Friday, September 28, 2007
Saturday, September 22, 2007
Tuesday, September 18, 2007
نامه سرگشاده OPEN LETTER TO ANTIMULLAH
نامه زیر توسط ایمیل برای انتی ملا فرستاده شد که عینأ به نظر بینندگان میرسد
مدیر محترم انتی ملا دات کام،
با اجازه شما، این نامه سرگشاده را برای مصطفی عرب، به نشریه اینترنتی شما میفرستم. زیرا مایلم این نامه جائی به چاپ برسد و میدانم که خود مصطفی عرب آنقدر شهامت اخلاقی ندارد، که چیزی را بر ضد خویش چاپ کند. و تنها با چاپ پاره هائی از نامه، نخواهد گذاشت دیگران بدانند در اصل نامه چه بوده و مفهوم واقع نشود. لذا این نامه را بشما میفرستم چون میدانم در ایران و سایر نقاط دنیا و حتی در میان جوانان ایرانی که بیشتر انگلیسی یا زبانهای دیگر را میشناسند، نشریه شما بطور وسیعی خواننده دارد. زیرا لازم است مردم ایران از خیانت آگاهی یابند و خیانتکاران را بشناسند.
سابقه مصطفی عرب اینست، ایشان پس از گرفتن دیپلم به دنیای توپ بازی و فوتبال پیوست زیرا دانش آموز برجسته ای نبود و انتظار موفقیت تحصیلی در پیش نداشت. لذا در زمینها بدنبال توپ میدوید و از آنجا که از صبح تا شب توپ بازی میکرد و انسان هر کاری را زیاد انجام دهد ناچار در آن پیشرفت میکند وارد تیم های فوتبال شد.
زنده یاد تیمسار خاتم که با علاقه فراوانش به نیروی هوائی همیشه مایل بود نام این نیرو در همه جا اول باشد، او را هم مانند خیلی افراد دیگر به نیروی هوائی آورد، که بتواند این توپ بازی را در نیروی هوائی بکند. همه جور وسیله ای در اختیار او گذاشتند ولی او خدمت نظامی نمی کرد، بلکه توپ بازی میکرد. لذا تحصیلات نظامی هم نداشت؛ تنها برای اینکه بتواند لباس نظام بپوشد مدرسه ستوانی را دید و ستوان سوم شد.
در مملکت ایران، زمانی که محمد رضا شاه پهلوی پادشاهی میکرد، با زحمت فراوان مردم را تشویق به تحصیل کرد و همه گونه امکانات در اختیار مردم گذاشت، تا هر کسی که اندکی مایه و لیاقت دارد، مطابق لیاقت خود بتواند ترقی کند و دولت حاضر بود همه نوع مخارج بر عهده بگیرد، برای آنکس که بتواند لیاقت خود را ثابت کند. همه بخشهای مملکت را تخصصی کرده بود. بطوریکه مثلأ اگر میخواستی در وزارت بهداشت ترقی کنی، باید بخود زحمت میدادی و پزشگی یاد میگرفتی. در بخشهای ساختمان سازی یا برق یا کشاورزی و غیره، باید زحمت مهندس شدن را میکشیدی . ارتش نیز از این قاعده مستثنی نبود. تنها فرقش این بود که همه مخارج تحصیل و تخصص را دولت میداد. امکان ترقی و پیشرفت در اختیار همه گذاشته شده بود و راه هیچکس در هر موقعیتی که بود برای ترقی بسته نشده بود. در هر مقطعی از خدمت نظام میتوانستی از امکاناتی که در داخل و خارج بوجود آمده بود. برای تحصیل فنون نظامی و اثبات لیاقت خود بهره بگیری و رشد کنی. از آنجا که ارتش نیروی رزمنده مملکت است، نه نیروی توپ بازی، باید در بخشهای مربوط به جنگ و کاربرد ابزار جنگی تخصص می یافتی . ارتش تحت فرمان شاهنشاه ایران، یک ارتش هرج و مرج نبود که بتواند یک نفر با تخصص توپ بازی در آن ترقی کند، چنین افرادی فقط میتوانستند تا درجه سرگردی بالا بروند.
در ارتش ایران، در هر بخشی که خدمت میکردی باید تخصص مربوط به ابزار جنگنده آن بخش را می آموختی و در آن مهارت پیدا میکردی، مثلأ در بخشهای مربوط به تانگ یا رزمنده های دریائی و هوائی و غیره
علاقه من به نیروی هوائی از وقتی پیدا شد که پرواز هواپیما ها را در آسمان میدیدم و روحم با آنها به پرواز در می آمد. وقتی تحصیلم تمام شد با یکی از دوستان بسیار نزدیک به نیروی هوائی برای خلبان شدن مراجعه کردم ولی بدبختانه من شانس نداشتم و نتوانستم در آزمایشات مربوط به ورود بخلبانی موفق شوم ، زیرا در این رشته بخصوص، باید از سلامت کامل بدن و هوش و سرعت انتقال و بعضی امتیازات برخوردار بودم که نشد زیرا چشمهای من دید کافی نداشت، یعنی بیست بیستم . ولی دوستم موفق شد و پس از دوره های اولیه برای ادامه تحصیلات نظامی و پرواز و شناخت هواپیما ها و طرز کار با آنها به آمریکا فرستاده شد. علاقه من به پرواز و دوستی با او موجب شد همیشه در کنار این نیرو باشم و از آن اطلاعات کافی داشته باشم. بعدآ این دوستم با هواپیما سانحه داد و متأسفانه جان سالم بدر نبرد و در جوانی بشهادت رسید. اما توسط او با خلبانان دیگری دوست شدم که از بین آنها نیز دو نفر سانحه داده و مردند.
سابقه نیروی هوائی چنین است که این نیرو، که ابتدا توسط رضا شاه کبیر بوجود آمد، بسیار کوچک بود. محمد رضا شاه پهلوی که توجه کافی داشت به اینکه کشور پهناور و پر ثروتی چون ایران را نمیتواند بدون داشتن ارتش قدرتمندی از خطر محافظت نماید و امنیت مملکت ما بستگی به داشتن ارتشی قوی دارد، اقدام به بزرگ نمودن این ارتش کرد. نیروی هوائی نیروی خط اول مبارزه است. امروز در جنگهای عراق و افغانستان حتی بچه ها در دنیا دیدند که این نیروی هوائی آمریکا بود که مدتی دراز مواضع دشمن را کوبید و راه را آماده ساخت تا ارتش زمینی بتواند کار خود را آغاز کند. امروزه حتی دریا نوردی هم مجهز به نیروی هوائی شده است . زیرا بدون هواپیما و خلبان کار زیادی از دستش برنخواهد آمد. لذا اینکه شاهنشاه ایران تصمیم گرفتند نیروی هوائی را وسعت بخشند کاری بر روال عقل منطقی بود. اما دریغا که ، خلبانی، چنین طبعی دارد که جوانان شجاع را که با عشق به پرواز و خدمت به مملکت از راه خلبانی به آن می پیوندند، می بلعد. لذا بطوریکه دیدیم از هر ده نفری که به این رشته پیوستند، آنهم در آن زمانهای اولیه که نیروی هوائی شروع به وسعت کرد و هواپیما ها هنوز بسیار نا مطمئن بود نه نفر از این ده نفر یا از خلبانی وا خوردند ( یعنی نتوانستند باندازه کافی در مورد این ابزار جنگنده مهارت یابند) یا کشته شدند و زن و بچهایشان گریان و پریشان از نیروی هوائی رفتند و تنها خاطره ای از آنان بجای ماند.
شاهنشاه ایران که میدیدند. این خلبانان دارای عمر کافی برای رسیدن بدرجاتی که بتوان بعنوان فرمانده از آنان استفاده کرد نمی شوند و این نیرو برای وسعت یافتن احتیاج به فرماندهانی در درجات بالا دارد، سالهای خدمتی یک خلبان را با یک افسر غیر خلبان تغییر دادند، یعنی بکلام دیگر به او نوعی عمر طولانی تر بخشیدند، تا بتوان نیروی هوائی را باندازه احتیاج مملکت وسعت بخشید.
در هر یکی از رشته های تخصصی هر مملکتی که توجه کنید، فقط متخصصین آن رشته را در رأس قرار میدهند زیرا این متخصصین هستند که میتوانند جوانب همه چیز را ببینند و کار را بفهمند. هدف از داشتن درجات بالا این نبوده که سر دوش خود مقداری فلز سنگین تر بزنند و با افاده راه بروند، بلکه هدف این بوده که آدم متخصصی در رأس کار باشد و همه زیر دستان او را بعنوان با تجربه و فرمانده بشناسند و از او اطاعت امر داشته باشند. ارتش را نظام و ارتشی را نظامی میخوانند به همین دلیل .
نیروی هوائی نیز از دو نظر احتیاج به داشتن فرماندهانی متخصص با درجات بالا داشت. یکی اینکه این نیرو باید وسعت می یافت و دوم اینکه این نیروئی بود که در تماس دائم با ممالک دیگر بود و نمیتوانست یک سرهنگ را بعنوان فرمانده نیروی هوائی ایران در سطح خارج از مملکت معرفی کند، لذا باید به متخصصین این جنگ بسیار تخصصی و این وسیله جنگی بسیار خطرناک و مهلک، فرصت بالا رفتن را میداد. اما دلیل واضح دیگری هم بود، باید جوانان مملکت تشویق به پیوستن به این حرفه خطرناک مرگ آور می شدند. من هنوز خلبانی نمی شناسم، که همه خانواده او با همه امکانات خود نکوشیده باشند او را از ورود به خلبانی ممانعت کرده باشند. و غالبأ هم این خانواده ها بدلیل از دست دادن این جوانان در سوانح مختلف هوائی، طبق پیش بینی که میکردند یک عمر عزا دار شدند و اغلب اقدام به پرورش نوه های یتم خود نمودند. بدین دلایل درجه زودتر لازم بود.
این فوتبالیست را چند سال پیش در یک مصاحبه تلویزیونی با آقای شهرام همایون دیدم . آقای شهرام همایون که اطلاع از قوانین داخل نیروی هوائی نداشت و نمیدانست که نیروی هوائی نیروی توپ بازی نیست و کسی با دنبال توپ در میدان بازی دویدن و بدون دیدن دانشکده افسری، نمیتواند بدرجات بالا برسد، به مردم گفت اگر هنوز انقلاب نشده بود این آقای عرب به درجه ارتشبدی رسیده بود. جناب عرب نیز با تبختر لبخند رضایت آمیز زد و هرگز نگفت که بنده توپ بازی میکردم نه خدمت سربازی. زیرا جناب ایشان عادت دارند از راههای آسان و بی خطر مانند توپ بازی مورد تشویق قرار گیرند و از نیروی هوائی نیز آنقدر سررشته ندارند که حتی بدانند چرا شاهنشاه ایران درجات خلبانان راتغییر دادند و امروز در تبعید کارشان بجائی رسیده که به سیاستهای مملکت داری شاه ایراد میگیرند.
این فوتبالیست می فرمایند که پروازهای یک خلبان تا درجه سرهنگی انجام میگرفت و بعدأ اگر میخواستند پرواز کنند باید در معیت یک خلبان دیگر بود . البته من چون افسر نیروی هوائی نبودم نمیدانم خلبانان تا چه سنی اجازه پرواز دارند، زیرا خلبانی با سایر تخصص ها فرق دارد و به بالاترین نیروی بدنی احتیاج دارد. ولی بعلت کار مهندسی خود زیاد در پایگاههای هوائی رفت و آمد داشتم و با بسیاری از فرماندهان این پایگاه ها دوست نزدیک بوده و میدیدم که آنها با هواپیماهای شکاری که تنها یک خلبان با آن پرواز میکند به نقاط دیگر مملکت میروند و می آیند ولی خوب این آقا گوئی از بیخ عرب بوده و ابدآ چشمش در نیروی هوائی جز توپ و میدان توپ بازی چیز دیگری ندیده
هر کس با کمترین سواد اینرا میداند که پیر شدن انسان را دچار هواس پرتی میکند، و پرواز احتیاج به تمام حواس دارد و نباید یکی از دستورالعمل ها فراموش شود. گرفتاری فرماندهی نیز اجازه پرواز مداوم نمیداد و فاصله از پرواز، لاجرم مهارت را کم میکرد. لذا این دستور همه نیرو های هوائی درهمه دنیا است ، که از سنینی به بعد ، هواپیما های بسیار گران قیمت را در اختیار فرماندهانی که ممکن است بعلت سن بالاتر، دچار اندکی هواس پرتی شده باشند قرار ندهند و خلبان جوان تر را برای مراقبت در معیت آنان بگذارند، زیرا از درجات سرهنگی به بالا این مغز فرماندهی است که در اثر خدمت تخصصی تجربه یافته به درد ارتش میخورد. نیروی رزمنده مربوط به بدن جوان و قوی است . اما البته توپ بازی، اجازه نداده بود که این فوتبالست به این جزئیات در نیروی هوائی بتواند توجه یافته باشد.
ایشان می نویسند، گوئی خلبانان از آسمان بزمین آمده و تخم دو زرده کرده اند . من تصور میکنم هم از آسمان بزمین آمده اند نه از میدان توپ بازی، و هم کار بسیار پرمشقت آنان تخم دو زرده کردن بود، یکی از دوستان من در آنموقع بنام سروان هوشیار روزی به من گفت که به اقیانوس هند پرواز کرده و در روی اقیانوس هند در هوا بنزین گیری انجام داده و به پرواز ادامه داده تا جزایر دیگوگارسیا پرواز کرده و بعد از 8 ساعت پرواز مداوم به ایران برگشته و در پایگاه خود فرود آمده . من تنها عکس این نوع بنزین گیری در هوا را در مجلات دیده ام و اصلأ نمیتوانم تصور کنم که چقدر مشگل و خطرناک است او گفت بعد از 8 ساعت پرواز توی هواپیما وقتی برگشته و بزمین نشته بود در اثر فشار همه عضلات صورتش کچ شده و دهانش از دو طرف بشدت کشیده و دفورمه شده بود. او برایم تعریف کرد که پرواز با هواپیماهای شکاری تحت شرایطی است که ابدأ شباهتی به پرواز با هواپیماهای مسافر بری ندارد و فشاز بسیار زیادی به بدن وارد میکند. من خیال میکنم اگر در حال حاضر روی کره زمین کاری را باید گفت تخم دوزرده کردن همین کار است . اما البته این فوتبالیست که دنبال توپ میدویده خبری از این مسائل نیروی هوائی ندارد.
تصور من اینست که این آدم بعلت اینکه شخصی نبوده زیاد مورد اهمیت باشد این مطالب را هرگز از زبان خلبانان نشیده و برای او آنقدر اهمیت قائل نبودند که با او در این موارد حرفی بزنند لذا از غافله بدور مانده و چیزی نمیداند اینست که قضاوت های او از ناشیگری بر میخیزد. یکی از فرماندهان پایگاهها برایم تعریف کرد که یک درجه دار از من به فرمانده نیروی هوائی شکایت کرده بود که من فقط در دفتر خود نشسته چای میخورم
فرمانده نیروی هوائی به من تلفن کرد و گفت به فلان درجه دار ابلاغ کن که از فردا صبح وظیفه او این است که به اطاق تو بیاید و گوشه صندلی بنشیند و تو را نظارت کند و بس . کار دیگری نباید بکند.
این فرمانده می گفت وقتی فردا ظهر شد درجه دار مربوطه از صندلی خود برخاست و با شرمندگی اجازه خواست اطاق مرا ترک کند و گفت حالا فهمیدم توی این پایگاه بوده ام اما نمیدانستم اینجا چه خبر است و یک فرمانده پایگاه چه گرفتاری دارد که باید مرتبأ قرص سردرد بخورد و کار بکند. لذا می بینید که لباس نظام پوشیدن دلیل داشتن سواد نظامی نیست.
هر انسانی با شعور متوسط میدانست که در سطوح فرماندهی مثلأ یک فرمانده پایگاه باید نه تنها تخصص داشته باشد که همین الان اگر خبر دادند یک هواپیما دارد می نشیند ولی چرخش باز نمیشود باید چه بکند بلکه اگر لوله آب در فلان منطقه پایگاه ترکید باید چه کرد . اگر یک خلبان سقوط کرد چگونه باید خانواده او را سرپرستی کرد و بدست فامیل او سپرد اگر یک خلبان گزارش داد در ارتفاع فلان بیهوش شده باید چه کرد. طرحهای جنگی چگونه باید تهیه و تمرین شود . ساعات پروازی باید از چه شرایطی برخوردار باشد. خلبانان باید چه چیزهائی را رعایت کنند تا خود و هواپیماهای بسیار گران قیمت را در معرض خطر سانحه قرار ندهند وهزاران اگر دیگر که من بدلیل نظامی نبودن از آنها اطلاع ندارم و جزو اطلاعات عمومی نیست که تنها بدلیل علاقه بتوان به آنها دست رسی یافت وآنها را فهمید. از این اگر ها زیاد است ولی وقتی این فوتبالیست مینویسد مگر خلبانها تخم دوزرده کرده اند معلوم است ایشان فقط تخصص در توپ بازی دارند و جز توپ چیز دیگری نمیدانند و خیال کرده اند نیروی هوائی نیروی توپ بازی است و همچنانکه ایشان را برای توپ بازی تشویق میکرده اند باید برای توپ بازی به ایشان درجه میدادند که البته داده اند وگر نه ایشان هرگز خدمت نظامی نکرد که بابت آن درجه بگیرد.
اما من از کجا این فوتبالیست را میشناسم؟ وقتی از ایران به آمریکا آمدم آپارتمانی در نزدیکی خانه ایشان داشتم و کمی از اوضاع ایشان سر در آوردم . من گر چه آدم گوشه گیری هستم اما راجع به همه چیز کنجکاوی دارم مخصوصأ راجع به اینکه دیدم همه آنها که در نیروی هوائی می شناختم وقتی به آمریکا آمده اند، فقط توانسته اند شغل کوچکی برای در آوردن مخارج خانواده خود دست و پا کنند، ولی ایشان پول دارد به دانشگاه برود یا هر کار دیگری میخواهد بکند. کمی در مورد او پرسیدم برازهای دردناکی پی بردم. یکی از آنها این بود که شنیدم این آقا که ادعای پهلوانی دارد، پهلوان پنبه ایست که حتی زنش را هم کتک میزند. لابد برای اینکه بتواند احساس پهلوانی بکند و همسر او که شنیده ام بسیار کدبانو و با شخصیت بوده، عاقبت از دست کتک هائی که از این همسر پهلوان خورده، ناچارآ از خانه فرارکرده و طلاق گرفته و اینکه این آقا که مسلمان خرافت زده ای بیشتر نیست و دارای شخصیت بسیار ناسالمی است ، انسانی است که مورد احترام در جامعه نیروی هوائی نیست.
خیلی کنجکاو شدم که چرا هر که را در نیروی هوائی میشناسم از این فرد متنفر است . به من گفتند به نوشته هایش مراجعه کن، اولأ برای سالها مجله ای داشت که عکسهای خود را درآن چاپ میکرد و از خود تمجید و تعریف میکرد، یا دست به کارهائی میزد شبیه اینکه ایشان را مردم گلباران کنند که تخم دو زرده کرده و توپ بازی میکردند . بعد هم بدلیل عقاید اسلامی شدید که دارد جزو گروه اپوزیشنی است که جمهوری اسلامی برای خود ساخته . کار این اپوزیشن اینست که با فحش و دشنام به جمهوری اسلامی دست به تحمیق مردم بزند و به آنها بقبولاند که ضد آخوند است و از ایرانیان سرشناس به گونه ای بدگوئی کند که مردم از آنها نا امید شوند و تصور کنند راه دیگری جز آخوندها وجود ندارد و در تمام ایران با این همه انسان تحصیل کرده و متخصص هیچ آلترناتیوی وجود ندارد و باید با آخوندها بسازند و سر تسلیم فرود آورند . در اصل مخارج ایشان توسط آخوندها تهیه میشود و مآموریتی که باو داده اند نیز تا کنون بدرستی انجام داده. او از افسران مرده که دیگر قادر نیستند کاری برای ایران بکنند تعریف و تمجید زیاد میکند، بطوریکه مردم تصور کنند او یک طرفدار ارتشیان است، اما افسران زنده را بدروغ به انواع اتهامات واهی محکوم میکند، تا مردم امیدی به اینها نداشته باشند و به همان آخوندها راضی شوند. در زمانی که ایران دارد به دست آشوب طلبان آخوندی قطعه قطعه میشود و هر روز کنفرانسی در گوشه و کنار دنیا بدست تجزیه طلبان بر قرار میگردد . در زمانی که کودکان ایرانی به بردگی در کشورهای عربی بفروش میرسند و جوانان ایرانی همه آمالشان بدست اعتیاد بر باد میرود تا چند آخوند بتوانند پولهای کلان فروش مواد مخدر را به جیب بزنند. در زمانیکه مردم ایران به جرم های واهی هر روز در گوشه خیابانها بدار آویخته میشوند. در زمانی که مزدوران به خدمت گرفته شده توسط آخوند ها، با لباسها و نقاب سیاه که آنانرا بصورت جلادان قرون وسطی در اروپا در آورده، در خیابانها با قمه های برنده، به مردم بی پناه ایران حمله ور میشوند تا کوچکترین حرکتی برضد رژیم انجام نگیرد . در زمانی که زنان ایران را به جرم واهی نشان دادن کمی مو، خونین و زخمی کرده و کشان کشان به ماشینهای جلادان میبرند و یا سنگسار میکنند که چرا مورد تجاوز مردان قرار گرفته. در زمانی که همه ثروت ایران بدست آخوندها، تبدیل به اسلحه شده و به عراق یا فلسطین و لبنان میرود تا صرف جنگهائی که به ایران مربوط نیست بشود . در زمانی که آخوندها میلیارد میلیارد پول های ایران را میدزدند. در زمانی که انواع مصبیت ها غیر قابل باور بر سر ایران ریخته . آقای از بیخ عرب مثلأ مجله مبارز درست کرده . او کوچکترین اشاره ای به این همه جنایات ندارد تنها کمی کلی گوئی از بدی آخوندها میکند و البته کیست که آنها را نداند، ایشان توضیح واضحات میدهند. گفته این فوتبالیست چیزی به معلومات مردم اضافه نمی کند، اما میتواند به مردم این عقیده را بفروشد که با آخوند مخالف است. ولی مبارزه اصلی او با آخوندها نیست، بلکه با دشمنان آخوندها است. یک مجله مبارز باید از سر تا ته پر از عکسهای جنایات رژیم باشد باید در هر ورق آن فریاد امروز مردم ایران منعکس شود باید از جوانانی که در قبرستانها خانه کرده اند زیرا از شدت فقردیگر چیزی ندارند عکس بیاندازد در حالیکه این فوتبالیست عکس خود و عده ای فوتبالیست دیگر را چاپ میکند و از خود تمجید میکند تا عقده خود بزرگ بینی خویش را تسکین بخشد و خود را بزرگترین ناجی و مبارز در راه رهائی معرفی کند. اگر اندکی سواد نظامی داشت میدانست مبارزه یعنی چه؟ من که ابتدا با دیدن نوشته های او تصورم این بود که او با این ناسزا گوئی، قصد باج گیری دارد چون این روال کار بسیاری از نویسندگان ایرانی بوده و هست و بهمین دلیل به افسران عالی رتبه سابق ناسزا میگوید و متوجه شدم که عده ای نیز باو پول میدهند، بعد که از طرف سازمانی که برای مبارزات سیاسی به آن پیوسته ام ماموریت یافتیم دست آخوندها را در بوجود آوردن اپوزسیون خود ساخته رو کنیم، بدست آوردیم که جناب ایشان یکی از عوامل اپوزیشن خود ساخته رژیم برای مأیوس کردن مردم از مبارزه است . اگر آخوندها خودشان هم مجله ای برای مأیوس کردن اذهان مردم از نظامیان و مشوب کردن ذهن مردم از جنایات خویش، بسوی تهمت های بی جا، میخواستند کاری بکنند آیا بهتر از این میتوانستند بکنند؟ پرسیدم این افسران چرا شکایت نمی کنند. گفتند این پهلوان پنبه جرأت ندارد اسم از کسی بیاورد چون به یقین میداند که او را به دادگاه میکشند و از او اسناد و مدارک برای اتهامات میخواهند و آنوقت آبروی او میرود. در ضمن جمهوری اسلامی هم با مدرک به او پول نمی دهد بلکه از طرق مختلف و به عناوین گووناگون مثلأ بنام آگهی و غیره به او پول میدهند و او نامردانه تیری از تاریکی رها میکند. البته در بین افراد نیروی هوائی همه واقعیت را میدانند، ولی آخوندها به این اهمیت نمی دهند. بلکه آنان به مردم ایران که چیزی نمی دانند اهمیت میدهند. که آنان نا امید باشند. نمونه آن اینست که این فوتبالیست دائمأ از شاهنشاه ایران که امروز در قبرخفته تعریف میکند. اما حیله گرانه به سیاستهای او حمله میکند که چرا اقدام به گسترش نیروی هوائی کرده .
آخوندها، واپس مانده ها و عقده ای ها را برای ایجاد یک اپوزسیون که خود مخارج آنرا می پردازند، تا کاری جز نا امید کردن مردم ایران نداشته باشند، انتخاب میکنند . این عده خصومتشان با مردم دلیلی جز بد نام کردن افرادی که ممکن است کاری بر ضد آخوندها بکنند ندارد، بلکه رژیم از عقده های حقارت این اشخاص استفاده میکند. مثلأ به تیمساران فحاشی میکند. بطوریکه از دوستان نظامی خود شنیده ام وقتی در نیروی هوائی بوده برای عرض تملق همراه اسکی تیمساران می رفت و بند کفش آنان را می بست و با این کار نظامیان بسیار با نظر پستی به او مینگریسته اند . زیرا این کار جزو وظایف یک افسر ورزش نبود و فقط بدلیل خود شیرین کردن او این قبیل کارها را میکرد . حالا برایش خیلی خوشایند است که از آخوندها پول بگیرد و به این آدمها فحش بدهد، تا عقده آن بند کفش بستن را خالی کند. همه نیروی هوائی نیز میدانند که او برای عرض تملق بند کفش تیمسارها را می بسته .حالا به تیمسارها میگوید سمسار ، البته چون خودش هرگز امکان تیمسار شدن نداشته لذا این عقده خالی کردن خوبی است. باید از ایشان پرسید اگر این تیمساران آنقدر بد بودند چرا تو بند کفش آنان را می بستی ؟ و اگر آنروز خودت را آنقدر کوچک میکردی و به آنها تملق میگفتی، امروز نیز مفلوک بودن خود را نشان میدهی که به آنان بد و بیراه میگوئی، اگر مرد بودی دیروز بند کفش آنان را نمی بستی بامید اینکه یک لبخند از آنان گرفته باشی . او تبلیغ میکند که نظامی خوب نظامی مرده است، نظامی زنده اگر تیمسار است سمسار است زیرا از نظر او سمسار بودن یک ننگ است نه یک شغل که میتواند توسط آدم شریفی که خود را به آخوندها نمی فروشد برای در آوردن مخارج زندگی انجام شود. او بدون استثناء همه تیمساران را سمسار می نامد آنها را پسر بچه های نادان می نامد. زیرا از نظر ایشان فقط یک افسر با عرضه و مدیر و دانا در نیروی هوائی بوده و آنهم شخص ایشان هستند که شاهنشاه باندازه کافی بینش نداشتند وگرنه ایشان باید درجه ارتشبدی میگرفت و فرمانده نیروی هوائی میشد، زیرا ایشان تخم دو زرده کرده بود که توپ بازی میکرد نه خلبانان که فقط پرواز بلد بودند.
به شهبانوی ایران بی ادبانه حمله میکند او را خانم فرح دیبا می نامد و ایشان را متهم به بی لیاقتی میکند که کاری برای ایران نکرده زهی بی انصافی . شهبانوی ایران در کتاب خود مینویسند که من حتی وقت عزا داری برای همسر محبوب خود نیافتم . او اینقدر مایه شعور ندارد که بداند، این خانم لقب شهبانو دارند و ایشان را بدون آن لقب خطاب کردن نهایت بی تربیتی را نشان میدهد و اینقدر از سواد اجتماعی ندارد که بداند خانمی که ازدواج کرد مطابق همه رسوم تمام دنیا او را با نام همسرش خطاب میکنند . اما از کسی که همسر خودش را کتک میزده چه انتظاری میتوان داشت، زن از نظر او متاعی است بی ارزش. وقتی شهبانوی گرامی ایران بزرگوارانه او را مورد تفقد قرار دادند، حتی آنقدر شعور و مردانگی نداشت که از ایشان پوزش بطلبد و گوئی چنین خطائی نکرده، تعریف کرد که شهبانوی مهربان و با شخصیت ایران چگونه سایه مهر خود را بر او نیز افکندند و اظهار شرمندگی نکرد. جالب اینست که گاه در نوشته های خود برای زنان که مظلوم واقع میشوند گریه زاری میکند و البته اشگ تمساح، زیرا این فوتبالیست خود همین ظلم را بزن خود کرده است.
او خدمات افسرانی که در خدمت باقی ماندند تا شاید بتوانند در داخل ایران کاری بکنند را ابدأ قدر دانی نمی کند .آنها که در داخل و خارج از ایران به فعالیت پرداختند را نام نمی برد. به همه اتهامات واهی میزند و نا مردانه از پشت به همه خنجر میزند و جرأت ندارد نام از کسی ببرد زیرا میداند کارش به دادگاه و بعد بکجا خواهد رسید.
من بعنوان یک ایرانی عاشق نیروی هوائی ایران، و مفتخر به همه تکنوکراتهای آن، از خلبانهای رشته های مختلف که آنها را شجاع ترین افراد ایران میدانم، تا متخصصین تعمیر هواپیماها و نیروی پشتیبانی، و همه آنها که روزی لرزه بر اندام صدام می افکندند و غیابشان در نیروی هوائی ایران؛ جرأت حمله به صدام داد، به مردم ایران میگویم، گول این مزدوران آخوندها را نخورند، آنکسی که حرف راست میزند آماده است که در دادگاهی حرف خود را ثابت کند وگرنه مهمل میگوید و نامردانه تهمت میزند.
در این مملکت که ما زندگی میکنیم . ثروت چیزی است که نمیتوان مخفیانه در بانکها نگهداشت همه کس معلوم است که چی دارد . هر کس را من میشناسم، شغل بسیار کوچکی برای اداره زندگیش دارد، و چون بعد از سی سال اکنون همه بسیار پیر هستند، اگر ثروتی داشتند برای روزگار پیری خود استفاده میکردند، نه اینکه در روزگار پیری ناله کنان کار کنند، ایشان توقع دارند یک ارتشبد یا سپهبد در نزدیکی بازنشستگی در آن مملکت باندازه ایشان که افسر ورزش دون پایه و جوانی بوده و فقط توپ بازی کن بودند هم اندوخته ای برای خود نمیداشت . آقا شما از کجا پول به آمریکا آمدن را داشتید؟ چرا بقیه افسران این پول را نداشتند و حتی بادرجات بالا مجبور شدند در همان مملکت بمانند و حالا با نشریه مجانی که خالی از هزاران خرج نیست لابد از ارث پدری آنرا اداره میکنید میخواهید سر مردم را شیره بمالید .
مردم ایران بیدار باشید اینها که سعی دارند شما را مأیوس کنند مزدوران آخوندها هستند. با رو شدن دست این افراد کارشان بی رنگ خواهد شد و چه بسا به تعریف و تمجید سایر همدستانی که جزو حقوق بگیران آخوندها هستند بپردازند تا دست آنها نیز رو شود و آنها را نیز بشناسیم. اگر ادعای این افراد درست بود با نام و مدارک حرف میزدند وادعاهای خود را در دادگاه ثابت میکردند تا مردم ایران حقیقت را بدانند
آنکه قهرمان است تهمت نمی زند، از پشت خنجر نمی زند، بلکه پهلوانانه جلو می آید معرفی میکند و تهمت خود را ثابت میکند. وگرنه جبون ترسوی دروغگو و خائنی بیش نیست، که به نفع آخوندها به مأیوس کردن مردم پرداخته و مزد نامردی خود را میگیرد. و نا مردانه با کسانی دشمنی میکند که به تصدیق همه همکاران نیروی هوائی نه خیانتی کرده اند و نه هرگز دشمنی با ایشان. طبع خودپسند و بی مایه این فرد به پیروی از منویات آخوندها با حمله به سرشناس ترین افراد نیروی هوائی و قهرمانان دیروز بلند آسمان ایران آرام میشود زیرا خود در این صحنه آبروئی نداشت.
ناصر شریفی فرد شیرازی
مدیر محترم تقاضا دارم ضمن چاپ این نامه رونوشت آنرا به آدرس زیر ایمیل فرمائید
Arya5@AOL.com
مدیر محترم انتی ملا دات کام،
با اجازه شما، این نامه سرگشاده را برای مصطفی عرب، به نشریه اینترنتی شما میفرستم. زیرا مایلم این نامه جائی به چاپ برسد و میدانم که خود مصطفی عرب آنقدر شهامت اخلاقی ندارد، که چیزی را بر ضد خویش چاپ کند. و تنها با چاپ پاره هائی از نامه، نخواهد گذاشت دیگران بدانند در اصل نامه چه بوده و مفهوم واقع نشود. لذا این نامه را بشما میفرستم چون میدانم در ایران و سایر نقاط دنیا و حتی در میان جوانان ایرانی که بیشتر انگلیسی یا زبانهای دیگر را میشناسند، نشریه شما بطور وسیعی خواننده دارد. زیرا لازم است مردم ایران از خیانت آگاهی یابند و خیانتکاران را بشناسند.
سابقه مصطفی عرب اینست، ایشان پس از گرفتن دیپلم به دنیای توپ بازی و فوتبال پیوست زیرا دانش آموز برجسته ای نبود و انتظار موفقیت تحصیلی در پیش نداشت. لذا در زمینها بدنبال توپ میدوید و از آنجا که از صبح تا شب توپ بازی میکرد و انسان هر کاری را زیاد انجام دهد ناچار در آن پیشرفت میکند وارد تیم های فوتبال شد.
زنده یاد تیمسار خاتم که با علاقه فراوانش به نیروی هوائی همیشه مایل بود نام این نیرو در همه جا اول باشد، او را هم مانند خیلی افراد دیگر به نیروی هوائی آورد، که بتواند این توپ بازی را در نیروی هوائی بکند. همه جور وسیله ای در اختیار او گذاشتند ولی او خدمت نظامی نمی کرد، بلکه توپ بازی میکرد. لذا تحصیلات نظامی هم نداشت؛ تنها برای اینکه بتواند لباس نظام بپوشد مدرسه ستوانی را دید و ستوان سوم شد.
در مملکت ایران، زمانی که محمد رضا شاه پهلوی پادشاهی میکرد، با زحمت فراوان مردم را تشویق به تحصیل کرد و همه گونه امکانات در اختیار مردم گذاشت، تا هر کسی که اندکی مایه و لیاقت دارد، مطابق لیاقت خود بتواند ترقی کند و دولت حاضر بود همه نوع مخارج بر عهده بگیرد، برای آنکس که بتواند لیاقت خود را ثابت کند. همه بخشهای مملکت را تخصصی کرده بود. بطوریکه مثلأ اگر میخواستی در وزارت بهداشت ترقی کنی، باید بخود زحمت میدادی و پزشگی یاد میگرفتی. در بخشهای ساختمان سازی یا برق یا کشاورزی و غیره، باید زحمت مهندس شدن را میکشیدی . ارتش نیز از این قاعده مستثنی نبود. تنها فرقش این بود که همه مخارج تحصیل و تخصص را دولت میداد. امکان ترقی و پیشرفت در اختیار همه گذاشته شده بود و راه هیچکس در هر موقعیتی که بود برای ترقی بسته نشده بود. در هر مقطعی از خدمت نظام میتوانستی از امکاناتی که در داخل و خارج بوجود آمده بود. برای تحصیل فنون نظامی و اثبات لیاقت خود بهره بگیری و رشد کنی. از آنجا که ارتش نیروی رزمنده مملکت است، نه نیروی توپ بازی، باید در بخشهای مربوط به جنگ و کاربرد ابزار جنگی تخصص می یافتی . ارتش تحت فرمان شاهنشاه ایران، یک ارتش هرج و مرج نبود که بتواند یک نفر با تخصص توپ بازی در آن ترقی کند، چنین افرادی فقط میتوانستند تا درجه سرگردی بالا بروند.
در ارتش ایران، در هر بخشی که خدمت میکردی باید تخصص مربوط به ابزار جنگنده آن بخش را می آموختی و در آن مهارت پیدا میکردی، مثلأ در بخشهای مربوط به تانگ یا رزمنده های دریائی و هوائی و غیره
علاقه من به نیروی هوائی از وقتی پیدا شد که پرواز هواپیما ها را در آسمان میدیدم و روحم با آنها به پرواز در می آمد. وقتی تحصیلم تمام شد با یکی از دوستان بسیار نزدیک به نیروی هوائی برای خلبان شدن مراجعه کردم ولی بدبختانه من شانس نداشتم و نتوانستم در آزمایشات مربوط به ورود بخلبانی موفق شوم ، زیرا در این رشته بخصوص، باید از سلامت کامل بدن و هوش و سرعت انتقال و بعضی امتیازات برخوردار بودم که نشد زیرا چشمهای من دید کافی نداشت، یعنی بیست بیستم . ولی دوستم موفق شد و پس از دوره های اولیه برای ادامه تحصیلات نظامی و پرواز و شناخت هواپیما ها و طرز کار با آنها به آمریکا فرستاده شد. علاقه من به پرواز و دوستی با او موجب شد همیشه در کنار این نیرو باشم و از آن اطلاعات کافی داشته باشم. بعدآ این دوستم با هواپیما سانحه داد و متأسفانه جان سالم بدر نبرد و در جوانی بشهادت رسید. اما توسط او با خلبانان دیگری دوست شدم که از بین آنها نیز دو نفر سانحه داده و مردند.
سابقه نیروی هوائی چنین است که این نیرو، که ابتدا توسط رضا شاه کبیر بوجود آمد، بسیار کوچک بود. محمد رضا شاه پهلوی که توجه کافی داشت به اینکه کشور پهناور و پر ثروتی چون ایران را نمیتواند بدون داشتن ارتش قدرتمندی از خطر محافظت نماید و امنیت مملکت ما بستگی به داشتن ارتشی قوی دارد، اقدام به بزرگ نمودن این ارتش کرد. نیروی هوائی نیروی خط اول مبارزه است. امروز در جنگهای عراق و افغانستان حتی بچه ها در دنیا دیدند که این نیروی هوائی آمریکا بود که مدتی دراز مواضع دشمن را کوبید و راه را آماده ساخت تا ارتش زمینی بتواند کار خود را آغاز کند. امروزه حتی دریا نوردی هم مجهز به نیروی هوائی شده است . زیرا بدون هواپیما و خلبان کار زیادی از دستش برنخواهد آمد. لذا اینکه شاهنشاه ایران تصمیم گرفتند نیروی هوائی را وسعت بخشند کاری بر روال عقل منطقی بود. اما دریغا که ، خلبانی، چنین طبعی دارد که جوانان شجاع را که با عشق به پرواز و خدمت به مملکت از راه خلبانی به آن می پیوندند، می بلعد. لذا بطوریکه دیدیم از هر ده نفری که به این رشته پیوستند، آنهم در آن زمانهای اولیه که نیروی هوائی شروع به وسعت کرد و هواپیما ها هنوز بسیار نا مطمئن بود نه نفر از این ده نفر یا از خلبانی وا خوردند ( یعنی نتوانستند باندازه کافی در مورد این ابزار جنگنده مهارت یابند) یا کشته شدند و زن و بچهایشان گریان و پریشان از نیروی هوائی رفتند و تنها خاطره ای از آنان بجای ماند.
شاهنشاه ایران که میدیدند. این خلبانان دارای عمر کافی برای رسیدن بدرجاتی که بتوان بعنوان فرمانده از آنان استفاده کرد نمی شوند و این نیرو برای وسعت یافتن احتیاج به فرماندهانی در درجات بالا دارد، سالهای خدمتی یک خلبان را با یک افسر غیر خلبان تغییر دادند، یعنی بکلام دیگر به او نوعی عمر طولانی تر بخشیدند، تا بتوان نیروی هوائی را باندازه احتیاج مملکت وسعت بخشید.
در هر یکی از رشته های تخصصی هر مملکتی که توجه کنید، فقط متخصصین آن رشته را در رأس قرار میدهند زیرا این متخصصین هستند که میتوانند جوانب همه چیز را ببینند و کار را بفهمند. هدف از داشتن درجات بالا این نبوده که سر دوش خود مقداری فلز سنگین تر بزنند و با افاده راه بروند، بلکه هدف این بوده که آدم متخصصی در رأس کار باشد و همه زیر دستان او را بعنوان با تجربه و فرمانده بشناسند و از او اطاعت امر داشته باشند. ارتش را نظام و ارتشی را نظامی میخوانند به همین دلیل .
نیروی هوائی نیز از دو نظر احتیاج به داشتن فرماندهانی متخصص با درجات بالا داشت. یکی اینکه این نیرو باید وسعت می یافت و دوم اینکه این نیروئی بود که در تماس دائم با ممالک دیگر بود و نمیتوانست یک سرهنگ را بعنوان فرمانده نیروی هوائی ایران در سطح خارج از مملکت معرفی کند، لذا باید به متخصصین این جنگ بسیار تخصصی و این وسیله جنگی بسیار خطرناک و مهلک، فرصت بالا رفتن را میداد. اما دلیل واضح دیگری هم بود، باید جوانان مملکت تشویق به پیوستن به این حرفه خطرناک مرگ آور می شدند. من هنوز خلبانی نمی شناسم، که همه خانواده او با همه امکانات خود نکوشیده باشند او را از ورود به خلبانی ممانعت کرده باشند. و غالبأ هم این خانواده ها بدلیل از دست دادن این جوانان در سوانح مختلف هوائی، طبق پیش بینی که میکردند یک عمر عزا دار شدند و اغلب اقدام به پرورش نوه های یتم خود نمودند. بدین دلایل درجه زودتر لازم بود.
این فوتبالیست را چند سال پیش در یک مصاحبه تلویزیونی با آقای شهرام همایون دیدم . آقای شهرام همایون که اطلاع از قوانین داخل نیروی هوائی نداشت و نمیدانست که نیروی هوائی نیروی توپ بازی نیست و کسی با دنبال توپ در میدان بازی دویدن و بدون دیدن دانشکده افسری، نمیتواند بدرجات بالا برسد، به مردم گفت اگر هنوز انقلاب نشده بود این آقای عرب به درجه ارتشبدی رسیده بود. جناب عرب نیز با تبختر لبخند رضایت آمیز زد و هرگز نگفت که بنده توپ بازی میکردم نه خدمت سربازی. زیرا جناب ایشان عادت دارند از راههای آسان و بی خطر مانند توپ بازی مورد تشویق قرار گیرند و از نیروی هوائی نیز آنقدر سررشته ندارند که حتی بدانند چرا شاهنشاه ایران درجات خلبانان راتغییر دادند و امروز در تبعید کارشان بجائی رسیده که به سیاستهای مملکت داری شاه ایراد میگیرند.
این فوتبالیست می فرمایند که پروازهای یک خلبان تا درجه سرهنگی انجام میگرفت و بعدأ اگر میخواستند پرواز کنند باید در معیت یک خلبان دیگر بود . البته من چون افسر نیروی هوائی نبودم نمیدانم خلبانان تا چه سنی اجازه پرواز دارند، زیرا خلبانی با سایر تخصص ها فرق دارد و به بالاترین نیروی بدنی احتیاج دارد. ولی بعلت کار مهندسی خود زیاد در پایگاههای هوائی رفت و آمد داشتم و با بسیاری از فرماندهان این پایگاه ها دوست نزدیک بوده و میدیدم که آنها با هواپیماهای شکاری که تنها یک خلبان با آن پرواز میکند به نقاط دیگر مملکت میروند و می آیند ولی خوب این آقا گوئی از بیخ عرب بوده و ابدآ چشمش در نیروی هوائی جز توپ و میدان توپ بازی چیز دیگری ندیده
هر کس با کمترین سواد اینرا میداند که پیر شدن انسان را دچار هواس پرتی میکند، و پرواز احتیاج به تمام حواس دارد و نباید یکی از دستورالعمل ها فراموش شود. گرفتاری فرماندهی نیز اجازه پرواز مداوم نمیداد و فاصله از پرواز، لاجرم مهارت را کم میکرد. لذا این دستور همه نیرو های هوائی درهمه دنیا است ، که از سنینی به بعد ، هواپیما های بسیار گران قیمت را در اختیار فرماندهانی که ممکن است بعلت سن بالاتر، دچار اندکی هواس پرتی شده باشند قرار ندهند و خلبان جوان تر را برای مراقبت در معیت آنان بگذارند، زیرا از درجات سرهنگی به بالا این مغز فرماندهی است که در اثر خدمت تخصصی تجربه یافته به درد ارتش میخورد. نیروی رزمنده مربوط به بدن جوان و قوی است . اما البته توپ بازی، اجازه نداده بود که این فوتبالست به این جزئیات در نیروی هوائی بتواند توجه یافته باشد.
ایشان می نویسند، گوئی خلبانان از آسمان بزمین آمده و تخم دو زرده کرده اند . من تصور میکنم هم از آسمان بزمین آمده اند نه از میدان توپ بازی، و هم کار بسیار پرمشقت آنان تخم دو زرده کردن بود، یکی از دوستان من در آنموقع بنام سروان هوشیار روزی به من گفت که به اقیانوس هند پرواز کرده و در روی اقیانوس هند در هوا بنزین گیری انجام داده و به پرواز ادامه داده تا جزایر دیگوگارسیا پرواز کرده و بعد از 8 ساعت پرواز مداوم به ایران برگشته و در پایگاه خود فرود آمده . من تنها عکس این نوع بنزین گیری در هوا را در مجلات دیده ام و اصلأ نمیتوانم تصور کنم که چقدر مشگل و خطرناک است او گفت بعد از 8 ساعت پرواز توی هواپیما وقتی برگشته و بزمین نشته بود در اثر فشار همه عضلات صورتش کچ شده و دهانش از دو طرف بشدت کشیده و دفورمه شده بود. او برایم تعریف کرد که پرواز با هواپیماهای شکاری تحت شرایطی است که ابدأ شباهتی به پرواز با هواپیماهای مسافر بری ندارد و فشاز بسیار زیادی به بدن وارد میکند. من خیال میکنم اگر در حال حاضر روی کره زمین کاری را باید گفت تخم دوزرده کردن همین کار است . اما البته این فوتبالیست که دنبال توپ میدویده خبری از این مسائل نیروی هوائی ندارد.
تصور من اینست که این آدم بعلت اینکه شخصی نبوده زیاد مورد اهمیت باشد این مطالب را هرگز از زبان خلبانان نشیده و برای او آنقدر اهمیت قائل نبودند که با او در این موارد حرفی بزنند لذا از غافله بدور مانده و چیزی نمیداند اینست که قضاوت های او از ناشیگری بر میخیزد. یکی از فرماندهان پایگاهها برایم تعریف کرد که یک درجه دار از من به فرمانده نیروی هوائی شکایت کرده بود که من فقط در دفتر خود نشسته چای میخورم
فرمانده نیروی هوائی به من تلفن کرد و گفت به فلان درجه دار ابلاغ کن که از فردا صبح وظیفه او این است که به اطاق تو بیاید و گوشه صندلی بنشیند و تو را نظارت کند و بس . کار دیگری نباید بکند.
این فرمانده می گفت وقتی فردا ظهر شد درجه دار مربوطه از صندلی خود برخاست و با شرمندگی اجازه خواست اطاق مرا ترک کند و گفت حالا فهمیدم توی این پایگاه بوده ام اما نمیدانستم اینجا چه خبر است و یک فرمانده پایگاه چه گرفتاری دارد که باید مرتبأ قرص سردرد بخورد و کار بکند. لذا می بینید که لباس نظام پوشیدن دلیل داشتن سواد نظامی نیست.
هر انسانی با شعور متوسط میدانست که در سطوح فرماندهی مثلأ یک فرمانده پایگاه باید نه تنها تخصص داشته باشد که همین الان اگر خبر دادند یک هواپیما دارد می نشیند ولی چرخش باز نمیشود باید چه بکند بلکه اگر لوله آب در فلان منطقه پایگاه ترکید باید چه کرد . اگر یک خلبان سقوط کرد چگونه باید خانواده او را سرپرستی کرد و بدست فامیل او سپرد اگر یک خلبان گزارش داد در ارتفاع فلان بیهوش شده باید چه کرد. طرحهای جنگی چگونه باید تهیه و تمرین شود . ساعات پروازی باید از چه شرایطی برخوردار باشد. خلبانان باید چه چیزهائی را رعایت کنند تا خود و هواپیماهای بسیار گران قیمت را در معرض خطر سانحه قرار ندهند وهزاران اگر دیگر که من بدلیل نظامی نبودن از آنها اطلاع ندارم و جزو اطلاعات عمومی نیست که تنها بدلیل علاقه بتوان به آنها دست رسی یافت وآنها را فهمید. از این اگر ها زیاد است ولی وقتی این فوتبالیست مینویسد مگر خلبانها تخم دوزرده کرده اند معلوم است ایشان فقط تخصص در توپ بازی دارند و جز توپ چیز دیگری نمیدانند و خیال کرده اند نیروی هوائی نیروی توپ بازی است و همچنانکه ایشان را برای توپ بازی تشویق میکرده اند باید برای توپ بازی به ایشان درجه میدادند که البته داده اند وگر نه ایشان هرگز خدمت نظامی نکرد که بابت آن درجه بگیرد.
اما من از کجا این فوتبالیست را میشناسم؟ وقتی از ایران به آمریکا آمدم آپارتمانی در نزدیکی خانه ایشان داشتم و کمی از اوضاع ایشان سر در آوردم . من گر چه آدم گوشه گیری هستم اما راجع به همه چیز کنجکاوی دارم مخصوصأ راجع به اینکه دیدم همه آنها که در نیروی هوائی می شناختم وقتی به آمریکا آمده اند، فقط توانسته اند شغل کوچکی برای در آوردن مخارج خانواده خود دست و پا کنند، ولی ایشان پول دارد به دانشگاه برود یا هر کار دیگری میخواهد بکند. کمی در مورد او پرسیدم برازهای دردناکی پی بردم. یکی از آنها این بود که شنیدم این آقا که ادعای پهلوانی دارد، پهلوان پنبه ایست که حتی زنش را هم کتک میزند. لابد برای اینکه بتواند احساس پهلوانی بکند و همسر او که شنیده ام بسیار کدبانو و با شخصیت بوده، عاقبت از دست کتک هائی که از این همسر پهلوان خورده، ناچارآ از خانه فرارکرده و طلاق گرفته و اینکه این آقا که مسلمان خرافت زده ای بیشتر نیست و دارای شخصیت بسیار ناسالمی است ، انسانی است که مورد احترام در جامعه نیروی هوائی نیست.
خیلی کنجکاو شدم که چرا هر که را در نیروی هوائی میشناسم از این فرد متنفر است . به من گفتند به نوشته هایش مراجعه کن، اولأ برای سالها مجله ای داشت که عکسهای خود را درآن چاپ میکرد و از خود تمجید و تعریف میکرد، یا دست به کارهائی میزد شبیه اینکه ایشان را مردم گلباران کنند که تخم دو زرده کرده و توپ بازی میکردند . بعد هم بدلیل عقاید اسلامی شدید که دارد جزو گروه اپوزیشنی است که جمهوری اسلامی برای خود ساخته . کار این اپوزیشن اینست که با فحش و دشنام به جمهوری اسلامی دست به تحمیق مردم بزند و به آنها بقبولاند که ضد آخوند است و از ایرانیان سرشناس به گونه ای بدگوئی کند که مردم از آنها نا امید شوند و تصور کنند راه دیگری جز آخوندها وجود ندارد و در تمام ایران با این همه انسان تحصیل کرده و متخصص هیچ آلترناتیوی وجود ندارد و باید با آخوندها بسازند و سر تسلیم فرود آورند . در اصل مخارج ایشان توسط آخوندها تهیه میشود و مآموریتی که باو داده اند نیز تا کنون بدرستی انجام داده. او از افسران مرده که دیگر قادر نیستند کاری برای ایران بکنند تعریف و تمجید زیاد میکند، بطوریکه مردم تصور کنند او یک طرفدار ارتشیان است، اما افسران زنده را بدروغ به انواع اتهامات واهی محکوم میکند، تا مردم امیدی به اینها نداشته باشند و به همان آخوندها راضی شوند. در زمانی که ایران دارد به دست آشوب طلبان آخوندی قطعه قطعه میشود و هر روز کنفرانسی در گوشه و کنار دنیا بدست تجزیه طلبان بر قرار میگردد . در زمانی که کودکان ایرانی به بردگی در کشورهای عربی بفروش میرسند و جوانان ایرانی همه آمالشان بدست اعتیاد بر باد میرود تا چند آخوند بتوانند پولهای کلان فروش مواد مخدر را به جیب بزنند. در زمانیکه مردم ایران به جرم های واهی هر روز در گوشه خیابانها بدار آویخته میشوند. در زمانی که مزدوران به خدمت گرفته شده توسط آخوند ها، با لباسها و نقاب سیاه که آنانرا بصورت جلادان قرون وسطی در اروپا در آورده، در خیابانها با قمه های برنده، به مردم بی پناه ایران حمله ور میشوند تا کوچکترین حرکتی برضد رژیم انجام نگیرد . در زمانی که زنان ایران را به جرم واهی نشان دادن کمی مو، خونین و زخمی کرده و کشان کشان به ماشینهای جلادان میبرند و یا سنگسار میکنند که چرا مورد تجاوز مردان قرار گرفته. در زمانی که همه ثروت ایران بدست آخوندها، تبدیل به اسلحه شده و به عراق یا فلسطین و لبنان میرود تا صرف جنگهائی که به ایران مربوط نیست بشود . در زمانی که آخوندها میلیارد میلیارد پول های ایران را میدزدند. در زمانی که انواع مصبیت ها غیر قابل باور بر سر ایران ریخته . آقای از بیخ عرب مثلأ مجله مبارز درست کرده . او کوچکترین اشاره ای به این همه جنایات ندارد تنها کمی کلی گوئی از بدی آخوندها میکند و البته کیست که آنها را نداند، ایشان توضیح واضحات میدهند. گفته این فوتبالیست چیزی به معلومات مردم اضافه نمی کند، اما میتواند به مردم این عقیده را بفروشد که با آخوند مخالف است. ولی مبارزه اصلی او با آخوندها نیست، بلکه با دشمنان آخوندها است. یک مجله مبارز باید از سر تا ته پر از عکسهای جنایات رژیم باشد باید در هر ورق آن فریاد امروز مردم ایران منعکس شود باید از جوانانی که در قبرستانها خانه کرده اند زیرا از شدت فقردیگر چیزی ندارند عکس بیاندازد در حالیکه این فوتبالیست عکس خود و عده ای فوتبالیست دیگر را چاپ میکند و از خود تمجید میکند تا عقده خود بزرگ بینی خویش را تسکین بخشد و خود را بزرگترین ناجی و مبارز در راه رهائی معرفی کند. اگر اندکی سواد نظامی داشت میدانست مبارزه یعنی چه؟ من که ابتدا با دیدن نوشته های او تصورم این بود که او با این ناسزا گوئی، قصد باج گیری دارد چون این روال کار بسیاری از نویسندگان ایرانی بوده و هست و بهمین دلیل به افسران عالی رتبه سابق ناسزا میگوید و متوجه شدم که عده ای نیز باو پول میدهند، بعد که از طرف سازمانی که برای مبارزات سیاسی به آن پیوسته ام ماموریت یافتیم دست آخوندها را در بوجود آوردن اپوزسیون خود ساخته رو کنیم، بدست آوردیم که جناب ایشان یکی از عوامل اپوزیشن خود ساخته رژیم برای مأیوس کردن مردم از مبارزه است . اگر آخوندها خودشان هم مجله ای برای مأیوس کردن اذهان مردم از نظامیان و مشوب کردن ذهن مردم از جنایات خویش، بسوی تهمت های بی جا، میخواستند کاری بکنند آیا بهتر از این میتوانستند بکنند؟ پرسیدم این افسران چرا شکایت نمی کنند. گفتند این پهلوان پنبه جرأت ندارد اسم از کسی بیاورد چون به یقین میداند که او را به دادگاه میکشند و از او اسناد و مدارک برای اتهامات میخواهند و آنوقت آبروی او میرود. در ضمن جمهوری اسلامی هم با مدرک به او پول نمی دهد بلکه از طرق مختلف و به عناوین گووناگون مثلأ بنام آگهی و غیره به او پول میدهند و او نامردانه تیری از تاریکی رها میکند. البته در بین افراد نیروی هوائی همه واقعیت را میدانند، ولی آخوندها به این اهمیت نمی دهند. بلکه آنان به مردم ایران که چیزی نمی دانند اهمیت میدهند. که آنان نا امید باشند. نمونه آن اینست که این فوتبالیست دائمأ از شاهنشاه ایران که امروز در قبرخفته تعریف میکند. اما حیله گرانه به سیاستهای او حمله میکند که چرا اقدام به گسترش نیروی هوائی کرده .
آخوندها، واپس مانده ها و عقده ای ها را برای ایجاد یک اپوزسیون که خود مخارج آنرا می پردازند، تا کاری جز نا امید کردن مردم ایران نداشته باشند، انتخاب میکنند . این عده خصومتشان با مردم دلیلی جز بد نام کردن افرادی که ممکن است کاری بر ضد آخوندها بکنند ندارد، بلکه رژیم از عقده های حقارت این اشخاص استفاده میکند. مثلأ به تیمساران فحاشی میکند. بطوریکه از دوستان نظامی خود شنیده ام وقتی در نیروی هوائی بوده برای عرض تملق همراه اسکی تیمساران می رفت و بند کفش آنان را می بست و با این کار نظامیان بسیار با نظر پستی به او مینگریسته اند . زیرا این کار جزو وظایف یک افسر ورزش نبود و فقط بدلیل خود شیرین کردن او این قبیل کارها را میکرد . حالا برایش خیلی خوشایند است که از آخوندها پول بگیرد و به این آدمها فحش بدهد، تا عقده آن بند کفش بستن را خالی کند. همه نیروی هوائی نیز میدانند که او برای عرض تملق بند کفش تیمسارها را می بسته .حالا به تیمسارها میگوید سمسار ، البته چون خودش هرگز امکان تیمسار شدن نداشته لذا این عقده خالی کردن خوبی است. باید از ایشان پرسید اگر این تیمساران آنقدر بد بودند چرا تو بند کفش آنان را می بستی ؟ و اگر آنروز خودت را آنقدر کوچک میکردی و به آنها تملق میگفتی، امروز نیز مفلوک بودن خود را نشان میدهی که به آنان بد و بیراه میگوئی، اگر مرد بودی دیروز بند کفش آنان را نمی بستی بامید اینکه یک لبخند از آنان گرفته باشی . او تبلیغ میکند که نظامی خوب نظامی مرده است، نظامی زنده اگر تیمسار است سمسار است زیرا از نظر او سمسار بودن یک ننگ است نه یک شغل که میتواند توسط آدم شریفی که خود را به آخوندها نمی فروشد برای در آوردن مخارج زندگی انجام شود. او بدون استثناء همه تیمساران را سمسار می نامد آنها را پسر بچه های نادان می نامد. زیرا از نظر ایشان فقط یک افسر با عرضه و مدیر و دانا در نیروی هوائی بوده و آنهم شخص ایشان هستند که شاهنشاه باندازه کافی بینش نداشتند وگرنه ایشان باید درجه ارتشبدی میگرفت و فرمانده نیروی هوائی میشد، زیرا ایشان تخم دو زرده کرده بود که توپ بازی میکرد نه خلبانان که فقط پرواز بلد بودند.
به شهبانوی ایران بی ادبانه حمله میکند او را خانم فرح دیبا می نامد و ایشان را متهم به بی لیاقتی میکند که کاری برای ایران نکرده زهی بی انصافی . شهبانوی ایران در کتاب خود مینویسند که من حتی وقت عزا داری برای همسر محبوب خود نیافتم . او اینقدر مایه شعور ندارد که بداند، این خانم لقب شهبانو دارند و ایشان را بدون آن لقب خطاب کردن نهایت بی تربیتی را نشان میدهد و اینقدر از سواد اجتماعی ندارد که بداند خانمی که ازدواج کرد مطابق همه رسوم تمام دنیا او را با نام همسرش خطاب میکنند . اما از کسی که همسر خودش را کتک میزده چه انتظاری میتوان داشت، زن از نظر او متاعی است بی ارزش. وقتی شهبانوی گرامی ایران بزرگوارانه او را مورد تفقد قرار دادند، حتی آنقدر شعور و مردانگی نداشت که از ایشان پوزش بطلبد و گوئی چنین خطائی نکرده، تعریف کرد که شهبانوی مهربان و با شخصیت ایران چگونه سایه مهر خود را بر او نیز افکندند و اظهار شرمندگی نکرد. جالب اینست که گاه در نوشته های خود برای زنان که مظلوم واقع میشوند گریه زاری میکند و البته اشگ تمساح، زیرا این فوتبالیست خود همین ظلم را بزن خود کرده است.
او خدمات افسرانی که در خدمت باقی ماندند تا شاید بتوانند در داخل ایران کاری بکنند را ابدأ قدر دانی نمی کند .آنها که در داخل و خارج از ایران به فعالیت پرداختند را نام نمی برد. به همه اتهامات واهی میزند و نا مردانه از پشت به همه خنجر میزند و جرأت ندارد نام از کسی ببرد زیرا میداند کارش به دادگاه و بعد بکجا خواهد رسید.
من بعنوان یک ایرانی عاشق نیروی هوائی ایران، و مفتخر به همه تکنوکراتهای آن، از خلبانهای رشته های مختلف که آنها را شجاع ترین افراد ایران میدانم، تا متخصصین تعمیر هواپیماها و نیروی پشتیبانی، و همه آنها که روزی لرزه بر اندام صدام می افکندند و غیابشان در نیروی هوائی ایران؛ جرأت حمله به صدام داد، به مردم ایران میگویم، گول این مزدوران آخوندها را نخورند، آنکسی که حرف راست میزند آماده است که در دادگاهی حرف خود را ثابت کند وگرنه مهمل میگوید و نامردانه تهمت میزند.
در این مملکت که ما زندگی میکنیم . ثروت چیزی است که نمیتوان مخفیانه در بانکها نگهداشت همه کس معلوم است که چی دارد . هر کس را من میشناسم، شغل بسیار کوچکی برای اداره زندگیش دارد، و چون بعد از سی سال اکنون همه بسیار پیر هستند، اگر ثروتی داشتند برای روزگار پیری خود استفاده میکردند، نه اینکه در روزگار پیری ناله کنان کار کنند، ایشان توقع دارند یک ارتشبد یا سپهبد در نزدیکی بازنشستگی در آن مملکت باندازه ایشان که افسر ورزش دون پایه و جوانی بوده و فقط توپ بازی کن بودند هم اندوخته ای برای خود نمیداشت . آقا شما از کجا پول به آمریکا آمدن را داشتید؟ چرا بقیه افسران این پول را نداشتند و حتی بادرجات بالا مجبور شدند در همان مملکت بمانند و حالا با نشریه مجانی که خالی از هزاران خرج نیست لابد از ارث پدری آنرا اداره میکنید میخواهید سر مردم را شیره بمالید .
مردم ایران بیدار باشید اینها که سعی دارند شما را مأیوس کنند مزدوران آخوندها هستند. با رو شدن دست این افراد کارشان بی رنگ خواهد شد و چه بسا به تعریف و تمجید سایر همدستانی که جزو حقوق بگیران آخوندها هستند بپردازند تا دست آنها نیز رو شود و آنها را نیز بشناسیم. اگر ادعای این افراد درست بود با نام و مدارک حرف میزدند وادعاهای خود را در دادگاه ثابت میکردند تا مردم ایران حقیقت را بدانند
آنکه قهرمان است تهمت نمی زند، از پشت خنجر نمی زند، بلکه پهلوانانه جلو می آید معرفی میکند و تهمت خود را ثابت میکند. وگرنه جبون ترسوی دروغگو و خائنی بیش نیست، که به نفع آخوندها به مأیوس کردن مردم پرداخته و مزد نامردی خود را میگیرد. و نا مردانه با کسانی دشمنی میکند که به تصدیق همه همکاران نیروی هوائی نه خیانتی کرده اند و نه هرگز دشمنی با ایشان. طبع خودپسند و بی مایه این فرد به پیروی از منویات آخوندها با حمله به سرشناس ترین افراد نیروی هوائی و قهرمانان دیروز بلند آسمان ایران آرام میشود زیرا خود در این صحنه آبروئی نداشت.
ناصر شریفی فرد شیرازی
مدیر محترم تقاضا دارم ضمن چاپ این نامه رونوشت آنرا به آدرس زیر ایمیل فرمائید
Arya5@AOL.com
مقالات راجع به شبکه رژیم ایران در آمریکا
Robert William (Bob) Ney is a current federal prisoner and a former Ohio Congressman from 1995 until November 3, 2006. On October 13, 2006 Ney pled guilty to charges of conspiracy and making false statements in relation to the Jack Abramoff lobbying and bribery scandal. Ney reportedly received bribes from Abramoff, other lobbyists, and two foreign businessmen - a felon and an arms dealer - in exchange for using his position to advance their interests. Conspicuously missing from this dossier of disservice to the country is Ney’s masterful creation of an active and disguised Washington-based lobbying enterprise for the Iranian theocratic regime, The National Iranian-American Council (NIAC). NIAC is an effective node of Tehran’s comprehensive US lobbying web. This article will address the creation of NIAC, the motives underlying its formation, NIAC’s manifesto, Tehran’s role, NIAC’s connection to Iran’s oil mafia, and NIAC attempts to penetrate US political system. Creation of NIACThe National Iranian-American Council (NIAC) was founded by four non Iranian-Americans: Roy Coffee, Dave DiStefano, Bob Ney and Trita Parsi. Coffee and DiStefano, both Washington lobbyists, were investigated by the Justice Department for arranging a trip for Bob Ney to meet a known felon and a Syrian arms dealer in a conspiracy to circumvent sanctions to sell US-made airplane parts to Tehran. Roy Coffee sent a letter to the Dallas Morning News in February 2006 to justify his relationship with the two London-based felons. Part of the letter discussed the creation of NIAC in 2002. In this letter, Coffee described the events following the meeting of his former classmate Darius Baghai (who had just returned from Iran) with Bob Ney:“From that meeting, Darius, Dave and I began to work with Trita Parsi, another Iranian-American, to try to form a political action committee of Iranian-Americans to pursue a strategy of normalization of relations between the two countries. The 4 of us worked very hard for about 9 months to form this committee.”Trita Parsi at the time was a Swedish-Iranian graduate student in his early twenties with ties to Iran’s ambassador in Sweden. He was working part time as a Congressional aid in Ney’s office in Washington on a temporary visa. Parsi was subsequently appointed president of NIAC. Should we believe that one of the most expensive lobby teams in the US, one of the most corrupt lawmakers in Washington and a Congressional aid in his office, none of them Iranian American, worked hard for nine months out of their humanitarian concern for the Iranian people?The New LobbyIn the 1990’s, the American-Iranian Council (AIC), with backing from multinational oil companies, was a front for the Iran’s lobbying efforts in the US. Houshang Amir-Ahmadi served as its president. Amirahmadi has been an active pro-Tehran player in the US since early 1980s. While residing in US, he was also a presidential candidate in Iran’s elections. He officially collaborated with different Iranian institutions and notably the foreign ministry. In 1999 and 2000 Trita Parsi was closely working with Amirahmadi and was well positioned in the leadership of AIC. In 2001, the pro-Iran lobby in the United States became intensely active to prevent the renewal of the Iran Libya Sanctions Act (ILSA), and to improve the US-Iran relations. Despite extraordinary pressure from the lobby, ILSA passed overwhelmingly.Prior to his imprisonment, Bob Ney, in concert with AIC, was Tehran’s dogged warrior in Washington as he relentlessly led Congressional efforts to end ILSA and initiate Tehran-friendly policies. Ney, disappointed and angered by the ILSA vote, began to plan for the next battle of the war. “The ILSA vote doesn’t look very promising, but that doesn’t mean the struggle should stop on this entire issue. It is a matter of education and re-education and people getting together and forming a citizen’s lobby to make sure that members of Congress and their offices are educated on this issue.” (speech to AIC, June 2001, my emphasis)While Ney was hard at work “forming a citizen’s lobby,” Trita Parsi claimed that the majority of lawmakers voted against their true wills. In a tone apologetic to Tehran, he expressed his hope that the Iranian regime understood that he and his colleagues had worked hard to prevent this result:“Hopefully, Tehran will recognize that an honest attempt was made to defeat or at least weaken the sanctions. The call for a review and Speaker Hastert's pledge to insist on Congressional action based on the review must also be interpreted by Tehran as a step in the right direction” (IranAnalysis July 2001 http://www.iic.org-/ Peyvand’ Iran News) Their failure to block the renewal of ILSA marked the start of a new era for the pro-Iran lobby in the United States. The lobbyists recognized that they must broadly reach out to Iranian-Americans. Iran became directly involved in creating, organizing and implementing a far-reaching lobbying campaign in the US, fundamentally different in its organization, which targeted the strategic needs of Tehran’s rulers. The creation of NIAC as the main executer of this new endeavor had been meticulously planned since the late 1990s. Parsi stepped down from the board of directors of the AIC. An influential US Congressman and a posh Washington lobbyist came to Tehran’s help to create NIAC. An unknown Iranian Swedish student was selected to serve as president of this new organization. Trita Parsi was the regime’s trusted man within the new network. Tehran’s faith in Parsi was so profound that in 2003 when Iran decided to send a highly secret proposal for negotiations to the White House, Parsi was called on to arrange the delivery of the message through Bob Ney to Karl Rove. Parsi, moreover, was among the few chosen men (along with Mahallati, Iran’s former ambassador to UN) to present the results of a shady Tehran-friendly poll of the Iranian population which indicated the popularity of Iran’s nuclear program. Trita Parsi and the Regime’s Inner CircleDuring the eight years of Rafsanjani’s presidency, which ended in 1997, the Iranian regime had attempted without success to attract the Iranian Diaspora to its cause. Khatami’s presidency recharged Tehran’s efforts. With the Supreme Leader’s direct involvement, the High Council for Iranian Compatriots Overseas was created in 2000 under the auspices of the Foreign Ministry. The President heads the Council, and the Foreign Minister serves as its deputy director. The Ministry of Intelligence and the Ministry of Culture and Islamic Guidance collaborate to implement the decisions of the council. The objective was to create a network of organizations to infiltrate and seemingly represent the Iranian community abroad, and promote policies favorable to the Iranian government. Tehran anticipated that this strategy would neutralize opposition activities abroad and legitimize the new lobby.State-sanctioned Iranian newspapers started a campaign to promote Trita Parsi and NIAC. Pro-government publications outside Iran followed suit. The former head of the Iran interest in Washington, Ambassador Faramarze Fathnejad thrilled about Trita Parsi’s efforts and NIAC underlined “the importance of relation with Iranian organizations in the U.S. and specially pointed to NIAC and his young leader who is a consultant to CNN and has been very successful in his efforts.” The Iran Ambassador even claimed 20,000 strong membership for NIAC (while only 150 is claimed by NIAC itself)! But token rhetorical support would not alone turn an inexperienced graduate student and a corrupt Washington politician into a lobbying enterprise. Entities with ample financial resources and direct access to Iran’s top leaders had to enter the scene. Understanding the NIAC’s activities in the US necessitates familiarity with Trita Parsi’s main partner in Iran, Siamak Namazi, one of the most important figures of this new lobby enterprise and a prominent member of the Iranian oil Mafia.Namazi, along with his sister Pari and brother Babak, control the Atieh enterprise in Iran and its three sister companies Atieh Roshan, Atieh Bahar and Atieh Associates, as well as numerous other direct and indirect partnerships, including Azar Energy, Menas companies in England, Atieh Dadeh Pardaz, FTZ Corporate services and MES Middle East Strategie. Particularly noteworthy is the fact that Baquer Namazi (the father) is the Chairman of Hamyaran, an umbrella organization for the NGOs in Iran- a man of considerable influence in the internal and foreign affairs of the country. Atieh claims to be “ … fully private strategic consulting firm that assists companies better understand the Iranian market, develop business and stay ahead of competition.” People familiar with the oil industry in Iran know what this description is code for. In reality, Atieh is notorious for being a conduit for racketeering, bribery and money laundering, mainly for corrupt Iranian rulers. Atieh’s customers include the foreign corporations who wish to do business in Iran and find no choice but to bribe officials. One of their fiascos involved Norway’s Statoil, a customer of Atieh Bahar. Their bribery of the Iranian officials through consultants was exposed by the US Securities and Exchange Commission and the Department of Justice. A number of high officials in the company were fired and the company had to pay tens of millions of dollars in penalties to the US and Norway governments for “payments to an Iranian official in 2002 and 2003 in order to induce him to use his influence to obtain the award to Statoil of a contract to develop phases 6, 7 and 8 of the Iranian South Pars gas field.” The most recent debacle of Atieh enterprise was in March 2007 when the CEO of the French oil company Total SA was charged for bribery of the Iran high officials to secure contracts. Total is one of the major customers of the Namazi’s Atieh enterprise and is mainly represented in Iran by Atieh and its affiliate companies. Tens of millions of dollars of bribes were paid by Total through individuals and third party corporations. Tehran’s trust in Namazi is elucidated by the fact that his enterprise provides the network and computer services for almost all Iranian banks, parliament, and other important institutions. Namazi’s groups monitor nearly all Iranian economic or political activities and have access to the country’s most sensitive data. This is a clear indication of his prominent place inside the inner circle of power in Tehran.While representing Tehran, Namazi, disguised as a scholar, travels to the US to seemingly pursue academic activities through think-tanks close to the Iranian regime. This link between the Iranian oil Mafia and “scholarly” pursuits in the US is hardly isolated. Three former Iranian deputy foreign ministers currently live in Boston posing as “scholars”: Mohammad Mahallati who was also the Iranian ambassador to the UN in the late 1980s Farhad Atai and, Abbas Maleki. In addition to his diplomatic past, Maleki has been one of the most important figures within the Iranian oil Mafia.Trita Parsi and Namazi worked very closely on developing the details of the grand plan of Iranian-American “Citizen’s Lobby” in the US. They traveled to Iran together. They organized joint conferences and meetings, launched lobby projects and wrote joint papers.The RoadmapIn 1999, Parsi and Namazi presented a joint paper titled “Iranian-Americans: The bridge between two nations” in DAPIA conference organized by the Iranian government in Cypress. This report comprises the manifesto and roadmap of the new Iranian lobby in the US. In this paper, the authors suggest that: “an Iranian-American lobby is needed in order to create a balance between the competing Middle Eastern lobbies. Without it, Iran-bashing may become popular in Congress again.” The “competing lobby” was AIPAC (American Israeli Public Affairs Committee). The pillars of the road map were:· To have the appearance of a citizen’s lobby· To mimic the Jewish lobby in the US· To impede Iranian opposition activities· To infiltrate the US political system· To break the taboo of working with the Iran’s cleric rulers for the Iranian Diaspora· To improve the image of the Iran’s government abroad. In their report, Namazi and Parsi admitted that the Iranian community by large rejects the clerical regime and there is no hope that this community help a pro-regime lobby in the US.“this group’s [Iranian Americans] role has not been utilized any where close to its potential, however, for several reasons: A good portion of them were against the IRI [Islamic Republic of Iran], therefore would not do anything to help.”“The point is, the said group [Iranian Americans] was not about to form a lobby group that would benefit the establishment in Tehran, or benefit the Iranian-Americans themselves as a community, nor was it for the most part interested in forming a pressure group against the Islamic Republic.”This was also underlined by Roy Coffee, one of the NIAC’s founders:“We [NIAC’s founders] found that most Iranians do not want to get involved in politics because of their experiences in Iran during and after the revolution. They have come to this country to make a better life for themselves and their children and don't want to get involved.” http://www.blogger.com/%3CaThe lack of genuine participation from the Iranian American community in this lobby has been overcome with a sophisticated machine of professional lobbyists and “friendly” circles who favor a rapprochement with the Iranian regime.Tehran’s Advice: Mimic Jewish Lobby in WashingtonOne of the hallmarks of the new lobby was its desire to rival the “Israeli Lobby” in the United States. This aspiration was so strong that an organization was created and called IAPAC (Iranian American Political Action Committee) as compared with AIPAC (American Israeli Public Affairs Committee). Three of IAPAC’s board members came from the AIC’s leadership. In their 1999 DAPIA paper, Parsi and Namazi analyzed at length the techniques used by AIPAC, and suggested that the same approach should be taken to create an Iranian lobby in Washing:“Creating similar types of seminars and intern opportunities to Iranian-American youth may not improve Iran-US relations in the short run, but it will help integrate the Iranian-American community into the political life of America. In the long run, a strong and active Iranian- American lobby, partly established through these seminars and by the participants of these programs, may serve to ensure that the US and Iran never find themselves in violent opposition to each other again.”Trita Parsi has been reciting this comparison to the Israeli lobby since the late 1990’s, about the time that the High Council was formed. At the beginning his tone was more contentious and resembled the mullah’s usual rhetoric. While he has toned down his anti-Israeli remarks in his English communiqués, the governmental newspaper Aftab published on December 28, 2006 an interview with Trita Parsi. In his introduction, the reporter underlined the role of Parsi’s lobby on behalf of the Iranian regime. The article’s title is interesting: “The Iranian Lobby Becomes Active”.Translation: “The conflict between Iran and the West on Iran’s nuclear file has entered a critical state. The government must now utilize all the possible resources to defend the national interest. In this, we have not paid enough attention to the potentially significant influence of the Iranian American society in moderating the extremist policies of the White House. In comparison of this untouched potential to the influence of the Jewish lobby in directing the policies of Washington in supporting Israel, we see the difference between what is and what could be.”In coordination With Trita Parsi, Siamak Namazi also started singing the same songs:“I propose that we should start showing up to the leadership training seminars and other events organized by the American-Israeli Political Action Committee (AIPAC) for their youth. Not only will this create an opportunity to learn the fine skills of community organization and grassroots lobbying, but it also takes away from AIPAC's ability to spread misinformation about Iran through a deliberate campaign to further its own political agenda.”Not Lobbyists?As Ney’s criminal bribery and lobbying fiasco became more public, NIAC’s president Trita Parsi attempted to deny the lobbying nature of NIAC. NIAC was not registered as a lobbying organization, and lobbying activities would have been illegal. Furthermore, being lobbied by a former aid would have added to Ney’s already complicated and ugly situation. Therefore in an interview with Washington Prism in 2005 Trita Parsi, in response to a direct question asking whether his group lobbies the US congress, declared: “Our group does not do any lobbying at all. We do not contact the Congressmen to support or oppose a bill”Reality exposes the falsehood of Parsi’s claim. NIAC has strived to penetrate the US political system as per the 1999 roadmap by Namazi and Parsi. NIAC’s actions lucidly reveal the nature of the organization. The Washington Post reported on June 25, 2006: “The NIAC helped persuade a dozen conservative House members to sign a letter to President Bush earlier this month calling for unconditional negotiations with Iran's regime.”The external communications of Parsi and other NIAC leaders shed further light on NIAC’s lobbying activities. “The NIAC members have educational and experimental knowledge on the lobbying process and politics in America”. “.. we must establish connections on Capitol Hill to establish early-warning systems about proposed votes or bills that may oppose the best interests of Iranian-Americans.”Bob Ney, Roy Coffee, and Dave DiStefano arranged numerous workshops, training classes, seminars and speeches in which they themselves and others with experience prepared members and affiliates of NIAC to lobby and influence Congress. Parsi, Namazi and Ney organized public gatherings and discrete and exclusive fundraiser events (with $1000 plates). They developed training manuals on lobbying. NIAC itself admits that, “ In 2002, Congressman Ney benefited from letters sent by Iranian-Americans through NIAC's Legislative Action Center in support of his resolution on US-Iran relations”.Infiltrating CongressTrita Parsi, Namazi and company fully intended to infiltrate the US Congress. Its methods included both engaging unsuspecting Iranian Americans working in various Congressional offices and recruiting and placing young Iranian Americans to serve as interns or pages in these offices by offering room, board and financial incentives. NIAC’s website brags of success stories in this venture. The young Iranian American Press Secretary for Rep. Marcy Kaptur is drafted to help in improving the lobbying skills of NIAC members and affiliates. An Iranian American student in the University of Minnesota receives a financial scholarship in his senior year and becomes an intern in Senator Norm Coleman’s (R-MN) Washington office. Expanding the operation to penetrate the US political system, NIAC has now formally implemented a paid trainee program and is actively in search for unwary Iranian American youth.ConclusionSince the early 1990’s, Tehran has embarked on developing a sophisticated lobby enterprise in the United States. Iran’s government has devoted significant manpower and financial resources to this cause. This lobbying enterprise consists of a complex, convoluted and intermingled web of entities and organizations with significant overlap of leadership and file and rank, and heavy involvement of the notoriously mafia-like inner circles of the Iranian regime. Disguised as scholars, many of the former Iranian government officials reside in the US and constitute an important piece of the lobby machine. NIAC and its major figures, such as Bob Ney and Trita Parsi are effective nodes of Tehran’s efforts to manipulate US policy toward self-serving ends.About the author: Hassan Daioleslam is an independent researcher and writer who worked closely with two experienced investigative reporters inside Iran to explore and expose Iran lobbying enterprise in the United States. This article is focused on Trita Parsi, Bob Ney and NIAC, as one part of this comprehensive investigation
.سلسله مقالات راجع به شبکه لابی رژیم ایران در آمریکاتهیه و تدوین: حسن داعیگزارش تحقیقی درباره شبکه لابی رژیم ایران در آمریکا - تریتا پارسی" و "شورای ملی ایرانیان آمریکائی*******شبکه لابی رژیم ایران در آمریکا - مدیریت شبکه*******شبکه لابی رژیم ایران در آمریکا - مافیای نفتی*******شبکه لابی رژیم ایران و جنبش جهانی ضد جنگ*******شبکه لابی رژیم ایران و پروژه هسته ای*******شبکه لابی رژیم ایران و "شورای روابط خارجی" امریکا*******شبکه لابی رژیم ایران و اردوگاه جهانی ارتجاع اسلامی*******
.سلسله مقالات راجع به شبکه لابی رژیم ایران در آمریکاتهیه و تدوین: حسن داعیگزارش تحقیقی درباره شبکه لابی رژیم ایران در آمریکا - تریتا پارسی" و "شورای ملی ایرانیان آمریکائی*******شبکه لابی رژیم ایران در آمریکا - مدیریت شبکه*******شبکه لابی رژیم ایران در آمریکا - مافیای نفتی*******شبکه لابی رژیم ایران و جنبش جهانی ضد جنگ*******شبکه لابی رژیم ایران و پروژه هسته ای*******شبکه لابی رژیم ایران و "شورای روابط خارجی" امریکا*******شبکه لابی رژیم ایران و اردوگاه جهانی ارتجاع اسلامی*******
Wednesday, September 05, 2007
تعارضات عقلی در چند حدیث مستند شیعی ISLAMIC HADITH
تعارضات عقلی در چند حدیث مستند شیعی
o مسواک زدن در حمام باعث درد دندان ميشود! ـ (منبع: من لا يحضره الفقيه - جلد يک، ص. ۵۳)
o در ادرار ائمه آلودگی نيست! – "ليس فی بول الائمه استخباث" – ( منبع: انوار ولايه، ص. ۴۴۰ )
o خوردن آب در حالت ايستاده در شب باعث زردی ميشود! – "شرب الماء من قيام بالليل يورث ماء الاصفر" ـ ( منبع: اصول کافی جلد ۶-ص۴۹۸ )
o نگاه کردن به آلت تناسلی زن باعث کوری ميشود! – "النظر الی فروج النساء يورث العمی"- (منبع : من لا يحضره الفقيه -جلد ۳ ص۵۵۶ )
o آه اسم خدا ست!- "آه اسم من اسماء الله الحسنی" - مستدرک الوسائل جلد ۲ ص۱۴۸
o ملکی بنام خرقائيل هست که ۱۸ هزار بال دارد و بين هر بالش پنجاه سال زمان برای ديدن لازم است! ـ "ان لله ملکا يقال خرقائيل له ثمانيه عشر الف جناح مابين جناح الی جناح خمس مائه عام" – ( منبع : کتاب البرهان جلد، ۲ ص. ۳۲۷ )
o ملکی هست که اسمش منت و هميشه بالای قبر امام حسين است ! ـ ( الکافی جلد ۴ ص ۵۸۳)
o امام ده علامت دارد از جمله آنها ختنه شده بدنيا می آيد!، با پا وبراحتی متولد ميشود!، جنب نميشود!، اگر بخوابد قلبش بيدار است، چشمش ميخوابد ولی قلبش بيدار است!، همانطور که از جلو ميبيند از عقب هم ميبيند! ـ "يولد مطهرا مختونا و لا يجنب و تنام عينه و لا ينام قلبه و يری من خلفه کما يری من امامه" ـ ( منبع : اصول کافی جلد يک ص ۳۱۹ کتاب حجه باب مواليد الائمه )
o امام زمان لخت و عريان ظاهر ميشود! ـ "انه سيظهر عاريا امام قرص الشمس" ـ (منبع: حق اليقين، ص. ۳۴۷ )
o ابن بابويه روايت ميکند که ابی عبد الله مردی را ديد که کفش سياه پوشيده فرمود چرا کفش سياه پوشيدی، مگر نمی دانی کفش سياه نور چشم را کم ميکند و مردانگی را ضعيف ميکند؟ . بر تو باد پوشيدن کفش زرد که نور چشم را زياد ميکند و باعث قوت مردانگی ميشود!. ـ "عن ابی عبد الله انه رای رجل و عليه نعل سوداء فقال مالک و لبس السوداء؟ هی تضعف البصر و ترخی الذکر و………" ـ ( منبع : کتاب خصال شيخ صدوق ..ابن بابويه باب سوم جلد یک، ص. ۹۹ )
o روايت از علی (ع): اولين حيوانی که پس از رسول خدا(ص) از دنيا رفت عفير خر رسول خدا بود! اين خر با رسول خدا صحبت کرده بود ! و گفته بود : پدر و مادرم فدای تو، پدرم از قول پدرش و از قول جدش و جد جدش و ..نقل کرده که نوح (ع) جد من را در کشتی گذاشت و به مردم گفت ای مردم از نسل اين خر، خری متولد ميشود که رسول خدا بر او سوار ميشود، و من خوشحالم که آن خر هستم ! ـ "عن امير المومنين علی قال ان اول شيی من ادواب توفی هو عفير حمار رسول الله ذالک الحمار کلم رسول الله فقال بابی انت و امی ………" ـ ( منبع: اصول کافی جلد ۱ ص ۱۸۴- کتاب الحجه باب ما عند الائمه من سلاح رسول الله )
o از امام حسن (ع) روايت شده است که ايشان فرمود برای خداوند دو شهر است ( خدا دو شهر دارد) يکی از انها در مشرق است و يکی در مغرب، و در آنها ۷۰ ميليون زبان و جود دارد! و من همه آن زبانها را ميدانم! ـ "عن ابی عبد الله الحسن قال ان لله مدينتين احداهما بالمشرق و اخری بالمغرب و فيها سبعون الف الف لغه و انا اعرف جميع تلک اللغات" ـ ( منبع: اصول کافی - جلد يک - ص ۳۸۴ و ۳۸۵ باب مولد حسن ابن علی)
o خوردن خاک نفاق می آورد! – "اکل الطين يورث النفاق" ـ ( منبع: الکافی جلد۲- ص۲۶۵ ). خوردن خاک حرام است مثل خون و مردار و گوشت خوک اما خوردن خاک قبر امام حسين باعث شفاء از بيماريها ميشود! . ـ "اکل الطين حرام مثل الميته و الدم و لحم اخنزير الا طين قبر الحسين فيه شفاء من کل داء"- ( منبع: اصول کافی جلد ۳ - ص ۳۸۷)
o توسل به امام موسی کاظم باعث جلای چشم ميشود!.ـ " التوسل بالامام موسی الکاظم ينفع لوجع العين" ـ ( منبع : باقيات الصالحات ضميمه مفاتيح الجنان -شيخ عباس قمی ص ۷۴۵ )
o امام حسين(ع) از سينه حضرت زهرا شير نخورد بلکه پيامبر انگشتش را در دهان او ميگذاشت و او می مکيد و برای سه روزش کافی بود!. ـ " لم يرضع الحسين من فاطمه (س) و لا من انثی کان يوتی به النبی (ص) فيضع ابهامه فی فمه فيمص منها ما يکفيه اليو مين و الثلاث "ـ ( منبع: اصول کافی کتاب الحجه - باب مولد حسين ابن علی )
o پيامبر از ابوطالب شير ميخورد! ـ " لما ولد النبی (ص) مکث اياما ليس له لبن فالقاه ابو طالب علی ثدی نفسه فانزل الله فيه لبنا فرضع منه اياما" ـ ( منبع: اصول کافی - کتاب الحجه - باب مولد النبی(ص) - جلد يک ص ۳۷۳ )
o فاطمه زهرا (س) حيض نميشده است! ـ "عن ابی الحسن قال ان بنات الانبياء لا يطمثن" ـ ( اصول کافی - کتاب الحجه - باب مولد الزهراء - جلد يک ص. ۳۸۲ )
o در روايت است که علی (ع) با رسول خدا به مسافرت رفت و عايشه همراهش بود و تنها يک لحاف همراهشان بود ! و علی میگوید رسول خدا بين من و عايشه خوابيد ! و هنگاميکه رسول خدا شب برای نماز شب بر خاست من و عايشه در يک لحاف بوديم ! ـ " قال علی سافرت مع رسول الله و کان له لحاف ليس له لحاف غيره و معه عائشه و کان رسول الله ينام بينی و بين عائشه فاذا قام الی اللصلوه الليل ……….." ـ ( منبع: بحار الانوار جلد ۲ - ص ۴۰ دار احياء التراث العربی - بيروت بحار الانوار ص. ۲۹۷ )
o هنگاميکه امام حسين به شهادت رسيد بين امام سجاد و محمد ابن حنفيه فرزند علی(ع) بر سر امامت اختلاف افتاد …محمد ابن حنفيه به امام سجاد گفت تو خودت بهتر ميدانی که من از تو لايق تر هستم و امام سجاد در جواب گفت پاسخ تو را حجر الاسود ميدهد ! و دعوت کرد که به آنجا بروند ..آنگاه محمد ابن حنفيه حجر الاسود را صدا زد و هيچ جوابی نشنيد اما تا امام سجاد حجر الاسود را صدا زد حجر به صدا در آمد و گفت امامت مال علی ابن الحسين است و نزديک بود حجر الاسود از جا کنده شود! ـ "لما قتل الحسين (ع) ارسل محمد ابن الحنفيه الی علی ابن الحسين و ……" ـ ( منبع: اصول کافی - جلد يک ص ۳۴۸ اعلام الوری للطبرسی ۲۵۸)
o علی(ع) بر روی ابرها پرواز ميکند ! . خداوند ابرها را برای علی مسخر ساخت و او شرق و غرب عالم را درنورديد! . ـ "ان الله سخر لعلی السحاب فکان يسير فی الارض شرقا و غربا" ـ ( منبع: تفسير الميزان جلد ۱۳ - ص ۳۷۲ بحار الانوار جلد ۳۹ - ص ۱۳۸)
o رعد و برق آسمان از تدبير علی است! . ـ " قال ابو عبد الله عليه السلام .. ماکان من هذا الرعد فانه من امر صاحبکم قلت من صاحبنا؟ قال امير المومنين علی عليه السلام الاختصاص" ـ ( منبع: المفيد ص ۳۲۷ بحار الانوار جلد ۲۷ ص ۳۳ )
Subscribe to:
Posts (Atom)