چند خبر دریافتی برای انتشار
"مجتبی بمیری، رهبری رو نبینی"
دستور رهبر برای رسیدن به
منبع این شعار، در بازجوئی ها
چند خبر برای انتشار دراختیارتان قرار می دهم که هر طور صلاح دانستید استفاده کنید. این خبرها از منبعی موثق و در ارتباط با بیت رهبری است.
1- از میان شعارهائی که مردم در تظاهرات می دهند، بیشترین حساسیت را ایشان نسبت به شعاری دارند که علیه "مجتبی" پسر ایشان است. حتی بیشتر از شعار "مرگ برخامنه ای". آقای خامنه ای در دیدار با ... از ایشان خواسته است که در بازجوئی ها ریشه یابی کنند و برسند به منبع اصلی پخش این شعار. ( اشاره به شعار "مجتبی بمیری، رهبری رو نبینی" است)
ایشان آنقدر نسبت به این مسئله حساسیت دارد که در دیدار با آیت الله امینی نایب رئیس سابق مجلس خبرگان و امام جمعه قم که در دیدار خصوصی خود با رهبر به نقش مجتبی خامنه ای در رویدادهای انتخابات و بعد از انتخابات اشاره کرده بود، با عصبانیت منکر این نقش شد.
تصور می کنم این حساسیت دو جنبه داشته باشد. اول این که افشای نقش مجتبی خامنه ای در کودتا و ارتباط هایش با فرماندهان سپاه به روابط رهبر با مراجع مذهبی لطمه ای جدی زده است. دوم این که با این شعار و اخباری که دراین زمینه درجامعه پخش شده و حتما در میان فرماندهان نظامی و سپاهی نیز منعکس شده، اتوریته وی در میان این نیروها ضعیف شده است.
2- بموجب محرمانه ترین گزارشی که به بیت رهبری داده شده، در رویدادهای سه ماه گذشته، 403 نفر کشته شده اند. در همین گزارش قید شده که شماری از قربانیان در بازداشتگاه های غیر علنی پایگاه های بسیج کشته شده اند. حتی برخی افراد بسیج که بصورت گروهی یک خانه در خیابان های مرکزی تهران اختیارشان گذاشته شده بوده تا در مواقع تظاهرات و راهپیمائی ها بصورت ناگهانی در آمده و مردم را غافلگیر کننده نیز در همین خانه ها مرتکب قتل شده اند. یعنی کسانی از میان تظاهر کنندگان را گرفته و به این خانه ها برده و کشته اند.
3- در یک گزارش دیگر، در باره سن، اهلیت و تحصیلات افراد بسیج که در تظاهرات بعد از انتخابات فعال بوده و دستمزد گرفته اند قید شده که این افراد بین 17 تا 20 سال سن داشته و فاقد کوچکترین اطلاعات در باره مسائل سیاسی کشور بوده اند. پیش تر تهران را ندیده بودند. 85 در صد آنها تحصیلاتی در حد پنجم ابتدائی داشته اند و در روستاها و شهرهای کوچک اطراف استان تهران عضو بسیج شده و برای ماموریت فوری و با روزی
Monday, September 28, 2009
ولایت فقی
ﻲﺳﺎﻴﺳشزﻮﻣآ
ﻪـﻘﻠﻄﻣﺖـﻳﻻوﻲـﻨﻌﻳﻲﻣﻼﺳاﺖﺳﺎﻴﺳردﻞﺻاﻦﻳﺮﺘﻤﻬﻣﺎﺑﻲﻳﺎﻨﺷا
ﻪﻴﻘﻓ
احﺎﺒﺼـﻣﺖـﻳاتﺮﻀـﺣﺮـﺘﻓدزاتﺎﺋﺎﺘﻔﺘـﺳاسﺎـﺳاﺮـﺑﺎﻬﺨﺳﺎﭘ ..
ﺖﺳاهﺪﺷﻢﻴﻈﻨﺗيدﺰﻳ.
نﺎﺸﻳازاﺮﻜﺸﺗﺎﺑ
سﺎﻳا :
؟دﻮﺷﻲﻣبﺎﺨﺘﻧامدﺮﻣﻂﺳﻮﺗﺎﻤﻴﻘﺘﺴﻣﻪﻴﻘﻓﺖﻳﻻو
جﻞﻴﻟﺪﺑ :
مدﺮﻣﻞﻘﻋﻪﻜﻨﻳا
ﺮﺑﻲﭘزاﺮﺻﺎﻗ
،لﺪﻋا،ﻪﻘﻓاﻪﻴﻘﻓﻪﺑند
ﻖـﻳﺮﻃزاوﻢﻴﻘﺘﺴـﻣﺮﻴﻏترﻮﺼﺑﻪﻴﻘﻓﻲﻟو،ﺪﺷﺎﺑﻲﻣﻲﻘﺗاوﻢﻠﻋا
ودﻮـﺷﻲـﻣبﺎﺨﺘﻧانﺎﺒﻬﮕﻧيارﻮﺷفﺮﻃزاهﺪﺷﺪﻴﻳﺎﺗﻦﻳﺪﻬﺘﺠﻣ
ترﻮﺼﺑاﺬﻟ
مدﺮﻣﻢﻴﻘﺘﺴﻣﺮﻴﻏبﺎﺨﺘﻧا
ﺪﺷﺎﺑﻲﻣ.
ﻂــﺳﻮﺗﺎﻤﻴﻘﺘﺴــﻣبﺎــﺨﺘﻧاﻻاوﺖــﺳاﺮﻣاﺮﻫاﻮــﻇﻪــﻤﻫﺎــﻬﻨﻳاﻪــﺘﺒﻟا
ﻧاﻲﻟﺎــﻌﺗوكرﺎــﺒﺗﺪــﻧواﺪﺧ
يﺎــﻬﻟدﻪــﻛﺖــﺳواودﻮــﺷﻲــﻣمﺎــﺠ
ﺪﻧادﺮﮔﻲﻣﻪﻴﻘﻓﻲﻟويﻮﺴﺑارنﺎﮔﺮﺒﺧﺲﻠﺠﻣﻦﻳﺪﻬﺘﺠﻣ.
سﺎﻳا :
درادﻼﺜﻣﻲﻧﺎﻣزﺖﻳدوﺪﺤﻣﻪﻴﻘﻓﺖﻳﻻو)
ﺞﻨﭘﺎﻳرﺎﻬﭼ
لﺎﺳﺎﻳ (
؟ﺖﺳاﺮﻤﻌﻟامادﺎﻣ
جﻞﻴﻟﺪﺑ :
ﻪﻴﻘﻓﻲﻟوﻪﻜﻨﻳا
مﻮﺼﻌﻣمﺎﻣاﺐﻳﺎﻧ
زابﻮﺼـﻨﻣوﺐﺨﺘﻨﻣو
ودوﺪﺤﻣﺎﻧ،ﺖﺳاﻲﻟﺎﻌﺗوكرﺎﺒﺗﺪﻧواﺪﺧفﺮﻃ
ﺮﻤﻌﻟا.مادﺎﻣﺖﺳا
سﺎﻳآ :
؟ﺖﺳﻮﮕﺨﺳﺎﭘﻦﻳﺮﻳﺎﺳﻞﺑﺎﻘﻣردﻪﻴﻘﻓﻲﻟو
جﺮـــﻴﺧ :
ﻲﻟﺎـــﻌﺗوكرﺎـــﺒﺗﺪـــﻧواﺪﺧﻞـــﺑﺎﻘﻣردﻂـــﻘﻓنﺎﺸـــﻳا،
داﺮﻓاﺮﻳﺎﺳﻞﺑﺎﻘﻣردوﺖﺳﻮﮕﺨﺳﺎﭘ
ﻮﮕﺨﺳﺎﭘ.ﺮﻴﻏﺖﺳ
سﺎﻳا:
؟ﺖﺳاﻲﻧﺪﺷﺪﻘﻧيدﺎﻋمدﺮﻣياﺮﺑﻪﻴﻘﻓﻲﻟو
جﺮﻴﺧ:
ﺪﺷناﻮﻨﻋﻪﻛﻪﻧﻮﮕﻧﺎﻤﻫ
ﺎﻗﺮيدﺎﻋمدﺮﻣﻞﻘﻋﺻ
ـﺑدوروزاﻪ
ﻪـﺑارﺖـﺳﺎﻴﺳﻪﺑدوروﻖﺣيدﺎﻋمدﺮﻣﺎﺳﺎﺳاوﺖﺳاﻞﺋﺎﺴﻣﻦﻳا
ﺪﻧراﺪﻧﺎﻨﻌﻣﻦﻳا.
سﺎﻳا:
؟ﺖﺳاﻲﻧﺪﺷﺪﻘﻧﺎﻬﻘﻓﺮﻳﺎﺳفﺮﻃزاﻪﻴﻘﻓﻲﻟو
جﺮﻴﺧ :
ﻪﻴﻘﻓﻪﻜﻨﻳاﺚﻴﺣزاارﺖﻣﻮﻜﺣردﺖﻟﺎﺧدﻖﺣﺎﻬﻘﻓﺮﻳﺎﺳ،
اﺬـﻟ،ﺪـﻧراﺪﻧيدﺎـﻋمدﺮـﻣﺎـﺑﻲـﻗﺮﻓظﺎﺤﻟﻦﻳازاوﺪﻧراﺪﻧﺪﻨﺘﺴﻫ
ﺘﺣوﺎﻬﻘﻓﺮﻳﺎﺳﻊﺿﻮﻣ
ياﺮـﺑﻪﻴﻘﻓﻲﻟووﺖﺳاﺖﻋﺎﻃاﺰﻴﻧﻊﺟاﺮﻣﻲ
مدﺮﻣﺮﻳﺎﺳﻞﺜﻣﺰﻴﻧﺎﻬﻘﻓ
ﺪﻘﻧ.ﻞﺑﺎﻗﺮﻴﻏﺖﺳا
سﺎﻳا:
زاﺪﻨﻧاﻮﺘﻴﻣناﺲﻴﺋرﺎﻳيﺮﺒﻫرنﺎﮔﺮﺒﺧﺲﻠﺠﻣﺎﻀﻋا
ﺪﻨﻳﺎﻤﻧلاﻮﺌﺳيﺮﺒﻫر؟
جﺲﻠﺠﻣ :
يﺎـﻤﻈﻋمﺎـﻘﻣرﻮـﻬﻇوﻲـﻠﺠﺗياﺮﺠﻣيﺮﺒﻫرنﺎﮔﺮﺒﺧ
رﺎﻛﻪﻣاداردﻲﻟوﺖﺳاﺖﻳﻻو
ﻞﻃﺎﺑترﻮﺻﺮﻫﻪﺑترﺎﻈﻧﻪﻧﻮﮔﺮﻫ
نﺎﺸـﻳاﻪﺑﻪﻣﺎﻧﻦﺘﺷﻮﻧﻲﺘﺣوﺖﺳا
ﻲﻨﻜـﺷﺖـﻣﺮﺣ
ﻲـﻣبﻮﺴـﺤﻣ
ﺪــﺷﻪــﺘﻔﮔﻪــﻛﻪــﻧﻮﮕﻧﺎﻤﻫنﻮــﭼدﻮــﺷ
درﻮــﻣردﺪــﻳﺎﺒﻧنﺎﺸــﻳازا
دﺮﻛلاﻮﺌﺳنﺎﺸﻟﺎﻤﻋا.
ﻧ
ﻲﻧﺎﺠﻨﺴــﻓرﺲﻴــﺋريﺎــﻗاﺮــﻴﺧاﻪــﻣﺎﻧﻲﻨﻜــﺷﺖــﻣﺮﺣﻦــﻳاﻪــﻧﻮﻤ)
يﺮﺒﻫرﻪﺑنﺎﮔﺮﺒﺧﺲﻠﺠﻣ (
ﻲﺑﺪﻫﺎﺷﻪﻛ،دﻮﺑيﺮﺒﻫرﻢﻈﻌﻣمﺎﻘﻣ
ﻦﻳﺮﺘﻬﺑدﻮﺧﻪﻛﻢﻳاهدﻮﺑﺖﻳﻻومﺎﻘﻣفﺮﻃزاﻪﻣﺎﻧﻦﺘﺷاﺬﮔﺦﺳﺎﭘ
ﺖﺳاباﻮﺟ.
ستارﺎﻴﺘﺧا :
دوﺪﺤﻣﺎﻧﺎﻳﺖﺳادوﺪﺤﻣﺖﻳﻻويﺎﻤﻈﻋمﺎﻘﻣ
جمﺎــﻘﻣ :
يارادﺖــﻳﻻويﺎــﻤﻈﻋ
دوﺪــﺤﻣﺎﻧتارﺎــﻴﺘﺧا
ﻲــﻣوﺖــﺳا
ﻲﻋﺮﺷتﺎﺒﺟاوﻲﺘﺣﺪﻨﻨﻴﺑﻲﻣمزﻻﻪﻛﻲﻧﺎﻣزردﺪﻨﻧاﻮﺗ
ارﺞـﺣﻞﺜﻣ
تﺎﻤﻴﻤﺼـﺗﻪـﺑﺪـﺳرﻪـﭼﺎـﺗﺪـﻨﻨﻛﻞـﻴﻄﻌﺗدوﺪﺤﻣتﺪﻣياﺮﺑﺰﻴﻧ
وتﺎﻣﺎﻘﻣﺐﺼﻧولﺰﻋﻞﻴﺒﻗزاﺮﺗﻲﺋﺰﺟ...
سﺎﻳا:
ﻲـﺻﺎﺧﻼﺜـﻣنﺎﻜﻣﻪﺑﺖﻳﻻويﺎﻤﻈﻋمﺎﻘﻣتارﺎﻴﺘﺧا )
صﺎﺧدوﺪﺤﻣرﻮﺸﻛﻚﻳ (
؟دﻮﺷﻲﻣ
جﺮﻴﺧ :
ودراﺪـﻧﻲﻧﺎـﻜﻣﺪـﻴﻗﭻﻴـﻫﺖﻳﻻويﺎﻤﻈﻋمﺎﻘﻣتارﺎﻴﺘﺧا،
نﺎﺸﻳا
ﻦﻴﻤﻠﺴﻣ.ﺮﻣاﻲﻟونﺎﻬﺟﺪﻨﺘﺴﻫ
سﺎﻳآ :
ﺖـﻳﻻومﺎـﻘﻣتارﺎـﻴﺘﺧاياﺮـﺑيﺪـﻴﻗﻲﺳﺎﺳانﻮﻧﺎﻗ
؟دﻮﺷﻲﻣبﻮﺴﺤﻣ
تارﺎـﻴﺘﺧاﻪـﻛﻢﻴﺘﻓﺎـﻳردﻪـﻜﻨﻳاﺢﻴﺿﻮﺗ
لﺎﺣ،ﺖﺴﻴﻧصﺎﺧنﺎﻣزونﺎﻜﻣﺪﻴﻗردﺖﻳﻻويﺎﻤﻈﻋمﺎﻘﻣ
ﺮﺸـﺑﻞـﺜﻣفﺮـﻃزاهﺪـﺷﻊﺿوﻦﻴﻧاﻮﻗصﻮﺼﺧرد)
نﻮﻧﺎـﻗ
ﻲﺳﺎﺳا؟رﻮﻄﭼ (
جﻪﭽﻧاﺮﻴﺧ :
ﺎﺑﻪﻄﺑارردﻲﺳﺎﺳانﻮﻧﺎﻗرد
يﺎـﻤﻈﻋمﺎـﻘﻣتارﺎﻴﺘﺧا
وﻪﻧﻮﻤﻧﺎﻓﺮﺻهﺪﻣاﺖﻳﻻو
ناﻒﻘـﺳﻪـﻧوﺖـﺳاتارﺎـﻴﺘﺧاﻒـﻛو
ﺖـﻳﻻوﻦـﻳا،ﺖـﺳاﺺﺨﺸﻣﻪﻘﻠﻄﻣﺖﻳﻻوناﻮﻨﻋزاﻪﻛﻪﻧﻮﮕﻧﺎﻤﻫ
وهدﻮﺑﻪﻘﻠﻄﻣ
ﺪﺠﻨﮔﻲﻤﻧﻲﻧﻮﻧﺎﻗﺪﻴﻗﭻﻴﻫرد
دﻮﺒﻧﻪﻘﻠﻄﻣﻻاو.
سﺎﺑ :
ﺮـﺑﺮـﺑﻲـﻨﺒﻣﻢﻳﺮـﻛناﺮـﻗﺪـﻴﻛﺎﺗورﻮﺘـﺳدﻪﺑﻪﺟﻮﺗ
ﻓيارﻮﺷﺎﻳا،ترﻮﺸﻣ
؟ﺪﺷﺎﺑيﺮﮕﻳدﻪﻨﻳﺰﮔﺪﻧاﻮﺘﻴﻣﺎﻬﻘ
جﺮﻴﺧ :
نﺎـﻣزﺮـﻫردوهدﻮـﺑﺖـﻣﺎﻣاوﺖﻟﺎـﺳرﻪـﻣاداردﺖﻳﻻو،
اﺬـﻟوﺖﺳاﺪﺣاوﻲﻬﻟاﺖﻳﺎﻨﻋوﺾﻴﻓياﺮﺠﻣ
ﻞـﻃﺎﺑﺎـﻬﻘﻓيارﻮـﺷ
ﺖﺳا .
سﻊﺿﻮﻣ :
؟ﺪﺷﺎﺑﺪﻳﺎﺑﻪﭼنﺎﺸﻳاﺮﻣاواﻞﺑﺎﻘﻣردﺎﻣ
جنﻮﭼ :
نﺎـﻣزﺞـﻋمﺎﻣاﺐﻳﺎﻧنﺎﺸﻳا)
(
مدﺮـﻣﻊـﺿﻮﻣ،ﺪﻨـﺷﺎﺑﻲـﻣ
ﻣيدﺎﻋ
ﺪﻳﺎﺑ،ﻪﻘﻠﻄﻣﺖﻳﻻولﺎﺒﻗردﺎ
ﻪﻘﻠﻄﻣﺖﻋﺎﻃا
وﺮـﻜﻔﺗوﺪﺷﺎﺑ
ﺪـﻳﺎﺑﻪـﻛﺖﺳانﺎﻄﻴﺷسوﺎﺳوزانﺎﺸﻳادﺮﻜﻠﻤﻋدرﻮﻣردلاﻮﺌﺳ
دﺮﺑهﺎﻨﭘلﺎﻌﺘﻣﺪﻧواﺪﺧﻪﺑ.
Shah AryaMehr ♥ یـادِ پـدر مهربان و شاهِ خوبان جاودان ♥
چه بود و چه شد - به جای شاهنشاه آامد مولله شپشو و خونخوار
نایی قرآن (تازینامه
نایی قرآن (تازینامه
سوره توبه آیه 123
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.
ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است
سوره محمد آيه 4
فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاء اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ.
چون با کافران روبرو شديد، گردنشان را بزنید. و چون آنها را سخت فرو فکنديد، اسيرشان کنيد و سخت ببنديد. آنگاه يا به منت آزاد کنيد یا به فدیه. تا آنگاه که جنگ به پايان آيد. و اين است حکم خدا. و اگر خدا ميخواست از آنان انتقام ميگرفت، ولی خواست تا شمارا به یکدیگر بیازماید. و آنان که در راه خد
اسلامگرایان همواره در طول تاریخ توسط انسانگرایان و خردگرایان محکوم به زن ستیزی و زیر پا گذاشتن حقوق مسلم زنان شده اند. در این برگ نشان داده خواهد شد که در بسیاری از موارد این زن ستیزی اسلامگرایان برخاسته از آموزه های زن ستیزانه قرآنشان است.برای مطالب بیشتر در ارتباط با زنان به بخش زنان تارنمای زندیق مراجعه کنید.
شماره صفحات تنها در مورد قرآنهایی صدق میکند که به شیوه عثمان طاها نوشته شده اند.
سوره بقره (ماده گوساله) آیه 228
وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكُيمٌ.
بايد که زنان مطلقه تا سه بار پاک شدن از شوهر کردن باز ايستند و، اگربه خدا و روز قيامت ايمان دارند ، روا نيست که آنچه را که خدا در رحم آنان آفريده است پنهان دارند و در آن ايام اگر شوهرانشان قصد اصلاح داشته باشند به بازگرداندنشان سزاوارترند و برای زنان حقوقی شايسته است همانند وظيفه ای که بر عهده آنهاست ولی مردان را بر زنان مرتبتی است وخدا پيروزمند و حکيم است.
در این آیه بطور صریح تاکید شده است که مردان در درجه ای بالاتر از زنان قرار دارند و لذا برتر از آنان هستند. نابرابری حقوقی میان زنان و مردان برخاسته از این واقعیت است که ادیان در دوران مرد سالاری شکل گرفته اند.
سوره بقره (ماده گوساله) آیه 223 صفحه 36
نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ.
زنانتان کشتزار شما هستند. هرجا که خواهید به کشتزار خود درآیید. و برای خویش از پیش چیزی فرستید و از خدا بترسید و بدانید که به نزد او خواهید شد. و مومنات را بشارت ده. ترجمه های بیشتر
کشتزار نامیده شدن زنان مسئله ای کاملاً جنسی بوده است، یهودیان معتقد بودند برقراری تماس جنسی از پشت با زن باعث چپ شدن چشم کودک وی میشود، محمد وقتی این آیه را سراییده است که در مدینه مسلمانان در مورد صحت این قضیه از او پرسش کرده اند. در این آیه به مرد مسلمان اجازه داده میشود تا در هر کجا و در هر زمان و از هر طریق با زن خود رابطه جنسی برقرار کند. برای اطلاعات بیشتر اینجا را کلیک کنید.
سوره بقره (ماده گوساله) آیه 282 صفحه 49
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوْهُ صَغِيرًا أَو كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلاَ يُضَآرَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.
ای کسانی که ایمان آورده اید، چون وامی تا مدتی معین به یکدیگر دهید، آنرا بنویسید. و باید در بین شما کاتبی باشد که آن را به درستی بنویسید. و کاتب نباید که در نوشتن از آنچه خدا به او آموخته است سرپیچی کند. و مدیون باید که بر کاتب املاء کند و از الله، پروردگار خود بترسد و از آن هیچ نکاهد. اگر مدیون سفیه یا صغیر بود یا خود املاء کردن نمیتوانست، ولی او از روی عدالت املاء کند. و دو شاهد مرد به شهدات گیرید. اگر دو مرد نبود، یک مرد و دو زن که به آنها رضایت دهید شهادت بدهند، تا اگر یکی فراموش کردد دیگری به یادش بیاورد. و شاهدان چون به شهادت دعوت شوند، نباید از شهادت خود داری کنند. و از نوشتن مدت دین خود، چه کوچک و چه بزرگ، ملول نشوید. این روش در نزد خدا عادلانه تر است، و شهادت را استوار دارنده تر و شک و تردید را زایل کننده تر. و هرگاه معامله نقدی باشد اگر برای آن سندی ننویسند مرتکب گناهی نشده اید. و چون معامله ای کنید، شاهدی گیرید. و نباید به کاتب و شاهد زیانی برسد، که اگر چنین کنید نافرمانی کرده اید. از خدای بترسید. خدا شما را تعلیم میدهد و او بر هر چیزی آگاه است.
با توجه به این آیه شهادت زنان نصف شهادت مردان حساب میشود. امام علی در نهج البلاغه خطبه 80 ام از این آیه نتیجه میگیرد که زنان از عقل ناقصی برخوردار هستند. برخی از اسلامگرایان میگویند این مسئله برای آن است که پای زنان کمتر به دادگاه برسد. این درحالی است که این آیه دقیقا نتیجه ای عکس میدهد، یعنی بجای یک زن دو زن باید برای شهادت دادن به دادگاه بروند.
سوره بقره (ماده گوساله) آیه 221
وَلاَ تَنكِحُواْ الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلاَ تُنكِحُواْ الْمُشِرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُوْلَـئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ يَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ.
زنان مشرکه را تا ایمان نیاورده اند به زنی نگیرید و کنیز (برده) مومنه بهتر از آزاد زن مشرکه است، هرچند شما را از او خوش آید. و به مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند زن مومنه مدهید. و بنده (برده) مومن بهتر از مشرک است، هرچند شما را از او خوش آید. اینان به سوی آتش دعوت میکنند و خدا به جانب بهشت و آمرزش. و آیات خود را آشکار بیان میکند، باشد که پند گیرند.
در این آیه نابرابری میان مسلمانان و نامسلمانان و همچنین نظام برده داری تایید میشود. این آیه در تضاد با اصل 16 ام اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد است که ازدواج هر زن و مردی را بدون هیچ تبعیضی از نظر مذهب آزاد میداند. این آیه همچنین با اصل 4 ام اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد که برده داری را محکوم میکند در تضاد است.
سوره بقره (ماده گوساله) آیه 230 صفحه 37
فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن يَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ.
پس اگر باز زن را طلاق داد دیگر بر او حلال نیست، مگر آنکه به نکاح مردی دیگر در آید، و هرگاه آن مرد زن را طلاق دهد، اگر میدانند که حدود خدا را رعایت میکنند رجوعشان را گناهی نیست. اینها حدود خدا است که برای مردمی دانا بیان میکند.
اگر مردی سه بار همسرش را طلاق دهد، و بخواهد برای بار چهارم با او ازدواج کند باید آن زن حتماً با شخص سومی ازدواج کند و با او همبستر شود. در واقع برای تنبیه مرد از بدن زن استفاده میشود. این وظیفه سنگین را معمولا در طول تاریخ خود روحانیت مبارز انجام میداده است. صادق هدایت داستان زیبایی را با عنوان محلل نوشته است. این مجازات، مجازاتی ظالمانه است و در تضاد با ماده 5 ام اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد میباشد.
سوره نساء (زنان) آیه 3 صفحه 78
وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ.
اگر شمارا بیم آن است که در کار یتیمان عدالت نورزید، از زنان هرچه شما را پسند افتد، دو دو و سه و سه و چهار، چهار به نکاح (نکاح در عربی یعنی سپوختن) در آورید. و اگر بیم آن دارید که به عدالت رفتار نکنید تنها یک زن بگیرید یا هرچه مالک آن شوید. این راهی بهتر است تا مرتکب ستم نشوید.
در اسلام یک مرد میتواند تا چهار زن رسمی داشته باشد، از نظر شیعه میتواند تعداد بیشماری زن را صیغه کند، و زنان بیشماری را نیز به بردگی بگیرد. اما زنان تنها میتوانند با یک مرد ازدواج کنند و این نابرابری در تضاد با اصل یکم اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد است. مسئله عدالت در اینجا نباید با برابری اشتباه گرفته شود. پیامبر اسلام خود بطور برابر با زنانش برخورد نمیکرده است و زنانش از بی عدالتی او شکایت داشته اند. برخی از اسلامگرایان میگویند این نابرابری به این دلیل است که اگر زنی چند شوهر داشته باشد معلوم نخواهد شد کدام شوهر پدر فرزندی است، اما وقتی که برای این اسلامگرایان توضیح داده میشود که اکنون میتوان با آزمایشهای ژنتیکی پدر یک فرزند را تشخیص داد، این اسلامگرایان از اجازه دادن به همسرانشان برای ازدواج با چند مرد دیگر طفره میروند.
سوره نساء (زنان) آیه 11 صفحه 79
يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ فَإِن كُنَّ نِسَاء فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِن كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ يَكُن لَّهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَآؤُكُمْ وَأَبناؤُكُمْ لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِّنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيما حَكِيمًا.
خدا در مورد فرزندانتان به شما سفارش میکند که سهم پسر برابر سهم دو دختر است. و اگر دختر باشند و بیش از دو تن، دو سوم میراث از آنهاست. و اگر یک دختر بود نصف برد و اگر مرده را فرزندی باشد هر یک از پدر و مادر یک ششم میراث را برد. و اگر فرزندی نداشته باشد و میراث بران تنها پدر و مادر باشند، مادر یک سوم دارایی را برد. اما اگر برادران داشته باشد سهم مادر، پس از انجام وصیتی که کرده و پرداخت وام او یک ششم باشد. و شما نمیدانید که از پدران و پسرانتان کدامیک شما را سودمند تر است. اینها حکم خداست، که خدا دانا و حکیم است.
سهم زنان از ارث در اسلام نصف سهم مردان است. این مسئله با اصل یکم اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد که حقوق تمامی افراد بشر را یکسان میداند در تضاد است.
سوره نساء (زنان) آیه 15 صفحه 81
وَاللاَّتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَآئِكُمْ فَاسْتَشْهِدُواْ عَلَيْهِنَّ أَرْبَعةً مِّنكُمْ فَإِن شَهِدُواْ فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّىَ يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً.
و از زنان شما آنان که مرتکب فحشا میشوند، از چهار تن از خودتان بر ضد آنها شهادت بخواهید. اگر شهادت دادند آنها را در خانه محبوس کنید تا مرگشان فرا رسد یا خدا راهی در پیش پایشان نهد.
این آیه در آیات دیگر قرآن منسوخ شده است، اطلاعات بیشتر را در مورد مجازات زنا نوشتاری با فرنام "در اسلام سنگسار نیست!" بیابید. زنان متاهلی که مرتکب زنا میشوند در تمامی مکاتب فقهی اسلامی شیعه و شنی محکوم به سنگسار هستند. فیلم سنگسار را میتوانید از اینجا مشاهده کنید.
سوره نساء (زنان) آیه 24
وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَاء ذَلِكُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِكُم مُّحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا.
و نیز زنان شوهردار بر شما حرام شده اند، مگر آنها که به تصرف شما در آمده باشند (منظور زنانی است که در جنگ اسیر مسلمانان شده باشند.). از کتاب خدا پیروی کنید. و جز اینها زنان دیگر هرگاه در طلب آنان از مال خویش مهری بپردازید و آنها را به نکاح درآورید نه به زنا، بر شما حلال شده اند. و زنانی را که از آنها تمتع میگیرید واجب است که مهرشان را بدهید. و پس از مهر معین در قبول هرچه دو بدان رضا بدهید گناهی نیست. هر آینه خدا دانا و حکیم است.
در زمان جنگ بعد از کشته شدن مردان، زنان آنها از اموال و غنیمتهای مسلمانان به شمار میروند و مسلمانان میتوانند آنها را تصرف کنند و با آنها همبستر شوند و در صورت تمایل آنها را به فروش برسانند، این مسئله عین برده داری است و برده داری در تضاد با ماده 4 ام اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد است. بر اساس تاریخ و اسناد اسلامی معتبر پیامبر اسلام خود در مورد صفیه یکی از زنان خود چنین کاری را کرد. در یکروز شوهر و پدر او را کشت و در همانروز با او همبستر شد، اطلاعات بیشتر را در نوشتاری با فرنام "صفیه، زن یهودی پیغمبر- بخش سوم مناظره آیت الله منتظری با دکتر علی سینا." بخوانید.
سوره نساء (زنان) آیه 25
وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مِّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُمْ بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَن تَصْبِرُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.
هرکس را که توانگری نباشد تا آزاد زنان مومنه را ب نکاح خود در آورد از کنیزان مومنه ای که مالک آنها هستید به زنی گیرد. و خدا به ایمان شما آگاه تر است. همه از جنس همدیگرید. پس بندگان را به اذن صاحبانشان نکاح (معنی کلمه نکاح چیست؟) کنید و مهرشان را به نحو شایسته ای بدهید. و باید که پاکدامن باشند نه زناکار و نه از آنها که به پنهان دوست میگیرند. و چون شوهر کردند، هرگاه مرتکب فحشا شوند شکنجه آنان نصف شکنجه آزاد زنان است. و این برای کسانی است. از شما که بیم دارند که به رنج افتند. با این همه، اگر صبر کنید برایتان بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.
کنیزان را میتوان با اجازه از صاحبانشان به زنی گرفت و با آنها نکاح کرد. معنی کلمه نکاح را حتماً در اینجا بیابید. این سوره بازهم برده داری را تایید کرده است و برده داری در تضاد با اصل 4 ام اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد است.
سوره النساء (زنان) آیه 34 صفحه 85
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا.
مردان، از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی برتری داده است. و از آن جهت که از مال خود نفقه میدهند، بر زنان تسلط دارند. پس زنان شایسته، فرمانبردارند و در غیبت شوی عفیفند و فرمان خدای را نگاه میدارند. و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید، اندرز دهید و از خوابگاهشان دوری کنید و بزنیدشان. اگر فرمانبرداری کردند، از آن پس دیگر راه بیداد پ
سوره توبه آیه 123
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.
ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است
سوره محمد آيه 4
فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاء اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ.
چون با کافران روبرو شديد، گردنشان را بزنید. و چون آنها را سخت فرو فکنديد، اسيرشان کنيد و سخت ببنديد. آنگاه يا به منت آزاد کنيد یا به فدیه. تا آنگاه که جنگ به پايان آيد. و اين است حکم خدا. و اگر خدا ميخواست از آنان انتقام ميگرفت، ولی خواست تا شمارا به یکدیگر بیازماید. و آنان که در راه خد
اسلامگرایان همواره در طول تاریخ توسط انسانگرایان و خردگرایان محکوم به زن ستیزی و زیر پا گذاشتن حقوق مسلم زنان شده اند. در این برگ نشان داده خواهد شد که در بسیاری از موارد این زن ستیزی اسلامگرایان برخاسته از آموزه های زن ستیزانه قرآنشان است.برای مطالب بیشتر در ارتباط با زنان به بخش زنان تارنمای زندیق مراجعه کنید.
شماره صفحات تنها در مورد قرآنهایی صدق میکند که به شیوه عثمان طاها نوشته شده اند.
سوره بقره (ماده گوساله) آیه 228
وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكُيمٌ.
بايد که زنان مطلقه تا سه بار پاک شدن از شوهر کردن باز ايستند و، اگربه خدا و روز قيامت ايمان دارند ، روا نيست که آنچه را که خدا در رحم آنان آفريده است پنهان دارند و در آن ايام اگر شوهرانشان قصد اصلاح داشته باشند به بازگرداندنشان سزاوارترند و برای زنان حقوقی شايسته است همانند وظيفه ای که بر عهده آنهاست ولی مردان را بر زنان مرتبتی است وخدا پيروزمند و حکيم است.
در این آیه بطور صریح تاکید شده است که مردان در درجه ای بالاتر از زنان قرار دارند و لذا برتر از آنان هستند. نابرابری حقوقی میان زنان و مردان برخاسته از این واقعیت است که ادیان در دوران مرد سالاری شکل گرفته اند.
سوره بقره (ماده گوساله) آیه 223 صفحه 36
نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ.
زنانتان کشتزار شما هستند. هرجا که خواهید به کشتزار خود درآیید. و برای خویش از پیش چیزی فرستید و از خدا بترسید و بدانید که به نزد او خواهید شد. و مومنات را بشارت ده. ترجمه های بیشتر
کشتزار نامیده شدن زنان مسئله ای کاملاً جنسی بوده است، یهودیان معتقد بودند برقراری تماس جنسی از پشت با زن باعث چپ شدن چشم کودک وی میشود، محمد وقتی این آیه را سراییده است که در مدینه مسلمانان در مورد صحت این قضیه از او پرسش کرده اند. در این آیه به مرد مسلمان اجازه داده میشود تا در هر کجا و در هر زمان و از هر طریق با زن خود رابطه جنسی برقرار کند. برای اطلاعات بیشتر اینجا را کلیک کنید.
سوره بقره (ماده گوساله) آیه 282 صفحه 49
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوْهُ صَغِيرًا أَو كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلاَ يُضَآرَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.
ای کسانی که ایمان آورده اید، چون وامی تا مدتی معین به یکدیگر دهید، آنرا بنویسید. و باید در بین شما کاتبی باشد که آن را به درستی بنویسید. و کاتب نباید که در نوشتن از آنچه خدا به او آموخته است سرپیچی کند. و مدیون باید که بر کاتب املاء کند و از الله، پروردگار خود بترسد و از آن هیچ نکاهد. اگر مدیون سفیه یا صغیر بود یا خود املاء کردن نمیتوانست، ولی او از روی عدالت املاء کند. و دو شاهد مرد به شهدات گیرید. اگر دو مرد نبود، یک مرد و دو زن که به آنها رضایت دهید شهادت بدهند، تا اگر یکی فراموش کردد دیگری به یادش بیاورد. و شاهدان چون به شهادت دعوت شوند، نباید از شهادت خود داری کنند. و از نوشتن مدت دین خود، چه کوچک و چه بزرگ، ملول نشوید. این روش در نزد خدا عادلانه تر است، و شهادت را استوار دارنده تر و شک و تردید را زایل کننده تر. و هرگاه معامله نقدی باشد اگر برای آن سندی ننویسند مرتکب گناهی نشده اید. و چون معامله ای کنید، شاهدی گیرید. و نباید به کاتب و شاهد زیانی برسد، که اگر چنین کنید نافرمانی کرده اید. از خدای بترسید. خدا شما را تعلیم میدهد و او بر هر چیزی آگاه است.
با توجه به این آیه شهادت زنان نصف شهادت مردان حساب میشود. امام علی در نهج البلاغه خطبه 80 ام از این آیه نتیجه میگیرد که زنان از عقل ناقصی برخوردار هستند. برخی از اسلامگرایان میگویند این مسئله برای آن است که پای زنان کمتر به دادگاه برسد. این درحالی است که این آیه دقیقا نتیجه ای عکس میدهد، یعنی بجای یک زن دو زن باید برای شهادت دادن به دادگاه بروند.
سوره بقره (ماده گوساله) آیه 221
وَلاَ تَنكِحُواْ الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلاَ تُنكِحُواْ الْمُشِرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُوْلَـئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ يَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ.
زنان مشرکه را تا ایمان نیاورده اند به زنی نگیرید و کنیز (برده) مومنه بهتر از آزاد زن مشرکه است، هرچند شما را از او خوش آید. و به مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند زن مومنه مدهید. و بنده (برده) مومن بهتر از مشرک است، هرچند شما را از او خوش آید. اینان به سوی آتش دعوت میکنند و خدا به جانب بهشت و آمرزش. و آیات خود را آشکار بیان میکند، باشد که پند گیرند.
در این آیه نابرابری میان مسلمانان و نامسلمانان و همچنین نظام برده داری تایید میشود. این آیه در تضاد با اصل 16 ام اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد است که ازدواج هر زن و مردی را بدون هیچ تبعیضی از نظر مذهب آزاد میداند. این آیه همچنین با اصل 4 ام اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد که برده داری را محکوم میکند در تضاد است.
سوره بقره (ماده گوساله) آیه 230 صفحه 37
فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن يَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ.
پس اگر باز زن را طلاق داد دیگر بر او حلال نیست، مگر آنکه به نکاح مردی دیگر در آید، و هرگاه آن مرد زن را طلاق دهد، اگر میدانند که حدود خدا را رعایت میکنند رجوعشان را گناهی نیست. اینها حدود خدا است که برای مردمی دانا بیان میکند.
اگر مردی سه بار همسرش را طلاق دهد، و بخواهد برای بار چهارم با او ازدواج کند باید آن زن حتماً با شخص سومی ازدواج کند و با او همبستر شود. در واقع برای تنبیه مرد از بدن زن استفاده میشود. این وظیفه سنگین را معمولا در طول تاریخ خود روحانیت مبارز انجام میداده است. صادق هدایت داستان زیبایی را با عنوان محلل نوشته است. این مجازات، مجازاتی ظالمانه است و در تضاد با ماده 5 ام اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد میباشد.
سوره نساء (زنان) آیه 3 صفحه 78
وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ.
اگر شمارا بیم آن است که در کار یتیمان عدالت نورزید، از زنان هرچه شما را پسند افتد، دو دو و سه و سه و چهار، چهار به نکاح (نکاح در عربی یعنی سپوختن) در آورید. و اگر بیم آن دارید که به عدالت رفتار نکنید تنها یک زن بگیرید یا هرچه مالک آن شوید. این راهی بهتر است تا مرتکب ستم نشوید.
در اسلام یک مرد میتواند تا چهار زن رسمی داشته باشد، از نظر شیعه میتواند تعداد بیشماری زن را صیغه کند، و زنان بیشماری را نیز به بردگی بگیرد. اما زنان تنها میتوانند با یک مرد ازدواج کنند و این نابرابری در تضاد با اصل یکم اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد است. مسئله عدالت در اینجا نباید با برابری اشتباه گرفته شود. پیامبر اسلام خود بطور برابر با زنانش برخورد نمیکرده است و زنانش از بی عدالتی او شکایت داشته اند. برخی از اسلامگرایان میگویند این نابرابری به این دلیل است که اگر زنی چند شوهر داشته باشد معلوم نخواهد شد کدام شوهر پدر فرزندی است، اما وقتی که برای این اسلامگرایان توضیح داده میشود که اکنون میتوان با آزمایشهای ژنتیکی پدر یک فرزند را تشخیص داد، این اسلامگرایان از اجازه دادن به همسرانشان برای ازدواج با چند مرد دیگر طفره میروند.
سوره نساء (زنان) آیه 11 صفحه 79
يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ فَإِن كُنَّ نِسَاء فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِن كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ يَكُن لَّهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَآؤُكُمْ وَأَبناؤُكُمْ لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِّنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيما حَكِيمًا.
خدا در مورد فرزندانتان به شما سفارش میکند که سهم پسر برابر سهم دو دختر است. و اگر دختر باشند و بیش از دو تن، دو سوم میراث از آنهاست. و اگر یک دختر بود نصف برد و اگر مرده را فرزندی باشد هر یک از پدر و مادر یک ششم میراث را برد. و اگر فرزندی نداشته باشد و میراث بران تنها پدر و مادر باشند، مادر یک سوم دارایی را برد. اما اگر برادران داشته باشد سهم مادر، پس از انجام وصیتی که کرده و پرداخت وام او یک ششم باشد. و شما نمیدانید که از پدران و پسرانتان کدامیک شما را سودمند تر است. اینها حکم خداست، که خدا دانا و حکیم است.
سهم زنان از ارث در اسلام نصف سهم مردان است. این مسئله با اصل یکم اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد که حقوق تمامی افراد بشر را یکسان میداند در تضاد است.
سوره نساء (زنان) آیه 15 صفحه 81
وَاللاَّتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَآئِكُمْ فَاسْتَشْهِدُواْ عَلَيْهِنَّ أَرْبَعةً مِّنكُمْ فَإِن شَهِدُواْ فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّىَ يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً.
و از زنان شما آنان که مرتکب فحشا میشوند، از چهار تن از خودتان بر ضد آنها شهادت بخواهید. اگر شهادت دادند آنها را در خانه محبوس کنید تا مرگشان فرا رسد یا خدا راهی در پیش پایشان نهد.
این آیه در آیات دیگر قرآن منسوخ شده است، اطلاعات بیشتر را در مورد مجازات زنا نوشتاری با فرنام "در اسلام سنگسار نیست!" بیابید. زنان متاهلی که مرتکب زنا میشوند در تمامی مکاتب فقهی اسلامی شیعه و شنی محکوم به سنگسار هستند. فیلم سنگسار را میتوانید از اینجا مشاهده کنید.
سوره نساء (زنان) آیه 24
وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَاء ذَلِكُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِكُم مُّحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا.
و نیز زنان شوهردار بر شما حرام شده اند، مگر آنها که به تصرف شما در آمده باشند (منظور زنانی است که در جنگ اسیر مسلمانان شده باشند.). از کتاب خدا پیروی کنید. و جز اینها زنان دیگر هرگاه در طلب آنان از مال خویش مهری بپردازید و آنها را به نکاح درآورید نه به زنا، بر شما حلال شده اند. و زنانی را که از آنها تمتع میگیرید واجب است که مهرشان را بدهید. و پس از مهر معین در قبول هرچه دو بدان رضا بدهید گناهی نیست. هر آینه خدا دانا و حکیم است.
در زمان جنگ بعد از کشته شدن مردان، زنان آنها از اموال و غنیمتهای مسلمانان به شمار میروند و مسلمانان میتوانند آنها را تصرف کنند و با آنها همبستر شوند و در صورت تمایل آنها را به فروش برسانند، این مسئله عین برده داری است و برده داری در تضاد با ماده 4 ام اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد است. بر اساس تاریخ و اسناد اسلامی معتبر پیامبر اسلام خود در مورد صفیه یکی از زنان خود چنین کاری را کرد. در یکروز شوهر و پدر او را کشت و در همانروز با او همبستر شد، اطلاعات بیشتر را در نوشتاری با فرنام "صفیه، زن یهودی پیغمبر- بخش سوم مناظره آیت الله منتظری با دکتر علی سینا." بخوانید.
سوره نساء (زنان) آیه 25
وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مِّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُمْ بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَن تَصْبِرُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.
هرکس را که توانگری نباشد تا آزاد زنان مومنه را ب نکاح خود در آورد از کنیزان مومنه ای که مالک آنها هستید به زنی گیرد. و خدا به ایمان شما آگاه تر است. همه از جنس همدیگرید. پس بندگان را به اذن صاحبانشان نکاح (معنی کلمه نکاح چیست؟) کنید و مهرشان را به نحو شایسته ای بدهید. و باید که پاکدامن باشند نه زناکار و نه از آنها که به پنهان دوست میگیرند. و چون شوهر کردند، هرگاه مرتکب فحشا شوند شکنجه آنان نصف شکنجه آزاد زنان است. و این برای کسانی است. از شما که بیم دارند که به رنج افتند. با این همه، اگر صبر کنید برایتان بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.
کنیزان را میتوان با اجازه از صاحبانشان به زنی گرفت و با آنها نکاح کرد. معنی کلمه نکاح را حتماً در اینجا بیابید. این سوره بازهم برده داری را تایید کرده است و برده داری در تضاد با اصل 4 ام اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد است.
سوره النساء (زنان) آیه 34 صفحه 85
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا.
مردان، از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی برتری داده است. و از آن جهت که از مال خود نفقه میدهند، بر زنان تسلط دارند. پس زنان شایسته، فرمانبردارند و در غیبت شوی عفیفند و فرمان خدای را نگاه میدارند. و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید، اندرز دهید و از خوابگاهشان دوری کنید و بزنیدشان. اگر فرمانبرداری کردند، از آن پس دیگر راه بیداد پ
Sunday, September 27, 2009
Saturday, September 26, 2009
Monday, September 21, 2009
Sunday, September 20, 2009
فیلم؛ تظاهرات تهران
فیلم؛ تظاهرات تهران: نسل ما آریاست دین از سیاست جداست
http://www.youtube.com/watch?v=LVKTsiftB_Y
فیلم؛ مامور بی غیرت خامنه ای قاتله ولایتش باطله
http://www.youtube.com/watch?v=3gD1NHSXvV4&feature
فیلم؛ رویارويی مردم با نیروهای پلیس ضد شورش
http://www.youtube.com/watch?v=MxGBJ--GoIw
فیلم؛ درگیری مردم با چماق بدستان بسیجی در تهران
http://www.youtube.com/watch?v=hUJLhU8q2HU
فیلم؛ به آتش کشیدن وسایل نقلیه مزدوران بسیجی
http://www.youtube.com/watch?v=_6d3idGjU6Q
فیلم؛ واکنش شدید مردم به شعارهای نمایش روز قدس (تهران)
http://www.youtube.com/watch?v=gAWkAzdvV_E
http://www.youtube.com/watch?v=LVKTsiftB_Y
فیلم؛ مامور بی غیرت خامنه ای قاتله ولایتش باطله
http://www.youtube.com/watch?v=3gD1NHSXvV4&feature
فیلم؛ رویارويی مردم با نیروهای پلیس ضد شورش
http://www.youtube.com/watch?v=MxGBJ--GoIw
فیلم؛ درگیری مردم با چماق بدستان بسیجی در تهران
http://www.youtube.com/watch?v=hUJLhU8q2HU
فیلم؛ به آتش کشیدن وسایل نقلیه مزدوران بسیجی
http://www.youtube.com/watch?v=_6d3idGjU6Q
فیلم؛ واکنش شدید مردم به شعارهای نمایش روز قدس (تهران)
http://www.youtube.com/watch?v=gAWkAzdvV_E
آیا فاز نهایی رژیم فرا رسیده است؟
آیا فاز نهایی رژیم فرا رسیده است؟
کورش عرفانی
korosherfani@yahoo.com
در تاریخ بشری رژیم های دیکتاتوری هیچ گاه دوامی نداشته اند. علت بنیادین این امر آن است که این حکومت ها با منطق، خرد، نظم طبیعی و ذات انسانی سازگاری ندارند. آنها این عدم سازگاری را به طور موقت با ابزار سرکوب و ترس و فساد پشت سر می گذارند، اما در نهایت در کلاف سردرگم خویش گرفتار شده و فرو می پاشند. مکانیزم سقوط آنان به این صورت است که چون نمی خواهند با بدیهیات فردی و اجتماعی نوع بشر همراهی کنند دائم تصمیماتی اتخاذ می کنند که، به دلیل غیر طبیعی بودن خود، مشکلات و دردسرهای تازه ای را به وجود آورده و این مشکلات سرانجام با انباشته شدن و تعمیق، ازحد قابل تحمل و قابل مدیریت می گذرند و بحران زا می شوند. سپس به مرحله ای می رسیم که هر تصمیم نظام حاکم برای حل یک بحران، خود مولد بحران هایی دیگر می شود. شرایط پیچیده و آشفتگی ساختاری حاکم می شود، و در نهایت، آن رژیم در زیر بار بحران های خودساخته له می شود. بنابراین، دیکتاتوری ها قادر به تامین حیات درازمدت برای خود نیستند. آنها که بهتر عمل می کنند قدری دیرتر می روند و آنها که بدتر عمل می کنند زودتر.
باز باید بدانیم که دیکتاتوری ها در طول حیات خویش از چهار مرحله عبور می کنند: 1) استقرار 2) تثبیت 3) حفظ و گسترش 4) حرکت به سوی قهقرا. در نهایت مرحله ی چهارم، فروپاشی و نابودی در انتظار است.
با در نظر گرفتن نسبی بودن تاریخ هایی که می آید می توانیم بگوییم رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی به طور تقریبی در طول سال های 1357 تا 1360 خود را مستقر کرد، از 1360 تا 1368 خود را تثبیت کرد، از 1368 تا اوایل دهه هشتاد خورشیدی به گسترش خود پرداخت و از این تاریخ به بعد وارد فاز قهقرایی خود شد. شاخص واضح رفتن رژیم به سراشیبی، گرفتن قدرت توسط پاسداران و روی کار آمدن احمدی نژاد در سال 1384 بود. با ماجرای تقلب در انتخابات خرداد 1388 رژیم به فاز نهایی خود پا گذارد که می تواند چند هفته یا چند ماه دیگر طول بکشد، اما تصور یک دوره ی چند ساله برای آن دشوار است.
متغیر بودن این زمان (ا زچند هفته تا چند سال) به دلیل ترکیبی است که عوامل جبری و اختیاری می توانند پیدا کنند. بخش جبری موضوع وضعیت عمومی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی رژیم است که تابع بحران جهانی و مدیریت ضد عقلایی دستخوش تحولات منفی ساختاری شده که می رود اوضاع را ازمدیریت حاکمیت بیرون آورد. بخش جبری به طور مشخص عبارت است از وضعیت مالی ورشکسته ی رژیم، موج بیکاری، گرانی، تورم و بی نظمی اجتماعی ناشی از آن از یکسو و تحریم های بین المللی ناشی از پرونده ی هسته ای و برخورد خشن غرب و اسرائیل با رژیم از سوی دیگر. بخش اختیاری عبارت است از تلاش کوشندگان و تغییرطلبان در داخل و خارج ایران. کوشندگان و تغییر طلبان داخلی خود به دو گروه تقسیم می شوند: درون حکومتی و برون حکومتی . این دو نیرو به طور لزوم دارای اشتراک کامل در یک هدف و یک درجه از رادیکالیسم نیستند، اما وجود یک دشمن مشترک از آنها متحد تاکتیکی ساخته است. بخش خارج از کشور نیز به تمام تلاش ورزان طیف وسیع اپوزیسیون باز می گردد که خواهان تغییر هستند.
بر اساس ترکیبی که آمد، زمان فروپاشی نهایی رژیم تابع پارامترهای زیر است:
1) تا چه حد وضعیت اقتصادی رژیم در داخل وخیم شود.
2) گستره و شدت تحریم های احتمالی غرب بر ایران چقدر باشد.
3) حضور نیروی اجتماعی در صحنه در روزها، هفته ها و ماه های آینده چگونه باشد.
4) تضادها میان جناح های درون نظام و در بالای هرم حاکمیت چگونه پیش رود.
5) میزان فعالیت ایرانیان تغییرگرا در خارج از کشور به چه صورت باشد.
مجموعه ی این عناصر پنج گانه باید به موارد و نیازهای زیر که جهت فروپاشی رژیم لازم است تامین گردد:
1) وخامت اوضاع اقتصادی چنان شود که رژیم از پس تامین مواد ضروری مانند بنزین و سوخت و نیز مایحتاج عمومی مانند نان و پنیرو گوشت و ... عاجز بماند. تورم بیداد کند، تحمل تورم برای مردم ناممکن شود، بیکاری اوج گیرد و خیل بیکاران و گرسنگان و فقیران به خیابان ها بریزند.
2) تحریم های بین المللی گلوگاه های تجاری و تسلیحاتی رژیم را ببندند. پول به نظام اقتصادی کشور کمتر وارد شود. از حیث سیاسی و اقتصادی رژیم در انزوا قرار گیرد و این امر بحران اقتصادی داخلی را که درمورد اول به آن اشاره شد تشدید و تعمیق کند.
3) مردم ایران در داخل کشور و بخصوص نیروهای اصلی جنبش مانند جوانان و دانشجویان با شجاعت و درایت اعتراضات را دامن بزنند. شعار نویسی بر دیوارها در همه جا، شعار دهی بر سر بام ها، شرکت فعال و وسیع در فرصت هایی مانند راهپیمایی ضد استبدادی روز قدس، پی گیری پرونده ی جنایات، برگزاری تجمعات اعتراضی، تبدیل دانشگاه به سنگر مبارزاتی، تبدیل دبیرستان ها به کانون های اعتراضی، برقراری حرکت های اعتراضی صنفی توسط کارگران، معلمان، بیکاران، زنان، ساماندهی شبکه های اجتماعی متشکل از هسته های اجتماعی چند نفره و کار جدی بر روی خودآگاهی و خودسازماندهی در مسیر خود رهایی، آماده سازی خویش برای برخورد با سرکوب و دستگیری، برنامه ریزی برای قیام نهایی، اطلاع رسانی، کار گسترده برای از میان بردن جو ترس و وحشت، دست زدن به عملیات ایذایی، از کار انداختن چرخ مملکت از طریق اعتصابات، تشکیل کمیته های مجازات، تحصن های اعتراضی و به تعطیلی کشاندن دستگاه های دولتی، اعمال تحریم های سراسری بازار، صدا وسیما، فروشگاه های زنجیره ای و به کسادی کشاندن همه ی فعالیت هایی که دولت از آن پول می سازد، تحریم بانک ها، بیرون کشیدن پول ها از بانک ها، عدم سرمایه گذاری، نخریدن کالاهای غیر ضروری و در یک کلام عاجز کردن حکومت در تمامی عرصه ها.
4) موضوع دیگر تشدید تضادها میان جناح های حاکمیت است. اینک برخی جناح ها برای حیات و بقای فیزیکی خود نیز نگران هستند. این خطر برای آنها جدی است و باند حاکم بی شک آنها را مورد حمله ی فیزیکی قرار خواهد داد. بنابراین وقت آن است که جناح هایی از حاکمیت یک بار برای همیشه از آن بکنند و به مردم بپیوندند. حمایت و یا عدم حمایت مردم از این یا آن شخصیت یا جریان (کروبی، موسوی،...) فقط باید تابع این باشد که تا چه حد آنها می خواهند وابستگی خود به نظام را حفظ کنند و یا برعکس تا چه حد به جبهه ی مردم نزدیک شوند. به هر روی هر چه تضادهای درون حاکمیت شدیدتر و عمیق تر شود روند فروپاشی رژیم تسریع می شود. شکاف درخود جناح حاکم نیز یکی از شاخص هاست.
5) در عرصه ی خارج از کشور نیز نیروی یک میلیونی ایرانیان می تواند با کنش های مختلف در زمینه ی تبلیغاتی، سیاسی و مالی از جنبش داخل کشور حمایت کند. مهمترین گام در این مسیر آگاه شدن از چرایی ناکارآیی سی سال گذشته و حساس شدن بر سه نکته است 1) برخورد غیر شعاری و واقع گرا براساس آنچه در داخل کشور شدنی و ممکن است. 2) کنار گذاشتن ضعف های رفتاری و اخلاقی که نیروها و افراد را از هم گریزان و همکاری میان آنان را ناممکن کرده بود ه است 3) درک ضرورت پاسخگویی به نیازهای مادی یا سیاسی که در داخل امکان پرداختن به آنها نیست. یکی از این نکات شکل دهی جریانی است که در یک پیوند تنگاتنگ و ارگانیک با فعالان جنبش در داخل و خارج بتواند زمینه های تولد بخشیدن به یک جایگزین (آلترناتیو) مشروع برای رژیم باشد. جایگزینی از مردم، با مردم و برای جنبش مردمی.
به عنوان جمع بندی باید بگوییم که نبردی که هم اکنون و در فاز قهقرایی حاکمیت دیکتاتوری میان جمهوری اسلامی و مردم ایران در جریان است یک نبرد فرسایشی است. نبردی که در آن، هر طرفی که منابع و امکانات و روحیه ی قویتری داشته باشد پیروز خواهد شد. در نبردهای فرسایشی طرفی می بازد که زود تر فرسوده تر می شود. رژیم به دلایل متعدد مستعدتر از مردم برای فرسوده شدن است. نیروهایش خسته و روحیه باخته اند، رهبرانش گیج و آشفته و هراسانند، منابع مالی و مادیش رو به ته کشیدن است، از بیرون و درون محاصره شده و سایه ی سهمگین انتقام مردم بر سرش افتاده است. در این شرایط بدیهی است که به زیر آوردن آن کاری است نه چندان دشوار. اما به هر روی کنار زدن یک دیکتاتوری عظیم مانند جمهوری اسلامی، که قرار است با مرگ خود سه نهاد ضد انسانی و ضد ایرانی بازار، روحانیت و سپاه را دفن کند، احتیاج به سازماندهی وسیع و طرح و برنامه از یکسو و اخلاق گرایی و خردگرایی راستین از جانب مخالفانش از سوی دیگر دارد. نیاز به برنامه ریزی واقع گرایانه، خلاقیت، پشت کار و استمرار و نیز شجاعت و شهامت دارد. با رعایت این نکات پیروزی ما حتمی است. واژه ی آزادی اینک در گوش هرایرانی شنیده شده است و دیگر نمی توان او را برای مدتی طولانی از آن بازداشت. افق روشن وطنی آزاد در مقابل ماست و چه زیبا وطنی است آن.
* *
www.korosherfani.com
15 September 2009
این مطلب به عنوان یادداشت روز سایت دیدگاه نوشته و منتشر شده بوده است.
کورش عرفانی
korosherfani@yahoo.com
در تاریخ بشری رژیم های دیکتاتوری هیچ گاه دوامی نداشته اند. علت بنیادین این امر آن است که این حکومت ها با منطق، خرد، نظم طبیعی و ذات انسانی سازگاری ندارند. آنها این عدم سازگاری را به طور موقت با ابزار سرکوب و ترس و فساد پشت سر می گذارند، اما در نهایت در کلاف سردرگم خویش گرفتار شده و فرو می پاشند. مکانیزم سقوط آنان به این صورت است که چون نمی خواهند با بدیهیات فردی و اجتماعی نوع بشر همراهی کنند دائم تصمیماتی اتخاذ می کنند که، به دلیل غیر طبیعی بودن خود، مشکلات و دردسرهای تازه ای را به وجود آورده و این مشکلات سرانجام با انباشته شدن و تعمیق، ازحد قابل تحمل و قابل مدیریت می گذرند و بحران زا می شوند. سپس به مرحله ای می رسیم که هر تصمیم نظام حاکم برای حل یک بحران، خود مولد بحران هایی دیگر می شود. شرایط پیچیده و آشفتگی ساختاری حاکم می شود، و در نهایت، آن رژیم در زیر بار بحران های خودساخته له می شود. بنابراین، دیکتاتوری ها قادر به تامین حیات درازمدت برای خود نیستند. آنها که بهتر عمل می کنند قدری دیرتر می روند و آنها که بدتر عمل می کنند زودتر.
باز باید بدانیم که دیکتاتوری ها در طول حیات خویش از چهار مرحله عبور می کنند: 1) استقرار 2) تثبیت 3) حفظ و گسترش 4) حرکت به سوی قهقرا. در نهایت مرحله ی چهارم، فروپاشی و نابودی در انتظار است.
با در نظر گرفتن نسبی بودن تاریخ هایی که می آید می توانیم بگوییم رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی به طور تقریبی در طول سال های 1357 تا 1360 خود را مستقر کرد، از 1360 تا 1368 خود را تثبیت کرد، از 1368 تا اوایل دهه هشتاد خورشیدی به گسترش خود پرداخت و از این تاریخ به بعد وارد فاز قهقرایی خود شد. شاخص واضح رفتن رژیم به سراشیبی، گرفتن قدرت توسط پاسداران و روی کار آمدن احمدی نژاد در سال 1384 بود. با ماجرای تقلب در انتخابات خرداد 1388 رژیم به فاز نهایی خود پا گذارد که می تواند چند هفته یا چند ماه دیگر طول بکشد، اما تصور یک دوره ی چند ساله برای آن دشوار است.
متغیر بودن این زمان (ا زچند هفته تا چند سال) به دلیل ترکیبی است که عوامل جبری و اختیاری می توانند پیدا کنند. بخش جبری موضوع وضعیت عمومی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی رژیم است که تابع بحران جهانی و مدیریت ضد عقلایی دستخوش تحولات منفی ساختاری شده که می رود اوضاع را ازمدیریت حاکمیت بیرون آورد. بخش جبری به طور مشخص عبارت است از وضعیت مالی ورشکسته ی رژیم، موج بیکاری، گرانی، تورم و بی نظمی اجتماعی ناشی از آن از یکسو و تحریم های بین المللی ناشی از پرونده ی هسته ای و برخورد خشن غرب و اسرائیل با رژیم از سوی دیگر. بخش اختیاری عبارت است از تلاش کوشندگان و تغییرطلبان در داخل و خارج ایران. کوشندگان و تغییر طلبان داخلی خود به دو گروه تقسیم می شوند: درون حکومتی و برون حکومتی . این دو نیرو به طور لزوم دارای اشتراک کامل در یک هدف و یک درجه از رادیکالیسم نیستند، اما وجود یک دشمن مشترک از آنها متحد تاکتیکی ساخته است. بخش خارج از کشور نیز به تمام تلاش ورزان طیف وسیع اپوزیسیون باز می گردد که خواهان تغییر هستند.
بر اساس ترکیبی که آمد، زمان فروپاشی نهایی رژیم تابع پارامترهای زیر است:
1) تا چه حد وضعیت اقتصادی رژیم در داخل وخیم شود.
2) گستره و شدت تحریم های احتمالی غرب بر ایران چقدر باشد.
3) حضور نیروی اجتماعی در صحنه در روزها، هفته ها و ماه های آینده چگونه باشد.
4) تضادها میان جناح های درون نظام و در بالای هرم حاکمیت چگونه پیش رود.
5) میزان فعالیت ایرانیان تغییرگرا در خارج از کشور به چه صورت باشد.
مجموعه ی این عناصر پنج گانه باید به موارد و نیازهای زیر که جهت فروپاشی رژیم لازم است تامین گردد:
1) وخامت اوضاع اقتصادی چنان شود که رژیم از پس تامین مواد ضروری مانند بنزین و سوخت و نیز مایحتاج عمومی مانند نان و پنیرو گوشت و ... عاجز بماند. تورم بیداد کند، تحمل تورم برای مردم ناممکن شود، بیکاری اوج گیرد و خیل بیکاران و گرسنگان و فقیران به خیابان ها بریزند.
2) تحریم های بین المللی گلوگاه های تجاری و تسلیحاتی رژیم را ببندند. پول به نظام اقتصادی کشور کمتر وارد شود. از حیث سیاسی و اقتصادی رژیم در انزوا قرار گیرد و این امر بحران اقتصادی داخلی را که درمورد اول به آن اشاره شد تشدید و تعمیق کند.
3) مردم ایران در داخل کشور و بخصوص نیروهای اصلی جنبش مانند جوانان و دانشجویان با شجاعت و درایت اعتراضات را دامن بزنند. شعار نویسی بر دیوارها در همه جا، شعار دهی بر سر بام ها، شرکت فعال و وسیع در فرصت هایی مانند راهپیمایی ضد استبدادی روز قدس، پی گیری پرونده ی جنایات، برگزاری تجمعات اعتراضی، تبدیل دانشگاه به سنگر مبارزاتی، تبدیل دبیرستان ها به کانون های اعتراضی، برقراری حرکت های اعتراضی صنفی توسط کارگران، معلمان، بیکاران، زنان، ساماندهی شبکه های اجتماعی متشکل از هسته های اجتماعی چند نفره و کار جدی بر روی خودآگاهی و خودسازماندهی در مسیر خود رهایی، آماده سازی خویش برای برخورد با سرکوب و دستگیری، برنامه ریزی برای قیام نهایی، اطلاع رسانی، کار گسترده برای از میان بردن جو ترس و وحشت، دست زدن به عملیات ایذایی، از کار انداختن چرخ مملکت از طریق اعتصابات، تشکیل کمیته های مجازات، تحصن های اعتراضی و به تعطیلی کشاندن دستگاه های دولتی، اعمال تحریم های سراسری بازار، صدا وسیما، فروشگاه های زنجیره ای و به کسادی کشاندن همه ی فعالیت هایی که دولت از آن پول می سازد، تحریم بانک ها، بیرون کشیدن پول ها از بانک ها، عدم سرمایه گذاری، نخریدن کالاهای غیر ضروری و در یک کلام عاجز کردن حکومت در تمامی عرصه ها.
4) موضوع دیگر تشدید تضادها میان جناح های حاکمیت است. اینک برخی جناح ها برای حیات و بقای فیزیکی خود نیز نگران هستند. این خطر برای آنها جدی است و باند حاکم بی شک آنها را مورد حمله ی فیزیکی قرار خواهد داد. بنابراین وقت آن است که جناح هایی از حاکمیت یک بار برای همیشه از آن بکنند و به مردم بپیوندند. حمایت و یا عدم حمایت مردم از این یا آن شخصیت یا جریان (کروبی، موسوی،...) فقط باید تابع این باشد که تا چه حد آنها می خواهند وابستگی خود به نظام را حفظ کنند و یا برعکس تا چه حد به جبهه ی مردم نزدیک شوند. به هر روی هر چه تضادهای درون حاکمیت شدیدتر و عمیق تر شود روند فروپاشی رژیم تسریع می شود. شکاف درخود جناح حاکم نیز یکی از شاخص هاست.
5) در عرصه ی خارج از کشور نیز نیروی یک میلیونی ایرانیان می تواند با کنش های مختلف در زمینه ی تبلیغاتی، سیاسی و مالی از جنبش داخل کشور حمایت کند. مهمترین گام در این مسیر آگاه شدن از چرایی ناکارآیی سی سال گذشته و حساس شدن بر سه نکته است 1) برخورد غیر شعاری و واقع گرا براساس آنچه در داخل کشور شدنی و ممکن است. 2) کنار گذاشتن ضعف های رفتاری و اخلاقی که نیروها و افراد را از هم گریزان و همکاری میان آنان را ناممکن کرده بود ه است 3) درک ضرورت پاسخگویی به نیازهای مادی یا سیاسی که در داخل امکان پرداختن به آنها نیست. یکی از این نکات شکل دهی جریانی است که در یک پیوند تنگاتنگ و ارگانیک با فعالان جنبش در داخل و خارج بتواند زمینه های تولد بخشیدن به یک جایگزین (آلترناتیو) مشروع برای رژیم باشد. جایگزینی از مردم، با مردم و برای جنبش مردمی.
به عنوان جمع بندی باید بگوییم که نبردی که هم اکنون و در فاز قهقرایی حاکمیت دیکتاتوری میان جمهوری اسلامی و مردم ایران در جریان است یک نبرد فرسایشی است. نبردی که در آن، هر طرفی که منابع و امکانات و روحیه ی قویتری داشته باشد پیروز خواهد شد. در نبردهای فرسایشی طرفی می بازد که زود تر فرسوده تر می شود. رژیم به دلایل متعدد مستعدتر از مردم برای فرسوده شدن است. نیروهایش خسته و روحیه باخته اند، رهبرانش گیج و آشفته و هراسانند، منابع مالی و مادیش رو به ته کشیدن است، از بیرون و درون محاصره شده و سایه ی سهمگین انتقام مردم بر سرش افتاده است. در این شرایط بدیهی است که به زیر آوردن آن کاری است نه چندان دشوار. اما به هر روی کنار زدن یک دیکتاتوری عظیم مانند جمهوری اسلامی، که قرار است با مرگ خود سه نهاد ضد انسانی و ضد ایرانی بازار، روحانیت و سپاه را دفن کند، احتیاج به سازماندهی وسیع و طرح و برنامه از یکسو و اخلاق گرایی و خردگرایی راستین از جانب مخالفانش از سوی دیگر دارد. نیاز به برنامه ریزی واقع گرایانه، خلاقیت، پشت کار و استمرار و نیز شجاعت و شهامت دارد. با رعایت این نکات پیروزی ما حتمی است. واژه ی آزادی اینک در گوش هرایرانی شنیده شده است و دیگر نمی توان او را برای مدتی طولانی از آن بازداشت. افق روشن وطنی آزاد در مقابل ماست و چه زیبا وطنی است آن.
* *
www.korosherfani.com
15 September 2009
این مطلب به عنوان یادداشت روز سایت دیدگاه نوشته و منتشر شده بوده است.
نامهی جدید مهدی کروبی به ملت ایران
ملت شریف و تاریخ ساز ایران
آنچنانکه می دانید خادم شما در روزهای پس از انتخابات و در تندباد حوادثی که در سه ماهه گذشته از سر این مملکت و نظام گذشته است، نامه های هشدار دهنده و آگاه کننده پی درپی و متناوبی را خطاب به مسئولین امر نوشته است بدین امید که گشایشی حاصل گردد و مباد که حقی ضایع شود و ظلمی صورت بگیرد و ظلم و آه مظلومان دامان ما را بگیرد و رها نسازد؛ چه آنکه به توصیه دین و تجربه تاریخ می دانیم که: الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم.
سه ماه از سر مملکت ما گذشت، اما چگونه سه ماهی؟ اگر در انتخابات ریاست جمهوری نهم ما ساعتی به خواب رفتیم و بیدار که شدیم، گویا که به خواب اصحاب کهف فرو رفته باشیم، همه چیز را دگرگون شده دیدیم؛ در انتخابات ریاست جمهوری اخیر اما همانطور که پیشتر هم گفته ام دیگر بیدار ماندن تا صبح هم کارساز نبود؛ چرا که قبح دزدی شبانه ریخته و این بار کار به رهزنی رسیده بود. این اما تازه اول ماجرا بود. هیچ گاه برای من قابل پیش بینی نبود که یک روز در جمهوری اسلامی به تظاهرات آرام و مسالمت آمیز مردم چنین پاسخ دهند که دادند. پرسش و ابهام مردم درباره سرنوشت رایی که داده بودند را پاسخ دادند اما نه با برهان و منطق که با گلوله و باتوم و چماق و ضرب و شتم. در کوچه و خیابان ها هر آنچه را که دور از انتظار بود دیدم؛ صحنه هایی که خاطرات دوران جوانی ما را زنده می کرد. به مرور زمان و در گذر حوادث اما خبرهایی دیگر رسید از شکنجه و انجام اعمال حیرت آور از درون بازداشتگاه های بی نام و نشان؛ خبرهایی که بر حیرت من و هر ناظر و بیننده ای می افزود. افرادی می آمدند و نقل می کردند یا با سند و شهادت نشان می دادند در ایام محبس چه از سر آن ها که نگذشته است؟
خدایا مهدی کروبی چه می دید و چه می شنوید؟ یا للعجب؛ کاش او زنده نبود و نمی دید که روزی در جمهوری اسلامی شهروندی نزد او بیاید و شکوه کند که در ساختمانی بی نام و نشان، توسط افرادی بی نام و نشان تر، هر عمل قبیح و غیر معمولی بر او صورت گرفته است: از لخت و عریان کردن افراد و نشاندن آن ها در مقابل یکدیگر تا فحاشی های وقیحانه و ادرار کردن در صورت آن ها و رها کردن چشم و دست بسته دختران و پسران در بیابان. اینها کم نبود که خبر از تجاوز به دختران و پسران در بازداشتگاه ها نیز رسید. با خود گفتم که سه دهه پس از انقلاب و دو دهه پس از فوت امام به راستی ما به کجا رسیده ایم؟
طبیعی بود که رگ های غیرت به جوش آیند.. که مگر می شد با شنیدن این اخبار و گزارش ها آرام نشست و سر راحت بر بالین گذاشت؟ اینچنین بود که دست به نوشتن نامه ای خطاب به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بردم. نوشتم که خبر از تجاوز و شکنجه و انجام اعمال غیر معمول می رسد و من بی هیچ داوری از شما می خواهم که تحقیق کنید و دریابید که آیا چنین فجایعی رخ داده است یا نه؟ این نامه که منتشر شد اما پاسخ آن، هیاهوهای بسیار بود که آغازیدن گرفت و بارانی از دشنام و تهدید بود که بر سر من باریدن گرفت. خطیبان جمعه در اقدامی هماهنگ و برآمده از دستورالعمل های اداری، از تریبون نمازجمعه هرآنچه توانستند علیه من گفتند و به من نسبت دادند. اینچنین بود که تردیدهای من جدی تر شد. با خود گفتم که اگر چنین فجایعی رخ نداده بود می گفتند که رخ نداده است، اما حملاتی بدین صورت غیر معمول از تریبون های کوچک و بزرگ نماز جمعه و فحاشی هایی چنین نامعمول از سوی برخی مطبوعات نشان از آن دارد که آتشی به خرمن عده ای افتاده است. خود را مکلف دیدم که بایستم و از میدان به در نشوم.
نامه ای که به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشته بودم برای بررسی در اختیار رئیس قوه قضاییه وقت قرار گرفت و آیت الله شاهرودی نیز دستور پیگیری ماجرا را به دادستان کل کشور،آقای دری نجف آبادی، داد. آقای دری تماسی با من گرفت و مقرر شد تا نماینده ای را نزد من بفرستد. آن نماینده آمد و من از باب نمونه، فردی را که مدعی بود علاوه بر شکنجه مورد تجاوز نیز قرار گرفته است، به ایشان معرفی کردم. نماینده اقای دری نیز تاکید کرد که کسی از ماجرا باخبر نشود تا خللی در روند رسیدگی پدیدار نگردد و حتی در خواست کرد که بازجویی خارج از محل دفتر من و در مکانی دیگر صورت پذیرد که کاملا محفوظ بماند. تا اینجای کار برخوردها معقول بود. تا اینکه پای دادستان اکنون معزول تهران به ماجرا گشوده شد. او تماسی با من گرفت و گفت که نماینده ای را برای بررسی ماجرا به ملاقاتم می فرستد. آن فرد آمد و از من شاهد و نمونه خواست. صحیح آن بود که من مطابق قراری که با نماینده آقای دری گذاشته بودم، می گفتم که به دستور آقای شاهرودی، اکنون آقای دری و نماینده ایشان درحال پیگیری ماجرا هستند و از من خواسته اند که اطلاعات خود را با فرد دیگری درمیان نگذارم. اما از انجا که درکار خود مشکلی نمی دیدم و بنا را بر احقاق حق و تعامل با مسئولان می دیدم، به نماینده دادستان معزول تهران این فرصت را دادم که در اتاقی در دفتر کارم با همان شاهدی که نماینده آقای دری نیز پای سخنش نشسته بود ملاقات کنند و شرح شکوه و شکایت او را بشنوند. گفتم که اگر می خواهید مکان دیگری را برای ملاقات با آن شاهد معین کنید که نماینده دادستان تهران اما برخلاف نماینده آقای دری گفت انجام ملاقات در دفتر خود من را مناسبتر تشخیص داد.
بر خلاف ملاقات اول که به خوبی انجام شد این ملاقات اما صورتی دیگر به خود گرفت. آنچنانکه در اثنای جلسه آن پسر بیرون آمد و گفت که اینها به دنبال چیز دیگری هستند و دعوی پیگیری قضایی ندارند، بلکه در اندیشه برخورد سیاسی و پاک کردن صورت مساله اند. گفت که نماینده دادستان تهران می خواهد که همراه او به پزشکی قانونی بروم. او را مجاب کردم که همراه آنها برود. در راه اما آنها به بازجویی سیاسی خود ادامه داده و به او گفته بودند که تو باید به خاطر خدا و به خاطر خانواده و آبرویت سکوت می کردی و نباید آلت دست سیاستبازان می شدی و بسیاری سخنان دیگر از این دست که اکنون مجال شرح آن نیست.
آن روز گذشت و فردای آن، همان پسر، وحشت زده نزد من آمد و گفت که رفته اند و در محله از خانه و همسایه درباره او تحقیق کرده اند. گفتم وحشت نکن، هدف آنها کشف حقیقت است. پسر اما باری دیگر به من مراجعه کرد و گفت که آنها ماجرا را به پدر او گفته اند و آبرویش رفته است و پدر او مدام گریه می کند. از پسر خواستم که پدرش را نزد من آورد تا با او سخن بگویم و آرامش کنم. آن پسر اما رفت و دیگر خبری از او نشد. پس از مدتی سه شنبه گذشته پدر به سراغ من آمد درحالیکه نگران فرزندش نیز بود. مردی بیش از هفتاد ساله و محترم را دیدم که اندوه از چهره و سخنش می بارید. می گفت ما مسلمان و مذهبی هستیم و چرا با ما چنین کردند؟ عکس هایی را از جیب خود درآورد و نشانم داد تا از سابقه شان گفته باشد. تصویرهایی از زمان جنگ که پسر مجروحش را خوابیده بر تخت بیمارستان نشان می داد، درحالیکه رهبری فعلی – رئیس جمهور وقت- در عیادت از مجروحین بر سر تخت او ایستاده و درحال بوسیدن فرزند مجروح اوست و فرزندش نیز دست خود را بر گردن ایشان انداخته است. می گفت که سابقه ما آن بوده است و امروز ما نیز چنین است. شکوه و شکایت داشت که آبروی ما را در محله برده اند و از کسبه محله نیز درباره ما پرسیده اند. می گفت که من در خانه مان وحشت دارم. او را در ماشینی سوار کرده و درباره پسرش سوال پیچش کرده اند و او هم توضیح داده بود که فرزندش دانشجو و صادق و راستگو است. با این حال به این نیز بسنده نشده بود. می گفت که بعد از این به خانه آمدم و ساعتی بعد زنگ خانه به صدا درآمد. پایین آمدم و در را باز کردم اما کسی نبود، بالا که آمدم دوباره زنگ خانه به صدا درآمد و دوباره در را باز کردم و کسی را ندیدم. این اتفاق برای بار سوم هم افتاده بود و این بار که او در را گشوده بود با موتورسواری روبرو شده بود که در مقابل خانه آنها قرار گرفته و فردی نیز با چهره مهیب بر ترک آن درحال عکس برداری از خانه آنها و داد و فریاد و بدگویی علیه شان در محله بود. پدر می گفت که با این اتفاقات ما در این خانه دیگر امنیت و آرامش نداریم.
گویا اینها ماموران تحقیق بودند که برای کشف حقیقت و دستیاری قضاوت آمده بودند. واین نتیجه و دستاورد ما بود از اولین سندی که در اختیار دستگاه قضایی قرار دادیم. دستگاه قضایی در نظام اسلامی که خود را با رویه حضرت امیر مقایسه می کند، برای تحقیق قضایی به هدف تهدید، موتورسوار مسلح سراغ شاکیان فرستاده بود. شرم است از بردن نام حضرت امیری که برای کندن خلخال از پای یک زن یهودی به خود می پیچید و اسوه عدالت بود و باری نیز که در دادگاه به شکایت یک یهودی حاضر شد و قاضی نام ایشان را به کنیه برد، به اعتراض گفت که در پیشگاه قضاوت، من و این یهودی با هم برابریم.
و من امروز شرح این ماجراها را می گویم تا مردم بدانند و چنین اتفاقاتی را با رفتار علوی قیاس نگیرند. می گویم، تا در تاریخ بماند که چگونه عده ای در این مملکت چادر حیا را دریدند و غیرت دین و کشور را جریحه دار کردند و آیندگان نگویند که این ظلم ها بر فرزندان این آب و خاک رفت اما صدایی برنخواست و کسی فریاد خود را به اعتراض حیایی که دریده شده بود بلند نکرد.
بدین ترتیب حوادثی که از سر یکی از شهود ما گذشت درسی شد تا بقیه شهود را دست و پا بسته در اختیار دادستان معزول تهران قرار ندهیم. دادستان کل کشور آقای دری نیز از سمت خود برکنار شده و بنابراین تمام درها بسته شده بود. این درحالی بود که فحاشی ها علیه مهدی کروبی از تریبون های رسمی و توسط مطبوعاتی که از پول بیت المال ارتزاق می کردند نیز هر روز فزونی می گرفت. اینچنین بود که نامه ای به ریاست جدید قوه قضائیه نوشتم و درخواست دادخواهی و رسیدگی به ماجراها را کردم. در نتیجه ی این نامه بود که کمیته ای سه نفره به دستور ریاست جدید قوه قضاییه تشکیل و مسئول پیگیری حوادث بعد از انتخابات و رسیدگی به شکایات خانواده مصدومین روحی و جسمی شد. جلسه اول تشکیل شد که جلسه خوبی هم بود.. در این جلسه علاوه بر سندی که پیشتر در اختیار دادستان تهران و دادستان کل کشور قرار داده بودم، دو سند دیگر نیز ارائه کردم که اکنون بر خود می بینم شرح کامل تری از آنها را برای شما مردم گزارش دهم.
سند دوم که با مدارک کامل نیز همراه بود شرح ماجرای رفته بر خانمی بود که در تظاهرات خیابانی بازداشت شده و آنچنانکه خودش می گفت در ماشین با برآمدگی های جسمی او ور رفته بودند و وقتی که به محل مورد نظر رسیده از او خواسته بودند شلوارش را از پایش درآورد که او نپذیرفته اما آنها او را درحالی که به زمین نیز افتاده بود مجبور به درآوردن شلوارش کرده بودند. در همین اثنا مسئول بالاتری آمده و اعتراض کرده بود که اینجا چه خبر است و ماموران گفته بودند که او از بی حیایی لباسش را درآورده و خود را بر زمین انداخته است تا آبروی ما را ببرد؛ حال آنکه آن زن نیز فریاد می زده و داد و بیداد می کرده است که آنها به زور با او چنین کرده اند. والله اعلم!
سند سوم نیز مربوط به جوانی بود که عضو یکی از گروههای سیاسی قانونی هم بود و مادرش با من تماس گرفته و او را نزد من فرستاده بود.او خودش مدارک پزشکی قانونی و همچنین یک سی دی به همراه داشت که نشانگر ضرب و شتم شدیدش بود. این فرد مدعی نبود که مورد تجاوز قرار گرفته است اما عکس ها نشانگر التهاب و قرمزی مقعد او نیز بود.می گفت که در زیر شکنجه و کتک بیهوش بوده و نمی داند که با او چه کرده اند و اگر مورد تجاوز قرار گرفته نیز نفهمیده است. پزشکی قانونی نیز در این خصوص با تایید التهاب مقعدی، بررسی بیشتر را نیازمند نامه جدید و حکم قضایی دانسته بود. او پنج روز در بازداشت به سربرده بود اما در این چند روز آنچنان به صورت پی در پی مورد ضرب و شتم سنگین قرار گرفته بود که ماموران تصور کرده بودند او مردنی است و بنابراین گفته بودند که می خواهیم تو را به اوین منتقل کنیم اما در نهایت چشم و دست بسته در بیابان رهایش کرده بودند. یاللعجب!
اینها سه سند کتبی بود که در جلسه اول ارائه کردم و درباره دو سند دیگر نیز به صورت شفاهی صحبت کردیم و گفتم که این دو مورد نیز مطرح است اما سندی کتبی در خصوص آنها وجود ندارد. یکی از آنها ترانه موسوی واقعی بود که گفتم خانواده اش به ما راه نمی دهند و بهتر است که شما خود با هدف تحقیق، ماجرا را دادخواهی و پیگیری کنید. شاهد صحت ماجرا هم تلاش مذبوحانه ای بود که عده ای برای ساختن ترانه موسوی قلابی انجام داده بودند. کمیته اگر کارش تحقیق بود باید به سراغ محفل نشینانی می رفت که آن فیلم کذایی را برای پخش در رسانه ملی ساخته بودند؛ همانهایی که به خانواده ترانه موسوی قلابی گفته بودند “شما کاری با ترانه واقعی نداشته باشید، آن را خودمان حل می کنیم”. گویی مهدی کروبی همه جرمش این بود که اسرار ماجرای «ترانه» را هویدا کرده و از سناریویی مشابه با سناریوی قتل های زنجیره ای پرده برداشته بود. زبان سرخ او سر سبز روزنامه اعتماد ملی را نیز بر باد داد که به محض افشای این ماجرا روزنامه نیز تعطیل شد. ماجرای ترانه واقعی را آنچنانکه شنیده بودم به صورت شفاهی برای کمیته بازگو کردم. ترانه موسوی به همراه یک دختر و چند پسر دیگر در مقابل مسجد قبا در روز مراسم سالگرد آیت الله بهشتی بازداشت شده بودند. دخترها پس از بازداشت شماره تلفن خانه شان را ردوبدل می کنند تا هریک که آزاد شد خانواده دیگری را از بی خبری بیرون آورد. آنها در همان روزهای بازداشت و درمیانه ضرب و شتم ها و به هنگام انتقال از یک مکان به مکانی دیگر متوجه غیبت ترانه موسوی می شوند. بدین ترتیب آن دختر دیگر وقتی که آزاد می شود با خانواده ترانه و همچنین با کمیته پیگیری تماس گرفته و گفته است که ترانه با ما بوده و مفقود شده است. مادر ترانه اما که گویا بسیار می ترسید گفته بود که دیگر با او تماس نگیرند. این دختر در کمیته پیگیری اینجانب و آقای موسوی نیز حاضر شده و تمام توضیحات لازم را در خصوص ترانه واقعی داده بود. از هیات سه نفره خواستم که حقیقت یابی در خصوص این سند شفاهی را نیز انجام دهند و از آنجا که هویت سناریونویسان درباره ترانه قلابی روشن بود، راههای حقیقت یابی نیز در دسترس و آسان به نظر می رسید. من بر این تصور بودم که در دستگاه قضایی علوی، از ما اشارتی کافی است تا آنها به سر بدوند. والله اعلم!
سند شفاهی دومی که در همان جلسه اول ارائه کردم مربوط به خانمی بود به نام سعیده پورآقایی. گفتم که درباره فردی به این نام هم به من خبرهایی داده اند و می گویند فرزند جانباز است که البته چون خود در خصوص آن خبر نداشتم و خانواده او را ندیده بودم درخصوص او محکم صحبت نکردم و خیلی سطحی از کنار آن گذشتم و در همین حد اشاره کردم که به هرحال برای او در تهران مجلس ختمی هم برگزار شده است. این سست ترین موردی بود که در جلسه اول ما با کمیته سه نفره بدان اشاره شد و خیلی سریع نیز از آن گذشتیم.
دو روز بعد از این جلسه اما در ادامه پیگیری هایم در خصوص این مورد خاص که اطلاع شخصی ام در موردش کمتر بود ملاقاتی داشتم با خانمی که خواهر ناتنی خانم پورآقایی بود. او گفت که پدرشان جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده است. او از من آدرس محل سکونت مادر سعیده را می خواست که زن پدرش بود و می گفت رابطه شان با آنها قطع است و او از محل سکونت آنها خبری ندارد. من نیز از آنجا که آدرسی از خانواده سعیده نداشتم از آقای مقیسه در ستاد آقای موسوی که این گزارش را به ما داده بود آدرس خانواده آنها را طلب کردم که ایشان ندادند از آن رو که روند تحقیقاتشان خراب نشود و آن خانواده نترسند. تلفنی نتوانستم از آقای مقیسه آدرس محل سکونت را بگیرم و درنهایت او را قاتع کردم که شنبه هفته گذشته درجلسه ای با حضور خواهر ناتنی سعیده شرکت کند. بدین ترتیب آقای مقیسه و خواهر سعیده را روبروی هم نشاندم و به سعیده گفتم که انشاءالله خواهرت کشته نشده است که او گفت این عکس منتشر شده متعلق به خواهر اوست و او قطعا کشته شده است. از آقای مقیسه خواستم که آدرس محل سکونت خانواده سعیده را به خواهر ناتنی او بدهد که اگر چنین نکند ابهامی برای خواهر او ایجاد خواهد شد. آقای مقیسه اما در اینجا به من گفت که ماجرای مرگ سعیده و آنچه تاکنون روایت شده بود کمی شک برانگیز است چراکه ما فهمیده ایم پدر او جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده و سعیده چندبار نیز سابقه فرار از خانه داشته است.. من گفتم که شما کاری با این نکات نداشته باشید و برای رفع ابهام آدرس را به خواهر ناتنی سعیده بدهید که در نهایت نیز اقای مقیسه آدرس را به ایشان دادند.
این ماجرا گذشت و روز دوشنبه هفته پیش بود که آقای محسنی اژه ای در تماسی از من خواست که در جلسه ساعت دوبعدازظهر کمیته حاضر شوم و بدین ترتیب جلسه دوم کمیته نیز برگزار شد. اعضای کمیته در ابتدای جلسه با اشاره به اینکه می خواهند به بررسی هایشان ادامه دهند بدون آنکه درباره سندهای کتبی ارائه شده و ترانه موسوی هیچ بحثی انجام دهند یکباره از من پرسیدند که آیا گزارش و سخن جدیدی درباره سعیده پورآقایی دارم یا نه؟ که من شرح ماجرای دیدار خود با خواهر او را بازگو کردم و گفتم که نه تنها برخلاف آنچه گفته بودند پدر سعیده جانباز نبوده که شش سال پیش فوت نموده و سعیده چند بار از خانه فرار نیز کرده است و اینکه می گویند در هنگام الله اکبر گفتن به او تیراندازی شده هم صحت ندارد. و نقل کردم که این نکات را آقای مقیسه نیز به من گفته اند و شرح دیدار خود با خواهر ناتنی سعیده و سخنان آقای مقیسه را هم بازگو کردم. جالب اما آنجا بود که در این جلسه به جز این موضوع که از ابتدا نیز من به عنوان سند شفاهی و نه چندان محکم به آن اشاره کرده بودم، صحبتی درباره آن سه سند کتبی نشد و درباره ترانه هم صرفا بحث کوتاهی درگرفت.
در ادامه این جلسه البته بحثی طلبگی هم در گرفت درباره سخنانی که آقای رئیسی در میانه جلسه اول و دوم با خبرنگاران درمیان گذاشته و گفته بود:«اظهارات کروبی باید بررسی شود.» البته آقای خلفی متفاوت از آقای رئیسی از «بررسی اظهارات و مستندات» سخن گفته بود. من بدین ترتیب در جلسه گفتم که آنچه ما با شما درمیان گذاشته بودیم صرفا اظهارات و مدعیات نبود بلکه مستندات بود و درقالب سی دی ارائه شده بود. گفتند سی دی که سند نمی شود و من نیز گفتم که مگر در حین ارتکاب تجاوز می توانسته ام فیلمبرداری کنم که اکنون فیلم آن را در اختیار شما قرار دهم، و مگر من در محل ارتکاب جرم حاضر بوده ام و نخ انداخته ام که اکنون به شما بگویم چقدر فاصله میان آنها بوده است و آیا شما توقع دارید که من آلات جرم و تجاوز را هم ضمیمه پرونده می کردم؟ گفتم که من به دنبال سند آوردن هم نیستم و اینجا محکمه من نیست و اگر هم سندی به شما ارائه کرده ام برای آن بوده است که سرنخی باشد تا بروید و پیگیری کنید و نگذارید که حقی ضایع شود و ظلم کردن، رایج گردد.
بدین ترتیب در این جلسه تنها به دادن یک سند دیگر اکتفا کردم که مربوط بود به خانمی که در خیابان بازداشت شده و همانجا در داخل ماشین ون به او و دختری دیگر تجاوز شده بود. به آنها گفتم که این خانم بسیار وحشت زده ونگران است و گفته است که اگر پدر و مادرم از ماجرا باخبر شوند و بی آبرو شوم خودکشی خواهم کرد. از حساسیت ماجرا آنها را آگاه کردم و گفتم که بر آنهاست تا مراقبت لازم صورت بگیرد و مباد درخصوص این شاهد نیز همچون سندی برخورد شود که در اختیار دادستان معزول تهران قرار دادم واسباب بی آبرویی یک فرد را در خانواده و محله ایجاد کردند. اسناد کتبی این تجاوز را هم در اختیار هیات قرار دادم و البته گفتم که مورد دیگری نیز هست که مربوط به خانم پرستاری است که بازداشت شده و عکس های او را من به دلیل حرمت با دقت نگاه نکرده ام اما همینقدر دیده ام که تمام بدن او در اثر ضرب و شتم سیاه شده بود و او نیز مدعی است که مورد تجاوز قرار گرفته است و اسناد آن را هم جهت تحقیق فردا برایتان می فرستم. و سپس تاکید کردم که ماجرای سند آوردن را در همینجا خاتمه می دهم و همین مقدار سند ارائه شده برای بررسی و روشن شدن ماجرا کفایت می کند.
درحالیکه این جلسه نیز به خوبی پایان یافت اما فردای ان روز به یکباره ورق برگشت. دفتر من و دفتر حزب اعتماد ملی پلمپ و آقایان بهشتی و الویری و داوری بازداشت شدند. هیات سه نفره نیز به جای پیگیری ماجرا گزارشی شتابزده را منتشر کرد. و اکنون که من به گزارش شتاب زده کمیته پیگیری که روز شنبه منتشر شد نگاهی می اندازم یقین پیدا میکنم که اعضای این کمیته نیز دستور داشته اند که سروته ماجرا را جمع کنند و آنها نیز چنین شتابزده ماجرا را جمع کرده اند.اما دو نکته در خصوص گزارش آنها:
در این گزارش سخنانی از زبان من روایت شده است که من نگفته ام و درمقابل، در این گزارش هیچ اشاره ای به بعضی مطالب که من از زبان برخی شاهدان گفته بودم و بسیار وقیحانه بود همچون سخنانی که فاعل در هنگام تجاوز برزبان می آورده، نیز نشده است..
نویسندگان شتابزده این گزارش مدعی شده اند که اینجانب هیچ مدرک و سندی مبنی بر تجاوز وانجام اعمال خلاف عرف در بازداشتگاهها تا پیش از نوشتن نامه ام به رئیس مجمع تشخیص دردست نداشته ام. یاللعجب که آقایان از زبان ما سخن می گویند و برای خود می برند و می دوزند. مهدی کروبی آنگاهی نامه به رئیس مجمع تشخیص نوشت که بسیاری چهره های موجه به او مراجعه کرده و برخی بازداشت شدگان نیز به او پناه آورده و از آنچه بر آنها و دیگران گذشته بود خون گریستند. اگرچه این چهره ها شجاعت بسیار به خرج دادند که در سیلاب تهدیدها و فحاشی ها و در میانه ارعاب های گسترده حاضر شدند نزد فرد بی پناهی همچون مهدی کروبی بیایند و من همینجا شجاعت آنها را می ستایم.
در حالی که در این گزارش به اولین سند کتبی ارائه شده صرفا به اندازه پانزده سطر روزنامه ای و به دومین سند کتبی در حد هفت سطر روزنامه ای و به سومین نیز در حد پنج خط اشاره شده و کوچکترین اشاره ای نیز نشده است به چهارمین سند کتبی که در جلسه دوم ارائه گشت و درحالیکه درباره اولین سند شفاهی یعنی ترانه موسوی نیز فقط چهار خط روزنامه ای در این گزارش آمده است، بیش از دویست سطر روزنامه ای این گزارش که بخش اعظم آن را تشکیل می دهد مربوط به دومین سند شفاهی ما یعنی سعیده پورآقایی است که از قضا خود تشکیک کامل را بر آن وارد کرده بودیم. حال اگر بگوییم که این جنازه را کدام مقام دولت جمهوری اسلامی در اختیار خانواده آنها گذاشته است و اجازه دیدن جنازه را حتی به نماینده ستاد آقای موسوی نیز نداده بودند آیا ساختگی بودن کل ماجرا جهت انحراف پیگیری ها را به اذهان متبادر نمی شود؟ این ظن آنگاهی تقویت می شود که می بینیم همین ماجرای مشکوک، ملاک نوشتن کلیت گزارش شتابزده هیات سه نفره نیز قرار گرفته است.
البته باید در همینجا اشاره کنم که چه خوشحالم این کمیته به سراغ سند کتبی چهارم که در اختیار آنها قرار داده بودم نرفتند و حقیقت یابی خود را به همین مقدار محدود کردند و حداقل زندگی یک فرد دیگر و آبروی او را به بازی نگرفتند. جای شکرش باقی است و خدا را شاکرم.
کمیته سه نفره در پایان گزارش شتاب زده خود خطاب به ریاست قوه قضائیه خواستار برخود عادلانه و قاطع با اینجانب شده است. و بدین ترتیب نتیجه حق جویی قوه قضائیه چوبی شد که بر سر مهدی کروبی فرود آمد. من اما بسیار خوشحالم و از این فرصت استقبال می کنم و آن را هدیتی الهی می دانم؛ باشد که امکانی پیش آید تا بتوانم به صورت مبسوط پرده از جزئیات این اسناد و اسناد دیگری که موجود است بردارم و بازگو کنم آنچه را که تا امروز نگفته ام و صدایی باشم برای حق خواهی. خرسندم اگر فرصتی دیگر به وجود آید تا من دامن جمهوری اسلامی را از این فجایع و بسیاری حوادث دیگر که بعد از رحلت امام پیش آمد و بر این مملکت گذشت پاک کنم.
مهدی کروبی امروز می داند و به یقین فهمیده است که انگشت بر جای خوبی گذاشته است. آنچنانکه از این هیاهوها و شتابزدگی ها برمی آید مشخص است که قبای آقایان لای در مانده است. توصیه حضرت امیر بود به مالک اشتر که به گونه ای حکومت کن که یک مظلوم حق خود را بدون لکنت زبان از ظالم بگیرد. ما کجا و توصیه های حضرت امیر کجا؟ فرزند مرحوم مطهری می گوید که خانمی به خانه ملت آمده و نزد او شکایت آورده که بر پسر او در بازداشتگاه چه گذشته است و بعد از آن، چنان با آن خانواده برخورد کرده اند که آن زن، خود تماس مجدد گرفته و گفته است که ما هیچ شکایتی نداشته ایم و به قول ما لرها “خر ما از کرگی دم نداشت”. این همان گرفتن حق بدون لکنت زبان است که توصیه حضرت امیر به مالک بود! مشخص است که تدبیر امور چه سمت و سویی به خود گرفته است. هیاهوها و هتاکی های آغشته به تهدید در هفته های گذشته تا آنجا فزونی گرفت که خانواده هایی نیز نزد من آمدند و خواستند که پیگیری ها را ادامه ندهیم و از عاقبت خود می ترسیدند و می گفتند که تو نه فقط برای خود که برای ما نیز دردسر ایجاد خواهی کرد. البته وقتی دختر یک زندانی را بازداشت می کنند و سپس این دختر عفیفه را شبانه، چشم بسته در بیابان رها می کنند تا آنجا که صدای یک روزنامه مستقل اصولگرا هم در می آید و می نویسد که این دختر را با چادر پاره در بهشت زهرا رها کرده اند، باید فهمید که تدبیر ملک و عدل در این مملکت به دست چه کسانی افتاده است و باید حق داد به آنهایی که نگران آینده خود هستند.
وقاحت اما به آنجا رسیده است که به جای مجرمان و مباشران و مسبان این مظالم، مهدی کروبی را می خواهند محاکمه کنند. غافل از آنکه محکمه واقعی در میان مردم است و باید به میان مردم رفت و دید که آنها چه کسی را محکوم می کنند و چه کسی را صدای حق خواهی خود می دانند. خدایا به تو پناه می برم از این فجایعی که جمعی مسبب آن بوده اند و نه تنها مایه ننگ جمهوری اسلامی که مایه ننگ ایران شده است و از این آبرویی که از عدالت و قضای اسلامی رفته است.
هیات سه نفره کار خود را پایان داد و خواستار برخورد قضایی با اینجانب شد و من اما قضاوت درباب خود را به داوری مردم و محکمه الهی وامی گذارم و نامه نگاری های خود در این خصوص را در همینجا پایان می دهم. اگرچه این توصیه را نیز با ریاست محترم قوه قضائیه باید درمیان بگذارم که مبادا در مسیر قاضی القضاتی، تحت تاثیر اراده های تحمیلی و بیرونی قرار بگیرند و از مسیر عدالت خارج شوند. چه آنکه ایشان در قیاس با دو رئیس پیشین این قوه از امتیازی ویژه برخوردارند و آن فرزندی آیت الله العظمی میرزا هاشم آملی و دامادی آیت الله العظمی وحید خراسانی است. امیدوارم که کارنامه قضایی آیت الله لاریجانی به گونه ای نباشد که در پایان دوران ریاست ایشان بر قوه قضا لطمه ای به ساحت مرجعیت وارد شود.
والله اعلم بالذات الامور
مهدی کروبی
آنچنانکه می دانید خادم شما در روزهای پس از انتخابات و در تندباد حوادثی که در سه ماهه گذشته از سر این مملکت و نظام گذشته است، نامه های هشدار دهنده و آگاه کننده پی درپی و متناوبی را خطاب به مسئولین امر نوشته است بدین امید که گشایشی حاصل گردد و مباد که حقی ضایع شود و ظلمی صورت بگیرد و ظلم و آه مظلومان دامان ما را بگیرد و رها نسازد؛ چه آنکه به توصیه دین و تجربه تاریخ می دانیم که: الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم.
سه ماه از سر مملکت ما گذشت، اما چگونه سه ماهی؟ اگر در انتخابات ریاست جمهوری نهم ما ساعتی به خواب رفتیم و بیدار که شدیم، گویا که به خواب اصحاب کهف فرو رفته باشیم، همه چیز را دگرگون شده دیدیم؛ در انتخابات ریاست جمهوری اخیر اما همانطور که پیشتر هم گفته ام دیگر بیدار ماندن تا صبح هم کارساز نبود؛ چرا که قبح دزدی شبانه ریخته و این بار کار به رهزنی رسیده بود. این اما تازه اول ماجرا بود. هیچ گاه برای من قابل پیش بینی نبود که یک روز در جمهوری اسلامی به تظاهرات آرام و مسالمت آمیز مردم چنین پاسخ دهند که دادند. پرسش و ابهام مردم درباره سرنوشت رایی که داده بودند را پاسخ دادند اما نه با برهان و منطق که با گلوله و باتوم و چماق و ضرب و شتم. در کوچه و خیابان ها هر آنچه را که دور از انتظار بود دیدم؛ صحنه هایی که خاطرات دوران جوانی ما را زنده می کرد. به مرور زمان و در گذر حوادث اما خبرهایی دیگر رسید از شکنجه و انجام اعمال حیرت آور از درون بازداشتگاه های بی نام و نشان؛ خبرهایی که بر حیرت من و هر ناظر و بیننده ای می افزود. افرادی می آمدند و نقل می کردند یا با سند و شهادت نشان می دادند در ایام محبس چه از سر آن ها که نگذشته است؟
خدایا مهدی کروبی چه می دید و چه می شنوید؟ یا للعجب؛ کاش او زنده نبود و نمی دید که روزی در جمهوری اسلامی شهروندی نزد او بیاید و شکوه کند که در ساختمانی بی نام و نشان، توسط افرادی بی نام و نشان تر، هر عمل قبیح و غیر معمولی بر او صورت گرفته است: از لخت و عریان کردن افراد و نشاندن آن ها در مقابل یکدیگر تا فحاشی های وقیحانه و ادرار کردن در صورت آن ها و رها کردن چشم و دست بسته دختران و پسران در بیابان. اینها کم نبود که خبر از تجاوز به دختران و پسران در بازداشتگاه ها نیز رسید. با خود گفتم که سه دهه پس از انقلاب و دو دهه پس از فوت امام به راستی ما به کجا رسیده ایم؟
طبیعی بود که رگ های غیرت به جوش آیند.. که مگر می شد با شنیدن این اخبار و گزارش ها آرام نشست و سر راحت بر بالین گذاشت؟ اینچنین بود که دست به نوشتن نامه ای خطاب به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بردم. نوشتم که خبر از تجاوز و شکنجه و انجام اعمال غیر معمول می رسد و من بی هیچ داوری از شما می خواهم که تحقیق کنید و دریابید که آیا چنین فجایعی رخ داده است یا نه؟ این نامه که منتشر شد اما پاسخ آن، هیاهوهای بسیار بود که آغازیدن گرفت و بارانی از دشنام و تهدید بود که بر سر من باریدن گرفت. خطیبان جمعه در اقدامی هماهنگ و برآمده از دستورالعمل های اداری، از تریبون نمازجمعه هرآنچه توانستند علیه من گفتند و به من نسبت دادند. اینچنین بود که تردیدهای من جدی تر شد. با خود گفتم که اگر چنین فجایعی رخ نداده بود می گفتند که رخ نداده است، اما حملاتی بدین صورت غیر معمول از تریبون های کوچک و بزرگ نماز جمعه و فحاشی هایی چنین نامعمول از سوی برخی مطبوعات نشان از آن دارد که آتشی به خرمن عده ای افتاده است. خود را مکلف دیدم که بایستم و از میدان به در نشوم.
نامه ای که به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشته بودم برای بررسی در اختیار رئیس قوه قضاییه وقت قرار گرفت و آیت الله شاهرودی نیز دستور پیگیری ماجرا را به دادستان کل کشور،آقای دری نجف آبادی، داد. آقای دری تماسی با من گرفت و مقرر شد تا نماینده ای را نزد من بفرستد. آن نماینده آمد و من از باب نمونه، فردی را که مدعی بود علاوه بر شکنجه مورد تجاوز نیز قرار گرفته است، به ایشان معرفی کردم. نماینده اقای دری نیز تاکید کرد که کسی از ماجرا باخبر نشود تا خللی در روند رسیدگی پدیدار نگردد و حتی در خواست کرد که بازجویی خارج از محل دفتر من و در مکانی دیگر صورت پذیرد که کاملا محفوظ بماند. تا اینجای کار برخوردها معقول بود. تا اینکه پای دادستان اکنون معزول تهران به ماجرا گشوده شد. او تماسی با من گرفت و گفت که نماینده ای را برای بررسی ماجرا به ملاقاتم می فرستد. آن فرد آمد و از من شاهد و نمونه خواست. صحیح آن بود که من مطابق قراری که با نماینده آقای دری گذاشته بودم، می گفتم که به دستور آقای شاهرودی، اکنون آقای دری و نماینده ایشان درحال پیگیری ماجرا هستند و از من خواسته اند که اطلاعات خود را با فرد دیگری درمیان نگذارم. اما از انجا که درکار خود مشکلی نمی دیدم و بنا را بر احقاق حق و تعامل با مسئولان می دیدم، به نماینده دادستان معزول تهران این فرصت را دادم که در اتاقی در دفتر کارم با همان شاهدی که نماینده آقای دری نیز پای سخنش نشسته بود ملاقات کنند و شرح شکوه و شکایت او را بشنوند. گفتم که اگر می خواهید مکان دیگری را برای ملاقات با آن شاهد معین کنید که نماینده دادستان تهران اما برخلاف نماینده آقای دری گفت انجام ملاقات در دفتر خود من را مناسبتر تشخیص داد.
بر خلاف ملاقات اول که به خوبی انجام شد این ملاقات اما صورتی دیگر به خود گرفت. آنچنانکه در اثنای جلسه آن پسر بیرون آمد و گفت که اینها به دنبال چیز دیگری هستند و دعوی پیگیری قضایی ندارند، بلکه در اندیشه برخورد سیاسی و پاک کردن صورت مساله اند. گفت که نماینده دادستان تهران می خواهد که همراه او به پزشکی قانونی بروم. او را مجاب کردم که همراه آنها برود. در راه اما آنها به بازجویی سیاسی خود ادامه داده و به او گفته بودند که تو باید به خاطر خدا و به خاطر خانواده و آبرویت سکوت می کردی و نباید آلت دست سیاستبازان می شدی و بسیاری سخنان دیگر از این دست که اکنون مجال شرح آن نیست.
آن روز گذشت و فردای آن، همان پسر، وحشت زده نزد من آمد و گفت که رفته اند و در محله از خانه و همسایه درباره او تحقیق کرده اند. گفتم وحشت نکن، هدف آنها کشف حقیقت است. پسر اما باری دیگر به من مراجعه کرد و گفت که آنها ماجرا را به پدر او گفته اند و آبرویش رفته است و پدر او مدام گریه می کند. از پسر خواستم که پدرش را نزد من آورد تا با او سخن بگویم و آرامش کنم. آن پسر اما رفت و دیگر خبری از او نشد. پس از مدتی سه شنبه گذشته پدر به سراغ من آمد درحالیکه نگران فرزندش نیز بود. مردی بیش از هفتاد ساله و محترم را دیدم که اندوه از چهره و سخنش می بارید. می گفت ما مسلمان و مذهبی هستیم و چرا با ما چنین کردند؟ عکس هایی را از جیب خود درآورد و نشانم داد تا از سابقه شان گفته باشد. تصویرهایی از زمان جنگ که پسر مجروحش را خوابیده بر تخت بیمارستان نشان می داد، درحالیکه رهبری فعلی – رئیس جمهور وقت- در عیادت از مجروحین بر سر تخت او ایستاده و درحال بوسیدن فرزند مجروح اوست و فرزندش نیز دست خود را بر گردن ایشان انداخته است. می گفت که سابقه ما آن بوده است و امروز ما نیز چنین است. شکوه و شکایت داشت که آبروی ما را در محله برده اند و از کسبه محله نیز درباره ما پرسیده اند. می گفت که من در خانه مان وحشت دارم. او را در ماشینی سوار کرده و درباره پسرش سوال پیچش کرده اند و او هم توضیح داده بود که فرزندش دانشجو و صادق و راستگو است. با این حال به این نیز بسنده نشده بود. می گفت که بعد از این به خانه آمدم و ساعتی بعد زنگ خانه به صدا درآمد. پایین آمدم و در را باز کردم اما کسی نبود، بالا که آمدم دوباره زنگ خانه به صدا درآمد و دوباره در را باز کردم و کسی را ندیدم. این اتفاق برای بار سوم هم افتاده بود و این بار که او در را گشوده بود با موتورسواری روبرو شده بود که در مقابل خانه آنها قرار گرفته و فردی نیز با چهره مهیب بر ترک آن درحال عکس برداری از خانه آنها و داد و فریاد و بدگویی علیه شان در محله بود. پدر می گفت که با این اتفاقات ما در این خانه دیگر امنیت و آرامش نداریم.
گویا اینها ماموران تحقیق بودند که برای کشف حقیقت و دستیاری قضاوت آمده بودند. واین نتیجه و دستاورد ما بود از اولین سندی که در اختیار دستگاه قضایی قرار دادیم. دستگاه قضایی در نظام اسلامی که خود را با رویه حضرت امیر مقایسه می کند، برای تحقیق قضایی به هدف تهدید، موتورسوار مسلح سراغ شاکیان فرستاده بود. شرم است از بردن نام حضرت امیری که برای کندن خلخال از پای یک زن یهودی به خود می پیچید و اسوه عدالت بود و باری نیز که در دادگاه به شکایت یک یهودی حاضر شد و قاضی نام ایشان را به کنیه برد، به اعتراض گفت که در پیشگاه قضاوت، من و این یهودی با هم برابریم.
و من امروز شرح این ماجراها را می گویم تا مردم بدانند و چنین اتفاقاتی را با رفتار علوی قیاس نگیرند. می گویم، تا در تاریخ بماند که چگونه عده ای در این مملکت چادر حیا را دریدند و غیرت دین و کشور را جریحه دار کردند و آیندگان نگویند که این ظلم ها بر فرزندان این آب و خاک رفت اما صدایی برنخواست و کسی فریاد خود را به اعتراض حیایی که دریده شده بود بلند نکرد.
بدین ترتیب حوادثی که از سر یکی از شهود ما گذشت درسی شد تا بقیه شهود را دست و پا بسته در اختیار دادستان معزول تهران قرار ندهیم. دادستان کل کشور آقای دری نیز از سمت خود برکنار شده و بنابراین تمام درها بسته شده بود. این درحالی بود که فحاشی ها علیه مهدی کروبی از تریبون های رسمی و توسط مطبوعاتی که از پول بیت المال ارتزاق می کردند نیز هر روز فزونی می گرفت. اینچنین بود که نامه ای به ریاست جدید قوه قضائیه نوشتم و درخواست دادخواهی و رسیدگی به ماجراها را کردم. در نتیجه ی این نامه بود که کمیته ای سه نفره به دستور ریاست جدید قوه قضاییه تشکیل و مسئول پیگیری حوادث بعد از انتخابات و رسیدگی به شکایات خانواده مصدومین روحی و جسمی شد. جلسه اول تشکیل شد که جلسه خوبی هم بود.. در این جلسه علاوه بر سندی که پیشتر در اختیار دادستان تهران و دادستان کل کشور قرار داده بودم، دو سند دیگر نیز ارائه کردم که اکنون بر خود می بینم شرح کامل تری از آنها را برای شما مردم گزارش دهم.
سند دوم که با مدارک کامل نیز همراه بود شرح ماجرای رفته بر خانمی بود که در تظاهرات خیابانی بازداشت شده و آنچنانکه خودش می گفت در ماشین با برآمدگی های جسمی او ور رفته بودند و وقتی که به محل مورد نظر رسیده از او خواسته بودند شلوارش را از پایش درآورد که او نپذیرفته اما آنها او را درحالی که به زمین نیز افتاده بود مجبور به درآوردن شلوارش کرده بودند. در همین اثنا مسئول بالاتری آمده و اعتراض کرده بود که اینجا چه خبر است و ماموران گفته بودند که او از بی حیایی لباسش را درآورده و خود را بر زمین انداخته است تا آبروی ما را ببرد؛ حال آنکه آن زن نیز فریاد می زده و داد و بیداد می کرده است که آنها به زور با او چنین کرده اند. والله اعلم!
سند سوم نیز مربوط به جوانی بود که عضو یکی از گروههای سیاسی قانونی هم بود و مادرش با من تماس گرفته و او را نزد من فرستاده بود.او خودش مدارک پزشکی قانونی و همچنین یک سی دی به همراه داشت که نشانگر ضرب و شتم شدیدش بود. این فرد مدعی نبود که مورد تجاوز قرار گرفته است اما عکس ها نشانگر التهاب و قرمزی مقعد او نیز بود.می گفت که در زیر شکنجه و کتک بیهوش بوده و نمی داند که با او چه کرده اند و اگر مورد تجاوز قرار گرفته نیز نفهمیده است. پزشکی قانونی نیز در این خصوص با تایید التهاب مقعدی، بررسی بیشتر را نیازمند نامه جدید و حکم قضایی دانسته بود. او پنج روز در بازداشت به سربرده بود اما در این چند روز آنچنان به صورت پی در پی مورد ضرب و شتم سنگین قرار گرفته بود که ماموران تصور کرده بودند او مردنی است و بنابراین گفته بودند که می خواهیم تو را به اوین منتقل کنیم اما در نهایت چشم و دست بسته در بیابان رهایش کرده بودند. یاللعجب!
اینها سه سند کتبی بود که در جلسه اول ارائه کردم و درباره دو سند دیگر نیز به صورت شفاهی صحبت کردیم و گفتم که این دو مورد نیز مطرح است اما سندی کتبی در خصوص آنها وجود ندارد. یکی از آنها ترانه موسوی واقعی بود که گفتم خانواده اش به ما راه نمی دهند و بهتر است که شما خود با هدف تحقیق، ماجرا را دادخواهی و پیگیری کنید. شاهد صحت ماجرا هم تلاش مذبوحانه ای بود که عده ای برای ساختن ترانه موسوی قلابی انجام داده بودند. کمیته اگر کارش تحقیق بود باید به سراغ محفل نشینانی می رفت که آن فیلم کذایی را برای پخش در رسانه ملی ساخته بودند؛ همانهایی که به خانواده ترانه موسوی قلابی گفته بودند “شما کاری با ترانه واقعی نداشته باشید، آن را خودمان حل می کنیم”. گویی مهدی کروبی همه جرمش این بود که اسرار ماجرای «ترانه» را هویدا کرده و از سناریویی مشابه با سناریوی قتل های زنجیره ای پرده برداشته بود. زبان سرخ او سر سبز روزنامه اعتماد ملی را نیز بر باد داد که به محض افشای این ماجرا روزنامه نیز تعطیل شد. ماجرای ترانه واقعی را آنچنانکه شنیده بودم به صورت شفاهی برای کمیته بازگو کردم. ترانه موسوی به همراه یک دختر و چند پسر دیگر در مقابل مسجد قبا در روز مراسم سالگرد آیت الله بهشتی بازداشت شده بودند. دخترها پس از بازداشت شماره تلفن خانه شان را ردوبدل می کنند تا هریک که آزاد شد خانواده دیگری را از بی خبری بیرون آورد. آنها در همان روزهای بازداشت و درمیانه ضرب و شتم ها و به هنگام انتقال از یک مکان به مکانی دیگر متوجه غیبت ترانه موسوی می شوند. بدین ترتیب آن دختر دیگر وقتی که آزاد می شود با خانواده ترانه و همچنین با کمیته پیگیری تماس گرفته و گفته است که ترانه با ما بوده و مفقود شده است. مادر ترانه اما که گویا بسیار می ترسید گفته بود که دیگر با او تماس نگیرند. این دختر در کمیته پیگیری اینجانب و آقای موسوی نیز حاضر شده و تمام توضیحات لازم را در خصوص ترانه واقعی داده بود. از هیات سه نفره خواستم که حقیقت یابی در خصوص این سند شفاهی را نیز انجام دهند و از آنجا که هویت سناریونویسان درباره ترانه قلابی روشن بود، راههای حقیقت یابی نیز در دسترس و آسان به نظر می رسید. من بر این تصور بودم که در دستگاه قضایی علوی، از ما اشارتی کافی است تا آنها به سر بدوند. والله اعلم!
سند شفاهی دومی که در همان جلسه اول ارائه کردم مربوط به خانمی بود به نام سعیده پورآقایی. گفتم که درباره فردی به این نام هم به من خبرهایی داده اند و می گویند فرزند جانباز است که البته چون خود در خصوص آن خبر نداشتم و خانواده او را ندیده بودم درخصوص او محکم صحبت نکردم و خیلی سطحی از کنار آن گذشتم و در همین حد اشاره کردم که به هرحال برای او در تهران مجلس ختمی هم برگزار شده است. این سست ترین موردی بود که در جلسه اول ما با کمیته سه نفره بدان اشاره شد و خیلی سریع نیز از آن گذشتیم.
دو روز بعد از این جلسه اما در ادامه پیگیری هایم در خصوص این مورد خاص که اطلاع شخصی ام در موردش کمتر بود ملاقاتی داشتم با خانمی که خواهر ناتنی خانم پورآقایی بود. او گفت که پدرشان جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده است. او از من آدرس محل سکونت مادر سعیده را می خواست که زن پدرش بود و می گفت رابطه شان با آنها قطع است و او از محل سکونت آنها خبری ندارد. من نیز از آنجا که آدرسی از خانواده سعیده نداشتم از آقای مقیسه در ستاد آقای موسوی که این گزارش را به ما داده بود آدرس خانواده آنها را طلب کردم که ایشان ندادند از آن رو که روند تحقیقاتشان خراب نشود و آن خانواده نترسند. تلفنی نتوانستم از آقای مقیسه آدرس محل سکونت را بگیرم و درنهایت او را قاتع کردم که شنبه هفته گذشته درجلسه ای با حضور خواهر ناتنی سعیده شرکت کند. بدین ترتیب آقای مقیسه و خواهر سعیده را روبروی هم نشاندم و به سعیده گفتم که انشاءالله خواهرت کشته نشده است که او گفت این عکس منتشر شده متعلق به خواهر اوست و او قطعا کشته شده است. از آقای مقیسه خواستم که آدرس محل سکونت خانواده سعیده را به خواهر ناتنی او بدهد که اگر چنین نکند ابهامی برای خواهر او ایجاد خواهد شد. آقای مقیسه اما در اینجا به من گفت که ماجرای مرگ سعیده و آنچه تاکنون روایت شده بود کمی شک برانگیز است چراکه ما فهمیده ایم پدر او جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده و سعیده چندبار نیز سابقه فرار از خانه داشته است.. من گفتم که شما کاری با این نکات نداشته باشید و برای رفع ابهام آدرس را به خواهر ناتنی سعیده بدهید که در نهایت نیز اقای مقیسه آدرس را به ایشان دادند.
این ماجرا گذشت و روز دوشنبه هفته پیش بود که آقای محسنی اژه ای در تماسی از من خواست که در جلسه ساعت دوبعدازظهر کمیته حاضر شوم و بدین ترتیب جلسه دوم کمیته نیز برگزار شد. اعضای کمیته در ابتدای جلسه با اشاره به اینکه می خواهند به بررسی هایشان ادامه دهند بدون آنکه درباره سندهای کتبی ارائه شده و ترانه موسوی هیچ بحثی انجام دهند یکباره از من پرسیدند که آیا گزارش و سخن جدیدی درباره سعیده پورآقایی دارم یا نه؟ که من شرح ماجرای دیدار خود با خواهر او را بازگو کردم و گفتم که نه تنها برخلاف آنچه گفته بودند پدر سعیده جانباز نبوده که شش سال پیش فوت نموده و سعیده چند بار از خانه فرار نیز کرده است و اینکه می گویند در هنگام الله اکبر گفتن به او تیراندازی شده هم صحت ندارد. و نقل کردم که این نکات را آقای مقیسه نیز به من گفته اند و شرح دیدار خود با خواهر ناتنی سعیده و سخنان آقای مقیسه را هم بازگو کردم. جالب اما آنجا بود که در این جلسه به جز این موضوع که از ابتدا نیز من به عنوان سند شفاهی و نه چندان محکم به آن اشاره کرده بودم، صحبتی درباره آن سه سند کتبی نشد و درباره ترانه هم صرفا بحث کوتاهی درگرفت.
در ادامه این جلسه البته بحثی طلبگی هم در گرفت درباره سخنانی که آقای رئیسی در میانه جلسه اول و دوم با خبرنگاران درمیان گذاشته و گفته بود:«اظهارات کروبی باید بررسی شود.» البته آقای خلفی متفاوت از آقای رئیسی از «بررسی اظهارات و مستندات» سخن گفته بود. من بدین ترتیب در جلسه گفتم که آنچه ما با شما درمیان گذاشته بودیم صرفا اظهارات و مدعیات نبود بلکه مستندات بود و درقالب سی دی ارائه شده بود. گفتند سی دی که سند نمی شود و من نیز گفتم که مگر در حین ارتکاب تجاوز می توانسته ام فیلمبرداری کنم که اکنون فیلم آن را در اختیار شما قرار دهم، و مگر من در محل ارتکاب جرم حاضر بوده ام و نخ انداخته ام که اکنون به شما بگویم چقدر فاصله میان آنها بوده است و آیا شما توقع دارید که من آلات جرم و تجاوز را هم ضمیمه پرونده می کردم؟ گفتم که من به دنبال سند آوردن هم نیستم و اینجا محکمه من نیست و اگر هم سندی به شما ارائه کرده ام برای آن بوده است که سرنخی باشد تا بروید و پیگیری کنید و نگذارید که حقی ضایع شود و ظلم کردن، رایج گردد.
بدین ترتیب در این جلسه تنها به دادن یک سند دیگر اکتفا کردم که مربوط بود به خانمی که در خیابان بازداشت شده و همانجا در داخل ماشین ون به او و دختری دیگر تجاوز شده بود. به آنها گفتم که این خانم بسیار وحشت زده ونگران است و گفته است که اگر پدر و مادرم از ماجرا باخبر شوند و بی آبرو شوم خودکشی خواهم کرد. از حساسیت ماجرا آنها را آگاه کردم و گفتم که بر آنهاست تا مراقبت لازم صورت بگیرد و مباد درخصوص این شاهد نیز همچون سندی برخورد شود که در اختیار دادستان معزول تهران قرار دادم واسباب بی آبرویی یک فرد را در خانواده و محله ایجاد کردند. اسناد کتبی این تجاوز را هم در اختیار هیات قرار دادم و البته گفتم که مورد دیگری نیز هست که مربوط به خانم پرستاری است که بازداشت شده و عکس های او را من به دلیل حرمت با دقت نگاه نکرده ام اما همینقدر دیده ام که تمام بدن او در اثر ضرب و شتم سیاه شده بود و او نیز مدعی است که مورد تجاوز قرار گرفته است و اسناد آن را هم جهت تحقیق فردا برایتان می فرستم. و سپس تاکید کردم که ماجرای سند آوردن را در همینجا خاتمه می دهم و همین مقدار سند ارائه شده برای بررسی و روشن شدن ماجرا کفایت می کند.
درحالیکه این جلسه نیز به خوبی پایان یافت اما فردای ان روز به یکباره ورق برگشت. دفتر من و دفتر حزب اعتماد ملی پلمپ و آقایان بهشتی و الویری و داوری بازداشت شدند. هیات سه نفره نیز به جای پیگیری ماجرا گزارشی شتابزده را منتشر کرد. و اکنون که من به گزارش شتاب زده کمیته پیگیری که روز شنبه منتشر شد نگاهی می اندازم یقین پیدا میکنم که اعضای این کمیته نیز دستور داشته اند که سروته ماجرا را جمع کنند و آنها نیز چنین شتابزده ماجرا را جمع کرده اند.اما دو نکته در خصوص گزارش آنها:
در این گزارش سخنانی از زبان من روایت شده است که من نگفته ام و درمقابل، در این گزارش هیچ اشاره ای به بعضی مطالب که من از زبان برخی شاهدان گفته بودم و بسیار وقیحانه بود همچون سخنانی که فاعل در هنگام تجاوز برزبان می آورده، نیز نشده است..
نویسندگان شتابزده این گزارش مدعی شده اند که اینجانب هیچ مدرک و سندی مبنی بر تجاوز وانجام اعمال خلاف عرف در بازداشتگاهها تا پیش از نوشتن نامه ام به رئیس مجمع تشخیص دردست نداشته ام. یاللعجب که آقایان از زبان ما سخن می گویند و برای خود می برند و می دوزند. مهدی کروبی آنگاهی نامه به رئیس مجمع تشخیص نوشت که بسیاری چهره های موجه به او مراجعه کرده و برخی بازداشت شدگان نیز به او پناه آورده و از آنچه بر آنها و دیگران گذشته بود خون گریستند. اگرچه این چهره ها شجاعت بسیار به خرج دادند که در سیلاب تهدیدها و فحاشی ها و در میانه ارعاب های گسترده حاضر شدند نزد فرد بی پناهی همچون مهدی کروبی بیایند و من همینجا شجاعت آنها را می ستایم.
در حالی که در این گزارش به اولین سند کتبی ارائه شده صرفا به اندازه پانزده سطر روزنامه ای و به دومین سند کتبی در حد هفت سطر روزنامه ای و به سومین نیز در حد پنج خط اشاره شده و کوچکترین اشاره ای نیز نشده است به چهارمین سند کتبی که در جلسه دوم ارائه گشت و درحالیکه درباره اولین سند شفاهی یعنی ترانه موسوی نیز فقط چهار خط روزنامه ای در این گزارش آمده است، بیش از دویست سطر روزنامه ای این گزارش که بخش اعظم آن را تشکیل می دهد مربوط به دومین سند شفاهی ما یعنی سعیده پورآقایی است که از قضا خود تشکیک کامل را بر آن وارد کرده بودیم. حال اگر بگوییم که این جنازه را کدام مقام دولت جمهوری اسلامی در اختیار خانواده آنها گذاشته است و اجازه دیدن جنازه را حتی به نماینده ستاد آقای موسوی نیز نداده بودند آیا ساختگی بودن کل ماجرا جهت انحراف پیگیری ها را به اذهان متبادر نمی شود؟ این ظن آنگاهی تقویت می شود که می بینیم همین ماجرای مشکوک، ملاک نوشتن کلیت گزارش شتابزده هیات سه نفره نیز قرار گرفته است.
البته باید در همینجا اشاره کنم که چه خوشحالم این کمیته به سراغ سند کتبی چهارم که در اختیار آنها قرار داده بودم نرفتند و حقیقت یابی خود را به همین مقدار محدود کردند و حداقل زندگی یک فرد دیگر و آبروی او را به بازی نگرفتند. جای شکرش باقی است و خدا را شاکرم.
کمیته سه نفره در پایان گزارش شتاب زده خود خطاب به ریاست قوه قضائیه خواستار برخود عادلانه و قاطع با اینجانب شده است. و بدین ترتیب نتیجه حق جویی قوه قضائیه چوبی شد که بر سر مهدی کروبی فرود آمد. من اما بسیار خوشحالم و از این فرصت استقبال می کنم و آن را هدیتی الهی می دانم؛ باشد که امکانی پیش آید تا بتوانم به صورت مبسوط پرده از جزئیات این اسناد و اسناد دیگری که موجود است بردارم و بازگو کنم آنچه را که تا امروز نگفته ام و صدایی باشم برای حق خواهی. خرسندم اگر فرصتی دیگر به وجود آید تا من دامن جمهوری اسلامی را از این فجایع و بسیاری حوادث دیگر که بعد از رحلت امام پیش آمد و بر این مملکت گذشت پاک کنم.
مهدی کروبی امروز می داند و به یقین فهمیده است که انگشت بر جای خوبی گذاشته است. آنچنانکه از این هیاهوها و شتابزدگی ها برمی آید مشخص است که قبای آقایان لای در مانده است. توصیه حضرت امیر بود به مالک اشتر که به گونه ای حکومت کن که یک مظلوم حق خود را بدون لکنت زبان از ظالم بگیرد. ما کجا و توصیه های حضرت امیر کجا؟ فرزند مرحوم مطهری می گوید که خانمی به خانه ملت آمده و نزد او شکایت آورده که بر پسر او در بازداشتگاه چه گذشته است و بعد از آن، چنان با آن خانواده برخورد کرده اند که آن زن، خود تماس مجدد گرفته و گفته است که ما هیچ شکایتی نداشته ایم و به قول ما لرها “خر ما از کرگی دم نداشت”. این همان گرفتن حق بدون لکنت زبان است که توصیه حضرت امیر به مالک بود! مشخص است که تدبیر امور چه سمت و سویی به خود گرفته است. هیاهوها و هتاکی های آغشته به تهدید در هفته های گذشته تا آنجا فزونی گرفت که خانواده هایی نیز نزد من آمدند و خواستند که پیگیری ها را ادامه ندهیم و از عاقبت خود می ترسیدند و می گفتند که تو نه فقط برای خود که برای ما نیز دردسر ایجاد خواهی کرد. البته وقتی دختر یک زندانی را بازداشت می کنند و سپس این دختر عفیفه را شبانه، چشم بسته در بیابان رها می کنند تا آنجا که صدای یک روزنامه مستقل اصولگرا هم در می آید و می نویسد که این دختر را با چادر پاره در بهشت زهرا رها کرده اند، باید فهمید که تدبیر ملک و عدل در این مملکت به دست چه کسانی افتاده است و باید حق داد به آنهایی که نگران آینده خود هستند.
وقاحت اما به آنجا رسیده است که به جای مجرمان و مباشران و مسبان این مظالم، مهدی کروبی را می خواهند محاکمه کنند. غافل از آنکه محکمه واقعی در میان مردم است و باید به میان مردم رفت و دید که آنها چه کسی را محکوم می کنند و چه کسی را صدای حق خواهی خود می دانند. خدایا به تو پناه می برم از این فجایعی که جمعی مسبب آن بوده اند و نه تنها مایه ننگ جمهوری اسلامی که مایه ننگ ایران شده است و از این آبرویی که از عدالت و قضای اسلامی رفته است.
هیات سه نفره کار خود را پایان داد و خواستار برخورد قضایی با اینجانب شد و من اما قضاوت درباب خود را به داوری مردم و محکمه الهی وامی گذارم و نامه نگاری های خود در این خصوص را در همینجا پایان می دهم. اگرچه این توصیه را نیز با ریاست محترم قوه قضائیه باید درمیان بگذارم که مبادا در مسیر قاضی القضاتی، تحت تاثیر اراده های تحمیلی و بیرونی قرار بگیرند و از مسیر عدالت خارج شوند. چه آنکه ایشان در قیاس با دو رئیس پیشین این قوه از امتیازی ویژه برخوردارند و آن فرزندی آیت الله العظمی میرزا هاشم آملی و دامادی آیت الله العظمی وحید خراسانی است. امیدوارم که کارنامه قضایی آیت الله لاریجانی به گونه ای نباشد که در پایان دوران ریاست ایشان بر قوه قضا لطمه ای به ساحت مرجعیت وارد شود.
والله اعلم بالذات الامور
مهدی کروبی
آیت الله منتظری
آیت الله حسینعلی منتظری از مراجع تقلید و روحانیون شیعه خواسته برای دفاع از حقوق مردم در تحولات جاری مداخله کنند.
آیت الله منتظری در نامه ای خطاب به "مراجع عظام تقلید و علمای اعلام قم، نجف، مشهد مقدس، تهران، اصفهان، تبریز، شیراز و سایر بلاد اسلامی" که در پایگاه اطلاع رسانی دفتر وی انتشار یافته گفته است "با توجه به شرایط جاری در کشور و مظالمی که هر روز شاهد آن هستیم و کارهای خلافی که به نام دین و مذهب تشیع انجام می شود خود را موظف می دانم از روی خیرخواهی و احساس خطر جدی نسبت به مصالح دین و کشور اموری را یادآور شوم."
آیت الله منتظری در این نامه می نویسد که انقلاب سال 1357 ایران یک انقلاب دینی بود که با هدف ریشه کن کردن استبداد، تامین حقوق مردم و جلوگیری از تجاوز به این حقوق و گسترش الگوی عدالت و ارزش های انسانی صورت گرفت و می افزاید که "هدف این نبود که ققط نام و نشان و شعارها تغییر کند و لی عملا همان مظالم و انحرافات رژیم گذشته ادامه یابد و تجاوزات به حقوق به شکل دیگری به عنوان حاکمیت دینی و ولایت فقیه جریان پیدا کند."
آیت الله منتظری یادآور می شود که خود از مدافعان سرسخت حاکمیت دینی و از پایه گذاران ولایت فقیه، براساس اندیشه انتخاب ولی فقیه از سوی مردم و نظارت مردم بر او بوده است و می افزاید که "اکنون در برابر مردم آگاه ایران به خاطر ستم هایی که تحت این نام و عنوان بر آنان می رود احساس شرمندگی می کنم."
وی می نویسد که بسیاری از افرادی که در انقلاب سابقه دارند از او می پرسند که آیا حاکمیت دینی و حکومت ولی فقیه که وعده می داد همین است که امروز در ایران مشاهده می شود و می گوید "در حالیکه آنچه که مشاهده می شود، در واقع حکومت ولایت نظامی است نه ولایت فقیه."
"به من می گویند حاکمیت دینی که شما وعده آن را به مردم دادید و ولایت فقیه را مجری آن می دانستید و می خواستید آن را به پا دارید همین است که امروز ما آن را مشاهده می کنیم"
آیت الله حسینعلی منتظری
در این نامه آمده است که مراجع تقلید و روحانیون شیعه در طول تاریخ ملجا و پناهگاه مردم در مقابل تجاوزات و مظالم حکومت ها بوده اند و در برابر حکومت های جائر ایستانده اند و به این خاطر صدمات و محرومیت هایی را متحمل شده اند اما پس از پیروزی انقلاب، این سابقه درخشان در معرض خطر قرار گرفته که دلیل آن اعمال خلافی بوده که در حکومت انجام شده است و حتی اگر روحانیون در این اقدامات نقشی نداشته اند ولی در عین حال، در ایفای وظیفه نهی از منکر در این زمینه کوتاهی کرده اند.
آیت الله منتظری می افزاید که خطر بدبینی مردم نسبت به روحانیون جدی تر شده "تا آنجا که امروز با تاسف باید گفت به پایگاه معنوی و مردمی روحانیت و مرجعیت و به تبع آن، به اسلام و مذهب که به طور سنتی متکی به روحانیت و عجین با آن بوده و از آن راه ترویج می گردیده، ضربه زیادی وارد شده است که معلوم نیست چه زمانی قابل جبران می باشد."
مسئولیت سنگین مراجع و روحانیون
آیت الله منتظری در ادامه این نامه هشدار می دهد که در وضعیت کنونی، مراجع و روحانیون شیعه مسئولیت سنگین تری در قبال حاکمیت و "کارهای خلاف" آن دارند و برخی از اقدامات حکومت را که به نام دین و مذهب صورت می گیرد از مصادیق بارز بدعت می نامد و در توضیح این نظر خود می افزاید که "بدعت منحصر به تشریع و وارد کردن رسمی حکم غیردینی در دین نیست بلکه شامل هر کار خلاف شرعی که به نام شرع و مذهب انجام گیرد هم خواهد بود."
در این نامه، ضمن تاکید بر اینکه دعا به تنهایی دردی را دوا نمی تواند بکند، آمده است که "ترک امر به معروف و نهی از منکر و بی تفاوت بودن مردم در برابر کارهای خلاف، طبعا موجب سلطه اشرار است."
"عجب اینکه حاکمیت با تکیه بر نیروی نظامی و انتظامی و کشیدن اسلحه بر روی مردم بی پناه و بی سلاحی آنان را شهید یا زندانی نموده ولی در نهایت مردم را محارب نامیدند"
آیت الله حسینعلی منتظری
این مرجع تقلید وقایع بعد از انتخابات اخیر را "حوادث و فجایعی" می داند که مراجع و علمای دینی مشاهده کرده یا دیده اند و "زنگ خطری برای روحانیت و مرجعیت" است و با اشاره به آنچه که "حق کشی ها، ظلم ها، تخلفات فراوان به نام دین و با تایید بخش اندکی از روحانیون حکومتی و وابسته" می نامد، می نویسد که هنگامی که اقشار وسیعی از مردم در صدد ابراز اعتراض خود از راه های شرعی و قانونی مسالمت آمیز بر آمدند، حکومت "جمعیت چند میلیونی را آشوبگر و اغتشاشگر و عوامل بیگانه نامید و به بدترین وضع و با خشونت کامل، مردان و زنان بی دفاع را مورد ضرب و شتم و سرکوب قرار داد و عده زیادی را بازداشت و گروهی را در خیابان ها و عده ای را در زندان های مخوف به شهادت رساند."
آیت الله متنظری می نویسد که "عجیب اینکه حاکمیت با تکیه بر نیروی نظامی و انتظامی و کشیدن اسلحه به روی مردم بی پناه و بی سلاح، آنان را شهید یا زندانی نموده، ولی در نهایت، مردم را محارب نامیدند، خود بحران ایجاد کرده و نظام را به مخاطره انداخته ولی مردم و پایه گذاران نظام را اغتشاشگر و مخالف نظام می نامند."
در ادامه این نامه، بازداشت معترضان به خصوص تعدادی از فعالان سیاسی و مقامات سابق جمهوری اسلامی و پرونده سازی برای آنان مورد انتقاد قرار گرفته و آمده است که برگزاری دادگاه های "فرمایشی و غیرقانونی" برای این افراد "آئین قضایی اسلام را مسخره جهانیان قرار داده است."
آیت الله منتظری در این نامه می نویسد که مسئولان حکومتی به جای مجازات جدی آمران و عاملان خشونت با مردم و شکنجه و قتل زندانیان، بازهم مانند ماجرا قتل های زنجیره ای، تنها وعده مجازات آنان را می دهند در حالیکه افراد خدمتگزار را بازداشت و مهدی کروبی و میرحسین موسوی را تحت فشار قرار می دهد، روزنامه های آنان را می بندد، همکاران و همفکرانشان را بازداشت می کنند، در رسانه های وابسته به حکومت، افراد صدیق و خدوم را متهم می کنند و "حتی از جایگاه مقدس نماز جمعه به امور واهی و دروغ همچنان ادامه می دهند که نهایت این روند موجب تخریب بیشتر اعتقاد مردم به روحانیت و مرجعیت شیعه و اسلام عزیز خواهد شد."
انتظارات مردم از مراجع
آیت الله منتظری می نویسد که مردم مسلمان از مراجع و علمای دین اتنظاراتی دارند که با توجه به وظیفه و مسئولیت سنتی و تاریخ آنان، انتظارات به جایی است و از جمله می پرسند که "این ظلم ها و حق کشی ها و بدعت ها اگر خلاف اسلام است، چرا مراجع محترم و علمای دین ... در مقابل این بدعت ها و کارهای خلافی که به نام دین و مذهب انجام می شود، به پیروی از دستور پیامبر اسلام اظهار علم و مخالفت صریح با بدعت ها نمی کنند؟"
"حضرات مراجع محترم به قدرت و نفوذ کلام خود در حاکمیت توجه دارند و خوب می دانند که حاکمیت در حفلظ مشروعیت خود به آنان نیاز دارد"
این مرجع تقلید در نامه خود می نویسد "حضرات مراجع محترم به قدرت و نفوذ کلام خود در حاکمیت توجه دارند و خوب می دانند که حاکمیت در حفظ مشروعیت خود به آنان نیاز دارد و از این رو آنان را هرچند بر حسب ظاهر، به رسمیت می شناسد و از آنان ترویج می کند، و نیز می دانند که حاکمیت از سکوت آن حضرات در قبال کارهای خلاف خود بهره برداری می کند" و می افزاید که با توجه به موضوعی که به دینداری و حفظ اعتقادات مذهبی جوانان مربوط است، سکوت مراجع شیعه ممکن است چنین تلقی شود که "مراجع و روحانیت موافق و موید کارهای خلافی هستند که به گوشه ای از آنها اشاره شد."
آیت الله منتظری در پایان این نامه می نویسد که هنوز از اصلاح امور مایوس نشده و مراجع تقلید می توانند با راهنمایی و ارشاد و همفکری با دو کاندیدای ریاست جمهوری و نمایندگان عاقل و معتدل از سوی نظام، بحرانی را که برای جمهوری اسلامی و مشروعیت آن پیش آمده بررسی کنند و راه حل آن را بیابند تا زیر نظر مراجع، به اجرا گذاشته شود.
وی می افزاید که در چنین راه حلی، لازم است "بالاخره حاکمان، سیاست یک بام و دو هوا و به کیش خود خواندن و طرد کردن دیگران را نه به طور موقت، بلکه برای همیشه رها کنند و مردم را که صاحبان اصلی حکومتند از روی صدق و به دور از شعار، ارج نهند و آرای آنان را مورد نظر و عمل قرار دهند و اسلامیت و جمهوریت حقیقی و عدالت واقعی را اجرا نمایند."
آیت الله منتظری در پایان نامه خود می نویسد "برای انسان، اقرار به اشتباه ننگ نیست، زیر بار نرفتن حق ننگ است."
--------------------------------------------------------------------------------
آیت الله منتظری در نامه ای خطاب به "مراجع عظام تقلید و علمای اعلام قم، نجف، مشهد مقدس، تهران، اصفهان، تبریز، شیراز و سایر بلاد اسلامی" که در پایگاه اطلاع رسانی دفتر وی انتشار یافته گفته است "با توجه به شرایط جاری در کشور و مظالمی که هر روز شاهد آن هستیم و کارهای خلافی که به نام دین و مذهب تشیع انجام می شود خود را موظف می دانم از روی خیرخواهی و احساس خطر جدی نسبت به مصالح دین و کشور اموری را یادآور شوم."
آیت الله منتظری در این نامه می نویسد که انقلاب سال 1357 ایران یک انقلاب دینی بود که با هدف ریشه کن کردن استبداد، تامین حقوق مردم و جلوگیری از تجاوز به این حقوق و گسترش الگوی عدالت و ارزش های انسانی صورت گرفت و می افزاید که "هدف این نبود که ققط نام و نشان و شعارها تغییر کند و لی عملا همان مظالم و انحرافات رژیم گذشته ادامه یابد و تجاوزات به حقوق به شکل دیگری به عنوان حاکمیت دینی و ولایت فقیه جریان پیدا کند."
آیت الله منتظری یادآور می شود که خود از مدافعان سرسخت حاکمیت دینی و از پایه گذاران ولایت فقیه، براساس اندیشه انتخاب ولی فقیه از سوی مردم و نظارت مردم بر او بوده است و می افزاید که "اکنون در برابر مردم آگاه ایران به خاطر ستم هایی که تحت این نام و عنوان بر آنان می رود احساس شرمندگی می کنم."
وی می نویسد که بسیاری از افرادی که در انقلاب سابقه دارند از او می پرسند که آیا حاکمیت دینی و حکومت ولی فقیه که وعده می داد همین است که امروز در ایران مشاهده می شود و می گوید "در حالیکه آنچه که مشاهده می شود، در واقع حکومت ولایت نظامی است نه ولایت فقیه."
"به من می گویند حاکمیت دینی که شما وعده آن را به مردم دادید و ولایت فقیه را مجری آن می دانستید و می خواستید آن را به پا دارید همین است که امروز ما آن را مشاهده می کنیم"
آیت الله حسینعلی منتظری
در این نامه آمده است که مراجع تقلید و روحانیون شیعه در طول تاریخ ملجا و پناهگاه مردم در مقابل تجاوزات و مظالم حکومت ها بوده اند و در برابر حکومت های جائر ایستانده اند و به این خاطر صدمات و محرومیت هایی را متحمل شده اند اما پس از پیروزی انقلاب، این سابقه درخشان در معرض خطر قرار گرفته که دلیل آن اعمال خلافی بوده که در حکومت انجام شده است و حتی اگر روحانیون در این اقدامات نقشی نداشته اند ولی در عین حال، در ایفای وظیفه نهی از منکر در این زمینه کوتاهی کرده اند.
آیت الله منتظری می افزاید که خطر بدبینی مردم نسبت به روحانیون جدی تر شده "تا آنجا که امروز با تاسف باید گفت به پایگاه معنوی و مردمی روحانیت و مرجعیت و به تبع آن، به اسلام و مذهب که به طور سنتی متکی به روحانیت و عجین با آن بوده و از آن راه ترویج می گردیده، ضربه زیادی وارد شده است که معلوم نیست چه زمانی قابل جبران می باشد."
مسئولیت سنگین مراجع و روحانیون
آیت الله منتظری در ادامه این نامه هشدار می دهد که در وضعیت کنونی، مراجع و روحانیون شیعه مسئولیت سنگین تری در قبال حاکمیت و "کارهای خلاف" آن دارند و برخی از اقدامات حکومت را که به نام دین و مذهب صورت می گیرد از مصادیق بارز بدعت می نامد و در توضیح این نظر خود می افزاید که "بدعت منحصر به تشریع و وارد کردن رسمی حکم غیردینی در دین نیست بلکه شامل هر کار خلاف شرعی که به نام شرع و مذهب انجام گیرد هم خواهد بود."
در این نامه، ضمن تاکید بر اینکه دعا به تنهایی دردی را دوا نمی تواند بکند، آمده است که "ترک امر به معروف و نهی از منکر و بی تفاوت بودن مردم در برابر کارهای خلاف، طبعا موجب سلطه اشرار است."
"عجب اینکه حاکمیت با تکیه بر نیروی نظامی و انتظامی و کشیدن اسلحه بر روی مردم بی پناه و بی سلاحی آنان را شهید یا زندانی نموده ولی در نهایت مردم را محارب نامیدند"
آیت الله حسینعلی منتظری
این مرجع تقلید وقایع بعد از انتخابات اخیر را "حوادث و فجایعی" می داند که مراجع و علمای دینی مشاهده کرده یا دیده اند و "زنگ خطری برای روحانیت و مرجعیت" است و با اشاره به آنچه که "حق کشی ها، ظلم ها، تخلفات فراوان به نام دین و با تایید بخش اندکی از روحانیون حکومتی و وابسته" می نامد، می نویسد که هنگامی که اقشار وسیعی از مردم در صدد ابراز اعتراض خود از راه های شرعی و قانونی مسالمت آمیز بر آمدند، حکومت "جمعیت چند میلیونی را آشوبگر و اغتشاشگر و عوامل بیگانه نامید و به بدترین وضع و با خشونت کامل، مردان و زنان بی دفاع را مورد ضرب و شتم و سرکوب قرار داد و عده زیادی را بازداشت و گروهی را در خیابان ها و عده ای را در زندان های مخوف به شهادت رساند."
آیت الله متنظری می نویسد که "عجیب اینکه حاکمیت با تکیه بر نیروی نظامی و انتظامی و کشیدن اسلحه به روی مردم بی پناه و بی سلاح، آنان را شهید یا زندانی نموده، ولی در نهایت، مردم را محارب نامیدند، خود بحران ایجاد کرده و نظام را به مخاطره انداخته ولی مردم و پایه گذاران نظام را اغتشاشگر و مخالف نظام می نامند."
در ادامه این نامه، بازداشت معترضان به خصوص تعدادی از فعالان سیاسی و مقامات سابق جمهوری اسلامی و پرونده سازی برای آنان مورد انتقاد قرار گرفته و آمده است که برگزاری دادگاه های "فرمایشی و غیرقانونی" برای این افراد "آئین قضایی اسلام را مسخره جهانیان قرار داده است."
آیت الله منتظری در این نامه می نویسد که مسئولان حکومتی به جای مجازات جدی آمران و عاملان خشونت با مردم و شکنجه و قتل زندانیان، بازهم مانند ماجرا قتل های زنجیره ای، تنها وعده مجازات آنان را می دهند در حالیکه افراد خدمتگزار را بازداشت و مهدی کروبی و میرحسین موسوی را تحت فشار قرار می دهد، روزنامه های آنان را می بندد، همکاران و همفکرانشان را بازداشت می کنند، در رسانه های وابسته به حکومت، افراد صدیق و خدوم را متهم می کنند و "حتی از جایگاه مقدس نماز جمعه به امور واهی و دروغ همچنان ادامه می دهند که نهایت این روند موجب تخریب بیشتر اعتقاد مردم به روحانیت و مرجعیت شیعه و اسلام عزیز خواهد شد."
انتظارات مردم از مراجع
آیت الله منتظری می نویسد که مردم مسلمان از مراجع و علمای دین اتنظاراتی دارند که با توجه به وظیفه و مسئولیت سنتی و تاریخ آنان، انتظارات به جایی است و از جمله می پرسند که "این ظلم ها و حق کشی ها و بدعت ها اگر خلاف اسلام است، چرا مراجع محترم و علمای دین ... در مقابل این بدعت ها و کارهای خلافی که به نام دین و مذهب انجام می شود، به پیروی از دستور پیامبر اسلام اظهار علم و مخالفت صریح با بدعت ها نمی کنند؟"
"حضرات مراجع محترم به قدرت و نفوذ کلام خود در حاکمیت توجه دارند و خوب می دانند که حاکمیت در حفلظ مشروعیت خود به آنان نیاز دارد"
این مرجع تقلید در نامه خود می نویسد "حضرات مراجع محترم به قدرت و نفوذ کلام خود در حاکمیت توجه دارند و خوب می دانند که حاکمیت در حفظ مشروعیت خود به آنان نیاز دارد و از این رو آنان را هرچند بر حسب ظاهر، به رسمیت می شناسد و از آنان ترویج می کند، و نیز می دانند که حاکمیت از سکوت آن حضرات در قبال کارهای خلاف خود بهره برداری می کند" و می افزاید که با توجه به موضوعی که به دینداری و حفظ اعتقادات مذهبی جوانان مربوط است، سکوت مراجع شیعه ممکن است چنین تلقی شود که "مراجع و روحانیت موافق و موید کارهای خلافی هستند که به گوشه ای از آنها اشاره شد."
آیت الله منتظری در پایان این نامه می نویسد که هنوز از اصلاح امور مایوس نشده و مراجع تقلید می توانند با راهنمایی و ارشاد و همفکری با دو کاندیدای ریاست جمهوری و نمایندگان عاقل و معتدل از سوی نظام، بحرانی را که برای جمهوری اسلامی و مشروعیت آن پیش آمده بررسی کنند و راه حل آن را بیابند تا زیر نظر مراجع، به اجرا گذاشته شود.
وی می افزاید که در چنین راه حلی، لازم است "بالاخره حاکمان، سیاست یک بام و دو هوا و به کیش خود خواندن و طرد کردن دیگران را نه به طور موقت، بلکه برای همیشه رها کنند و مردم را که صاحبان اصلی حکومتند از روی صدق و به دور از شعار، ارج نهند و آرای آنان را مورد نظر و عمل قرار دهند و اسلامیت و جمهوریت حقیقی و عدالت واقعی را اجرا نمایند."
آیت الله منتظری در پایان نامه خود می نویسد "برای انسان، اقرار به اشتباه ننگ نیست، زیر بار نرفتن حق ننگ است."
--------------------------------------------------------------------------------
۳۰ سال خیانت، ۳۰ سال کشتار، ۳۰ سال غارت
این نشانه بلوغ این انقلاب است، این نتیجه ۳۰ سال خیانت، ۳۰ سال کشتار، ۳۰ سال غارت از میهن ماست. به مطالبات آنان گوش فرا دهید! آنها حکومتی بدون دخالت دین طلب میکنند. بزودی ما شاهد خاک سپاری این کفتارها خواهیم بود. به امید آن روز، ایران هرگز نخواهد مرد.
سلامی چو بوی خوش آشنایی
با بهترین درودها به تمام هم میهنان عزیزم
همانگونه که شاهد بودیم، علیرغم تهدیدات و هشدارهای مسئولین رده بالای سپاه پاسداران و علیرغم تمام تمهیداتی که برای ایجاد رعب و هراس در دل مخالفین نظام، چیده شده بود، و بویژه علیرغم سیاستهای شیطانی رژیم جهل گستر جنایت پیشه در جهت جدا ساختن مامورین نظامی و انتظامی از مردم ، و ایجاد دشمنی و نفاق و بدبینی در بین این دو، روز جمعه 27 شهریور ماه دیدیم که مخالفین نظام ، با صدا و فریادی رسا طوفان خشم خود را متوجه رژیم جهل گستر جنایت پیشه نموده و به فرعون زمان و یارانش پیام دادند که مصرا" آمادهء قیام هستند
جمعیت میلیونی مردم که با دل و جان اعلام آمادگی برای یک خیزش ملی نمودند، بجز چند مورد پراکنده، تقریبا با هیچ عکس العمل خشنی مواجه نشدند
اگرچه همانند همیشه، فضای پایتخت بلکه همهء کشور بشدت پلیسی و امنیتی بود اما عدم برخورد خشونت بار و خصومت آمیز مامورین با مردم، نشان از همدلی و همراهی آنها با ملت دارد
مامورین انتظامی و سپاهی و بسیجی متوجه این نکته شده اند که : پر قدرت ترین نیرو مردمند و بخوبی درک نموده اند که خودشان نیز جزوی از پیکرهء جامعه هستند و نه قسمتی از پیکرهء پوسیدهء رژیم رو بسقوط
متوجه شده اند که بخش مهمی از ملت هستند و جزوی از مردمند با تمام غمها و شادیهای کوچک و بزرگی که دل را می لرزاند و اشک را به دیده می آورد و لبخند را بر لب
نیروهای پلیس در هر شاخه ای که هستند بتدریج به عمق حقیقت پی برده اند که نهایتا تا یکسال دیگر بلکه تا 6 ماه دیگر، جمهوری خون و جنون اسلامی سرنگون و محو خواهد شد و آنگاه سردمداران و مقصرین به چنگ ملت خواهند افتاد
مامورین نظامی و انتظامی و اطلاعاتی که اغلب دارای زندگی همانند سایر اقشار جامعه هستند، از اجاره خانه گرفته تا هزینه های درمان، تا مسائل تحصیلی فرزندانشان، و از ابعاد فرهنگی و اجتماعی و خانوادگی نیز دارای زندگی مشابهی با دیگران میباشند، خود خسته تر از ملت، خسته از اینهمه بیعدالتی و ظلم و جنایت و دروغ، اینک منصفانه قضاوت میکنند که حق با مردم است
و آنگاه با در نظر گرفتن وجدان پاک انسانی و اخلاق و شرافت، به مظلومیت ملت اذعان داشته، با مردم همراه و همدل شده اند
بجز عده ای مزدور بی عقل و وجدان که همچنان کورکورانه تابع دستورات و اوامر فرماندهان و سردمداران جنایتکار هستند، قشر عظیمی از نیروهای نظامی و انتظامی و حتی امنیتی به مردم پیوسته اند
اگرچه هنوز همان لباسها را بر تن، و همان درجه ها را بر دوش و سینه دارند و همان سمت و پست اداری را در اسناد و دفاتر حکومتی دارا هستند، اما دلشان با ملت محروم و زجرکشیده است و آمادهء پیوستن نهایی و علنی میباشند
این پیوند از همین قدم اول فرخنده و خجسته باد و مامورین بدانند که همدلیشان قابل تقدیر و پذیرش است. بدانند که هر لحظه در دل ملت جای دارند و مردم آنها را از خود جدا نمیدانند
حال اگر که که بنا به اقتضای شغلشان و علیرغم میلشان گاه به فرامین جلادان گوش سپردند و با مردم تندی کردند قابل درک است. اگرچه بسیاریشان از صمیم دل، غمخوار ملتند و دلشان برای مردم می تپد
آنها هم در سوگ ندا و سهراب و اشکان و بقیهء کشته شدگان ما، افسوس خوردند و آه کشیدند و خود را بجای پدر و مادر و برادر و خواهر این نازنینان گذاشتند و زجر کشیدند
و اینک ای نیروهای نظامی و انتظامی و اطلاعاتی، مقدمتان به آغوش ملت گرامی باد
شما فرزندان این ملتید، مادران و پدران ما شما را همچون فرزند نور چشم خود میدانند و ما شما را تکیه گاه و پشتیبان و مامن خویش میشماریم. پس تکیه گاه محکم ملت باشید که ما نیز تکیه گاه شماییم
با هم باشیم و باشیم و به سردمداران نفاق افکن مردمکش دزد متجاوز بگوییم که ما با هم هستیم و ما پیروزیم چون ما هستیم
!!!رژیم جهل و جنون....سرنگون سرنگون سرنگون
!جمهوری اسلامی نه
بزودی طلیعهء دل انگیز رهایی و صبح پیروزی را جشن خواهیم گرفت که اینک علی مانده و حوضش
با بهترین آرزوها برای تمام مردمدوستان و آنها که خواهان آرامش و سعادت و نجات ملتها هستند
با احترام
ستاره.تهران
--
رژیم جهل و جنون
!سرنگون سرنگون
سلامی چو بوی خوش آشنایی
با بهترین درودها به تمام هم میهنان عزیزم
همانگونه که شاهد بودیم، علیرغم تهدیدات و هشدارهای مسئولین رده بالای سپاه پاسداران و علیرغم تمام تمهیداتی که برای ایجاد رعب و هراس در دل مخالفین نظام، چیده شده بود، و بویژه علیرغم سیاستهای شیطانی رژیم جهل گستر جنایت پیشه در جهت جدا ساختن مامورین نظامی و انتظامی از مردم ، و ایجاد دشمنی و نفاق و بدبینی در بین این دو، روز جمعه 27 شهریور ماه دیدیم که مخالفین نظام ، با صدا و فریادی رسا طوفان خشم خود را متوجه رژیم جهل گستر جنایت پیشه نموده و به فرعون زمان و یارانش پیام دادند که مصرا" آمادهء قیام هستند
جمعیت میلیونی مردم که با دل و جان اعلام آمادگی برای یک خیزش ملی نمودند، بجز چند مورد پراکنده، تقریبا با هیچ عکس العمل خشنی مواجه نشدند
اگرچه همانند همیشه، فضای پایتخت بلکه همهء کشور بشدت پلیسی و امنیتی بود اما عدم برخورد خشونت بار و خصومت آمیز مامورین با مردم، نشان از همدلی و همراهی آنها با ملت دارد
مامورین انتظامی و سپاهی و بسیجی متوجه این نکته شده اند که : پر قدرت ترین نیرو مردمند و بخوبی درک نموده اند که خودشان نیز جزوی از پیکرهء جامعه هستند و نه قسمتی از پیکرهء پوسیدهء رژیم رو بسقوط
متوجه شده اند که بخش مهمی از ملت هستند و جزوی از مردمند با تمام غمها و شادیهای کوچک و بزرگی که دل را می لرزاند و اشک را به دیده می آورد و لبخند را بر لب
نیروهای پلیس در هر شاخه ای که هستند بتدریج به عمق حقیقت پی برده اند که نهایتا تا یکسال دیگر بلکه تا 6 ماه دیگر، جمهوری خون و جنون اسلامی سرنگون و محو خواهد شد و آنگاه سردمداران و مقصرین به چنگ ملت خواهند افتاد
مامورین نظامی و انتظامی و اطلاعاتی که اغلب دارای زندگی همانند سایر اقشار جامعه هستند، از اجاره خانه گرفته تا هزینه های درمان، تا مسائل تحصیلی فرزندانشان، و از ابعاد فرهنگی و اجتماعی و خانوادگی نیز دارای زندگی مشابهی با دیگران میباشند، خود خسته تر از ملت، خسته از اینهمه بیعدالتی و ظلم و جنایت و دروغ، اینک منصفانه قضاوت میکنند که حق با مردم است
و آنگاه با در نظر گرفتن وجدان پاک انسانی و اخلاق و شرافت، به مظلومیت ملت اذعان داشته، با مردم همراه و همدل شده اند
بجز عده ای مزدور بی عقل و وجدان که همچنان کورکورانه تابع دستورات و اوامر فرماندهان و سردمداران جنایتکار هستند، قشر عظیمی از نیروهای نظامی و انتظامی و حتی امنیتی به مردم پیوسته اند
اگرچه هنوز همان لباسها را بر تن، و همان درجه ها را بر دوش و سینه دارند و همان سمت و پست اداری را در اسناد و دفاتر حکومتی دارا هستند، اما دلشان با ملت محروم و زجرکشیده است و آمادهء پیوستن نهایی و علنی میباشند
این پیوند از همین قدم اول فرخنده و خجسته باد و مامورین بدانند که همدلیشان قابل تقدیر و پذیرش است. بدانند که هر لحظه در دل ملت جای دارند و مردم آنها را از خود جدا نمیدانند
حال اگر که که بنا به اقتضای شغلشان و علیرغم میلشان گاه به فرامین جلادان گوش سپردند و با مردم تندی کردند قابل درک است. اگرچه بسیاریشان از صمیم دل، غمخوار ملتند و دلشان برای مردم می تپد
آنها هم در سوگ ندا و سهراب و اشکان و بقیهء کشته شدگان ما، افسوس خوردند و آه کشیدند و خود را بجای پدر و مادر و برادر و خواهر این نازنینان گذاشتند و زجر کشیدند
و اینک ای نیروهای نظامی و انتظامی و اطلاعاتی، مقدمتان به آغوش ملت گرامی باد
شما فرزندان این ملتید، مادران و پدران ما شما را همچون فرزند نور چشم خود میدانند و ما شما را تکیه گاه و پشتیبان و مامن خویش میشماریم. پس تکیه گاه محکم ملت باشید که ما نیز تکیه گاه شماییم
با هم باشیم و باشیم و به سردمداران نفاق افکن مردمکش دزد متجاوز بگوییم که ما با هم هستیم و ما پیروزیم چون ما هستیم
!!!رژیم جهل و جنون....سرنگون سرنگون سرنگون
!جمهوری اسلامی نه
بزودی طلیعهء دل انگیز رهایی و صبح پیروزی را جشن خواهیم گرفت که اینک علی مانده و حوضش
با بهترین آرزوها برای تمام مردمدوستان و آنها که خواهان آرامش و سعادت و نجات ملتها هستند
با احترام
ستاره.تهران
--
رژیم جهل و جنون
!سرنگون سرنگون
Sunday, September 13, 2009
Saturday, September 12, 2009
Ahmaghi-Nejad the Turd Polluting American Soil by Coming Here
دوستان عزیز. خیلی مهم، لطفا به هتل اینترکنتیننتال بارکلی زنگ زده و نظرات و ناراحتی خود را راجع به اقامت احمدینژاد در آن هتل به خاطر جلسه یه سازمان ملل متحد به مدیران هتل برسانید.
Please call The Intercontinental Barclay Hotel in NY and let them know
how you feel AND PROTEST that the bloody murderer Ahmaghi-Nejad is being welcomed and staying there during the UN meetings!
Front Desk 1(212)755-5900, Fax 1(212)644-0079
Please call The Intercontinental Barclay Hotel in NY and let them know
how you feel AND PROTEST that the bloody murderer Ahmaghi-Nejad is being welcomed and staying there during the UN meetings!
Front Desk 1(212)755-5900, Fax 1(212)644-0079
افشاء شد: محموله 18.5 میلیارد دلاری متعلق به سپاه بوده است
افشاء شد: محموله 18.5 میلیارد دلاری متعلق به سپاه بوده است
پاسدار اسماعیل صفاریان نسب فرزند عباس
در پی افشای دزدی 18.5 میلیارد دلاری سپاه پاسداران که در ترکیه گیر افتاد رژیم تلاش کاذبی به خرج دا تا این خبر را تکذیب کند. اما شواهد حکایت از آن دارد که این خبر صحت دارد و اسماعیل صفاریان نسب یک پاسدار همدست احمدی نژاد است که در کودتا نیز دست داشته است و به دلیل پیش بینی بحرانی شدن اوضاع به دلیل کودتای برنامه ریزی شده و احتمال فرار سپاه پاسداران از کشور ماموریت یافته است که این پول را در اکتبر 2008 از کشور خارج سازد. اما به دلیل ناشیگری این پول به دست پلیس ترکیه افتاده است.
در فیلمی که در زیر به زبان ترکی می بینید مقامات رسمی ترکیه به خبرنگار این کشور واقعیت داشتن این خبر را توضیح می دهند.
پاسدار اسماعیل صفاریان نسب فرزند عباس (به احتمال زیاد متولد 1337) که در زیر تصویر پاسپورت وی را می بینید از افرادی بوده که در واحد «طرح های برون مرزی» سپاه قدس سپاه پاسداران مسول پولشویی بوده و میلیاردها دلار پول های قاچاق مواد مخدر یا نفت غیرمجاز را به کشورهای دیگر (ترکیه، لبتان و) می برده است. وی همکار پاسدارملاعباسی است که در دمشق و بیروت فرماندهی نیروهای سپاه در این مناطق را بر عهده داشت.
اسماعیل صفاریان نسب جزو حلقه ی سپاه ارومیه بوده است که مسولیت نظارت بر خروج مواد مخدر واراداتی از افغانستان را از مرزهای آذربایجان بر عهده داشته است. پاسدار محصولی یکی دیگر از اعضای این باند است. سپاه مسولیت تامین بیش از 80 درصد از کل مواد مخدر صادراتی به اروپا و آسیای مرکزی را در اختیار دارد. بخش دیگری از درآمد میلیاردی سپاه از واردات مشروبات الکلی و صادرات سکس به دست می آید.
کانال دی ی ترکیه به نقل از یک وکیل گزارش داد که در تاریخ 7 اکتبر 2008 یک فرد ایرانی به نام اسمائیل صفاریان نسب مبلغ 7.5 میلیارد دلار بعلاوه 20 تن شمش طلا را از طریق گمرک آنکارا وارد ترکیه کرده و در گمرک انکارا ضبط شده . ریئس جمهور ترکیه هم با افتخار در سخنرانیهایش میگه با وجود کریز مالی 18.5 میلیارد دلار سرمایه به کشور وارد شده این مقدار پول از بودجه بعضی از کشورها هم بیشتر است | کسانی که از این موضوع اطلاع دارند لطفا اطلاعات بیشتر ارائه کنند.
پاسدار اسماعیل صفاریان نسب فرزند عباس
در پی افشای دزدی 18.5 میلیارد دلاری سپاه پاسداران که در ترکیه گیر افتاد رژیم تلاش کاذبی به خرج دا تا این خبر را تکذیب کند. اما شواهد حکایت از آن دارد که این خبر صحت دارد و اسماعیل صفاریان نسب یک پاسدار همدست احمدی نژاد است که در کودتا نیز دست داشته است و به دلیل پیش بینی بحرانی شدن اوضاع به دلیل کودتای برنامه ریزی شده و احتمال فرار سپاه پاسداران از کشور ماموریت یافته است که این پول را در اکتبر 2008 از کشور خارج سازد. اما به دلیل ناشیگری این پول به دست پلیس ترکیه افتاده است.
در فیلمی که در زیر به زبان ترکی می بینید مقامات رسمی ترکیه به خبرنگار این کشور واقعیت داشتن این خبر را توضیح می دهند.
پاسدار اسماعیل صفاریان نسب فرزند عباس (به احتمال زیاد متولد 1337) که در زیر تصویر پاسپورت وی را می بینید از افرادی بوده که در واحد «طرح های برون مرزی» سپاه قدس سپاه پاسداران مسول پولشویی بوده و میلیاردها دلار پول های قاچاق مواد مخدر یا نفت غیرمجاز را به کشورهای دیگر (ترکیه، لبتان و) می برده است. وی همکار پاسدارملاعباسی است که در دمشق و بیروت فرماندهی نیروهای سپاه در این مناطق را بر عهده داشت.
اسماعیل صفاریان نسب جزو حلقه ی سپاه ارومیه بوده است که مسولیت نظارت بر خروج مواد مخدر واراداتی از افغانستان را از مرزهای آذربایجان بر عهده داشته است. پاسدار محصولی یکی دیگر از اعضای این باند است. سپاه مسولیت تامین بیش از 80 درصد از کل مواد مخدر صادراتی به اروپا و آسیای مرکزی را در اختیار دارد. بخش دیگری از درآمد میلیاردی سپاه از واردات مشروبات الکلی و صادرات سکس به دست می آید.
کانال دی ی ترکیه به نقل از یک وکیل گزارش داد که در تاریخ 7 اکتبر 2008 یک فرد ایرانی به نام اسمائیل صفاریان نسب مبلغ 7.5 میلیارد دلار بعلاوه 20 تن شمش طلا را از طریق گمرک آنکارا وارد ترکیه کرده و در گمرک انکارا ضبط شده . ریئس جمهور ترکیه هم با افتخار در سخنرانیهایش میگه با وجود کریز مالی 18.5 میلیارد دلار سرمایه به کشور وارد شده این مقدار پول از بودجه بعضی از کشورها هم بیشتر است | کسانی که از این موضوع اطلاع دارند لطفا اطلاعات بیشتر ارائه کنند.
Subscribe to:
Posts (Atom)