دوربین آمد و با چشمان اشک آلود در آمریکا اعتراف کرد که او خود را در کشتار مردم کشورش مقصر میدونه و میگفت که ایکاش دست به چنین عملی نمیزد
برخی از دانشجویان هم به زندان رفتند ، اما تنی چند از آنان در چین ماندند و در مقابل دوربین خبرنگاران خارجی اعتراف کردند که روش آنان اشتباه بوده و آنان در پی آن هستند که بتوانند تغییر را از در درون ایجاد کنند و در راه پیشرفت کشور دست داشته باشند. تنی چند از آنان در چین مانند و به فعالیت خود ادامه دادند اما نه بصورت انقلابی و انهدامی . دولت چین نیز دیگر مشکلی با آنان نداشته . تنی چند نیز پس از پایان حبس خود در زندان به آمریکا رفتند و امروز نیز آنجا مستقر هستند ، آنان حتما منتظر یک فرصت دیگر هستند
بگذارید داستان را برای شما ساده تر و خنده دارتر تعریف کنم با چند تا کیسه ودکا چند تا روس را گول زدند و پس از فروپاشی شوروی منابع دریای خزر را به آنان دادند. بعد از نابودی یوگسلاوی ،چکسلواکی و لهستان به عنوان حق الزحمه، یا آنان را وارد اروپای متحد کردند یا در انتظار ورود به اروپا هستند و یا اینکه با درست کردن پایگاههای نظامی آمریکائی و سایتهای موشکی، وظعیت زندگی آنان را بهتر کردن اما باید بگم مردم ایران را در سال پنجاه و هفت چنان راحت و مجانی از راه به در کردند که هیچ خرجی برای آنان نداشت،هیچ حق الزحمه ای که به مردم ایران ندادند بماند، تمام ثروت ایران را هم غارت کردند.قبلش به مردم وعده آب و برق مجانی و آوردن پول نفت به در خانه آنان را دادند که ملت ایران با دست خود بانکها ، ادارات پلیس و هر چه که بود را به آتش کشیدند و هیچ حق الزحمه ای هم آن سیاستمداران نابغه قرن که بر ضد رژیم پهلوی بودند بدست نیاوردند، البته چرا، بعضیها توانستند به مال و منالی برسند اما کشور ما به هیچ چیز نرسید
حسن گفت:یعنی شما با این گفته ها میخواهید بفرمائید که هیچ جنبشی یا انقلابی در دنیا به دست مردم صورت نگرفت؟
غریبه : ببین هموطن نازنین من، بی هیچ شکی جنبشها و انقلابهائی بودند که برخاسته از خواسته مردم بودند و به سود مردم بودند؛ اما به عنوان مثال انقلاب شوروی را در نظر بگیر ، در جنگ جهانی اول، پس از شکست در انقلاب اول کمونیستها (در روسیه تزاری) تروتزکی، لنین و استالین فرار کردند به اروپا و در زمانیکه روسیه در جنگ با اروپا بود آقای استالین در روسیه دست به راهزنی و دزدیدن بانکهای روسیه را میزد و پولهای بدست آمده از طریق راهزنی را به وین خدمت لنین می آورد تا آنان بتوانند برای انقلاب دوم سازماندهی بهتری داشته باشند و آقای تروتزکی هم توسط همین پولها و بدستور لنین به فرانسه برای تحصیل راهی شد ،.این در زمانی بود که شوروی در جنگ جهانی اول بود و مردم شوروی در فقر و گرسنگی به سر میبردند.استالین در هر راهزنی پولی بالغ بر دو میلیارد دلار بدست می آورد، حال خودت حساب بکن 2 میلیارد دلار صد سال پیش چه ارزشی داشت. من از شما می پرسم آیا میتوان تصور کرد که انقلاب روسیه نیز انقلابی بود که بدون کمک خارجیها درست شد؟ آقایان ذکر شده در جنگ جهانی اول در بالین دشمنان کشور خود زیستند و سرمایه مردم و کشور خود را دزدیدند
هموطن عزیز ، من برای گفته ای که میخواهم به شما بگویم هیچ مدرک و دلیلی ندارم اما با نگاه کردن به تاریخ متوجه میشوم ، آنانیکه که کمر به نابود کردن سیستم پادشاهی جهان بستند این کار را در قرن اخیر در دو دوره بوجود آوردند ، ابتدا با درست کردن ایده الوژیها و رادیکالهای مذهبی پادشاهان را از آن کشورها بیرون راندن. سپس دست به نابود کردن همان اعقاید و رادیکالهای مذهبی زدند. البته همانطور که گفتم من مدرکی در این رابطه ندرم ،شاید هم نظر من کاملا نادرست باشد ،اما چرا هیچگونه دشمنی ندارند با سیستم پادشاهی ظالم و غیر انسانی عربستان سعودی که دست کمی هم از طالبان ندارد ؟
انقلابهای قرن اخیر ،همیشه مردمی به نظر می آمدند اما این شما هستید که با تحقیق در تاریخ باید بدنبال پیدا کردن دست خارجیها باشید. آنچه که در قرون اخیر بارز بود همانا تلاشهای عمو سام در دنیا، برای نابود کردن پادشاهی بوده و در این میان تنها این روشنفکران و سیاستمداران کشورها بودند که آینده آن کشورها را رقم زدند ، آنانیکه توانائی مقابله با فشار نابودی پادشاهی را تا امروز داشتند که پیروز و سر افراز از این جنگ بیرون آمدند . آنانیکه شاهد ناتوانی کشور خویش بودند، با زنده نگاه داشتن پادشاهان خود به پیشواز پیشنهاد نظام جهانی عمو سام رفتند . مانند بلژیک،نروژ،انگلیس و دیگر کشورها .این کشورها همیشه یک برگ برنده در جیب خود دارند و آن این است که به محض از بین رفتن فشار عمو سام، آنان میتوانند بلافاصله به نظام پادشاهی برگشته و کشور را از هرج و مرج نجات دهند . آنانیکه با بمب اتم و بماران هوائی شهرهای کشور خود را صد در صد از دست دادند دست بسته و عاجز نظام جدید را قبول کردند. اما آندسته کشورها ئیکه روشنفکران و سیاستمداران تند رو داشتند،بدون آنکه به آینده کشور دقت کنند. مردم و کشور خود را به ویرانی کشاندند که نتایج اینگونه اندیشها و کردار اینگونه افراد در دنیای امروز فراوان است. دوستان عزیز، من نمیخواهم با این سخنان شخصی، دسته ای یا گروهی را محکوم کنم بلکه منظور من چیزی جز سر بلندی کشورمان نیست و ما باید امروز به اشتباهات خود در مقابل مردم اعتراف کنیم و در کنار یکدیگر در مقابل این اهریمن چهرگان رژیم آخوندی بجنگیم و دست از ویرانگری برداریم ، ما باید همه اعتراف کنیم و قبول کنیم که اشتباه کردیم ، آنانیکه به دنبال فرار از این اعتراف هستند جز کمک به رژیم آخوندی کاری را انجام نمیدهند ، این اعتراف به عنوان مرگ و به دار کشیدن کسی نیست بلکه نشانه دوستی و همبستگی دگر بار است برای نجات کشورمان .اگر در قرن اخیر یک کشور باشد که محتاج به انقلابی کاملا مردمی و نابودی رژیم حاکم بر آن جامعه است،آن ایران امروز است
حسن پرید وسط و گفت : آره اگر آن زمان، ایران هم کمونیستی میشد ما هم مثل چینیها بودیم
غریبه :نه حسن آقا اگه ایران هم آن زمان کمونیست میشد هیچ فرقی برای ما نمیکرد. اگه آنزمان کشور ما کمونیستی میشد امروز هم مانند شوروی ایران را تکه تکه میکردند عاقبت کشور ما هیچگاه مثال چین امروز نمیشد. برای اینکه ما مردم، اصلیت تاریخی خود را فراموش کرده بودیم و جامعه روشنفکری ما هم بیمارتر و ناچیزتر از آن بود که به فکر استقلال خود باشد آنان در آن زمان زیر پرچم شوروی قسم خورده بودند که ایران را دو دستی تقدیم روسیه آنزمان کنند اما چینیها با این وجود که به دنبال اعقاید کمونیستی بودند اما همیشه جنگ و جدل داشتند با کمونیست روسیه. زیرا آنان تحمل بردگی فرهنگی و جسمی را برای خود و مردمشان نداشتند، امروز هم شما بندرت در دنیا یک چینی می بیند که دست به انجام کارهای ناچیز و پست بزند.پیروزی این مردم تا حدی است که سینمای هالیود از فرهنگ باستان چین فیلم میسازد و در تمام فیلمهای درجه یک آمریکائی یک چینی هم هست که نقش بالائی داره. هالیود فیلمی همانند فیلم سیصد را برای مردم چین نمی سازد. اما با خیال راحت به ما و فرهنگ ما حمله می کند . آیا این گریه دارنیست؟ پس از اینکه مردم ما ،خود و کشورشان را ویران کردند ، پس از هزار سال استعمار زیر فرهنگ عربی، امروز حاضرند چشم بسته خود را به آغوش فرهنگ یونانی آویزان کنند.
حسن دوباره آتیش افتاد به جانش و گفت : فرهنگ ، مثل پادشاه ایران، آغا محمد خان قاجار ؟
غریبه :با اینکه طرح فتنه پنجاه و هفت را خارجیها ریختند اما این مردم نا آگاه ایران همراه با روشنفکران سیه دل ایرانی بودندکه رژیم جلاد آخوندی را آوردند، اگر در یک جامعه ای یک مستبد پیدا بشه سازنده آن مستبد همان مردم جامعه هستند. کسیکه به خاطر ترس از یک پادشاه نظیر آغا محمد خان قاجار دو هزار و پانصد سال تاریخ پادشاهی کشورش را فراموش میکنه و سیستم آنانیکه باعث و بانی بدبختی کشور ما بودند را قبول میکنه ، او خود دیکتاتور و سازنده دیکتاتور است.اگر مردم کشوری همراه با روشنفکران آنان، وطن دوست و آگاه بودند هیچگاه دیکتاتوری مثل خمینی را رهبر خطاب نمی کردند. اگر شما ظلم آغا محمد خان قاجار را به حساب تاریخ سلطنت میگذارید پس جنایات رژیم آخوندی را هم به حساب دموکراسی خواهی بگذارید.جمهوری اسلامی نیز نوعی دموکراسی است . امریکا دموکراسی سرمایه داری است اما ایران امروز دموکراسی اسلامی و آخوندی است. آغا محمد قاجار ؛ در یک محیطی تربیت و بزرگ شده بود که مردم آن دوره ،اصالت فرهنگی نداشتند،چرا دو هزار سال پیش پادشاهانی مانند کورش ،بهرام ،انوشیروان ها از دل این مردم بیرون آمدند؟ برای اینکه مردم آن دوره مردمی دانا، آگاه و مبارز بودند، مردمی بودند که اصول زندگانی آنان بر اساس گفته های یک فیلسوف عالم و آگاه ایرانی بود به نام زرتشت.آنان به گدائی فرهنگی نیفتاده بودند (اما همین آغا محمد خان قاجار، درس طلبگی خوانده بود) ،چگونه حسن عزیز میتونی این را با فرهنگ غنی ایران مقایسه کنی. در داخل کله آغا محمد خان که درس طلبگی خوانده بود، فرهنگ ایرانی هیچ جایگاهی نداشت. ایرانیان باستان، همانگونه که به کمک زور بازوی خویش به دنبال روزی خویش بودند در مقابل مشکلات زمانه، در خانه همسایه را نمی کوفتند و از آنان طلب کمک نمی کردند بلکه از نعمت خدادادی که همانا عقل و هوش خود بود استفاده می کردند
اینکه آغا محمد خان قاجار، هزاران چشم را از حدقه بیرون میاره ، مشکل فرهنگ ایران زمین مگذار ، مقصر آن اعرابی هستند که هزار سال پیش با جنایت و کشتار وحشیانه فرهنگ این مردم را از آنان گرفتند و فرهنگ خود را به مردم ما تزریق کردند، و تمام درد من در این است که امروز نباید، مردم از آغوش یک فرهنگ بیگانه بیرون آمده و خود را در آغوش فرهنگ دیگری بیاویزند
دوستان، ما باید امروز آگاهانه قدم برداریم ،در سال پنجاه و هفت، آخوندها به قدرت رسیدند چونکه مردم ایران بی اندازه مسلمان بودند و مسلمانی دلگرمی آنان بود. زمانیکه کسی پیدا شد و لباس روحانی در تن داشت توانست دل مردم ما را بدزدد تا همه به او رای دهند . امروز مسئله کاملا برعکس شده ، امروز همه شدن ضد دین ، اما ما باید امروز آگاه باشیم تا کسی پیدا نشه و از این مورد سو استفاده نکنه و دوباره مردم ما را از راه به در نکنه.ما باید مواضب باشیم تا یک شیاد دیگری پیدا نشه که بخواد اینبار از کینه مردم نسبت به دین استفاده بکنه. مشکلات ما یکی دو تا نیست، ما هزاران مشکل داریم که هر مشکلی راه حل خودش را دارد ، اینکه بیایم بگیم جواب تمام این مشکلات در دموکراسی است دروغی بیش نیست .اگه واقعا دموکراسی اینقدر معجزه آسا است پس چرا تمام بدبختیهای ما از سوی همین کشورهای دموکرا تیک است
چرا دست سازمان سیا و دیگر سازمانهای امنیتی برخی کشورهای دموکرات ،در نا آرامیهای جهان است؟ اگه مردم این کشورها واقعا در انتخاب و نحو سیاست سیاستمداران کشورشان سهیم هستند پس چرا بیش از صد سال است که ما را استمار میکنن،چرا وضع جهان امروز اینقدر بی رحمانه است؟ چرا در آفریقا فقر و گرسنگی است چرا افغانستان شده محل کشت تریاک برای کل دنیا و برخی کشورهای آمریکای جنوبی محل کشت کوکائین؟
قلی که لبخندی در لب داشت گفت: به این میگن گلوبالیزیشن
زمانی مردم چین هر روز صبح با دوچرخه از خانه به سر کار میرفتندو سمبلی برای تمام دنیا بودند.اما امروز چین را هم مجبور کردند که به دنبال سرمایه داری کشیده شود ، امروز که در چین دیگه کسی دوچرخه سوار نمیشه و همه از لوله اگزز ماشین، گاز کربنیک به جو زمین پس میدند ، باز دوباره این مردم رانشانه گرفتند که شما زیادی دارید گاز ول میدید.از یک سیاستمداری یکباره دانشمند محیط زیست ساخته میشود و ترس را میندازن جون مردم، که بله چین داره هوای ما را آلوده میکنه. بابا جان این مردم که راحت داشتند با دوچرخه سر کار میرفتند، این مردم تضمین مالی بودند از سوی دولتشون ،کشورشون یک کشور سوسیالیستی بود ، حال از نابود شدن میلیونها انسان بی گناه بگذریم اما کشور بک کشور سوسیالیستی بود. اینقدر این مردم را انگولک کردند که اگر امروز در چین کسی در کار مجروح بشه دیگه باید بره بمیره.آنزمان یکجور این مردم را به بازی میگرفتند ، امروز هم یکجور. آنزمان میگفتند شما کمونیست هستید شما دشمن سرمایه داری هستید، ما باید با شما بجنگیم .حالا که چین شده سرمایه داری ،دوباره بامبول درمیارن که شما زیادی گاز ول میدید به جو زمین . مشکل در اینجاست که هستند کسانیکه فکر میکنند جای خدا نشسته اند و میتوانند تعیین و تکلیف بکنند برای هر کشوری و هر ملتی . کشور ما را هم همینجوری بدبخت کردن ،هر دفعه یک رئیس جمهوری آمد و از یک چیز ایران در دوره محمد رضا شاه فقید ایراد گرفت، بخدا قسم که روح و روانم را گوئی با سمباده میمالند هر گاه از این موارد سخن می آورم ،از مواردی که باعث نابودی کشور ما شد
فکر کنم امروز با شما تا اندازه ای حرف زدم که دیگه نقطعه انفجار خود من سر رسیده ، آخه تکرار این موارد روح انسان را آزار میده ،اما اگر حتی یکی از شما را تونسته باشم آگاه کنم بسیار خوشحال میشوم ، اما میبخشید که من باید به سفرم ادامه بدم و با خیلیهای دیگه صحبت کنم
پرسیدم : سفر شما به کجاست؟
غریبه : من سفر خودم را از دریای خزر آغاز کردم و به خلیج فارس پایان میدم و در این راه تصمیم دارم با هموطنان ایرانی خودم گفتگو کنم و به آنها گفته های فراموش شده یا پنهان شده را بازگوئی کنم

Saturday, August 02, 2008

پیام شاهزاده رضا پهلوی

پیام شاهزاده رضا پهلوی
بمناسبت
یکصد و دومین سالگرد جنبش مشروطیت

۱۴ امرداد ماه ۱۳۸۷

هم میهنان عزیزم،

ملت ایران یکصد و دومین سالگرد انقلاب مشروطیت را که آغاز عصر آزادیخواهی، پشت کرد به قرون وسطی و احیای فرهنگ غرور آفرین ایرانی در عصر تمدن صنعتی نوین بود، در شرایطی جشن میگیرد که یک نظام ضد ملی و اشغالگر بنام «جمهوری اسلامی» برکشورما چیره گشته است و با ترور و سرکوب بیرحمانــۀ مردم، عوامفــریبی مــذهبی، تــرویج خرافات و تاریک اندیشی و بحران آفرینی های پی در پی در منطقه به حیات ننگین و مافیایی خود ادامه میدهد و اکنون نیز با تهدید به دستیابی به سلاح هسته ای می رود که ایران را به کام مرگبار یک ماجرای جنگی بسپرد.

هم میهنان عزیزم،

من هم مانند همۀ ایرانیانی که به خوشبختی ملت و سرافرازی ایران می اندیشند، معتقدم که راز پیشرفت ما در گرو دو اصل مهم است:

حق حاکمیت مردم و جدایی دین از حکومت (سکولاریزم)، این دو اصل بنیادی درهمانحال که میراث گرانبهای مشروطیت اند، مشعلی فروزان اند که مسیر نسل های آینده را تابناک میسازند.

بنابراین، تداوم ره آوردهای حیاتبخش انقلاب مشروطیت میسرنیست، مگر آنکــه رژیم ضـد ملی و آزادی کُش کنونی که متاسفانه پایمال کنندۀ این دو اصل مهم است را به گورستان تاریخ روانه سازیم.

ولی آیا پدران و مادران ما و یا هیچ ملتی توانسته اند بدون آرمانخواهی، بدون دلاوری و فداکاری زنجیرهای اسارت را از دست و پای خود بگسلند و به سعادت و خوشبختی دست یابند؟

آزادی و حق گرفتنی است! مائیم که باید به عوامل بدبختی و اسارت خود و به آنچه که زندگانی تک تک ما را تلخ و سیاه کرده است، پایان بدهیم! مائیم که باید حرکت کنیم تا برکت آسمانها به ما روی آورد. از انقلاب مشروطیت بیآموزیم و بی هراس و یکپارچه بپاخیزیم و مطمئن باشید که حکومت جباران پایدارنیست و پیروزی از آن ماست!

خداوند نگهدار ایران باد
رضا پهلوی