Monday, March 31, 2008

نسخه فارسی فیلم فتنه

نسخه فارسی فیلم فتنه قسمت اول



نسخه فارسی فیلم فتنه قسمت دوم

Friday, March 28, 2008

MURDERER EBRAHIM YAZDI AND GENERAL MEHDI RAHIMI'S TRIAL

Click on title above to view video

This murderer and Mullah shill and supporter has been invited by Columbia University to speak there. He should be arrested for murder and crimes against humanity, not be a speaker except in a prison cell. Wiht last words just before his own execution.

He tortured the General and then cut off his hands, then his arms before killling him.

Sunday, March 23, 2008

سیاست خارجی در خاورمیانه

با سلام و آرزوی موفقیت و پیروزی شما سرور و دوست گرامی در سال نو
نوروز باستانی بر شما و خانواده محترمتان و همه ایرانیان و ایراندوستان مبارک و تهنیت باد.
مطلب جدید: پات سیاسی-------------------------------------------------------------------------------------------
سیاست خارجی در خاورمیانه !
سیاست خارجی آمریکا امروز در رابطه با خاور میانه دو انتخاب دارد یا بیرون رفتن از منطقه و دیگری ماندن در آنجا و جنگیدن با قوای بیشتری در مقابل طالبان، القاعده و آخوندها .
1-فرض را بر این بگذاریم که آمریکا از منطقه بیرون برود
،آیا منطقه به آن آرامش خواهد رسید که قبل از سال 79 وجود داشت؟ جواب منفی است ، زیرا با رفتن قوای نظامی آمریکا از منطقه، جنگ و آشوب بزرگتری پدیدار خواهد گشت، حملات کردستان به عراق به جنگ ترکیه با کردستان عراق خواهد انجامید ، استفاده کردن عربستان سعودی از تمام سلاحهای نظامی که آمریکا در ماه گذشته به مقدار بیست میلیون دلار به شیوخ واگذار نمود برای دفاع از کشتار سنیها ، وارد شدن جمهوری آخوندی ایران در این آشوب را هم نباید فراموش کرد، بازگشت طالبان به افغانستان و قدرت گرفتن آنان و هزاران هزار موارد دیگر که منطقه را به صورت یوگسلاوی سابق نزدیک خواهد کرد ، اگر چه آمریکا در این صورت از منطقه خارج میگردد اما باز به منطقه باز خواهد گشت اما اینبار با بمبهای بسیار بسیار قویتر ، بطوریکه تمام منطقه را باز شخم می زند و در اینصورت در نهایت پرچم دموکراسی، تجزیه کردن و بوجودن آوردن کشورهای جدید را بدست می گیرد . در هر صورت نباید فراموش کرد ، هر بار که کشورهای جدیدی در جهان بوجود می ایند از یکسو با ساختن سفارتخانه در آن کشورها چندین شغل برای برخی اشخاص بیکار بوجود می آید و از طرف دیگر آمار کشورهای دارای نظام دموکراسی بالا می رود . ایکاش مردم محترم آمریکا در انتخابات ریاست جمهوری صد در صد شرکت می کردند تا سیاستمدران مجبور به بالا بردن آمار دموکراسی در کشورها نباشند .
2-ماندن در منطقه و جنگیدن با محور شرارت
، پشتیبانی از نیروی نظامی آمریکا و وووو . که آینده آن برای ایران و مردم ما چیزی جز آینده عراق و افغانستان نخواهد شد.
آینده انتخابات در آمریکا
پیروزی جمهوری خواهان در این حالت نباید فراموش کرد از آنجا که کنگره به دست دموکراتها بوده در نهایت دست رئیس جمهور بسته است و او احتیاج به رای کنگره دارد . یعنی همان آش و همان کاسه، یعنی موقعیت منطقه یک لنگ در هوا میماند زیرا برای انتخاب هر راه حلی، جنگ اصلی میان کنگره و ریاست جمهوری است . در این حالت است که میتوان نفت عراق را دوشید وووووووو
پیروزی دموکراتها ،اگر دموکراتها پیروز شوند آنگاه سیاست بیل کلینتون با جمهوری اسلامی آغاز می شود همانند هیجده تیر ، ,اگر هم اوبامبا پیروز شود و نیروهای آمریکا از منطقه خارج شوند آنگاه تمام منطقه به آشوب تبدیل می شود.
اینجانب بر این عقیده هستم که جمهوری خواهان پیروز می شوند ، خواننده گرامی و عزیز ، شما فقط دقت بفرمائید، هم اکنون نزدیک به دو سال است سیاست آمریکا در قبال خاور میانه پس از انتخابات کنگره بصورت پات در بازی شطرنج در آمده و اگر باز جمهوری خواهان در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شوند این داستان دو سال دیگر ادامه خواهد داشت تا اننخابات آینده کنگره. یعنی برای انتخاب اینکه در منطقه بمانیم یا برویم سالهای سال مردم بی گناه از هر دو طرف می میرند ، انتخابات صورت می گیرد اما هنوز رای نهائی اخذ نشده است . اینهم یکی از شگردهای دموکراسی است ، اما باید گفت که در هر دو صورت این سیاستمداران خارجی هستند که پیروز می شوندو سود می برند. باید در اینجا بگویم که در برنامه ریزیها واقعا نفر اول هستید و رقیب هم ندارید.
---------------------------------------------------------------------------------
قبل از هر چیز ،اگر در متن زیر از گفتار انسانهای غیر ایرانی استفاده کردم بر این دلیل نیست که بخواهم خود را هم ردیف فضل و دانش آنان قرار بدهم و مهر تایید بر گفتار خویش بزنم،
پس از اخراج لئو تروتزکی از شوروی بدست استالین ، وقتی تروتزکی به اروپا آمد در یک سخنرانی سخنی گفت که چند هفته پیش در تلویزیون به آن گوش کردم . او گفت: بشر آزاد شده از استبداد کلیسا در قرون وسطی ،امروز در قرن بیسستم خشم خود را به صورت سیاست جلوه داده و نمی تواند راه خود را پیدا کند.
با تکرار این گفته از تروتزکی نمی خواهم مهر تایید بگذارم بر جنایات و کشتارهائی که این شخص کرد و پس از او نیز استالین و مائو رقابت آدم کشی در سطح میلیونی با یکدیگر گذاشتند ، اما این سخن بسیار درست است. باید بگویم که گفته او کاملا درست است.
بشر پس از رها شدن از مذهب اسیر ایده الوژی شد و بهای آن را در چند قرن اخیر صدها برابر پرداخت ، به دستاوردهای انسانهای گذشته پشت کرد و نام تجدد بر آن نهاد و راه دیگری را انتخاب کرد و جان صدها میلیون انسان را به بازی گرفت. با باز گذتشتن پای ایده الوژیها و اعقاید در سیستم کشور داری، سبب پدیدار شدن اعقاید خوفناکی چون فاشیسم ، ناسیونال سوسیالیسم ، دیکتاتوری پرولتاریا و دیگر اعقاید شد . پس از کشتار و از بین بردن جان صدها میلیون انسان، امروز بشر از تعداد اعقاید کم کرده و حق انتخاب را به 2 یا 3 گروه داده است ، اما زمانی خواهد رسید که بشر، سر خورده و شکست خورده به راه اجداد و پدران خود باز خواهد گشت که با صلح و دوستی در زیر آسمان کبود هر چند کوتاه با یکدیگر زندگی کردند. آنچه در تاریخ بشر کمبودش بارز است آن است که در سیستم حکومت داری هیچگاه نباید مذهب و عقیده جای داشته باشد.
بشر امروز نتوانسته از قرون وسطی نجات یابد، مذهب جای خود را در جامعه امروز به اعقاید و ایده الوژیها سپرده است و کشتاری بیشتر از استبداد مذهب بر بشریت روا داشته، روزیکه بشریت به این امر آگاه گردد که احزاب سیاسی نیز مانند مذهب جایشان در دفاتر خویش است نه در دستگاه حکومت وقدرت ، آنگاه است که بشر قدمی بزرگ به جلو نهاده است. مثل کوچکی را برای شما می زنم ، امروز که بشر در تکنیک و علم پیشرفت کرده و می تواند هواپیما و موشک را بصورت تمام اتوماتیک به فضا بفرستد اما هنوز در هواپیما از خلبان و فضانورد استفاده می کند، چرا ؟ برای اینکه اگر همین دستگاههای الکترونیکی درست کار نکرد ند آنگاه بشر خود هواپیما را کنترل میکند. سالی نیست که در همین کشورهای دارای نظام جمهوری، وزیری به علت دزدیهای میلیارد دلاری دستگیر نشود، البته هستند بسیار بسیار وزرائی که لو نمی روند . اینکه می گویند نظام جمهوری تنها راه علاج است ، درست است اما نه برای مردم بلکه برای آنانیکه برای دزدی دندان تیز کرده اند.
امروز که کشور ما دچار دیکتاتورترین و بی رحمترین حکومتها است فکر آقایانی به آن است که در آینده دیکتاتوری بدتر از آخوند پدیدار نشود ، زیرا آنان در میان خود از یکدیگر ترس دارند، اما زمانی میتوان از بروز دیکتاتوری در جامعه جلوگیری کرد که سطح آگاهی مردم یک جامعه بالا باشد.بشر بارها و بارها با پدیدار شدن یک بیماری مهلک و کشنده که برای درمان آن راه چاره ای وجود نداشت ، دست به جلوگیری از پیشروی بیماری در میان انسانها زد . برای جلوگیری از بروز یک دیکتاتور هیچ راه علاجی بصورت جراحی وجود ندارد،برای جلوگیری از بروز دیکتاتور باید بر روی انسانهای یک جامعه کار کرد
همان سیاستمدارانی که فریاد استقلال سر دادند و گفتن ایران را شاه وابسته کرده امروز در ماهوارها فریاد زده که امروز دیگر 30 سال گذشته نیست و ما باید با فرم ، خواسته، عقیده و فرمان جهان امر وز پیش بریم، فرش و پسته به دنیا صادر کنیم و در این دهکدهای کوچک جهانی خان سالاری به سبک پیشرفته را بوجود بیاوریم. اگر از من بپرسید وابستگی یعنی همین گردن کج کردن بعد از گذشت صد سال نادانی و بدبختی در مقابل مسببین تمام بدبختیهای ما.
آزادی و رفاه اجتماعی ملتی را گرفتند، آزادی زنان مردمی را گرفتند، آزادی تمام استانها و طایفه های مردمی را گرفتند ، آزادی ادیان و مذهب ، و هزاران آزادی دیگری را از مردمی گرفتند که چرا در دوره ای از تاریخ ایران، آزادی مطلق سیاسی نیست ؟ در زمانیکه تمام جهان از ترس کمونیست شوروی شبی خوش نداشت ( کشوری که در همسایگی ایران بود و نیمی از کشور ایران را بدست تو طئه و دسیسه داخلی دزیده بود ) امروز به همین مردم می گویند که تمام این آزادیهای از دست رفته، درون نظام جمهوری و دموکراسی است.
بارها از خویش پرسیدم پس چه زمان، ملتی از هر روز مردن به تنگ می آیند و یا هر روز ازدیدن کشتار هموطنانشان به تنگ می آید؟ حتی امروز دنیا در تعجب هست از سکوت ما .
شما اگر روزی با حال مریض به بیمارستان بروید ، داروی اولین مریضی را استفاده نخواهید کرد که دکتر را ملاقات کرده و ازدکتر داروی دردش را که سرطان می باشد دریافت کرده است .هیچ شخص عاقلی دست به چنین عملی نمی زند تا دیگر مجبور نباشد ساعتها به انتظار ملاقات کردن دکتر باشد..متاسفانه روشنفکران فرنگ دیده ما بدون آنکه از بیماری جامعه خویش آگاه باشند و بدون اینکه بدانند درد جوامع دیگر چه بوده که آنان برای خویش دموکراسی را تجویز کردند، آمدند و گفتند : آری دوای درد جامعه ما نیز همین دموکراسی است . دموکراسی همان داروی معجزه آسا است . امروز و ظیفه روشنفکران ما نه تنها در این است که آنان باید به گذشته خویش آگاه باشند ،بلکه باید به گذشته دیگر کشورها نیز آگاه بوده و در پی آن باشند که چرا آنان دموکراسی را انتخاب کردند ؟ آیا واقعا این دموکراسی یا نظام جمهوری راه حل نهائی است ؟ اگر فرض را بر تئوری توطئه بگذاریم باید گفت که تنها سی سال بیمار کردن جامعه ایران توسط مذهب و آخوندها کافی نیست تا بتوان داروی دموکراسی را برای ایران تجویز کرد . جهان غرب قرنها زیر سلطه مذهب بوده . تنها سی سال ستم و زور بر ملتی کافی نیست که آن ملت داروی سرطان جامعه دیگری را سر بکشد و امید بهبود داشته باشد.
مردم ایران 3 بار به دنبال روشنفکران فرنگ دیده ایرانی افتادند برای رسیدن به دموکراسی و در هر سه مورد به محض اینکه دولت یا نظام قبلی رفت و اداره امور به دست آن روشنفکران افتاد ، نزاع قدرت در میان همین آزادی طلبان ، دموکراسی خواهان و تجدد خواهان شروع شد ، تا همه چیز کشور ما را به باد دادند.
الف) در زمان مشروطه ، به محض اینکه شاه به مردم مشروطه را داد ، جنگ و نزاع قدرت میان روشنفکران فرنگ دیده از یک سو و از سوی دیگر نوری و دیگر آخوندها شروع شد که دست به اعتراضات و تحصن زدند که داستان بسیار طولانی دارد،
ب) سالهای بیست و سی ،که با دخالت کشورهای خارجی یک دموکراسی زوری را به مردم ما تحمیل کردند، اما در همین سالها بود که ترور ، قتل ، حکومت نظامی ، کودتا 25 مرداد ، آزاد کردن تروریستهائی که رزم آرا ،هژیر ، کسروی و تنی چند را کشته بودند و هزاران شاهکارهای غیر انسانی دیگر که تنها برای رسیدن به قدرت مطلق بود و برای آن دست به هر کاری زدند . انسان می باید فقط ذره ای شرافت داشته باشد تا بتواند تشخیص دهد، افسوس و تاسف خوردن برای وقایع سال 32 فقط و فقط بخاطر این دلایل می تواند باشد : افسوس که بیشتر وقت نبود برای کشتار سیاستمداران،نویسندگان و وطن دوستان یک کشور ، افسوس از تمام شدن همه نا آرامیها ، افسوس از به پایان رسیدن ترور و شروع شدن به محکامه تروریستها و تیر باران کردن همان تروریستها، و در نهایت هزاران هزار افسوس غیر انسانی دیگر.
ج) سال پنجاه و هفت که نیازی به توصیح ندارد،از همان زمان که محمد رضا شاه فقید قدرت را به تجدد خواهان داد،جنگ و جدال آغاز شد و با فرار بنی صدر و رجوی ، اعدام قطب زاده و نابود کردن تمام احزاب تجدد خواه و و و و و و ،کشور ما را به اینروزگار جدید و نو آوردند

جعل بزرگ تاریخ

نقدی بر کتاب خانم وزیر – جعل بزرگ تاریخ
بانو پارسا زنی که دو بار اعدام شد
از هما احسان

یکی از برنامه های جدی در وزارت اطلاعات و امنیت و ارشاد جمهوری اسلامی انتشار کتابها و سند های جعلی است تا در بی اعتبار کردن شخصیتها، ارزشها و باورهای گذشته کارساز باشد. این برنامه ها از نخستین روزهای اسقرار آخوند در ایران با صرف هزینه های سنگین آغاز گشت. انتشار کتابهایی چون « پری غفاری» که در آن گفته می شود مردی جوان، خوش سیما، خوش قد و بالا و ثروتمند که در عین حال فرد اول مملکت هم هست بنام محمد رضا شاه پهلوی عاشق دختر فقیری بنام پری غفاری می شود و برای رسیدن به وصال او نیم شبها از دیوار خانه دختر بالا رفته بدرون حیات می جهد و از آنجا وارد اتاق خواب پری می شود و سپیده دم ترسان و پاورچین آن بستر و آن خانه را ترک می کند.
یا کتاب خاطرات «فریده دیبا» که در آن مادر، چهره محبوب دخترش را که ملکه کشور است به زشتی توصیف می نماید و سپس کتاب خاطرات مادر محمد رضا شاه که حکایتی است از همه اعمال زشت پسری که پادشاه است از جانب مادری کم سواد و ساکت که تا آخر عمر فقط یک بار آنهم با واسطه پیش کارش (آقای مشیری) با این نویسنده (هما احسان) در باره خاطره روز 17 دی 1314 مطالبی گفت که در مجله تماشا پخش شد. والسلام.
بعد می رسیم به کتاب خاطرات علم چاپ تهران که بلافاصله پس از انتشار این کتاب در انگلستان عیننا با همان جلد و ظاهر ولی با تفاوتهای فاحش متن منتشر شد و هر جا تفاوتی بین متنهای این دو کتاب هست نشانه هایی از تحقیر خانواده ساطنتی و دولتهای آن پادشاهی است و بس.

اینک کتاب خانم وزیر تالیف منصوره پیر نیا آخرین شاهکار در بدنام کردن یکی از خوش نامترین زنان آزادی خواه، روشنفکر، دانشمند و مبارز ایرانی است که نامش در تاریخ اجتماعی نه تنها زن ایرانی، بلکه در جهان نیز می درخشد.
شیوه محاکمه و اعدام این زن لکه ننگی است جاویدان بر پیشانی حکومت اسلامی. خانم فرخ رو پارسای را تنها به این دلیل که هرگز حاضر نشد در جلسات دادگاه یا حتی به هنگام اعدام چادر بسر کند در یک گونی بزرگ نهاده، سر گونی را محکم گره زدند و او را به دار آویختند. این واقعه ننگین البته در پرونده عدالت اسلامی ابدی است. آیندگان اگر هیچ چیز از کمالات و مبارزات آزادی خواهانه بانو فرخ رو پارسا که من و ما شاهد آن بوده ایم نخوانند و ندانند فاجعه اعدام او یادشان نمی رود و چه بسا زیر تاثیر این رویداد به دنبال شناخت حقایق تاریخی که او و پشت سر او ما ساختیم برود. بنابراین شورای انتشارات وزارت اطلاعات و ارشاد جمهوری اسلامی البته می بایست طرحی را به اجرا می گذاشت که بانو فرخ رو پارسا زنی متحجر، زمینه ساز و طرفدار جمهوری اسلامی، مومنه به امام خمینی در عین حال متهم به زنا و دزدی و در نتیجه چوب هر دو سر آلوده ای بشود که کسی حتی دلش برای او نسوزد و چه بهتر که در این روند زنی که همواره به خبرنگار دربار بودنش افتخار کرده مولف کتابی چنین باشد. بهتر از همه اینکه به گونه ای مزورانه در برابر دوربین با شهبانوی ایران گفتگویی بشود که از آن بصورت آگهی تجارتی برای فروش کتاب به حتی طرفداران رژیم پیشین استفاده شود.
برای من که پای خود را در کوششهای حق طلبانه زنان در کشورم جای پای بانو پارسای نهاده ام و او را نماد راستین زن آزاده ایرانی می دانم وظیفه ای است تاریخی تا کتاب خانم وزیر را بررسی کرده وبرداشت و نتیجه پژوهش خود را از یک توطئه تاریخی به آگاهی هم میهنانم برسانم.

کتاب، با جلد سخت، رویه برقی، چهار رنگ اعلا، در سیصد و هشت صفحه کاغذ سفید اعلا و کلفت (نود پوندی) چاپ شده. وقتی شخصا قبل از مطالعه کتاب، از خانم منصوره پیرنیا پرسیدم کتاب را در چند نسخه و به چه قیمت و کجا چاپ کرده گفت – تیراژ کتاب چهار یا پنج هزار نسحه است!!(ناشر تعداد دقیق را نمی دانست) چهل و پنج هزار دلار فقط برای صف آرایی داده! و یکصد و بیست هزار دلار برای چاپ. چاپحانه امریکایی است که فقط برای او کتاب فارسی چاپ می کند (در هیچ جای کتاب نام چاپخانه نیست). من این اطلاعات را در آنزمان از این لحاظ میخواستم که خود در صدد انتشار کتابی هستم. در ضمن میدانم که خانم پیرنیا بیشتر از ده هزار دلار هزینه آگهی داده است. اگر فقط همین هزینه ها را جمع کنیم می شود یکصد و هفتاد و پنج هزار دلار که حتی اگر تقسیم بر پنج هزار نسخه کنیم، هر نسخه سی و پنح دلار (35$) می شود. کتاب نسخه ای چهل دلاربفروش می رسد که بین 25 تا 50 % آنرا فروشنده بر می دارد. بنابراین ناشر برای فروش هر کتاب بین پانزده تا 25 دلار زیان می کند. علت این سرمایه گذاری هنگفت را هنگامی در یافتم که کتاب را خواندم واز شدت ناراحتی بیمار شدم چرا؟؟:

1 – روی جلد کتاب کنار تصویری از خانم فرخ رو پارسای در لباس وزارت چنین نوشته شده است. خانم وزیر.... خاطرات و دست نوشته های فرخ رو پارسای ... دختر آزادی....
در متن، اولا تنها دو نمونه بعنوان خط خانم وزیر چاپ شده که یکی از آنها، بقول مولف وصیت نامه اوست که در زندان و پیش از اعدام نوشته و دیگری ورقه ای از یادداشتهای او در سال 1358 است که در آن یادداشتی است بتاریخ ان 2 تیر 1358،بر روی سر کاغذ پیش نویس سازمان برنامه و بودجه! در این یادداشت مطلب مهمی نیست جز اینکه او می نویسد:« در خانه خود نیستم و هر شبی را در گوشه ای به صبح می رسانم. دحترم نوید در امریکا عروسی کرده و فعلا از جانب فرزندانم خیالم راحت است. شوهرم با من است و متاسفم که زندگی پیری و دوران استراحت او را که بایستی با راحتی و آرامش توام باشد خراب کرده ام». و باقی چند خط در وصف اخلاق و شرافت و فداکاری آن شوهر. در همین کتاب از قول خانم وزیر آمده است که او قبل از ازدواج عاشق مرد دیگری بوده و بدون عشق با افسری که بعد به مقام سپهبدی رسید عروسی می کند (سپهبد شیرین سخن)

این دو نمونه و یک کپی مشکوک از یک بخشنامه وزارت آموزش و پرورش که در آن ظاهرا خانم پارسا در مقام وزیر می نویسد: «از آنجا که وزارت آموزش و پروش لازم می داند، نو باوگان این کشور اسلامی!! با کتاب مقدس آسمانی خود قرآن آشنایی پیدا کنند و از عهده صحیح آن برآیند و بفهم معارف و عملکردن به دستورهای آن همت گمارند مقتضی است مقرر دارید: در سال تحصیلی 51/50 برای تدریس قرآن در سالهای سوم – چهارم و پنجم ابتدایی!! منحصرا!! از سه جزوه درسهایی از قرآن مجید که از طرف شرکت نسبی اقبال و با همکاری آقایان سید رضا ... و محمد جواد با هنر مولفان کتابهای درسی جدید تعلیمات دینی که با روشی جالب و نفیس تهیه شده است استفاده نمایند».
تاریخ این بخشنامه – 15-6-1350 و شماره آن (11620/دو) است.
اینها وورقه ای از بازجویی خانم پارسا و چند عکس بعلاوه کپی گذزنامه سیاسی ایشان تنها باصطلاح اسنادیست که عینا در کتاب چاپ می شود. بقیه آنچه که بعنوان دست نوشته ها و خاطرات خانم پارسا ذکر شده عینا دراختیار خواننده قرار نمی گیرد.

دو نمونه خط یکی وصیت نامه خانم پارساست که در صفحه 267 عینا به چاپ رسیده و اصیل بنظر می رسد، دیگری یک نامه در باره حسن خلق و فداکاری شوهر که در صفحه 223 بروی سر کاغذ سازمان برنامه و بودجه نوشته شده است.این دو خط کاملا به هم متفاوت هستند. این موضوع را هر خواننده با اندکی دقت در می یابد اما من برای اینکه خانم منصوره پیرنیا و همسر او داریوش پیرنیا، همچنین همسر و فرزندان خانم پارسا را بی دلیل و مدرک به جعل سند متهم نکرده باشم، دو نمونه خط یعنی وصیت نامه و یادداشت روزانه را نزد کارشناس با سابقه و معتبر در خط شناسی فارسی بردم. ایشان آقای استاد هوشنگ پیمان نقاش، خطاط و هنرمند برجسته ایرانی است که پیش از جمهوری اسلامی خط شناس رسمی دادگستری ایران بوده و حتی خط جاعلین حرفه ای را تشخیص می داده و نظر او مبدا و دلیل قضاوت قانونی بوده است. ایشان پس از مشاهده دو نمونه خط با خنده گفت «این تفاوت را که هر گربه ای هم تشخیص می دهد» سپس تاکید کرد دو خط هیچگونه شباهتی با یکدیگر ندارند. خط و صیت نامه زنانه و خط یادداشت مردانه است. استاد پیمان داوری خود را در ورقه ای با سر کاغذ خودش نوشت که عینا در اختیار همگان قرار می گیرد. ایشان در مصاحبه ای که در روز چهارشنبه 6 فوریه ساعت 1.5 بعد از ظهر به وقت لوس آنجلس از تلویزیون پارس پخش شد انجام این جعل را عملی کثیف و خیانتی بزرگ خواند.
بنابراین مولف (منصوره پیرنیا) ویراستار (داریوش پیرنیا) همچنین همسر و فرزندان خانم پارسا که مولف ادعا می کند مدارک را با تاکید بر صحت آنها در اختیارش گذاشته اند متهم به جعل تاریخی عظیمی هستند.
جالب توجه اینکه در یک برنامه تلویزیونی (یاران با علیرضا میبدی) منصوره پیر نیا ضمن تاکید بر اصالت دست نوشته ها گفت او اینک آنها را به بخش حفظ اسناد کنگره آمریکا می فرستد تا در اختیار پژوهشگران آینده قرار گیرد.

این از لحاظ سندیت و اما از نظر اینکه روی جلد وعده معرفی « دختر آزادی را می دهد» متاسفانه در متن چهره یک زن متحجر، متقلب، دروغگو، و متعصب، بنیانگزار و طرفدار انقلاب اسلامی، مومن به خمینی بعنوان مظهر اسلام ناب محمدی معرفی می شود همه کسانی که کتاب را خریده اند قانونا می توانند کتابهایشان را بدلیل تبلیغ دروغ پس بدهند و پولشان را پس بگیرند.
در این مورد، تنها به چند صفحه کتاب اشاره می کنم، «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»
صفحه 122 – مولف می نویسد:« اتهام بهایی بودن خانم پارسای از معاونت وزارت چون سایه قدم به قدم به دنبال او میآمد – در حالیکه «فرخ رو» عروس سید محمد حسن صدرالعلما شیرازی معلم و نایب التولیه مسجد سپهسالار بود. همسر او سپهبد شیرین سخن یک بار به مکه مشرف شده و پشت پانزدهم او به حضرت علی (ع) می رسد. با اینهمه خانم پارسای بد جوری گرفتار تهمت و افترا شده بود. خانم وزیر در اولین فرصت دستور می دهد که برنامه های درسی تعلیم قرآن و فقه اسلامی و تعلیمات دینی در برنامه آموزشی دانش آموزان گنجانیده شود» و کسانی چون آیت الله محمد بهشتی و آیت الله محمد با هنر و شیخ مفتح و تنی چند از علمای اسلام شناس را به مشاورت می گیرد و رابط او با نسل جوان با تمایلات نسبتا ملی مذهبی دو برادر زاده او هستند».

در صفحه 222 بخش سوم از قول خانم پارسا بعنوان یادداشت روز 3 تیرماه 1358 عینا چنین می آید: .......«آیا این جمهوری که هنوز در جنین است و می خواهد پا بگیرد خفه می شود و دوباره حکومت زور و قلدری جانشین آن می شود. آیا ما لیاقت یک زندگی آزاد!! را نداریم...... دولت بسیار ضعیف است. قاطعیت رهبری انقلاب از همه اینها بیشتر است. اسلامی که او بیان می کند بنظر من اسلام حقیقی است یعنی اسلام ناب محمدی»
در یادداشت 15 تیر در همان صفحه عینا:
«هر روز وقایع تازه ای در کشور رخ می دهد. شبی نیست که از پاسداران جوان کسی کشته نشود. دسته ای بخاطر محمد رضا سعادتی که بقول خودشان مجاهد بود و بقول دادستان با روسها ارتباط داشته هر روز متحصن می شوند و راهپیمایی راه می اندازند. فردی بنام محمد منتظری معروف به محمد رینگو فرزند آیت الله حسینعلی منتظری همراه با عده ای تفنگچی بزور از فرودگاه به لیبی می رود و خود را نماینده دولت ایران معرفی می کند. در اهواز و آبادان فرودگاه را به مسلسل می بندند و در قم محل آموزش پاسداران را منفجر می کنند. همه اینها نشان می دهد که دستگاه و سازمانی وجود دارد که نمی خواهد انقلاب اسلامی ما بثمر برسد. بخوبی می دانم که شاید بسیاری باور نمی کنند که من از طرفداران این انقلاب باشم. زیرا با کسی صحبت نمی کنم و اگر بخواهم حرفی بزنم فکر می کنند چون در گذشته صاحب شغلی بوده ام حتما مرا باور نخواهند کرد. اما من معتقدم که هیچ چیز جز مذهب اسلام نمی تواند ما را از گردابی که سیستم گذشته برای همه ما تهیه دیده بود و خود نیز در آن غرق شد نجات دهد اما عیب بزرگ ما این است که هیچ چیز را بمعنای اصیل آن قبول نمی کنیم. امروز هم که انقلاب اسلامی است واقعا بایستی همه چیز اسلام را قبول داشت.
بگمان من برای اینکه تنها همین چند جمله از زبان بانویی چون فرخ رو پارسای در کتابی بقلم و تالیف یک زن مدعی آزادیخواهی و با همکاری همسر و فرزندان آن بانو بعنوان یک اثر تاریخی ثبت بشود، اگر جمهوری اسلامی چندین میلیون دلار هزینه کرده باشد کم است زیرا آنهایی که از حسین ابن علی سیدالشهدا ساخته و بقول خودشان بوسیله آن پایدلر مانده اند بهتر از ما می دانند ساختن یا فروریختن یک نماد چه اهمیتی دارد و اگر آنها بتوانند یکایک افراد نامدار و آبرومند و والا مقام ما را بگونه ای مزورانه به کثافت بکشانند چه خدمت بزرگی به آن اسلام ناب محمدی خمینی کرده اند.
منصوره پیرنیا می گوید قصد دارد داستان زندگی هزار چهره معروف ایران را با نام مجموعه هزاردستان به همین روش برشته تحریر در آورد و در مقدمه این کتاب می نویسد:
«تکیه اصلی و اساسی کارهای تحقیقی خود را در زمینه شکوفایی سالهای قبل از بهمن ماه 1357 و دستآوردهای زنان ایرانی گذاشته ام اما در متن کتاب از قول خانم وزیر، آن نماد اوج پرواز زن به بلندای شکوفایی بعنوان یادداشتهای مستند سال 1355که علارقم رسم آن زمان با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع می شود چنین سندی بجای می گذارد.

یکشنبه اول فروردین ..... خانم به انگلستان رفته و چنین می نویسد:
«خدایا چرا نعمتهای دنیا را چه مادی و چه معنوی به اروپاییان دادی. راحتی، راستی و درستی، وفور نعمت و خدمت دولت به ملت را به آنان (یعنی انگلیسیها) دادی و دروغ و تملق و خشک سالی و بی لیاقتی را که حتا اگر هم داریم باید آنها بخواهند به ما ارزانی داشتی. همه نوع راحتی و وسایل زندگی برای مردم اینجا فراهم است و همه خدمتگزار مردم هستند اما در آنجا همه نوکر یک نفرند...... شنیده ام در شروع سال نو گوشت و ماهی و سیب زمینی و تخم مرغ هم گیر مردم نیامده است». این یادداشتها را بقول کتاب خانم وزیر در کتابچه یادداشت روزانه شرکت ملی نفت ایران نوشته و تاریخ آن سال 1355 است که اوج رونق اقتصادی و آبادانی و ثروت ایران بود و ایران در ایجاد پالایشگاه نفت دریای شمال میلیونها دلار به انگلستان کمک کرد زیرا انگلستان در آستانه ور شکستگی و سقوط اقتصادی بود.
همین کتاب در صفحه 194 از قول بانو پارسا می نویسد «هیچ چیز برای رفاه مردم نیست و آزار مردم سر لوحه همه برنامه هاست».
چگونه ممکن است بانویی که خود در تبعید مادری که بخاطر نگارش فقط 5 مقاله نه چندان انقلابی در کشور خود دربدر شده، بدنیا آمده و شاهد آنهمه بدبختی، بیماری،فقر و واپسگرایی کل جامعه بویژه زنان بوده و در زمانی کمتر از سی سال از حضیض ذلت به اوج قدرت و اعتبار و حرمت رسیده چنان سطحی، نادرست، احمقانه و با انشای غلط یاداشت نویسی کرده باشد.
مولف می نویسد که یادداشتها را همسر وفرزندان بانو فرخ رو پارسای در اختیار او گذارده اند پرسش این است که چرا؟ آیا بنظر آنها بیان اینکه خانم طرفدار و زمینه ساز انقلاب اسلامی بوده هتک حیثیت او نیست؟ به چه قیمتی فرزندان بانو پارسا حاضر شدند نام مادر و مادربزرگ و پدربزرگ خود را از صفحات زرین کتاب تاریخ پاک کرده در صفحات ننگین آن جای بدهند. سکوت و عدم حضور آنان در پاسخگویی چه چیز را می گوید. کتاب بانو وزیر اشکالات بسیار دیگری هم دارد از آن جمله دروغها و جعلیاتی مانند نسبت دادن پرونده سازی ساواک برای بانو پارسا و بیان این مطلب از قول او که (ساواک مرا محاکمه می کند) و اشتباهات دیگر که در حوصله این مقاله نمی گنجد.

منصوره پیرنیا در یک برنامه تلویزیونی گفت یادداشت های (جعلی) خانم پارسا را در مرکز اسناد کنگره آمریکا بعنوان اسناد تاریخی ثبت می کند و از طرف دانشگاه بردو؟! چند نفر سرگرم وارد کردن این اسناد به کامپیوتر (اسکن) برای مصرف تحقیقی هستند و همچنین گروه دیگری برای حفظ کاغذ این یادداشتها کار می کنند.
در تماس با دانشگاه بردو واقع در 351 cours de la liberation, Talence, France چنین اقدامی از هیچ بخش یا دانشکده آن تایید نشد.
در حالیکه به همه این ادعاها و بسلامت فکر بانوی مولف شک می کنم اما بر این باورم که حتی اگر یک در سد این گفته ها درست باشد وظیفه همه زنان و دخترانی که بگونه ای خود را بدهکار مبارزات آزادیخواهانه بانو پارسا می دانند و نمی خواهند نام پاک یک نماد زن آزاده ایرانی به کثافت طرفداری از خمینی و انقلاب اسلامی آلوده و پلید گردد همچنین و ظیفه انسانی همه مردانی که می دانند جعل تاریخ چه آسیبهای گرانی به نسل های آینده وارد می سازد ایجاب می کند در برابر این فاججعه بزرگ بر خیزند و اجازه ندهند بانویی که بدلیل آزادگی و فرزانگی و احتراز از ننگ پذیرش چادر یک بار در گونی تحجربدار آویخته شد اینک در کتاب معاملات کثیف یار دیگر اعدام گردد.

هما احسان – 5 فوریه 2008

Sunday, March 16, 2008

بی اخلاقی مسلمانان

بی اخلاقی مسلمانان
و "خواجه نصیر الدین " دانشمند یگانه ی روزگار در بغداد مرا درسی آموخت که همه ی درس بزرگان در همه ی زندگانیم برابر آن حقیر می نماید و آن این است :
در بغداد هرروز بسیار خبرها می رسید از دزدی , قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود . روزی خواجه نصیر الدین مرا گفت می دانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هر جماعت دیگر بیشتر گنه می کنند با آنکه دین خود را بسیار اخلاقی و بزرگمنش می دانند ؟
من بدو گفتم : بزرگوارا همانا من شاگرد توام و بسیار شادمان خواهم شد اگر ندانسته ای را بدانم .
خواجه نصیر الدین فرمود :
ای شیخ تو کوششها در دین مبین کرده ای و اصول اخلاق محمد که سلام خدا بر او باد را می دانی . و همانا محمد و جانشینانش بسیار از اخلاق گفته اند و از بامداد که مومن از خواب بر می خیزد تا هنگامی که شبانگاه با بانویش همبستر می شود , راه بر او شناسانده شده است .
اما چه سری است که هیچ کدام از ایشان ذره ای بر اخلاق نیستند و بی اخلاق ترین مردمانند وآنکه اخلاق دارد نه از مسلمانی اش که از وجدان بیدار او است.
من بسیار سفرها کرده ام و از شرق تا غرب عالم و دینها و آیینها دیده ام . از "غوتمه ( بودا ) "در خاورزمین تا "مانی ایرانی" در باختر زمین که همانا پیروانشان چه نیکو می زیند و هرگز بر دشمنی و عداوت نیستند .
آنها هرگز چون مسلمانان در اخلاقشان فرع و اصل نیست و تنها بنیان اخلاق را خودشناسی می دانند و معتقدند آنکه خود بشناسد وجدان خود را بیدار کرده و نیازی به جزئیات اخلاقی همچون مسلمانان ندارد .
اما عیب اخلاق مسلمانی چیست ای شیخ ؟
در اخلاق مسلمانی هر گاه به تو فرمانی می دهند , آن فرمان " اما " و " اگر " دارد .
در اسلام تو را می گویند :
دروغ نگو ... اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست .
غیبت مکن ... اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست
قتل مکن ... اما قتل نامسلمان را باکی نیست .
تجاوز مکن ... اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست .
و این " اماها " مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان می داند و اجازه هر پستی را به خود می دهد و خدا را نیز از خود راضی و شادمان می بیند .
و راز نابخردی و پستی مسلمانان در همین است ای شیخ کسلان ....

Saturday, March 15, 2008

SEKKE-HA-YE NOW RUZ -SHOKOLATI - CHOCOLATE NOW RUZ COINS

To order, contact by Email of Fax (see below)

Barayeh sefaresh ba Email ya Fax zeer tamaas begeerid


Contact : Shahriar Javid
Hours of operation 8 – 5 Eastern Standard Time, M-F

F a x : ( 8 1 2 ) 9 4 5 – 2 5 0 0
Email : Damavand@aol.com - AND - : Shah@mastersframe.com

koran 9:28, "O ye who believe! Truly the polytheist (Christians, Jews, pagans) are unclean."

This is islam since 1400 years, and you are, and will still be, as we speak, unclean for islam, till you (westerners) decide it’s about time to stop being treated like filth, and rise up to gain back, and defend, what muslims already consider it to be their ultimate achieved victory: destroying your self-respect, and reducing you to the dhimmi (enslaved) status in your own countries. All that, in broad daylight, all over the news, leaving you nowhere to hide, slapping you straight in the face.

We are warned daily about the threats we face from muslims practicing their “noblest” deeds on us, and nobody knows exactly how many of these demons actually exist. Our profligate government squanders billions on "homeland security", but continues to usher in muslim immigrants by the tens of thousands. There is definitely a suicidal trend afoot.

When a cashier, called the Bible “unclean”, she didn’t only mean the Bible, but also the person buying the Bible. Since if anything is unclean, then whoever touches it couldn’t be but unclean. It’s not only limited to that woman that went to buy the bible at Marks & Spencer, but everyone in the world that reads the Bible is unclean. Including the Christians working in that store, and the Jewish owners of M & S.

All these muslim’s insults are meant to tame you to submission. For muslims, that’s the stealth Jihad, the prelude to a bolder action. It only confirms what we stated in “Blogging the muslim’s mind - 1”.

Muslims not only don’t burden themselves with such nonsense as to be considerate not to hurt your feelings, but actually, trashing you (westerners), is the first step of a lethal strategy.

This indoctrination is not the work of “hijackers” of a religion of peace, but this filth, insults, trash (let’s call things by their real name), and slandering others, is the core of the Islamic faith. The only faith in the world built on trash and trashing others.

The following nine things are essentially najis [impure, unclean] according to islamic texts:

1. Urine
2. Faeces
3. Semen
4. Dead body
5. Blood
6. Dog
7. Pig
8. Kafir [unbeliever, Christians, Jews, Atheists, and every non muslim.] That means the kaffar is equal to everything in the list.
9. The sweat of an animal who persistently eats najasat (filth)All these muslim’s insults are meant to tame you to submission.

Monday, March 10, 2008

AGAR MOSSADEGH BAR KENAR NEMEESHOD - ENGLEESI/FARSI

For all of those who try to Monday morning quarterback on who and what Mossadegh was and what might have been had he remained in power and why the USA removed him to stop Iran becoming the Soviet Union's 17th District, can read this analysis.

For everyone's information, during the Mossadegh period of being in power, and to correct the revisionist history provided by the pro-Mossadegh lobbies, supported by the Tudeh (Iranian Communist party) there was a time when a major city like Mashhad had virtually every household receive a flyer - that it was now part of Iranistan and the Soviet 17th District.

Also remember that Mossadegh was a member of the former , inept, Qajar dynasty and had a personal family gripe against the Pahlavis that had nothing to do with nationalism. He wanted his family back in power and was thirsty for acclaim.

This bilingual analysis clarifies much of the disinformation put out by the Socialist and Marxist left who failed to come to power via Mossadegh and then again via the Mullahs in 1979.

Alan


با درود،

آنچه در زير می آيد نوشته يک غير ايرانی است در مورد اثرات رستاخير 1953 و اگر مصدق سرنگون نشده بود. بسيار، بسيار از نويسنده و کسی که اين مطلب را فرستاده سپاسگزارم.
ترجمه از من است تا آنانی که هنوز گوشيهايشان پنبه دارد و کسانی که هنوز مصدق را قهرمان می دانند و محمد رضا را يک خائن بدانند چقدر اشتباه می کنند.

اين روز هاکه رژيم باهمکاری حزب توده و جبهه ملی مشغول برگزاری مراسمی در احمد آباد است نوشته شدن چنين مطلبی از سوی يک غير ايرانی بسيار معنی دار است.
اگر ايميل اين شخص را داريد بدهيد از او سپاسگزاری کنيم.
او براستی حقيت داستان را نوشته است.

ح-ک


March 3, 2008

What if Mosadegh Had Remained in power in Iran, in 1953?
چطور ميشد اگر مصدق در سال 1953 در قدرت باقی می ماند؟؟
By: Jack Power


There are so many misconception about the event leading to the overthrew of the ineffective & dysfunctional government of Dr. Mosadegh in Iran in 1953. It all comes from the hate that the British had against His Late Majesty the Shah of Iran, that they wanted to destroy everything that had any relationship with the Shah.

(Alan note: mostly because his father, Reza Shah, as an Aryan himself had (though officially neutral) unofficially misaligned himself with Germany and had been deposed by the British and sent into exile to South Africa).

Of course the British want to keep the irresponsible Mullahs in power for as long as there are Iranians willing to pump oil into the British tankers while turning off the oil meters so nothing gets recorded.

بسيار گمانه زنی های نادرستی در باره اتفاق هائی که به سرنگون کردن دولت بی اثر و بدون کارآئی دکتر مصدق در سال 1953 منتهی شد وجود دارد. تمام اين ها به نفرتی برميگردد که دولت انگلستان از شاه ايران داشت، آنها می خواستند همه چيز نابود شود، به هرچيزی که به هرترتيب ارتباطی با شاه داشت.

مسلم است که بريتانيا تلاش دارد و مايل است ملايان بدون مسئوليت را تا آنجائی که نفت را به سوی تانکر های بريتانيا پمپاژ می کنند، در قدرت نگاه دارد حتا تا بدانجا که کنتر ها را خاموش می کنند تا اثری از اين کار باقی نماند.


The Shah fought hard until his last days in office to protect the Iranian interest from the greedy external powers mainly the British. It is because of these obvious reasons that the campaign against the Shah began in earnest in the late 60's and the early 70's.

The Shah's radical modernizing reforms including the emancipation of women, workers right, the land reforms, health and educational reforms would find their way in the British or American press.

The British with help of their propaganda specialists in the press including the BBC started a systematic and tireless attack on the Shah of Iran. But even after the overthrew of the late Shah in 1979, the British never missed a chance to trash the image of the Shah.

شاه تا زمانی که حضور داشت با اين مورد جنگيد و منافع ايرانيان را از دسترس قدرت های بيرونی آزمند و طماع وحريص، به ويژه بريتانيا دور نگاه داشت. به شهادت همين دلايل روشن لشکر کشی مبارزاتی عليه شاه از پايان سال های 60 تا ده 70 آغاز شد. هيچ يک از رفرم های ريشه دار و بنيانی شاه از جمله آزاد سازی و دادن اعتبار به بانوان، حقوق کارگران و اصلاحات ارضی، بهداشت، و تحولات آموزشی رضايت بريتانيا و آمريکا را جلب کرد. بريتانيا با استفاده از ابزار پروپاگاندا و متخصصين اين امر از جمله بی بی سی يک سری حملات خستگی نا پذير مداوم و سيستماتيک را برعليه شاه ايران آغاز کردند. اما اين کار حتا پس از برکنار کردن شاه در سال 1970 متوقف نشده است، بريتانيا هرگز شانس خود را برای لکه دار کردن و بی ارزش کردن شاه کنارنگذاشته است.

The misinformation and the re-writing of history has been the expertise of the British in the past.

In the case of Iran it is difficult to understand that many in America fall in to the British trap.

Many people including Mosadegh supporters don't know many facts about Mossadegh's short terms in office. While Mossadegh was in power he was leading the country into bankruptcy.

All government employees salaries were 3 months behind. Oil production and income came to ZERO. Unemployment reached astronomical numbers.

(Alan note: Continued Qajar ineptitude)

دادن آگاهی های نادرست، و دوباره نويسی تاريخ جزو تخصص های ويژه انگلستان در گذشته بوده است. در مورد ايران اين امر بسيارمشکل می نمايد زيرا بسياری از آمريکائيان در تله بريتانيا می افتند.

بسياری از مردم به ويزه پشتيبانان مصدق حقايق و امور واقعی دوران کوتاه مصدق را نمی فهمند. درحاليکه مصدق در قدرت بود با تمام قوا کشور را به سوی ورشکستگی می برد. هيچ يک از کارمندان دولت برای مدت سه ماه حقوق دريافت نکرده بودند. توليد نفت و درآمد آن به صفر رسيده بود. بيکاری به عدد نجومی رسيده بود.


The key point is that if he had stayed in power, and if August the 17th, 1953, had not happened, Iranians would be living in communist Iran today and 2/3 of the world would have been communist by now, and their lives as well as our lives would have been disastrous.

THE WHOLE WORLD (although 99% don't even know who Mossadegh was) should celebrate his fall from power, and world freedom today is owed to the popular national uprising of the 1953 in Iran. But unfortunately this is not written
in any history books and the world has never talked about it.

پرسش کليدی در اينجااست که اگر در قدرت باقی مانده بود و اگر وقايع 17 آگوست 1953 رخ نداده بود، ايرانيان در يک کشور کومونيست زندگی می کردند و دو سوم جهان امروز کومونيست بود، و زندگی آنان و همچنين زندگی ما در يک آشفتگی و پر بلا بود. تمام جهان (گرچه 99% از اصلا نمی دانند مصدق کيست) بايستی سقوط مصدق را جشن بگيرند و آزادی جهان امروز خود را مديون رستاخيز ملی 1953 در ايران بداند. اما شوربختانه اين مورد در هيچ کتاب تاريخی نوشته نشده است و جهان هرگز در مورد آن سخن نگفته است.

The Americans know very well that Jimmy Carter was the worst president ever. By betraying the Shah of Iran and replacing him with Khomeini, he betrayed America's principles as well as damaging the US image around the world.

Jimmy Carter being a dishonest knave or a fool, instead of kissing The Shah's feet, he did what he did to him. Here is the reason behind it:

آمريکائی ها بخوبی ميدانند که جيمی کارتر بدترين رئيس جمهورشان بود. او باخيانت به شاه ايران و جايگزين کردن او با خمينی، به تمام ارزش های آمريکا خيانت کرد چهره آمريکا رادر اطراف جهان صدمه زد. جيمی کارتر بعنوان يک ديوانه فرومايه و نادرست بجای بوسيدن پا های شاه او به کاری دست زد که امروز نتيجه اش حاصل شده است.


Contrary to what the majority of uniformed people think Mossadegh was not a popular person at all.

Iranians were divided between 2 groups. Supporters of Tudeh Party (the Communist part backed by USSR in Iran) and the Monarchy. Mossadegh supporters were far fewer than either or both these groups.

Mossadegh was not a party or a front by itself. Support for him was minimal among ordinary people. He was simply another Prime Minister appointed by the Shah.

برخلاف آنچه اکثريت نا آگاه فکر می کنند به هيچوجه مصدق يک فرد محبوب نبود. ايرانيان به دوگروه تقسيم می شوند. طرفداران حزب توده (حزبی کومونيستی که در ايران است و روسيه آنرا پشتيبانی می کند) و طرفداران نظام پادشاهی. تعداد طرفداران مصدق بسيار ناچيز تر از اين دو گروه است. مصدق هرگز نه خود يک حزب بود و نه بخودی خود جبهه بود. طرفداران او تعدادشان در ميان مردم بسيار کم است. او فقط يک نخست وزير بود که از سوی شاه به نخست وزيری گمارده شده بود.

So since he was weak, with not too many supporters and the country was almost bankrupt, the Tudeh Party took advantage of his weakness, lent their support to him while waiting for the right moment to attack him.

Because Tudeh was the strongest, they would have taken over Iran in the matter weeks if Mossadegh had succeeded in his coup against the sovereign monarch two days earlier.

بنا براين چون او يک فرد ضعيفی بود، و طرفداران زيادی نداشت و کشور تقريبا به حال ورشکستگی رسيده بود، حزب توده از وضعيت ضعف او سوء استفاده کرده و طرفداران خود را به او قرض دادند و منتظر شدند تا زمان مناسب فرا برسد و به او حمله کنند. برای اينکه حزب توده قوی تر بود، اگر مصدق دو روز پيش و در کودتای خود برعليه شاه قانونی پيروز شده بود حزب توده در ظرف يک هفته ايران را در اختيار می گرفت.

Soviet backed Tudeh had penetrated and controlled major parts of the media, the news papers, labour groups, military, the Iranian Oil Company, factories, and even the farmers.

A large number of of senators, and the parliament Majlis representatives, and many generals in the army were followers of Tudeh Party.

Tudeh had penetrated into every governmental organization and ministry at the highest levels as well as the universities, teachers, etc. So they would have taken over the army and with the help of their supporters and media they would have overthrown the weak and bankrupt government of Mossadegh in a matter of weeks after the Shah left.

(Alan note: Putin's 'still soviet' Russia again has about 50,000 embedded Russian consultants in Islamic Iran - with at least one in every government office. They send about $100 MILLION a month to their families back home to Russia.

Therefore would have turned Iran into a Communist state.

توده در بيشتر رسانه ها گروهی و در بخش های کنترل کننده مثل روزنامه ها، گروه های کارگیر، ارتش، کارکنان نفت، کارخانه ها، و حتا بين کشاورزان نفوذ پيدا کرده بود. بسياری از سناتور ها، نمايندگان مجلس، و بسياری از ژنرال های ارتش طرفدار حزب توده شده بودند. توده در ارگان های اداری نفوذ کرده بود، در وزارت خانه ها در سطح بالائی همچنين در دانشگاه، بين آموزگاران و غيره نفوذ داشت. بنا براين براحتی قادر بودند در ظرف يک هفته ارتش را با پشتيبانی هائی که در رسانه های گروهی داشتند در زمانی که شاه کشور را ترک کرده بود در سرنگون کرده و در سرنگونی دولت ضعيف و ورشکسته موثر واقع شوند. بنابراين ايران به يک کشور کومونيست مبدل می شد.

Nicholai Loverntiev who was the Russian ambassador in Iran in 1953, was instructed to do everything in his power to make sure that the anti- Shah coup by Mossadegh will be a success or else there would be no job for him in Russia.

(As in 1978/79 the Soviet Embassy was the center of the Islamist-Marxist revolution, snatched from them by Khomeini with Jimmy Carter's support)

As Mossadegh's coup was foiled, Nocholai Loverntiev thought that his only choice was to commit suicide.

نيکلای لورنتيف که در سال 1953 در ايران سفير بود، ماموريت داشت تا هرچه در قدرت دارد بکار بندد و خاطر جمع شود تا کودتای طراحی شده مصدق بر عليه شاه به نتيجه برسد و در غير اين صورت شغل ديگری برای او در روسيه وجود نخواهد داشت. چون کودتای مصدق شکست خورد، نيکلاز لورنتيف گمان کرد انتخاب ديگری ندارد جز اينکه دست به خودکشی بزند.

Now, remember that the basic reason that the Soviet Union was dissolved was financial bankruptcy.

The Soviet Union was strong socially, politically, and militarily.
The only reason that the central Soviet government gave up as the former Russian President Gorbachove said was: "WE CAN NO LONGER SUPPORT OUR PROVINCES, AND WE ARE FINANCIALLY BANKRUPT".

در اين هنگام، بايد بخاطر داشت که تنها دليلی که موجب سرنگونی اتحاد جماهير شوروی شد ورشکستی اقتصادی بود. جماهير شوروی به شدت وابسته به سوسياليسم، سياسيون و ارتش بود. تنها دليلی که باعث شد حکومت مرکزی روسيه دست بشويد اين بود که رئيس جمهور روسيه گرباچف گفت" « ما ديگر قادر به حمايت از ايالات خود نيستيم، و ما از نظر اقتصادی ورشکسته شده ايم»

If Tudeh had came to power in Iran, the Soviets would have reached the Persian Gulf oil in no time and it would have brought them tens of billions of dollars a year in oil profits.

The whole plan for the Soviets, as the late Shah said it many times, was to reach and take over the oil in the Persian gulf.

So if the Soviets had won in Iran through Tudeh party, they would have never gone bankrupt, and the Soviets would have stayed in power stronger than ever before, feeding their evil empire through the income from Iran's oil.

You, me and most of the civilized world would have been living in cold war conditions or under Communism. That is if the World War III would not have broken out as result of such changes in Iran in 1953.

اگر حزب توده در ايران به قدرت می رسيد، اتحاد جماهير شوروی درمدت بسيار کمی به آبهای گرم خليج پارس و نفت دسترسی پيدا ميکردو از محل فروش نفت بيليون ها دلار برای آنها سرمايه بدست می داد. تمام نقشه ای که از سوی شوروی کشيده شده بود؛ همانطور که شاه بارها درپيام های خود گفته بود، اين بود که به خليج پارس و نفت دسترسی پيدا کند. اگر روسيه از طريق حزب توده به ايران دست ميافت هرگز ورشکست نمی شد و اتحاد جماهير شوروی بر سرکار می ماند و قوی تر می شد وبيشتر از هميشه امپراتوری شيطانی خود را از طريق نفت ايران گسترده می کد. من و شما که در يک دنيای متمدن زندگی می کنيم در آن صورت در زير يک حکومت کومونيستی زندگی می کرديم. اين درصورتی بود که جنگ جهانی سوم به دنبال تغييرات در سال 1953 آغاز نشده بود.

This is what the late Shah was all about. He dedicated 37 years of his life fighting Communists so Iran would not fall in to their hands, so the oil could remain in the hands of Iranians and the world would stay free. God bless his soul, and damn Carter.

اين چيزی است که شاه هم معتقد بود. او 37 سال عمر شيرين خود را برای مبارزه با کومونيسم بسر برد تا ايران بدست آنها نيافتند، تا نفت در دستان ايرانيان و در اختيار جهان آزاد باقی بماند. روحش آمرزيده باد.

We must not forget the dedication and sacrifices of Iran's security and intelligence organisation (SAVAK) in this fight and God bless every devoted officer of that organisation who were determined to keep Iran a Communist free state.

Amongst them were the late General Hashemi who headed the 8th division of Savak (the anti-Soviet Dept) and Mr. Parviz Sabeti who headed the 2nd division (the domestic security Dept). The dedicated officers of Savak are amongst Iran's unsung heroes, they did so much to protect Iran from its enemies.

(On occasion over-zealously but fully supporting the interests of the nation and thye West)

نبايستی فداکاری و از خود گذشتگی ايران را در برقراری امنيت به مديريت سازمان امنيت (ساواک) را در اين مبارزه بی امان فراموش کنيم، خدا همه افسران آن سازمان را که مصمم بودند ايران را از گزند کومونيسم محفوظ دارند بيامرزد. در ميان آن ها ژنرال هاشمی که در راس اداره هشتم ساواک بود (ضد اتحاد شوروی) و آقای پرويز ثابتی که در راس اداره دوم بود (اداره امنيت داخلی) را می توان نام برد. افسران فداکار ساواک در ميان قهرمانان بی نام و فراموش شده ايران می مانند، آنها هرچه در قدرت داشتند برای حفظ ايران از دشمن کوشيدند.

Thanks to the popular counter coup of the Iranian people in August 17, 1953, and the continuation of the Pahlavis, the late Shah instigated many great reforms in such short time.

I don't know if this is a true story or not, but before the revolution I heard that during an interview with His Late Majesty in an answer to a reporter who asked "why don't you rule like the king of Sweden? the late Shah answered "when people of Iran can think like Swedish people, I will rule like the Swedish king".

This is so true. The Shah knew exactly what the psychology of Iranians was, how they think, and how much freedom and democracy they can handle. The Shah gave them exactly what was fit for them.

Absolute religious, economical, and social freedom like no where else in the world. But limited political freedom, so foreign powers cannot abuse them, and so the Iranians don't hang themselves with it, as they did in February 1979.

(Just the way Europe and the USA are hanging themselves with their handling of a Mohammaden attack according to democratic rules that are being used against them by a totally dictatorial political Islam).


سپاس به ضد کودتائی که از سوی مردم در 17 آگوست 1953 فراهم آمدو منجر به ادامه زندگی پهلوی ها شد، شاه در مدت کوتاهی بنيان گذار و مبتکر بسياری از اصلاحات و رفرم ها بود. من نميدانم اين داستان درست است يا نه، ولی پيش از انقلاب در يکی از گفتگو هابا اعيليحضرت شاهنشاه به خبرنگاری که پرسيده بود "چرا شما مثل پادشاه سوئد رفتار نمی کنيد" شاه پاسخ داده بود «هنگاميکه مردم ايران مثل مردم سوئد فکرکنند، همان موقعه است که من مثل پادشاه سوئد رفتار کنم» اين يک حقيقت است. شاه بدرستی می داند که روانشناسی مردم ايران چيست؛ چطور فکر می کنند و چگونه و چقدر آزادی و دموکراسی را می توانند تحمل کنند. شاه به آنها چيزی را داده بود که می توانستند خود را در قالب آن جای دهند. آزادی مذهب، اقتصاد، آزادی اجتماعی همانطور که در جاهای ديگر جهان بود، اما محدود به آزادی سياسی تا جائيکه قدرت های بيگانه نتوانند آنان را مورد هجوم قرار دهند و ايرانيان خود را با آن حلق آويز کنند، همانطور که در فرويه سال 1979 کردند.





A popular revolt by the people. The bazaris, government employees, officers of the army, the clergies as well as ordinary men & women, pour into the streets demanding Mossadegh's downfall and return of the young Shah.

رستاخير مردمی. بازاری، کارمندان دولت، افسران ارتش، مذهبيون و همچنين مردم عادی
زنان و مردان فقير در خيابان ها خواهان سرنگونی مصدق و بازگشت شاه هستند.



Mossadegh was arrested, found guilty of treason in a public court. The Shah pardoned him and his fellow conspirators. He spent the rest of his life free on the condition that he would never engage in such crimes against state.

In other countries Mossadegh would have faced the death sentence or life behind bars.

مصدق دستگير شده و دردادگاه همگانی محکوم شد. شاه اوو ديگر توطئه گران همراهش را بخشيد.
او بقيه عمرش را آزاد زندگی کرد بشرط اينکه هرگز در يک چنين خيانتی بر ضد مردم شرکت نکند.
مصدق در کشور های ديگر با اعدام روبرو می شد ويا می بايست پشت ميله های زندان باشد.
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

ليست روساي فاميلي دولت احمدي نژاد

Ba arze poozesh. Safeh Bandee dar copee kardan-e yek Email az een behtar darnemeeyayad. Mahfoomesh roshan ast.

ليست روساي فاميلي دولت احمدي نژاد
سايت رجا نيوز در صفحه اولش مصاحبه ‌اي از احمدي نژاد در مورد جنبش دانشجويي گذاشته و يک سوتيتر هم به عنوان فراز مهم آن در صفحه اول ميبينيم:
آقاي احمدي نژاد: ' ... نظام سياسي قبل از انقلاب كه سرتا پايش ظلم بود؛ بعداز انقلاب هم بالاخره در برنامه ريزيها، ارتباطات گروهي، عدم شايسته سالاريها، عزل و نصب ‌ها و توزيع فرصتها، گروههايي بودند كه يا رابطه‌اي و حزبي و فاميلي يا به خاطر منافع شخصي عملكردند و ميكنند. اگر دانشجو جلو اينها نايستد بقيه شعارها ديگر پوچ است... ' اينک توجه شما را جلب ميکنم از مبارزه جناب احمدي نژاد با فاميل بازي در دولت نهم:
مهندس زريبافان (دبير هيات دولت):
داوود مددي : رييس سازمان تامين اجتماعي => باجناق زريبافان
سيدمحسن نبوي : عضو هيات مديره شركت سرمايه گذاري خارجي => داماد زريبافان
عليرضا مددي : مديركل وزارتي وزارت تعاون => برادرزاده باجناق زريبافان
ناظمي اردكاني : وزير تعاون => شوهر عمه داماد زريبافان
دانش جعفري : وزير اقتصاد => پسر عمه پدر داماد زريبافان
هاشمي ثمره (مشاور عالي، رييس ستاد انتخابات کشور و همه کاره رييس جمهور):
مهندس مهدي هاشمي ثمره : مديركل وزارتي وزير نيرو => برادر هاشمي ثمره
خانم قند فروش : مشاور خانواده وزير كشور => زن برادر هاشمي ثمره
عبدالحميد هاشمي ثمره : معاون وزير صنايع => برادر هاشمي ثمره
محمود احمدي نژاد (رييس جمهور):
داوود احمدي نژاد : رييس بازرسي رياست جمهوري => برادر احمدي نژاد
حسين شبيري : رييس صندوق مهر رضا => شوهر خواهر احمدي نژاد
پروين احمدي نژاد : معاون مركز امور زنان رياست جمهوري => خواهر احمدي نژاد
علي اکبر محرابيان : وزير صنايع => خواهرزاده احمدي نژاد

Monday, March 03, 2008

مزيت قايق هاي دو موتوره به يك موتوره


«حکومت عدل علی/این همه بی عدالتی

آخرین اخبار از ادامه اعتصاب کارگران لاستیک البرز با پوشیدن کفن توسط این کارگران در منطقه چهار دانگه تهران حکایت می کند.
به گزارش دسترنج، این کارگران از هفته گذشته تا به این ساعت دست از کار کشیده و در محل کارخانه متحصن شده اند.
این کارگران پیشتر دلیل این اعتصاب شبانه روزی را پرداخت نشدن 4ماه حقوق و مزایا و نامشخص بودن آینده شغلی خود اعلام کرده بودند.
به گفته یک کارگر که خواست نامش فاش نشود، هم اکنون تعداد 20 نفر از کارگران با پوششی شبیه به کفن در بالای اتاقک نگهبانی کارخانه مستقر شده اند و در دست خود پلاکاردهایی دارند که بر روی آنها شعارهایی با مضامین صنفی به چشم میخورد. از جمله این شعارها «حکومت عدل علی/این همه بی عدالتی» و «مسئول بی لیاقت این آخرین پیام است/جنبش کارگری آماده قیام است» گزارش شده است.
براساس گفته های این کارگر، درحالی که عوامل انتظامی و امنیتی بیرون و در اطراف کارخانه مستقر هستند، اعتصاب کنندگان در داخل کارخانه با روشن کردن آتش، شعارهای اعتراضی سر می دهند که مضامین آن را اعتراض کارگران نسبت به کم توجهی و بی لیاقتی مسوولان مربوطه تشکیل می دهد.
همچنین این کارگر گفت: از آنجایی که کارخانه لاستیک پارس در مجاورت مسیر تهران – اسلامشهر قرار دارد، برگزاری این اعتصاب باعث اخلال در رفت و آمد خودروهای عبوری در این مسیر شده است.