Sunday, December 09, 2007

OPEN LETTER as received نامه سرگشاده

نامه سرگشاده

مدیریت محترم سایت آنتی ملا لطفأ نامه سرگشاده زیر را جهت اطلاع همگان در سایت بگذارید متشکریم.

دوستان گرامی جناب آقای آرش و فرشید و خانم مهرنوش از ایران و سایر دوستان عزیز:
با درود و عرض تشکر از نامه های محبت آمیز شما و همچنین عذر خواهی از اینکه در جواب نامه شما اینهمه تأخیر داشته ام. علت آن بود که برای انجام بعضی مأموریت ها به ایران رفته و برگشتم. حیف که شما را نمی شناسم و البته من در تهران بودم بطوریکه از نامه آقای فرشید فهمیدم ایشان در کردستان ایران هستند و دو نفر دیگر را نمیدانم در کجای ایران سکنی دارید اما برایم نوشته اید که از ایران به من ایمیل میکنید. بهر جهت، از اینکه مطالب مربوط به ایران را پیگیری میکنید بسیار خوشحالم. در ایران هزاران هزار یا بهتر است بگویم میلیونها میلیون نفر در رسانه ها بدنبال روزنه امیدی برای فردای بسیار تیره و تار ایران هستند.
سازمان ما هم مانند چندین سازمان دیگریست که غالبأ زیرزمینی و مخفیانه کوشش میکنیم و آرزومندیم بتوانیم روزنه ای بسوی آینده بهتر برای ایران بگشائیم. متأسفانه همگی این سازمانها تنگدست و با عده محدود هستند و علت آنست که مردم خود فروخته ای در دو سوی مرزها وجود دارند که این کوشش را سخت تر میکنند. گاه همانطور که نوشته اید انسان میخواهد برای ایران بگرید که چگونه دچار بدبختی و ذلت شده زیرا همین طور که می بینید مردمی دارد که بیشتر به جیب خود می اندیشند تا به کشور خود.
از من خواسته اید که عرب را بیشتر معرفی کنم تا بدانید آنکسی که دارم در باره اش مینویسم و پاسخ های او را برایتان میفرستم کیست که شما حتی نامی از او نشنیده اید؟ من خیال میکنم در نامه هایم تا اندازه ای سوابق او را نوشتم اما اگر کمی واضح تر بخواهید، باید بگویم که خود منهم بیشتر او را از زمانی که به آمریکا آمده زیر نظر گرفته ام. در ایران زمان شاه هرکس باندازه لیاقتش اداعا میکرد و عرب کسی نبود که ادعائی در ارتش بتواند داشته باشد. شاید او در میدانهای ورزش میتوانست ادعائی بکند آنهم تا حد محدودی، زیرا او را نمیتوان با پروین پا طلائی ایران مقایسه کرد اما بهر جهت عرب یک ارتشی محسوب نمیشود، زیرا فقط او را به نیروی هوائی آوردند که تیم فوتبال نیروی هوائی کمی قوی تر شود و حتی دانشکده افسری ندیده و تخصصی روی ابزار جنگی نداشت. از بچه های جنوب شهر و متعلق به خانواده های خرافات زده غرق در فرهنگ عربی اسلام بود که هنوز هم همان چهره کثیف عربی را دارد . با افتخار هر چه تمامتر عکسهای خود را در هر جا توانسته با لباس زیر پوش مانندی به چاپ رسانیده. لطفأ به عکسهای او نگاه کنید تا چهره دهاتی و بسیار نخراشیده و ته شهری او را به بینید. حتی از چهره او میتوانید حدس بزنید که دارای چه روحیاتی است. در نیروی هوائی او را به بخش ورزشی منتقل ساختند و در آنجا نه ازاو مأموریت ارتشی خواستند و نه اطلاعات ارتشی به او میدادند، بلکه به او گفتند که روزها توپ بازی کند تا هر چه ممکن است بازی کردن او بهتر شود. این همه کاری بود که ارتش از او میخواست اما جناب بلند پرواز عرب در اولین فرصت سعی کرد خود را به فرماندهان نیرو نزدیک کند و آنهم بوسیله عرض تملق. بدین ترتیب بود که اگر افسران بالا رتبه میخواستند به ورزش بپردازند جناب ایشان مانند یک نوکر وسائل ورزشی آنان را حمل میکرد و بند کفشهای آنان و زن و بچه هایشان را می بست که خود را بدینوسیله به آنان نزدیک کرده باشد و بهمین دلیل مورد تحقیر سایر پرسنل ارتشی قرار میگرفت
وقتی فتنه خمینی در ایران اتفاق افتاد و ارتش بهم خورد بسیاری از ارتشیان بخارج از مملکت آمدند. البته هیچ نوع ایرادی به آنان که جانشان در خطر بود نیست. در همه کشورهای جهان قوانینی برای پذیرش پناهندگان سیاسی بوجود آمده. درست بهمین دلیل که گاه دیکتاتوریهای خونخوار در جهان بوجود می آید. اشتباه مردم ایران نیز درست همین بدبختی را بر سر ایران آورد و عده ای از نظامیان و سران مملکت ناچار بخروج از ایران شدند. اما آنچه بعدأ بر سر ایران آمد یعنی حمله عراق به ایران در اثر ضعف ارتش ایران، نشان میدهد که اگر همه نظامیان ایران دست به فرار زده بودند، امروز بجای کشور ایران یک عراق خیلی بزرگ در منطقه قرار داشت و این تنها فداکاری بخشی از نظامیان ایران بود که در شرایط وحشتناکی که رژیم برای آنان فراهم کرد، حس وطن پرستی موجب شد در زیر چنین شرایط اسفبار به جنگی که از دوسوی جان آنان را در خطر میگذاشت تن در دهند.
آن روزها من در ایران بودم و شاهد اینکه دسته دسته نظامیانی که توسط رژیم جمهوری اسلامی از ارتش ایران بازنشسته و اخراج و یا به اصطلاح رژیم پاک سازی شده بودند، زیرا جمهوری اسلامی به آنان اطمیانی نداشت ، بعلت حمله عراق به ایران خود را به ارتش معرفی کرده و آماده اعزام به جبهه جنگ می شدند. من شخصأ به یکی از سرگردهای خلبان که اصفهانی بود و به تهران آمده بود تا خود را معرفی کرده به جبهه برود، گفتم مگر دیوانه شده ای، میدانی که کشته خواهی شد. گفت من امروز وظیفه ام اینست که برای حدود و صغور ایران به جنگم ، بعد از جنگ هم وظیفه ام اینست که برای نجات ایران ازچنگال آخوندها بجنگم، ولی بهر جهت بعلت جنگ دارم دوباره خود را وارد ارتش میکنم ، چون در خانه ام که نمیتوانم برای بیرون راندن این رژیم کاری بکنم، باید به داخل ارتش نفوذ کرد و از آنجا کاری مفید برای راندن رژیم یا کودتائی دیگر کرد. آنها که در کودتای نوژه میخواستند خانه خمینی را بمب باران کنند تنها با هواپیما میتوانستند نه از داخل خانه.
بسیاری از این ارتشیان جان خود را باختند که یادشان همیشه زنده خواهد ماند.
عرب در آن روزگار تخصصی نداشت که بدرد ارتش بخورد، لذا کسی هم با او کاری نداشت. اما خارج از ارتش آنان که عشق به وطن داشتند همه بیاری این ارتشیان شتافتند و برای باز پس گرفتن ایران از عراق و راندن عربها از ایران کوشیدند. اگر کوشش این رادمردان نبود امروز ما ایرانی بجای نداشتیم و نام ایران از صفحه جغرافیا توسط صدام محو شده بود. ایران جانبازی این فرزندان خود را فراموش نخواهد کرد.
عرب که دردی برای ایران نداشت بی سرو صدا از ایران خارج شد . در همان بحبوحه قبل از حمله اعراب به ایران از طرف شاپور بختیار کوششی برای نجات ایران شد که به بیراهه رفت زیرا بختیار دانش ارتشی نداشت و کودتا باید توسط ارتشیان مجرب صورت گیرد نه کسی که در خانه نشسته بوده و حرفهای درشت میزده اما نمیدانسته در صحنه چه خبر است و تجربه کاری نداشت و نتیجه آن کشتار بسیاری از دلاوران ایران قبل از حمله عراق شد. در دوران کوشش بختیار بسیاری از نظامیانی که از مملکت خارج شده بودند به پاریس نزد بختیار رفتند تا با او همکاری کنند ولی عرب به آمریکا خزید و چون بلافاصله پس از حمله عراق سپاه آریانا تشکیل شد و بعد هم با درگذشت اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی ، علیاحضرت شهبانو بار سنگین مبارزه را بردوش گرفتند، گروههای زیادی از مردم به ایشان پیوستند . چیزی که جالب توجه بود و گاه اشگ از چشمان ما سرازیر میکرد این بود که میدیدیم مردم ایران اعم از نظامی و شخصی مخفیانه بدور هم جمع شده اند تا از سپاه آریانا در صورت حمله به ایران برای زدودن آخوندها حمایت کنند. در آنموقع گروه بسیار اندکی از مردم نسبت به این کوشش علیاحضرت شهبانو بی اعتنا ماندند که یکی از آنها همین مصطفی عرب بود که در آنموقع در آمریکا بود و خطری هم او را تهدید نمی کرد. اما ترجیح داد زیر دامن زنش پنهان شود مبادا که گربه شاخش بزند و البته چون ایشان پهلوان پنبه هستند، به محض اینکه ارتش آریانا بعلت نبودن پول برای ادامه جنگ بهم خورد، جناب ایشان آهسته دامن زن خود را کنار زد تا ببیند که خطری نیست و آنوقت بیرون آمد و برای اینکه جبران ضعف و زبونی خود را کرده باشد کتک مفصلی بزنش زد و زیر لگد او را طوری خرد کرد که زن بیچاره فرار را به ماندن در خانه نامرد بی وجدان وبی شرافتی چون عرب ترجیح داد و از خانه عرب فرار کرد.
حالا عرب باید کاری برای گذران معاش زندگی میکرد و او که در همه عمر جز لگد زدن به توپ کاری بلد نبود به فکر اخاذی افتاد. که این باجگیری هم از فرهنگ کلاه مخملی ایشان سرچشمه میگیرد. در ایران همیشه این رسم بوده که کسانی نشریه درست میکردند و بقیه را تهدید میکردند که یا باید به ما باج بدهید یا در نشریه خود به شما بد و بیراه خواهیم گفت تا آبروی شما برود. عرب نیز به همین فکر افتاد و از آنجا که کلیه خلبانانی که به آمریکا آمده بودند همگی به کاری مشغول شدند که البته کوچک بود اما موجب میشد دست آنان جلوی کسی دراز نشود. عرب تصمیم گرفت از همین عده باج بگیرد. اما تیرش به سنگ خورد زیرا این عده که اگر شجاعت نداشتند به حرفه خلبانی که بسیار خطرناک است نمی پیوستند هیچ اعتنائی به او نکردند و ضمنأ بقیه ارتشیها هم که فهمیدند این عمل عرب برای باجگیری است از او متنفر شدند.
یکی از مطالب بسیار چشمگیر در مورد عرب اینست که او بشدت مورد نفرت و تحقیر افراد نیروی هوائی قرار دارد. یک افسر نیروی هوائی میگفت عرب عصبانی است که چرا ما او را در محیط هائی که نیروی هوائی درو هم جمع میشوند راه نمی دهیم. من گفتم خوب او را هم راه بدهید که عصبانی نشود، جواب دادند عرب هرگز هم نشین ما نبوده در ایران هم ما اورا به مجالس خود دعوت نمیکردیم زیرا او را لایق معاشرت نمی دانستیم. او در نیروی هوائی یک نوع پادو بود و هم نشین ما نبود. اینجا هم او بقدری بقول معروف ته شهری و متعلق به قشر نفهم و خرافات زده اسلامی و از کلاس پائین شهر است که معاشرت با او قابل تحمل نیست. ما هر وقت دور هم جمع میشویم گیلاسی مشروب میخوریم، این آدم قشری با فرهنگ عربی اسلامی خود برای ما دردسر درست میکند. درست مانند این است که با یک آخوند هم نشین شوید. سخن گفتن با او سخت و کلافه کننده است چون شعور منطقی ندارد مثلآ می بینید که از کتک زدن زن در مجلاتش بدگوئی میکند اما در عمل و برای خود عیبی نمی بیند که زنش را بزند. این عین اخلاق و رفتار اوست، دورو دو رنگ، بی چشم و رو و بی حیا و بسیار موذی و آذار دهنده. بعنوان مثال شما هرگز یک افسر تحصیل کرده پیدا نمی کنید که بجای جواب منطقی فحش بدهد. جوابی که کم و بیش منطقی است میدهد ولی اگر شما در نامه هائی که عرب بمن نوشته دقت کنید می بینید که هیچ نوع منطقی بر آنها استوار نیست. او فقط فحش داده و آنهم بقول خودش فحش ناموسی . چون این آدم از چنان طبقه عامی وقشری است که تهمت زدن به دیگران را اگر ناموسی باشد خیلی مهم میداند. اصلأ نمیتواند تصور کند که در قشر فهمیده چنین اتهاماتی قابل پذیرش نیست. حتی به مسخره به آن مینگرند. چون فرهنگ کلاه مخملی را میشناسند که کارش تهمت زدن است. از ما پرسید بگوئید این امراء چه کرده اند ؟ گفتیم دست به درست کردن ارتشی در خارج زدند، چرا میخواهی آنرا انکار کنی ؟ خفه شد وچون هیچ جوابی نداشت به فحش دادن پرداخت . چون فحاشی در فرهنگ او یک نوع پاسخ است. از او سؤال کردیم چرا به کودتای نوژه یا ارتش آریانا نپیوستی ؟ جوبش این بود که اگر خودت را بمن نشان ندهی بچه پدرت نیستی ، بچه همسایه هستی . چون فکر عرب قدرت کار کردن در جای دیگری ندارد و چون جواب منطقی هم ندارد پس بقول خودش فحش ناموسی داده . از او پرسیدیم اگر مدرکی بر علیه کسانی که به آنها تهمت میزنی داری چرا چاپ نمی کنی تا مردم بفهمند ؟ یا چرا مدارک خود را چاپ نمی کنی که بتوانی از این افسران سؤال کنی جواب این مدارک را به ما مردم ایران بدهید تا تکلیف خود را با شما مشخص کنیم که شما خائنید یا خادم ؟ باز هم عرب چون منطقی در کارش نیست به فحش و ناسزا و تهمت ناموسی پرداخته و به من میگوید که فرزند همسایه هستم نه پدر خویش . منطق او را می بینید؟ جواب من اینست که باشد، من فرزند همسایه یا هر کسی که تو میگوئی هستم، تو جواب ما را بده . اما فرهنگ کلاه مخملی عرب از هر نوع شعور و منطقی خالی است لذا فحش می دهد. من چندتا ایمیل دیگر او را بهمراه این نامه میفرستم تا شما به بینید که مغز این انسان مانند گودال متعفن و پر کرمی بیش نیست و از هر نوع تفکر منطقی خالی است و خنده دار اینست که او با این گودال پر کرم بخود اجازه داده برای ما معلم اخلاق شود و با آن انشاء بچه گانه و آن منطق مسخره برای ما اتل متل بنویسد. لطفأ نوشته های او را نخوانده دور نریزید بخوانید و به بینید که بچه کلاس چهارم ابتدائی بهتر از او مینویسد.
در این سفر اخیر به ایران چیز بسیار جالبی پیدا کردم و آن اینست که، همیشه تصور میکردم که خیلی احتمال دارد عرب ندانسته آب به آسیاب آخوندها میریزد و آگهی دهندگان به او هم حتی بخود زحمت تفکر نمی دهند که بپرسند چرا عرب دارد به کسانی تهمت میزند؟ و شعور تجزیه و تحلیل ندارند که از خود بپرسند آیا صلاح هست ما معرکه گیری چنین شارلاتان دغل و دروغ بافی را حمایت کنیم؟
در این سفر توانستم مدارکی برحمایت آخوندها از مجله عرب بدست آورم . البته من بعلت اینکه اطلاعات زیادی از اسرار گروه خود دارم نباید به هیچ وجه خود را در معرض دستگیر شدن قرار دهم زیرا ممکن است به لو رفتن این اطلاعات منجر شود لذا باید همیشه آماده باشم که اگر مورد جستجو قرار گرفتم هیچ مدرکی از من پیدا نشود اگر این مطلب را از مامورین امنیتی به پرسید به شما خواهند گفت که این مطلب چقدر صحیح و مهم است. کار رفت و آمد مکرر من به ایران موجب میشود که همیشه قدری تحت نظر باشم. این بار رفت و آمد من همانطور که قبلآ برایتان نوشتم جهت تهیه مدارکی بر ضد سازمانی است که همه فعالیتهای آپوزیشنی را خنثی میکند و این مهم ترین کاری که سازمان ما باید بکند. منتهی برای بدست آوردن این مدارک باید افراد مؤثری راخرید که پول زیادی لازم دارد و ما داریم برای تحصیل آن کوشش میکنیم. من توانستم اسامی بعضی کسانی را که مهره مهمی نیستند ولی به نفع جمهوری اسلامی کار و از طرف آن تقویت میشوند را بدست آورم. که عرب و نشریه او یکی از آنهاست . گر چه این مدارک را با خود نتوانستم حمل کنم اما ترتیبی داده ام که در آینده بطریقه ای برای من فرستاده شود و به محض رسیدن آن فورا اقدام به ایمیل گروهی آن خواهم کرد تا آبروی این شخص حقه باز و شارلاتان و مسخره بریزد . ولی در این میان برای جلوگیری از انتشار نشریه مضری برضد مبارزان ایران سازمان ما ترتیب دیگری داد و آن اینست که با یک وکیل آمریکائی تماس گرفتیم و ماجرای این مجله و تهمت های آن را به افراد گفتیم و از او سؤال کردیم چون این مجله نام از افراد نمی برد ولی تهمت میزند ما چه کاری میتوانیم بکنیم ؟ او پرسید آیا این تهمت ها به نوعی است که کسانی بتوانند حدس بزنند که به چه کسی تهمت زده شده؟ چون جواب مثبت دادیم گفت شما موردی مطمئن برای – سو- کردن این مجله دارید زیرا مطابق قوانین آمریکا اگر به کسی تهمت بزنند ولی اسمش را نگویند اما طوری نشانی بدهند که مردم بتوانند آن آدم را بشناسند درست مانند این است که نام او را برده باشند و آن شخص میتواند با مراجعه به مراجع قانونی درخواست کند که یا تهمت زننده مدارک دادگاه پسند بدهد و یا هم بزندان برود و هم مجبور شود مبالغ هنگفتی برای خسارتی که به آبروی شخص دیگر زده بپردازد. قوانین آمریکا که آزادی سخن را تضمین میکند بهیچ وجه اجازه نمی دهد کسی از این قوانین برای تهمت زدن به دیگران سوء استفاده کند و هرنوع بهتان و دروغ گفتن از طرف اشخاص و نشریات بشدت تنبه خواهد شد. ما به چند نفر از افرادی که مورد تهمت واقع شده بودند تماس گرفتیم و به آنان گفتیم که موردی برای شکایت کردن به دادگاه دارید و ما گرچه بعلت فعالیتهای سیاسی خود ظاهر نخواهیم شد اما همه گونه در پشت صحنه حمایت از شما خواهیم کرد که این شکایت را مطرح کنید تا عرب مجبور شود ابتدا چندین هزار دلار از پولهائی که گرفته صرف وکیل کند که از خود دفاع نماید زیرا ما بهتر از هر کسی میدانیم که او مدرکی بر علیه هیچ کدام از شما در دست ندارد چون چیزی وجود ندارد که او بخواهد مدرک داشته باشد و ضمنأ در پی تر تیبی هستیم که دادگاهی طولانی و پر خرج برای او درست کنیم که چندین سال گرفتار خرج وکیل و دادگاه باشد و با شکایت خود میتوانید ترتیبی بدهید که تمام مکان هائی که او مجلات خود را در آنجا قرار میدهد سو بشود . زیرا با پخش این مجله به اشاعه اکاذیب کمک میکنند و لذا منبعد یا باید به عرب اجازه ندهند که مجله خود را پخش کند و با باید به دادگاه بروند و وکیل بگیرند و جواب بدهند که چرا کمک به پخش اکادیب کرده اند. و بعد هم بدلیل آنکه تهمت بی اساس زده ضمن توقیف مجله اش بزندان روانه اش خواهیم کرد و میلیونها دلار او را سو خواهیم کرد و همه آگهی دهندگان او را نیز که قبلأ به آنها اخطار کرده ایم سو خواهیم کرد. و بدین ترتیب نقطه پایان بر یک نشریه در خدمت آخوندی خواهیم نهاد
دو نفر از بین افرادی که عرب به آنها تهمت زده و البته بعضی را نام برده اما بعضی را نشانی داده که وکیل ما گفت ما میتوانیم در این دو مورد براحتی این مجله را سو کنیم بدین قرارند:
اول تیمسار آذر برزین که او رسمأ با اسم ایشان را متهم بدزدی میکند در حالیکه همان شایعات که به این تیمسار زده عینأ به شخص اعلیحضرت و تیمسار خاتمی و ربیعی وطوفانیان و جهانبانی و مهدیون و همه افراد سرشناس و کسانی که در مقامات حساسی قرار داشتند زده شده و این کاری است که سیاست انگلیس برای بر انگیختن حس سوء ظن و ایجاد عدم اعتماد به حکومت شاه در ایران کرد و توسط کمونیستهای ایران تقویت شد. حتی به بسیاری از اشخاص در بحبوحه انقلاب اتهام خارج کردن میلیونها دلار پول زده شد و حتی تعدادی اسامی اشخاص مهم بعنوان خارج کننده میلیونها دلار در روزنامه ها چاپ شد که همگی دروغ بود و اسم تیمسار آذربرزین حتی در میان آنان نبود بلکه اسم تیمسار جهانبانی در آن میان بود . تیمسار آذر برزین وقتی از ایران خارج شد درجه سپهبدی بدست اعلیحضرت گرفته بود و توسط ایشان جانشین فرمانده نیروی هوائی تعیین شده بود و افتخار ژنرال آجودانی اعلیحضرت را داشت . شخصی در آن مقام وقتی به آمریکا آمد تنها یک خانه خرید و این موجب شد که چشم عرب از حسادت بدر آید . در حالیکه اشخاصی در سن او در هر جای ایران که کار کرده بودند به آمریکا آمدند و از او خانه های بهتری خریدند . تیمسار آذر برزین وقتی به زندان افتاد آخوندها نتوانستند مدرکی بر ضد او بدست آورند و لذا اموال او در ایران توسط آخوندها مصادره نشد. آیا این بسیار عجیب است که کسی بعد از یک عمر کار کردن در مقامات بالا بتواند یک خانه بخرد؟ کسی باید از عرب بپرسد که او از کجا آورد که در همان بدو ورد برای دخترش عروسی آنچنانی گرفت. همه خصومت عرب با این تیمسار این است که در گذشته برای خود شیرینی به این تیمسار چسبیده بود و مانند نوکر دنبال او میدوید و بهمین جهت همه با چشم تحقیر به او مینگرند .
تیمسار صباحت که بعلت داشتن مدارک بین الملی بر دروغ بودن اتهامات عرب یکی از بهترین شانسهای ما برای سو کردن عرب است . عرب از او اسم نمی برد ولی چنان نشانی داده که وقتی از افراد نیروی هوائی و غیر نظامی که او را میشناسند پرسیدیم کاملأ تشخیص داده بودند منظور عرب کیست . بعلت محبوبیت بین افراد نیروی هوائی وقتی قرار شد افراد فرماندهان خود را انتخاب کنند او را انتخاب کردند لذا در ارتش باقی ماند او نه تنها در نجات ایران از حمله عراق شرکت داشت و در آن معاون وزیر جنگ ایران بود بلکه در همان موقع از داخل ایران با همه خطری که داشت با علیاحضرت تماس گرفت و بعرض رسانید که وفا دار است و آماده است هر فرمانی علیاحضرت بدهند اطاعت کند و به محض خروج از ایران به همراهی تیمسار روحانی به مصر رفته و به حضور علیاحضرت شرفیاب شده و حتی به سوئیس به حضور شاهزاده رضا پهلوی رفت و به سپاه آریانا اعلام آمادگی به خدمت داده و نیز در مورد نجات 60 میلیون دلار پول ایران جان خود را به خطر انداخت و این پول را برای کشور ایران نجات داد که مشغول نوشتن کتابی در باره آنست و البته عرب فتوا صادر کرده که او این پول را دزدیده و حال لازم است در مورد این تهمت به دادگاه توضیح دهد . در حالیکه کنت تیمرمن که در باره جنگ ایران و عراق تحقیقات بسیار مفصلی نموده این ماجرا را در سایت خود آورده است
http://www.iran.org/tib/krt/fanning_ch6.htm

The Iran Brief®

CHAPTER 6: OPEN FOR BUSINESS
شرح این ماجرا را میتوانید زیر تیتر ذیل پیدا کنید و البته همه مدارک آن در اسکاتلند یارد موجود است و لذا میتواند بهترین کمک را به ما برای بستن این لانه فساد بنماید. زیرا دادگاه تشکیلی در آمریکا میتواند مدارک این مورد را از دادگاه انگلیس بخواهد و همچنین مدارک از بانک مرکزی ایران در لندن که این پول هرگز از این بانک خارج نشد. لذا عرب باید جریمه این تهمت را بپردازد.

The Heydari Sting

As the protocols quoted above show, the Iranians became much more suspicious as the time went on of revealing their sources or intentions to the black marketers.

This was primarily the result of a few expensive mishaps, where a series of swindlers, opportunists, and downright crooks took advantage of inexperienced but generally patriotic Iranian agents abroad, anxious to serve their country in throes of war.

Metro UK Ltd opened its doors in the summer of 1981, in an old stone building not far from Buckingham Palace. Run by Mahmoud Sabahat, a retired Iranian Air Force General under orders from the new rulers of Tehran, Metro UK entered into a $52 million deal for TOW missiles with a Greek arms dealer.

According to the September 4, 1985 edition of the LosAngelesTimes, the missile shipment “was to originate in the United States and be transferred to an Iranian ship in Belgium.”

To conclude the deal, the Iranians sent an official from the central Markazi bank to London, to deposit $60 million in various accounts. Three Air Force colonels accompanied him.

Their job was to inspect the missiles on the docks in Antwerp before $52 of the $60 million was transferred to the Greek.
What they discovered, when they opened the crates, were tons and tons of tin scraps… and not a single TOW missile. Metro UK stopped payment on the deal.

But the Greek, who had come so close to paydirt that his hands were trembling, kidnapped Sabahat, the Bank Markazi official, an Iranian businessman and the three Iranian Colonels, and held them for ransom for seven days before the London police ended their ordeal.

.بطوریکه می بینید محقیقین بین المللی که موارد را مورد بررسی قرار داده اند و متوجه شدند کار این گروه کوچک موجب شد پول ایران از بانک مرکزی خارج نشود و بدست دزدان بین المللی نیافتد، آنها این چنین افرادی که میلیونها دلار پول مملکت را با به خطر افکندن جان خود نجات داده اند بنام وطن پرست میخوانند و جناب عرب که آب به آسیاب آخوندها میریزد آنها را دزد و خائن میشناسد که لازم است در یک دادگاه عمومی و در حضور خبر نگاران ایرانی و خارجی از او پرسید به نفع چه کسی اینکار را میکند و تکلیفش مشخص گردد. و آنگاه نه تنها عرب بلکه از کسانی که با دادن آگهی از این نشریه مبتذل به نفع آخوند که به بدنام کردن افراد بی گناه می پردازند نیز در دادگاه پرسید که چرا با بی توجهی به این کار ادامه داده و نپرسیده اند مدارک او برای این اتهامات چیست؟
به این افسران گفتیم که ما وکیلی برای این کار تهیه کردیم و حاضریم همه مخارج وکیل آنان را بدهیم تا با سو کردن عرب این نشریه در خدمت آخوند را تعطیل کنند. البته آنها گفتند که وکیل شخصی دارند و دونفر از این امراء به ما قول دادند که برای جلوگیری از خیانت این نشریه خیلی جدی موضوع سو کردن عرب را مورد مطالعه قرار دهند.

در آخر این نامه چند ایمیل عرب را که قبل از رفتن به ایران دریافت کرده ام ولی بعلت عجله ای که برای رفتن داشتم آنرا نتوانستم پخش کنم ضمیه میکنم و شما دوستان عزیز را به اهورامزدای ایران میسپارم
ناصر
From:
ARYA5@aol.com View Contact Details Add Mobile Alert
Date:
Sun, 7 Oct 2007 23:58:04 EDT
Subject:
Fwd: about Mostafa Arab
To:
naserfs6@yahoo.com
Go to hell AH
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

From:
ARYA5@aol.com View Contact Details Add Mobile Alert
Date:
Mon, 8 Oct 2007 01:16:51 EDT
Subject:
Fwd: about Mostafa Arab
To:
naserfs6@yahoo.com
Better Idea: You and your bosses lick all Mollal's Anuses.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
From:
ARYA5@aol.com View Contact Details Add Mobile Alert
Date:
Mon, 8 Oct 2007 01:19:53 EDT
Subject:
Fwd: about Mostafa Arab
To:
naserfs6@yahoo.com
If you are still hungry" Lick all `Talabeha's Anuses.
---------------------------------------------------------------------------------------------

ARYA5@aol.com View Contact Details Add Mobile Alert
Date:
Mon, 8 Oct 2007 01:36:43 EDT
Subject:
(no subject)
To:
naserfs6@yahoo.com
You want more? That is enough for tonight, do not be greedy A. H.. I promise I will order something better when I get your next email

همه این ایمیلها در یک شب رسیده توجه به ساعات ارسال آنها بفرمائید.

لطفآ برای خواندن سایر نامه ها به سایت زیر مراجعه نمائید و کلیه نامه ها را از تاریخ 18 سپتامبر تا اکتبر که جمعأ سه نامه و پاسخهای عرب و توضیحاتی که داده شده را ملاحظه فرمائید.

http://www.antimullah.com/
Please go to - MULTI-LINGUAL- and find the open letter to Antimullah up to the last one under the title
دریغ ایران دریغ ایران دریغا

No comments: