نامه زیر توسط ایمیل برای انتی ملا فرستاده شد که عینأ به نظر بینندگان میرسد
مدیر محترم انتی ملا دات کام،
با اجازه شما، این نامه سرگشاده را برای مصطفی عرب، به نشریه اینترنتی شما میفرستم. زیرا مایلم این نامه جائی به چاپ برسد و میدانم که خود مصطفی عرب آنقدر شهامت اخلاقی ندارد، که چیزی را بر ضد خویش چاپ کند. و تنها با چاپ پاره هائی از نامه، نخواهد گذاشت دیگران بدانند در اصل نامه چه بوده و مفهوم واقع نشود. لذا این نامه را بشما میفرستم چون میدانم در ایران و سایر نقاط دنیا و حتی در میان جوانان ایرانی که بیشتر انگلیسی یا زبانهای دیگر را میشناسند، نشریه شما بطور وسیعی خواننده دارد. زیرا لازم است مردم ایران از خیانت آگاهی یابند و خیانتکاران را بشناسند.
سابقه مصطفی عرب اینست، ایشان پس از گرفتن دیپلم به دنیای توپ بازی و فوتبال پیوست زیرا دانش آموز برجسته ای نبود و انتظار موفقیت تحصیلی در پیش نداشت. لذا در زمینها بدنبال توپ میدوید و از آنجا که از صبح تا شب توپ بازی میکرد و انسان هر کاری را زیاد انجام دهد ناچار در آن پیشرفت میکند وارد تیم های فوتبال شد.
زنده یاد تیمسار خاتم که با علاقه فراوانش به نیروی هوائی همیشه مایل بود نام این نیرو در همه جا اول باشد، او را هم مانند خیلی افراد دیگر به نیروی هوائی آورد، که بتواند این توپ بازی را در نیروی هوائی بکند. همه جور وسیله ای در اختیار او گذاشتند ولی او خدمت نظامی نمی کرد، بلکه توپ بازی میکرد. لذا تحصیلات نظامی هم نداشت؛ تنها برای اینکه بتواند لباس نظام بپوشد مدرسه ستوانی را دید و ستوان سوم شد.
در مملکت ایران، زمانی که محمد رضا شاه پهلوی پادشاهی میکرد، با زحمت فراوان مردم را تشویق به تحصیل کرد و همه گونه امکانات در اختیار مردم گذاشت، تا هر کسی که اندکی مایه و لیاقت دارد، مطابق لیاقت خود بتواند ترقی کند و دولت حاضر بود همه نوع مخارج بر عهده بگیرد، برای آنکس که بتواند لیاقت خود را ثابت کند. همه بخشهای مملکت را تخصصی کرده بود. بطوریکه مثلأ اگر میخواستی در وزارت بهداشت ترقی کنی، باید بخود زحمت میدادی و پزشگی یاد میگرفتی. در بخشهای ساختمان سازی یا برق یا کشاورزی و غیره، باید زحمت مهندس شدن را میکشیدی . ارتش نیز از این قاعده مستثنی نبود. تنها فرقش این بود که همه مخارج تحصیل و تخصص را دولت میداد. امکان ترقی و پیشرفت در اختیار همه گذاشته شده بود و راه هیچکس در هر موقعیتی که بود برای ترقی بسته نشده بود. در هر مقطعی از خدمت نظام میتوانستی از امکاناتی که در داخل و خارج بوجود آمده بود. برای تحصیل فنون نظامی و اثبات لیاقت خود بهره بگیری و رشد کنی. از آنجا که ارتش نیروی رزمنده مملکت است، نه نیروی توپ بازی، باید در بخشهای مربوط به جنگ و کاربرد ابزار جنگی تخصص می یافتی . ارتش تحت فرمان شاهنشاه ایران، یک ارتش هرج و مرج نبود که بتواند یک نفر با تخصص توپ بازی در آن ترقی کند، چنین افرادی فقط میتوانستند تا درجه سرگردی بالا بروند.
در ارتش ایران، در هر بخشی که خدمت میکردی باید تخصص مربوط به ابزار جنگنده آن بخش را می آموختی و در آن مهارت پیدا میکردی، مثلأ در بخشهای مربوط به تانگ یا رزمنده های دریائی و هوائی و غیره
علاقه من به نیروی هوائی از وقتی پیدا شد که پرواز هواپیما ها را در آسمان میدیدم و روحم با آنها به پرواز در می آمد. وقتی تحصیلم تمام شد با یکی از دوستان بسیار نزدیک به نیروی هوائی برای خلبان شدن مراجعه کردم ولی بدبختانه من شانس نداشتم و نتوانستم در آزمایشات مربوط به ورود بخلبانی موفق شوم ، زیرا در این رشته بخصوص، باید از سلامت کامل بدن و هوش و سرعت انتقال و بعضی امتیازات برخوردار بودم که نشد زیرا چشمهای من دید کافی نداشت، یعنی بیست بیستم . ولی دوستم موفق شد و پس از دوره های اولیه برای ادامه تحصیلات نظامی و پرواز و شناخت هواپیما ها و طرز کار با آنها به آمریکا فرستاده شد. علاقه من به پرواز و دوستی با او موجب شد همیشه در کنار این نیرو باشم و از آن اطلاعات کافی داشته باشم. بعدآ این دوستم با هواپیما سانحه داد و متأسفانه جان سالم بدر نبرد و در جوانی بشهادت رسید. اما توسط او با خلبانان دیگری دوست شدم که از بین آنها نیز دو نفر سانحه داده و مردند.
سابقه نیروی هوائی چنین است که این نیرو، که ابتدا توسط رضا شاه کبیر بوجود آمد، بسیار کوچک بود. محمد رضا شاه پهلوی که توجه کافی داشت به اینکه کشور پهناور و پر ثروتی چون ایران را نمیتواند بدون داشتن ارتش قدرتمندی از خطر محافظت نماید و امنیت مملکت ما بستگی به داشتن ارتشی قوی دارد، اقدام به بزرگ نمودن این ارتش کرد. نیروی هوائی نیروی خط اول مبارزه است. امروز در جنگهای عراق و افغانستان حتی بچه ها در دنیا دیدند که این نیروی هوائی آمریکا بود که مدتی دراز مواضع دشمن را کوبید و راه را آماده ساخت تا ارتش زمینی بتواند کار خود را آغاز کند. امروزه حتی دریا نوردی هم مجهز به نیروی هوائی شده است . زیرا بدون هواپیما و خلبان کار زیادی از دستش برنخواهد آمد. لذا اینکه شاهنشاه ایران تصمیم گرفتند نیروی هوائی را وسعت بخشند کاری بر روال عقل منطقی بود. اما دریغا که ، خلبانی، چنین طبعی دارد که جوانان شجاع را که با عشق به پرواز و خدمت به مملکت از راه خلبانی به آن می پیوندند، می بلعد. لذا بطوریکه دیدیم از هر ده نفری که به این رشته پیوستند، آنهم در آن زمانهای اولیه که نیروی هوائی شروع به وسعت کرد و هواپیما ها هنوز بسیار نا مطمئن بود نه نفر از این ده نفر یا از خلبانی وا خوردند ( یعنی نتوانستند باندازه کافی در مورد این ابزار جنگنده مهارت یابند) یا کشته شدند و زن و بچهایشان گریان و پریشان از نیروی هوائی رفتند و تنها خاطره ای از آنان بجای ماند.
شاهنشاه ایران که میدیدند. این خلبانان دارای عمر کافی برای رسیدن بدرجاتی که بتوان بعنوان فرمانده از آنان استفاده کرد نمی شوند و این نیرو برای وسعت یافتن احتیاج به فرماندهانی در درجات بالا دارد، سالهای خدمتی یک خلبان را با یک افسر غیر خلبان تغییر دادند، یعنی بکلام دیگر به او نوعی عمر طولانی تر بخشیدند، تا بتوان نیروی هوائی را باندازه احتیاج مملکت وسعت بخشید.
در هر یکی از رشته های تخصصی هر مملکتی که توجه کنید، فقط متخصصین آن رشته را در رأس قرار میدهند زیرا این متخصصین هستند که میتوانند جوانب همه چیز را ببینند و کار را بفهمند. هدف از داشتن درجات بالا این نبوده که سر دوش خود مقداری فلز سنگین تر بزنند و با افاده راه بروند، بلکه هدف این بوده که آدم متخصصی در رأس کار باشد و همه زیر دستان او را بعنوان با تجربه و فرمانده بشناسند و از او اطاعت امر داشته باشند. ارتش را نظام و ارتشی را نظامی میخوانند به همین دلیل .
نیروی هوائی نیز از دو نظر احتیاج به داشتن فرماندهانی متخصص با درجات بالا داشت. یکی اینکه این نیرو باید وسعت می یافت و دوم اینکه این نیروئی بود که در تماس دائم با ممالک دیگر بود و نمیتوانست یک سرهنگ را بعنوان فرمانده نیروی هوائی ایران در سطح خارج از مملکت معرفی کند، لذا باید به متخصصین این جنگ بسیار تخصصی و این وسیله جنگی بسیار خطرناک و مهلک، فرصت بالا رفتن را میداد. اما دلیل واضح دیگری هم بود، باید جوانان مملکت تشویق به پیوستن به این حرفه خطرناک مرگ آور می شدند. من هنوز خلبانی نمی شناسم، که همه خانواده او با همه امکانات خود نکوشیده باشند او را از ورود به خلبانی ممانعت کرده باشند. و غالبأ هم این خانواده ها بدلیل از دست دادن این جوانان در سوانح مختلف هوائی، طبق پیش بینی که میکردند یک عمر عزا دار شدند و اغلب اقدام به پرورش نوه های یتم خود نمودند. بدین دلایل درجه زودتر لازم بود.
این فوتبالیست را چند سال پیش در یک مصاحبه تلویزیونی با آقای شهرام همایون دیدم . آقای شهرام همایون که اطلاع از قوانین داخل نیروی هوائی نداشت و نمیدانست که نیروی هوائی نیروی توپ بازی نیست و کسی با دنبال توپ در میدان بازی دویدن و بدون دیدن دانشکده افسری، نمیتواند بدرجات بالا برسد، به مردم گفت اگر هنوز انقلاب نشده بود این آقای عرب به درجه ارتشبدی رسیده بود. جناب عرب نیز با تبختر لبخند رضایت آمیز زد و هرگز نگفت که بنده توپ بازی میکردم نه خدمت سربازی. زیرا جناب ایشان عادت دارند از راههای آسان و بی خطر مانند توپ بازی مورد تشویق قرار گیرند و از نیروی هوائی نیز آنقدر سررشته ندارند که حتی بدانند چرا شاهنشاه ایران درجات خلبانان راتغییر دادند و امروز در تبعید کارشان بجائی رسیده که به سیاستهای مملکت داری شاه ایراد میگیرند.
این فوتبالیست می فرمایند که پروازهای یک خلبان تا درجه سرهنگی انجام میگرفت و بعدأ اگر میخواستند پرواز کنند باید در معیت یک خلبان دیگر بود . البته من چون افسر نیروی هوائی نبودم نمیدانم خلبانان تا چه سنی اجازه پرواز دارند، زیرا خلبانی با سایر تخصص ها فرق دارد و به بالاترین نیروی بدنی احتیاج دارد. ولی بعلت کار مهندسی خود زیاد در پایگاههای هوائی رفت و آمد داشتم و با بسیاری از فرماندهان این پایگاه ها دوست نزدیک بوده و میدیدم که آنها با هواپیماهای شکاری که تنها یک خلبان با آن پرواز میکند به نقاط دیگر مملکت میروند و می آیند ولی خوب این آقا گوئی از بیخ عرب بوده و ابدآ چشمش در نیروی هوائی جز توپ و میدان توپ بازی چیز دیگری ندیده
هر کس با کمترین سواد اینرا میداند که پیر شدن انسان را دچار هواس پرتی میکند، و پرواز احتیاج به تمام حواس دارد و نباید یکی از دستورالعمل ها فراموش شود. گرفتاری فرماندهی نیز اجازه پرواز مداوم نمیداد و فاصله از پرواز، لاجرم مهارت را کم میکرد. لذا این دستور همه نیرو های هوائی درهمه دنیا است ، که از سنینی به بعد ، هواپیما های بسیار گران قیمت را در اختیار فرماندهانی که ممکن است بعلت سن بالاتر، دچار اندکی هواس پرتی شده باشند قرار ندهند و خلبان جوان تر را برای مراقبت در معیت آنان بگذارند، زیرا از درجات سرهنگی به بالا این مغز فرماندهی است که در اثر خدمت تخصصی تجربه یافته به درد ارتش میخورد. نیروی رزمنده مربوط به بدن جوان و قوی است . اما البته توپ بازی، اجازه نداده بود که این فوتبالست به این جزئیات در نیروی هوائی بتواند توجه یافته باشد.
ایشان می نویسند، گوئی خلبانان از آسمان بزمین آمده و تخم دو زرده کرده اند . من تصور میکنم هم از آسمان بزمین آمده اند نه از میدان توپ بازی، و هم کار بسیار پرمشقت آنان تخم دو زرده کردن بود، یکی از دوستان من در آنموقع بنام سروان هوشیار روزی به من گفت که به اقیانوس هند پرواز کرده و در روی اقیانوس هند در هوا بنزین گیری انجام داده و به پرواز ادامه داده تا جزایر دیگوگارسیا پرواز کرده و بعد از 8 ساعت پرواز مداوم به ایران برگشته و در پایگاه خود فرود آمده . من تنها عکس این نوع بنزین گیری در هوا را در مجلات دیده ام و اصلأ نمیتوانم تصور کنم که چقدر مشگل و خطرناک است او گفت بعد از 8 ساعت پرواز توی هواپیما وقتی برگشته و بزمین نشته بود در اثر فشار همه عضلات صورتش کچ شده و دهانش از دو طرف بشدت کشیده و دفورمه شده بود. او برایم تعریف کرد که پرواز با هواپیماهای شکاری تحت شرایطی است که ابدأ شباهتی به پرواز با هواپیماهای مسافر بری ندارد و فشاز بسیار زیادی به بدن وارد میکند. من خیال میکنم اگر در حال حاضر روی کره زمین کاری را باید گفت تخم دوزرده کردن همین کار است . اما البته این فوتبالیست که دنبال توپ میدویده خبری از این مسائل نیروی هوائی ندارد.
تصور من اینست که این آدم بعلت اینکه شخصی نبوده زیاد مورد اهمیت باشد این مطالب را هرگز از زبان خلبانان نشیده و برای او آنقدر اهمیت قائل نبودند که با او در این موارد حرفی بزنند لذا از غافله بدور مانده و چیزی نمیداند اینست که قضاوت های او از ناشیگری بر میخیزد. یکی از فرماندهان پایگاهها برایم تعریف کرد که یک درجه دار از من به فرمانده نیروی هوائی شکایت کرده بود که من فقط در دفتر خود نشسته چای میخورم
فرمانده نیروی هوائی به من تلفن کرد و گفت به فلان درجه دار ابلاغ کن که از فردا صبح وظیفه او این است که به اطاق تو بیاید و گوشه صندلی بنشیند و تو را نظارت کند و بس . کار دیگری نباید بکند.
این فرمانده می گفت وقتی فردا ظهر شد درجه دار مربوطه از صندلی خود برخاست و با شرمندگی اجازه خواست اطاق مرا ترک کند و گفت حالا فهمیدم توی این پایگاه بوده ام اما نمیدانستم اینجا چه خبر است و یک فرمانده پایگاه چه گرفتاری دارد که باید مرتبأ قرص سردرد بخورد و کار بکند. لذا می بینید که لباس نظام پوشیدن دلیل داشتن سواد نظامی نیست.
هر انسانی با شعور متوسط میدانست که در سطوح فرماندهی مثلأ یک فرمانده پایگاه باید نه تنها تخصص داشته باشد که همین الان اگر خبر دادند یک هواپیما دارد می نشیند ولی چرخش باز نمیشود باید چه بکند بلکه اگر لوله آب در فلان منطقه پایگاه ترکید باید چه کرد . اگر یک خلبان سقوط کرد چگونه باید خانواده او را سرپرستی کرد و بدست فامیل او سپرد اگر یک خلبان گزارش داد در ارتفاع فلان بیهوش شده باید چه کرد. طرحهای جنگی چگونه باید تهیه و تمرین شود . ساعات پروازی باید از چه شرایطی برخوردار باشد. خلبانان باید چه چیزهائی را رعایت کنند تا خود و هواپیماهای بسیار گران قیمت را در معرض خطر سانحه قرار ندهند وهزاران اگر دیگر که من بدلیل نظامی نبودن از آنها اطلاع ندارم و جزو اطلاعات عمومی نیست که تنها بدلیل علاقه بتوان به آنها دست رسی یافت وآنها را فهمید. از این اگر ها زیاد است ولی وقتی این فوتبالیست مینویسد مگر خلبانها تخم دوزرده کرده اند معلوم است ایشان فقط تخصص در توپ بازی دارند و جز توپ چیز دیگری نمیدانند و خیال کرده اند نیروی هوائی نیروی توپ بازی است و همچنانکه ایشان را برای توپ بازی تشویق میکرده اند باید برای توپ بازی به ایشان درجه میدادند که البته داده اند وگر نه ایشان هرگز خدمت نظامی نکرد که بابت آن درجه بگیرد.
اما من از کجا این فوتبالیست را میشناسم؟ وقتی از ایران به آمریکا آمدم آپارتمانی در نزدیکی خانه ایشان داشتم و کمی از اوضاع ایشان سر در آوردم . من گر چه آدم گوشه گیری هستم اما راجع به همه چیز کنجکاوی دارم مخصوصأ راجع به اینکه دیدم همه آنها که در نیروی هوائی می شناختم وقتی به آمریکا آمده اند، فقط توانسته اند شغل کوچکی برای در آوردن مخارج خانواده خود دست و پا کنند، ولی ایشان پول دارد به دانشگاه برود یا هر کار دیگری میخواهد بکند. کمی در مورد او پرسیدم برازهای دردناکی پی بردم. یکی از آنها این بود که شنیدم این آقا که ادعای پهلوانی دارد، پهلوان پنبه ایست که حتی زنش را هم کتک میزند. لابد برای اینکه بتواند احساس پهلوانی بکند و همسر او که شنیده ام بسیار کدبانو و با شخصیت بوده، عاقبت از دست کتک هائی که از این همسر پهلوان خورده، ناچارآ از خانه فرارکرده و طلاق گرفته و اینکه این آقا که مسلمان خرافت زده ای بیشتر نیست و دارای شخصیت بسیار ناسالمی است ، انسانی است که مورد احترام در جامعه نیروی هوائی نیست.
خیلی کنجکاو شدم که چرا هر که را در نیروی هوائی میشناسم از این فرد متنفر است . به من گفتند به نوشته هایش مراجعه کن، اولأ برای سالها مجله ای داشت که عکسهای خود را درآن چاپ میکرد و از خود تمجید و تعریف میکرد، یا دست به کارهائی میزد شبیه اینکه ایشان را مردم گلباران کنند که تخم دو زرده کرده و توپ بازی میکردند . بعد هم بدلیل عقاید اسلامی شدید که دارد جزو گروه اپوزیشنی است که جمهوری اسلامی برای خود ساخته . کار این اپوزیشن اینست که با فحش و دشنام به جمهوری اسلامی دست به تحمیق مردم بزند و به آنها بقبولاند که ضد آخوند است و از ایرانیان سرشناس به گونه ای بدگوئی کند که مردم از آنها نا امید شوند و تصور کنند راه دیگری جز آخوندها وجود ندارد و در تمام ایران با این همه انسان تحصیل کرده و متخصص هیچ آلترناتیوی وجود ندارد و باید با آخوندها بسازند و سر تسلیم فرود آورند . در اصل مخارج ایشان توسط آخوندها تهیه میشود و مآموریتی که باو داده اند نیز تا کنون بدرستی انجام داده. او از افسران مرده که دیگر قادر نیستند کاری برای ایران بکنند تعریف و تمجید زیاد میکند، بطوریکه مردم تصور کنند او یک طرفدار ارتشیان است، اما افسران زنده را بدروغ به انواع اتهامات واهی محکوم میکند، تا مردم امیدی به اینها نداشته باشند و به همان آخوندها راضی شوند. در زمانی که ایران دارد به دست آشوب طلبان آخوندی قطعه قطعه میشود و هر روز کنفرانسی در گوشه و کنار دنیا بدست تجزیه طلبان بر قرار میگردد . در زمانی که کودکان ایرانی به بردگی در کشورهای عربی بفروش میرسند و جوانان ایرانی همه آمالشان بدست اعتیاد بر باد میرود تا چند آخوند بتوانند پولهای کلان فروش مواد مخدر را به جیب بزنند. در زمانیکه مردم ایران به جرم های واهی هر روز در گوشه خیابانها بدار آویخته میشوند. در زمانی که مزدوران به خدمت گرفته شده توسط آخوند ها، با لباسها و نقاب سیاه که آنانرا بصورت جلادان قرون وسطی در اروپا در آورده، در خیابانها با قمه های برنده، به مردم بی پناه ایران حمله ور میشوند تا کوچکترین حرکتی برضد رژیم انجام نگیرد . در زمانی که زنان ایران را به جرم واهی نشان دادن کمی مو، خونین و زخمی کرده و کشان کشان به ماشینهای جلادان میبرند و یا سنگسار میکنند که چرا مورد تجاوز مردان قرار گرفته. در زمانی که همه ثروت ایران بدست آخوندها، تبدیل به اسلحه شده و به عراق یا فلسطین و لبنان میرود تا صرف جنگهائی که به ایران مربوط نیست بشود . در زمانی که آخوندها میلیارد میلیارد پول های ایران را میدزدند. در زمانی که انواع مصبیت ها غیر قابل باور بر سر ایران ریخته . آقای از بیخ عرب مثلأ مجله مبارز درست کرده . او کوچکترین اشاره ای به این همه جنایات ندارد تنها کمی کلی گوئی از بدی آخوندها میکند و البته کیست که آنها را نداند، ایشان توضیح واضحات میدهند. گفته این فوتبالیست چیزی به معلومات مردم اضافه نمی کند، اما میتواند به مردم این عقیده را بفروشد که با آخوند مخالف است. ولی مبارزه اصلی او با آخوندها نیست، بلکه با دشمنان آخوندها است. یک مجله مبارز باید از سر تا ته پر از عکسهای جنایات رژیم باشد باید در هر ورق آن فریاد امروز مردم ایران منعکس شود باید از جوانانی که در قبرستانها خانه کرده اند زیرا از شدت فقردیگر چیزی ندارند عکس بیاندازد در حالیکه این فوتبالیست عکس خود و عده ای فوتبالیست دیگر را چاپ میکند و از خود تمجید میکند تا عقده خود بزرگ بینی خویش را تسکین بخشد و خود را بزرگترین ناجی و مبارز در راه رهائی معرفی کند. اگر اندکی سواد نظامی داشت میدانست مبارزه یعنی چه؟ من که ابتدا با دیدن نوشته های او تصورم این بود که او با این ناسزا گوئی، قصد باج گیری دارد چون این روال کار بسیاری از نویسندگان ایرانی بوده و هست و بهمین دلیل به افسران عالی رتبه سابق ناسزا میگوید و متوجه شدم که عده ای نیز باو پول میدهند، بعد که از طرف سازمانی که برای مبارزات سیاسی به آن پیوسته ام ماموریت یافتیم دست آخوندها را در بوجود آوردن اپوزسیون خود ساخته رو کنیم، بدست آوردیم که جناب ایشان یکی از عوامل اپوزیشن خود ساخته رژیم برای مأیوس کردن مردم از مبارزه است . اگر آخوندها خودشان هم مجله ای برای مأیوس کردن اذهان مردم از نظامیان و مشوب کردن ذهن مردم از جنایات خویش، بسوی تهمت های بی جا، میخواستند کاری بکنند آیا بهتر از این میتوانستند بکنند؟ پرسیدم این افسران چرا شکایت نمی کنند. گفتند این پهلوان پنبه جرأت ندارد اسم از کسی بیاورد چون به یقین میداند که او را به دادگاه میکشند و از او اسناد و مدارک برای اتهامات میخواهند و آنوقت آبروی او میرود. در ضمن جمهوری اسلامی هم با مدرک به او پول نمی دهد بلکه از طرق مختلف و به عناوین گووناگون مثلأ بنام آگهی و غیره به او پول میدهند و او نامردانه تیری از تاریکی رها میکند. البته در بین افراد نیروی هوائی همه واقعیت را میدانند، ولی آخوندها به این اهمیت نمی دهند. بلکه آنان به مردم ایران که چیزی نمی دانند اهمیت میدهند. که آنان نا امید باشند. نمونه آن اینست که این فوتبالیست دائمأ از شاهنشاه ایران که امروز در قبرخفته تعریف میکند. اما حیله گرانه به سیاستهای او حمله میکند که چرا اقدام به گسترش نیروی هوائی کرده .
آخوندها، واپس مانده ها و عقده ای ها را برای ایجاد یک اپوزسیون که خود مخارج آنرا می پردازند، تا کاری جز نا امید کردن مردم ایران نداشته باشند، انتخاب میکنند . این عده خصومتشان با مردم دلیلی جز بد نام کردن افرادی که ممکن است کاری بر ضد آخوندها بکنند ندارد، بلکه رژیم از عقده های حقارت این اشخاص استفاده میکند. مثلأ به تیمساران فحاشی میکند. بطوریکه از دوستان نظامی خود شنیده ام وقتی در نیروی هوائی بوده برای عرض تملق همراه اسکی تیمساران می رفت و بند کفش آنان را می بست و با این کار نظامیان بسیار با نظر پستی به او مینگریسته اند . زیرا این کار جزو وظایف یک افسر ورزش نبود و فقط بدلیل خود شیرین کردن او این قبیل کارها را میکرد . حالا برایش خیلی خوشایند است که از آخوندها پول بگیرد و به این آدمها فحش بدهد، تا عقده آن بند کفش بستن را خالی کند. همه نیروی هوائی نیز میدانند که او برای عرض تملق بند کفش تیمسارها را می بسته .حالا به تیمسارها میگوید سمسار ، البته چون خودش هرگز امکان تیمسار شدن نداشته لذا این عقده خالی کردن خوبی است. باید از ایشان پرسید اگر این تیمساران آنقدر بد بودند چرا تو بند کفش آنان را می بستی ؟ و اگر آنروز خودت را آنقدر کوچک میکردی و به آنها تملق میگفتی، امروز نیز مفلوک بودن خود را نشان میدهی که به آنان بد و بیراه میگوئی، اگر مرد بودی دیروز بند کفش آنان را نمی بستی بامید اینکه یک لبخند از آنان گرفته باشی . او تبلیغ میکند که نظامی خوب نظامی مرده است، نظامی زنده اگر تیمسار است سمسار است زیرا از نظر او سمسار بودن یک ننگ است نه یک شغل که میتواند توسط آدم شریفی که خود را به آخوندها نمی فروشد برای در آوردن مخارج زندگی انجام شود. او بدون استثناء همه تیمساران را سمسار می نامد آنها را پسر بچه های نادان می نامد. زیرا از نظر ایشان فقط یک افسر با عرضه و مدیر و دانا در نیروی هوائی بوده و آنهم شخص ایشان هستند که شاهنشاه باندازه کافی بینش نداشتند وگرنه ایشان باید درجه ارتشبدی میگرفت و فرمانده نیروی هوائی میشد، زیرا ایشان تخم دو زرده کرده بود که توپ بازی میکرد نه خلبانان که فقط پرواز بلد بودند.
به شهبانوی ایران بی ادبانه حمله میکند او را خانم فرح دیبا می نامد و ایشان را متهم به بی لیاقتی میکند که کاری برای ایران نکرده زهی بی انصافی . شهبانوی ایران در کتاب خود مینویسند که من حتی وقت عزا داری برای همسر محبوب خود نیافتم . او اینقدر مایه شعور ندارد که بداند، این خانم لقب شهبانو دارند و ایشان را بدون آن لقب خطاب کردن نهایت بی تربیتی را نشان میدهد و اینقدر از سواد اجتماعی ندارد که بداند خانمی که ازدواج کرد مطابق همه رسوم تمام دنیا او را با نام همسرش خطاب میکنند . اما از کسی که همسر خودش را کتک میزده چه انتظاری میتوان داشت، زن از نظر او متاعی است بی ارزش. وقتی شهبانوی گرامی ایران بزرگوارانه او را مورد تفقد قرار دادند، حتی آنقدر شعور و مردانگی نداشت که از ایشان پوزش بطلبد و گوئی چنین خطائی نکرده، تعریف کرد که شهبانوی مهربان و با شخصیت ایران چگونه سایه مهر خود را بر او نیز افکندند و اظهار شرمندگی نکرد. جالب اینست که گاه در نوشته های خود برای زنان که مظلوم واقع میشوند گریه زاری میکند و البته اشگ تمساح، زیرا این فوتبالیست خود همین ظلم را بزن خود کرده است.
او خدمات افسرانی که در خدمت باقی ماندند تا شاید بتوانند در داخل ایران کاری بکنند را ابدأ قدر دانی نمی کند .آنها که در داخل و خارج از ایران به فعالیت پرداختند را نام نمی برد. به همه اتهامات واهی میزند و نا مردانه از پشت به همه خنجر میزند و جرأت ندارد نام از کسی ببرد زیرا میداند کارش به دادگاه و بعد بکجا خواهد رسید.
من بعنوان یک ایرانی عاشق نیروی هوائی ایران، و مفتخر به همه تکنوکراتهای آن، از خلبانهای رشته های مختلف که آنها را شجاع ترین افراد ایران میدانم، تا متخصصین تعمیر هواپیماها و نیروی پشتیبانی، و همه آنها که روزی لرزه بر اندام صدام می افکندند و غیابشان در نیروی هوائی ایران؛ جرأت حمله به صدام داد، به مردم ایران میگویم، گول این مزدوران آخوندها را نخورند، آنکسی که حرف راست میزند آماده است که در دادگاهی حرف خود را ثابت کند وگرنه مهمل میگوید و نامردانه تهمت میزند.
در این مملکت که ما زندگی میکنیم . ثروت چیزی است که نمیتوان مخفیانه در بانکها نگهداشت همه کس معلوم است که چی دارد . هر کس را من میشناسم، شغل بسیار کوچکی برای اداره زندگیش دارد، و چون بعد از سی سال اکنون همه بسیار پیر هستند، اگر ثروتی داشتند برای روزگار پیری خود استفاده میکردند، نه اینکه در روزگار پیری ناله کنان کار کنند، ایشان توقع دارند یک ارتشبد یا سپهبد در نزدیکی بازنشستگی در آن مملکت باندازه ایشان که افسر ورزش دون پایه و جوانی بوده و فقط توپ بازی کن بودند هم اندوخته ای برای خود نمیداشت . آقا شما از کجا پول به آمریکا آمدن را داشتید؟ چرا بقیه افسران این پول را نداشتند و حتی بادرجات بالا مجبور شدند در همان مملکت بمانند و حالا با نشریه مجانی که خالی از هزاران خرج نیست لابد از ارث پدری آنرا اداره میکنید میخواهید سر مردم را شیره بمالید .
مردم ایران بیدار باشید اینها که سعی دارند شما را مأیوس کنند مزدوران آخوندها هستند. با رو شدن دست این افراد کارشان بی رنگ خواهد شد و چه بسا به تعریف و تمجید سایر همدستانی که جزو حقوق بگیران آخوندها هستند بپردازند تا دست آنها نیز رو شود و آنها را نیز بشناسیم. اگر ادعای این افراد درست بود با نام و مدارک حرف میزدند وادعاهای خود را در دادگاه ثابت میکردند تا مردم ایران حقیقت را بدانند
آنکه قهرمان است تهمت نمی زند، از پشت خنجر نمی زند، بلکه پهلوانانه جلو می آید معرفی میکند و تهمت خود را ثابت میکند. وگرنه جبون ترسوی دروغگو و خائنی بیش نیست، که به نفع آخوندها به مأیوس کردن مردم پرداخته و مزد نامردی خود را میگیرد. و نا مردانه با کسانی دشمنی میکند که به تصدیق همه همکاران نیروی هوائی نه خیانتی کرده اند و نه هرگز دشمنی با ایشان. طبع خودپسند و بی مایه این فرد به پیروی از منویات آخوندها با حمله به سرشناس ترین افراد نیروی هوائی و قهرمانان دیروز بلند آسمان ایران آرام میشود زیرا خود در این صحنه آبروئی نداشت.
ناصر شریفی فرد شیرازی
مدیر محترم تقاضا دارم ضمن چاپ این نامه رونوشت آنرا به آدرس زیر ایمیل فرمائید
Arya5@AOL.com
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment