Tuesday, August 05, 2008

غریبه ای با ما آشنا

در کنار دریای خزر نشسته بودیم با چند تن از دوستان ،یک جائی را پیدا کرده بودیم که دور از دست
پاسدارهای نسل خمینی بود. کنار ساحل دراز کشیده بودیم و به صدای شیرین دریا گوش میدادیم که ناگهان سایه شخصی را در کنار مان احساس کردیم ،من با واهمه برگشتم ببینم کیه که یکهو پیداش شد.توی دلم میگفتم نگاه کن جلادای رژیم اسلامی همه جا کمین کردن که ما را بگیرن و بندازن توی زندان. اما وقتی برگشتم ،متوجه شدم که طرف پاسدار نیست،خیلی خوشحال شدم و یک نفس راحتی کشیدم اما خوشحالی من بیشتر به این خاطر بود که این شخص لباسی بر تن داشت قرمز با موهای بلند و ریشه های بلند که خیلی قشنگ فر داشت و فر خیلی زیبائی هم داشت.یک پارچه قرمزی هم دور سرش بسته بود .کاملا شبیه سربازهای ایران باستان بود.چهره ای بسیار زیبا داشت و مانند یک شیر دارای شکوه و جلالی بود که تمام ما را مبهوت خودش کرد.آدم میدید که زیر لباس قرمزش یک انسان است که از عضله و استخوان درست شده نه از چربی و یک جای مهر روی پیشانیش. با یک صدای خیلی مهربان در کنار ما نشست و گفت :درود بر شما جوانان اجازه دارم پیش شما بنشینم و با شماصحبت کنم؟
حسن گفت: چرا که نه؟ ما تازه خیلی هم خوشحال می شویم که با شما هم صحبت بشیم
غریبه گفت: خدا رو شکر که هنوز هم در این سرزمین میهمان دوستی زنده است
غلام گفت: آقا من دلم یکهو ریخت وخیال کردم که نیروهای امنیتی آمدن سراغمون.
غریبه:نه جوان، من یک بشر دوست و ایرانی هستم
خلاصه پس از کلی خوشمزه بازیهای ایرونی که دوستهای من کردن ،غریبه از ما پرسید:از وضعیت ایران برام بگید
غلام : مگر شما در ایرانی زندگی نمی کنید؟ مگر نمی دونید چه خبر ؟
غریبه :چرا از همه چیز باخبرم و حتی از چیزهائی آگاه هستم که شاید شما از آن بی خبر باشید اما میخوام از زبان شما بشنوم
من گفتم : ای بابا در سال پنجاه و هفت پدران ما انقلاب کردند و به جای شاه ایران، ملاها را سر کار گذاشتند اما امروز همه آنهائیکه انقلاب کردن میگن ایکاش یا قلم پامون میشکست که تظاهرات نمی کردیم یا شاه ما را میکشت تا این جلادان سر کار نمی آمدند
اینجا حسن چپول افتاد وسط و گفت: نه ما انقلاب کردیم برای آزادی و استقلال، اما این ملاها انقلاب را دزدیند
گفتم: حسن باز دوباره شروع کردی ؟ دوباره یک مغز تازه نفس پیدا کردی، داری مخشو رنده میکنی! چرا جمهوری اسلامی را از شعار مردم حذف کردی و فقط گفتی : استقلال،آزادی؟بابا این مردم و روشنفکراش بودن که با هم داد میزدند : "استقلال آزادی جمهوری اسلامی". بیخود چرا داری از سرقت حرف میزنی؟
بعدش رو کردم به غریبه و گفتم : جناب میبخشی ، این عادت حسن است،هر وقت کسی نظری بده ،غیر ممکن است که حسن با او موافق باشه ،دفعه پیش بخاطر یک مسئله جزئی شش ماه با من حرف نمیزد.به همین خاطر بچه ها اسمش رو گذاشتن حسن چپول.چون با همه چیز چپ می افته.
حسن :منظور من این بود که ما برای آزادی انقلاب کردیم برای دموکراسی و مردم هم همرا روشنفکران ملاها را رهبر خود کردند
غریبه: پس در سال پنجاه و هفت یونانیها و اعراب هر دو با هم به ایران حمله کردند و پیروز شدند.اما مگر شما در آن زمان آزادی نداشتید؟
گفتم : چرا داشتیم ،
حسن : نه ما آزادی بیان نداشتیم ، به این خاطر هم ، همه مردم انقلاب کردن تا یک نویسنده بتونه حرفهاش را بزنه
غریبه : زمانی بود در این سرزمین وقتی یک بیگانه به کشور حمله میکرد، مردم خفتان ،زره و کمان در دست می گرفتند و برای اینکه مردم کشورشان زنده بمانند و هیچ بیگانه ای زن و فرزندشان را به بردگی نکشد، می جنگیدند . مردم با تمام وجود به جنگ با دشمن میرفتند و جان خود را هم برای کشور فدا میکردند، هیچگاه پیش شاه نمیرفتند و از او تضمین جانی نمی خواستن تا زنده به کنار زن و فرزند خود برگردند و در جنگ سالم بمانند . اما نویسندگانیکه تو از آنها حرف میزنی ، حتما احتیاج به ضمانت داشتند تا بتوانند چند خط بنویسند ؟
این سخنان گهر بار و با ارزش کجاست؟ آیا تو آن سخنها را خواندی؟ زمانی بود در این سرزمین، وقتی پاسدارانیکه زنده و پیروز به این کشور بر میگشتند با فریاد خوشحالی ایرانیان استقبال می گشتند و برای شهدانیکه جان خود را برای این سرزمین فدا کرده بودند کتابها مینوشتند و داستانها ساخته میشد ، زنان و دختران جوان ایرانی برای اینکه بتوانند یکی از آن رادمردان را در آغوش بگیرند با یکدیگر جنگ مینمودند. اما شما، مردم و کشور خویش را فدا کردید که فقط یک نویسنده قلم داشته باشد. نویسنده ایکه به جای خفتان و زره تنها یک قلم در دست دارد و تازه ترس در سینه که هیچگاه سر و کله کسی پیدا نشود. من نمیتوانم این نویسندگان فراری ، که مردم را به میدان انداختند تا مردم از آنان حفاظت کنند و مردم جای آنان کشته شوند را با دلیران و رادمردان ایرانی نظیر بابک خرمدینها مقایسه کنم که با استقبال به سوی مرگ رفتند، جان خود را فدا کردند تا میهن ، سرزمین و مردم کشور خویش آزاد باشند . به ایزد یگانه که ساده ترین چیز در این جهان نوشتن است و این را بدان که سخن حق را هیچ نیروئی در این دنیا نمیتواند نابود کند
حسن پرید وسط و گفت : من حاظر هستم که جان خودم را فدا کنم تا تو بتونی حرفت را بزنی
غریبه : باور کن من خوشحال هستم که میبینم، حس فداکاری در جوانان ما هنوز زنده است ، اما تو این اجازه را نداری که کشور و امنیت دیگر انسانها را فداکنی و این را هم بدان که من هیچگاه دست در دست نمیگذارم و شاهد کشتن تو نخواهم شد،من هیچگاه پس از فداکردی تو ایران را ترک نخواهم کرد .مبارز یا فداکار کسی بود مانند اکبر محمدی که در ایران آخوند سالاری در مقابل تمام مشکلات ایستاد و کتابش را نوشت و در زندان بدست جلادان رژیم آخوندی کشته شد و نامش را به این طریق در تاریخ ایران و در تاریخ شجاعان ایران زمین ثبت کرد.اکبر محمدی و اکبر محمدیها جان خود را در راه مبارزه برای ایران فدا کردند، آنان مثال اشخاصی نبودند که ارتش و سازمان امنیت کشور خویش را نابود کردند و به کشورهای دیگر فرار کردند و پشت ارتش و سازمان امنیت همان کشورهای بیگانه ایستادند و در کتاب خود نوشتند « آری امروز دیگر ما در کشور خود نیستم اما کسی ما را به زندان نمی اندازد که چرا دهان باز کردیم یا کتاب نوشتیم ».. آری مبارزان دلیر و دلاور، اکبر محمدیها هستند که احتیاج ندارند کسی سپر بلای آنان شوند تا سخن خویش را بگویند یا کتاب خود را در قفسه کتاب فروشیها ببینند. آنان مثال همان دلیران ایران باستان بودند که جان خویش را در راه آزادی و سر بلندی مردم ایران فدا کردند تا رومیها یونانیها و اعراب به ایران تجاوز نکنند. آنچه مسلم است شجاعت همراه با دانائی است که میتواند سبب سرافرازی و سربلندی کشوری شود . ما باید حقیقت را بیابیم و در راه آن مبارزه کنیم . تنها جان فشانی چشم بسته و بدون مطالعه نمی تواند سبب سربلندی یک جامعه گردد.حقیقت حتی اگر در این دنیا و میان انسانها پحش باشد اما باز حقیقت است ،حقیقتی واحد و یگانه .حقیقت تکه تکه شده امروزی هیچگاه نباید در ضدیت با دیگر قطعه های خود باشد، زیرا که حقیقت است ، اما حقیقت امروزی بصورت احزاب و اعقایدی بوجود آمده که هر کدام در ضدیت هستند با دیگر ان
بزرگترین و اساسی ترین شکاف میان فرهنگ شرق و غرب، از باستان تا به امروز همین یگانگی و چندگانگی بوده است.در زمانیکه ایرانیان به خدائی یگانه اعتقاد داشتند یونانیان ذات خداوند را یگانه نمی دانستند و خدایان متعددی داشتند ، ایرانیان که بر اساس فلسفه یگانگی حتی سیستم حکومت پادشاهی داشتند (که آن هم بر گرفته از اصول باور ایرانیان بود) یونانیان دموکراسی را اختراع کردند. این فلسفه «چندگانگی» تا آن حد در تار و پود غرب بود که پس از ظهور مسیح و پدیدار شدن دین مسیحیت ، آنان توانستند بار دیگر ذات خداوند را تقسیم کنند. از آن پس خداوند به سه بخش تقسیم شد( پدر ، پسر ، روح القدس) و مانند یونان باستان ، الفاظی مانند پسر خدا و مادر خدا را ساختند .در صو رتیکه حضرت مسیح یک یهودی بود و خداونددر باور یهودیان یگانه است . او خداوند یگانه است نه خدای چند گانه
در زمانیکه ایرانیان باستان بر اساس عقل و دانش، جویای حقیقت بودند و حقیقت را یگانه میدانستند و به جهان مدنیت را برای اولین بار نشان دانند ، یونانیان با تکه پاره کردن آن حقیقت ،برای خود خدایان وحشتناک و خونخواری بوجود آوردند که به مردم تنها جنگجوئی و کشت و کشتار را می آموخت .آنان بر اساس همین فلسفه، مشرق زمین را از بابل گرفته تا پرسپولیس،شوش و اکباتان به آتش کشیدندو در نهایت توسط ایرانیان آگاه از مشرق زمین بیرون رانده شدند و خدایان و اعقاید خویش را هم در ایران به دست افسانها سپردند . اما امروز پس از گذشت هزاران سال از تاریخ کشورمان ، ما بر سر دو راهی چه کنم ایستاده ایم و می خواهیم با دست خود پشت به تمام فلسفه پدران خود کنیم . یگانگی خود را از دست بدهیم و حقیقت را تکه تکه کنیم
خسرو در این میان، سخن را در دست گرفت و حرف قشنگی را اضافه کرد.خسرو گفت: برای من در مدرسه همیشه عجیب بود !برای اینکه به ما میگفتن: رابطه معروف در مثلث قائم الزاویه برای اولین بار توسط فیثاغورث یونانی کشف شد و در کتابهای تاریخی به زبان خارجی، چنان با آب و تاب از دانش و فضل یونانیها سخن میگن انگاری شرقیها از زیر بوته در آمدند. در حالیکه وقتی اهرام ثلاثه مصر را میدیدم از خودم میپرسیدم اگه فیثاغورث این رابطه را کشف کرد پس مصریها چطور این اهرام را هزاران سال قبل از فبثاغورث درست کردند؟ بعدها متوجه شدم که در شهر باستانی بابل، سنگ نوشته ها ئی پیدا شدند که در آن بطور واضح ثبت شده که بابلیها از این رابطه در مثلث قائم الزاویه باخبر بودند آن هم هزاران سال قبل از اینکه فیثاغورث این رابطه را کشف کنه و تازه چینیها هم قبل از یونانیها به این رابطه رسیده بودند.اگه از من بخوای بپرسی که میگم ، این تبلیغهای بیخود و الکی فقط نشان میده که یونانیها آخرین متفکرانی بود که در گذر تاریخ به این اصل پی بردند.بزرگ بودن عقده حقارت ،غرور و تکبر آنان تا حدی بود که در دنیا جار زدند همه چیز از ما آغاز شدو این رابطه را هم مثل چیزهای دیگه به حساب خودشون گذاشتند
حسن گفت : فیثاغورث برای اولین بار این رابطه را اثبات کرد.
خسرو : بابا این رابطه که اثباط نداره ! تازه مصریها از این رابطه استفاده کردند،اونها با استفاده از این رابطه اهرام را ساختند ، آنها کاربرد این فرمول را در دست داشتند . یعنی آنها کاملا به این فرمول واقف بودند.
من هم وارد بحث شدم و اضافه کردم : اتفاقا من هم همیشه در کتابها، نام ارسطو را میخواندم که یک فیلسوف بزرگ بوده ، چنین و چنان بوده. تا اینکه روزی متوجه شدم همین آقای فیلسوف معلم اسکندر مقدونی ملعون بوده و به او درس میداده و دشمن درجه یک ایرانیها هم بوده و این ارسطو بود که به اسکندر می گفت : تو باید ایران را فتح کنی و تمام طلا هائیکه در تخت جمشید است را به یونان بیاری ،این اسکندر ملعون بود که میلیونها ایرانی را کشت و آنها را به بردگی کشید ، کتابهای ما را برد در اسکندریه و نتیجه علوم ما را به حساب یونانیها گذاشت. وقتیکه فهمیدم ذات و طرز فکر ارسطو چه بود و شاگردش اسکندر چه جوری از اب بیرون اومد، دیگه از او خوشم نیومد حتی دنبال این هم نرفتم که ببینم چه کتوبی نوشته و چرا دنیا داره اینقدر توی شیپور داده میزنه ارسطـــــو ارسطـــــو . به نظر من ارسطو همون شاگردی را که به ما ایرانیها نشون داد همه چیز را برای ما آشکار میکنه ، اسکندر دیوانه بود، اصلا میگفت که پسر خدا است و در آخر عمرش هم به یونانیها دستور فرستاده بود که اسکندر را از آن پس خدا بشمارند.
حرف من هنوز تموم نشده بود که قلی هم پرید وسط میدون ، انگاری همه کلی عقده توی دلشون داشتن و فقط منتظر اون جرقه معروف بودند ، جرقه ای که مردم ما در ایران، سی ساله
است که منتظرش هستند
قلی :در یونان باستان، زنان تنها یک ماشین جوجه کشی بودند و عشق مردان متاهل تنها منحصر به دیگر مردان جوان بود،در یک زندگی زناشوئی، مردان تنها برای تولید مثل به بستر زنان خود میرفتند و عشق این مردان متاهل به مردان دیگر بود در حالیکه در ایران باستان یک روز در سال، مردان برده زنان میشدند و تمام دستورات زنان را انجام میدادند تا به آنان نشان دهند ارزش زنان در میان مردان تا چه حد است.مسئله دیگر هم اینکه ،زرتشت چهار،پنج هزار سال پیش معتقد بود به دو قطبی بودن جهان، که همون دیالکتیک امروزی است
غریبه : دوستان عزیز مشکلات ما فراوان است، بگذارید برای شما یکی از مشکلات جامعه ایران را بگویم که تا سطح روشنفکری جامعه ایران پیشرفت کرده است. در ایران مرسوم است که هر شاعری باید بر ضد حکومت و شاه زمانه خود شعر بنویسد چه حکومت خوب باشدو یا چه بد باشد در غیر اینصورت آن شاعر یا نویسنده دارای ارزشی نخواهد بود،اما صد یا دویست بعد یک شاعر بزرگی پدیدار میشود و از حکومتی یا شاهی که ما امروز از آن ایراد می گیریم یک دیوان مینویسد و آن کتاب تا هزاران سال زنده میماند. با این گفته خودم نمی خوام بگم که ما باید از جمهوری جنون و شیطانی اخوندی حمایت کنیم، بلکه بر عکس این رژیم را باید کوبید تا حد مرگ .اما من میخوام بگم که این ضدیت یعنی مرده پرستی و دشمنی با زندگی . در مقابل حکومتی باید کمی انصاف داشت که کفه ترازوی خوبیهای آن بسیار بسیار سنگینتر از بدیهای آن است
این ویرانگری نه تنها در قشر شاعران ایران بود و هست بلکه خوانندگان نیز با صدای بلند بر ضد حکومت خود آهنگ خوانند، فیلمسازان ، سیاستمداران ، روشنفکران و نویسندگان هم تیشه به ریشه حکومت خود زدنند و آنچه بر سر ایرانی امروز آمده، چیزی جز تحریک قشر عادی مردم نبود که آنان هم ،همراه دیگران کشور خود را ویران کنند. ما هزاران مشکل و گرفتاری فرهنگی داریم که باید ابتدا شروع کنیم خودمون و طرز تفکر خودمون را درست کنیم
قلی : ما باید از هندوستان درس عبرت بگیریم
غریبه : چرا ما نمیخواهیم قبول کنیم که ما ایرانی هستیم ، ما مشکلات خودمون را داریم و باید این مشکلات را حل کنیم ،نه راه حل اروپا به درد ما میخوره نه راه حل هندوستان یا دیگر کشورها ، ابتدا ما باید ضعفها ی خود را در بیابیم و در راه حل آنان تفکر کنیم اگر راه حلی در جهان برای مشکلات ما وجود داشت، از آنها در راه حل مشکلات خودمون استفاده کنیم. اگر هم شما خیلی علاقه به تقلید دارید چرا مردم چین را سمبل و الگوی خود قرار نمیدهید؟ چین تنها کشوری بود که در قرن گذشته و امروز، در مقابل استعمار جهانی (استعمار پیر و جوان) ایستاد. انگلیس را از هنگ کنگ بیرون کرد و قطعه جدا شده از کشورش را دوباره باز پس گرفت. آقای قلی چرا شما هندوستان را گذاشتی جلوی چشم خودت؟ چرا چین را نمیبینی که چگونه در سالیان دراز در مقابل استعمار مبارزه کرد؟ زمانیکه عمو سام در مشرق زمین مقابل همین چشم بادامیها دلیر عاجز و درمانده شده بود، مجبور شد که در نهایت از ویتنام بیرون بره . در حقیقت عمو سام در مقابل چشم بادامیها شکست خورد. چینیها و ویتنامیها وقتیکه عمو سام را پس از فرانسه، از سرزمین خود بیرون راندند، عمو سام برای نشان دادن قدرت خود به جهان تصمیم گرفت به مبارزه کرد با کشورها ئی نظیر شوروی ، یوگسلاوی و ...... ،که ایران هم جزو این کشورها بود . نباید فراموش کرد که رقیب اصلی و درجه یک عمو سام همان چشم بادامیها بودند زیرا آنان مردمی وطن دوست بودند ، و برای کشور و مردم سرزمینشان، جان خود را هم فدا کردند . نابود کردن و از بین بردن شوروی به این دلیل ساده بود که از یک سوی سیاستمداران آنان افرادی نالایق و الکلی بودند و دیگر آنکه مردم شوروی دیگر به سیاستمداران خود دلگرمی نداشتند.نابود کردن کشوری که مردمش مقام اول را در مافیا و فحشا دارند هیچگونه افتخاری را نمی تواند برای عمو سام بیاورد ،ما مردم شکست خورده و گول خورده باید قبول کنیم که رو دست خوردیم و خدا را شکر که حداقل بر روی زمین نسلی بود که مقابل امپریالیسم ایستاد و پیروز شد
حسن آقا میدونی شوروی ،چگونه فرو پاشید ؟ خیلی ساده اتفاق افتاد ،چند نفر افتادن تو خیابان گفتن دموکراسی دموکراسی. وقتی که تانکها آمدند توی خیابونها و منتظر دستور آتش بودند که مردم را تیرباران کنند ،سران ارتش شروع کردن ودکا نوشیدن و مست کردن تا اینکه بوریس یلتسین آمد و کشور را تجزیه کرد .ایران هم که تقریبا همینجوری بود، یعنی مردم ریختن توی خیابانها فریاد زدند استقلال ،آزادی ،جمهوری اسلامی اما مسببین این آشوب از جبهه ملی گرفته تا ملی مذهبی،توده و چپ..... همه همین دموکراسی را میخواستند ،رفتن زیر قبای خمینی و ایران را ویران کردند
الباقی کشورها هم داستانشون همینجوری بود و عمو سام در آنها دخالت داشت و دنیای امروز را برای ما به وجود آورد که میبینیم . اما جالب اینجاست که باز دوباره این چین بود که در مقابل فتنه عمو سام ایستاد .بعد از شکست آمریکا در چین و ویتنام بار دیگر آمریکا سعی در انهدام نظام چین کرد . اما دولت چین این سرطان را که از سوی عمو سام با موشکهای بالستیکی به سوی چین شلیک شده بود را منهدم کردو عمو سام را آرزو به دل گذاشت
داستان از این قرار بود که در دهه هشتاد مثل همیشه چند تا دانشجو و یک استاد فیزیک راه افتادند در خیابان و شروع کردن به ترویج و تبلیغ دموکراسی و انتقاد از حکومت چین.البته داستان همیشه همین جوری شروع میشد یعنی چند نفر پیدا می شوند که مدرک عقل و دانش را در جیب خودشون دارن و به مردم عادی میگویند که آنان تا امروز در راه اشتباه قدم گذاشته اند و مردم بیچاره را از راه بدر میکنند . فرزندان عزیز نمی خوام زیاد سر شما را درد بیاورم اما این داستان به همین طریق پیش رفت و دانشجویان در مرکز شهر دست به اعتصاب غذا گذاشتند و کارشان به بیمارستان کشید. وقتیکه مردم هم جسم بیجان این دانشجویان را دیدند شور انقلابی در دلشون افتاد و پشت دانشجویان افتادند و همراه دانشجویان و استاد دانشگاه تظاهرات کردند ، نا آرامیها به جائی رسید که رژیم کمونیستی چین، ارتش را به سوی مردم فرستاد تا مردم را از خیابانها به خانهای خود بفرستند اما در اولین اولتیماتوم ارتش به مردم ،هیچ اتفاقی نیفتاد زیرا ارتش نتوانست به سوی مردم خودش شلیک کند .پس از آن توسط هلیکوپترها بر روی مردمیکه در میدان شهر تجمع کرده بودند کاغذها ئی ریختند، در این کاغذها نوشته شده بود که مردم باید به خانهای خود برگردند.
اما مردم به این تذکرات گوش ندادند
درست در روزیکه ارتش برای بار دوم با تانک و سرباز به شهر آمد تا به این نا آرامیها خاتمه بدهد، خبرنگارهای خارجی از دانشجوی دختری مصاحبه کردند که در بیمارستان بدلیل اعتصاب غذا بستری شده بود و جزوء اعضای اصلی این جنبش بود. خوب یادم میاد که این خانم بسیار جوان و بی تجربه که تازه دوره تحصیلی دبیرستانی را به پایان رسانده بود و حدود یک سالی هم بود که دانشجوی یک رشته ای بود به خبرنگاران با چشمان اشک آلود گفت : به عقیده من در نهایت باید در این میادین خون راه بیفته تا مردم خون ما را ببینند و برخیزند در غیر اینصورت هیچ امیدی برای رسیدن به دموکراسی نخواهد بود
آری غروب همون روز، وقتی خورشید رخت خودش را از خیابانهای شهر چین بست ، ارتش به روی مردم خودش شلیک کرد و به این نا آرامیها پایان داد . شاید شماها هم عکس یا فیلم معروفی را دیده باشید که جوان چینی با دست خالی مقابل تانک ایستاده و مانع از حرکت او میشه. در هر حال این داستان در چین و تنها در چین خاتمه یافت.شاید شما الان پس از شنیدن این داستان کوتاه به من بگوئید ، آنان قاتل بودند و نباید ارتش چین ،فرمان آتش بر روی مردم خویش را میداد . خوب من از شما میپرسم گیرم که ارتش چین هم مردم خودش را به گلوله نمی بست مانند ایران ، شوروی و دیگر کشورها که به این گرفتاری دچار شده بودند.آیا چین مشکلاتش تموم میشد و از جنگ داخلی و خارجی در آینده خبری نبود که در آن میلیونها انسان کشته و نابود بشوند. چه بلائی آمد بر سر مردم شوروی؟ ، چقدر آدم کشته شدند در جنگها و عملیتهای تروریستی میان ارتش روسیه سفید با مسلمانان ...چچن؟ چقدر ایرانی کشته و نابود شد در جنگ خانمان سوز بین ایران و عراق؟ چه مقدار پول ملت ایران و عراق رفت برای خرید اسلحه و برادرکشی؟ سود کدام کارخانه یا شرکتی در این بین سر سام آور بالا رفت؟
کشورهائی نظیر کشور ما ویران گشتند تا چینیها در آن زمان به روز ما دچار نشوند.در مقابل چنین فتنه ای، تنها چین و شوروی توانائی شلیک بر مردم خود را داشتند زیرا بمب اتم دارند ،اما از آنجا که شاه ایران فردی دانا بود میدانست که اگر بر روی مردم خویش شلیک کندسرنوشت او و ایران در نهایت مانند سرنوشت عراق و صدام خواهد بود، زیرا چین و شوروی صاحب بمب اتمی هستند و کسی نمی تواند بلائی نظیر عراق را بر سر آنان بیاورد و به جرم داشتن سلاحهای شیمیائی که در عراق هیچگاه یافت نشد این کشور را تسخیر کند، آمریکا زور آزمائی نظامی خود را با مردم آسیای دور سالها پیش به انجام رسانید. به نظر من روزی عمو سام دنیا را به جنگ اتمی خواهد کشید با این همه دخالتهایش در دیگر کشورها بخصوص کشورهای ضعیف و فقیر
خدا را هزاران بار شکر میکنم، آن بلائی که بر سر مردم ما و دیگر کشورها افتاد بر روی مردم چین نیفتاد. چونکه آنها جمعیت میلیاردی دارن و با بوجود آمدن جنگ داخلی یا کشت و کشتار، کلی انسان بی گناه کشته میشد. خدا را شکر میکنم که عمو سام آرزو به دل موند که از کشت و کشتار مردم چین و فروش اسلحه و بمب بتونه کیلو کیلو دلار به جیب بزنه. البته بسیار بسیار دردناک هست که مردم بی گناه در چین کشته شدند اما آنان این کشتها را دادند تا جلوی کشتار میلیونی انسانها و هم وطنان خود را در آینده بگیرند .اما آیا می دانید چه بر سر آن دانشجویان و آن استاد دانشگاه آمد؟
ما همه گفتیم : نه نمی دانیم
غریبه : هیچی، قسمت زیادی از این دانشجویان موفق به فرار از کشور شدند و همراه با استاد فیزیک به آمریکا پناهنده شدند ، استاد فیزیک امروز در یکی از دانشگاههای آمریکا یک دفتر و یک کامپیوتر داره و دیگر دانشجویان هم در حال تحصیل در دانشگاههای آمریکائی هستند ، اما در میان همین دانشجویان کسی بود که جلوی دوربین آمد و با چشمان اشک آلود در آمریکا اعتراف کرد که او خود را در کشتار مردم کشورش مقصر میدونه و میگفت که ایکاش دست به چنین عملی نمیزد
برخی از دانشجویان هم به زندان رفتند ، اما تنی چند از آنان در چین ماندند و در مقابل دوربین خبرنگاران خارجی اعتراف کردند که روش آنان اشتباه بوده و آنان در پی آن هستند که بتوانند تغییر را از در درون ایجاد کنند و در راه پیشرفت کشور دست داشته باشند. تنی چند از آنان در چین مانند و به فعالیت خود ادامه دادند اما نه بصورت انقلابی و انهدامی . دولت چین نیز دیگر مشکلی با آنان نداشته . تنی چند نیز پس از پایان حبس خود در زندان به آمریکا رفتند و امروز نیز آنجا مستقر هستند ، آنان حتما منتظر یک فرصت دیگر هستند
بگذارید داستان را برای شما ساده تر و خنده دارتر تعریف کنم با چند تا کیسه ودکا چند تا روس را گول زدند و پس از فروپاشی شوروی منابع دریای خزر را به آنان دادند. بعد از نابودی یوگسلاوی ،چکسلواکی و لهستان به عنوان حق الزحمه، یا آنان را وارد اروپای متحد کردند یا در انتظار ورود به اروپا هستند و یا اینکه با درست کردن پایگاههای نظامی آمریکائی و سایتهای موشکی، وظعیت زندگی آنان را بهتر کردن اما باید بگم مردم ایران را در سال پنجاه و هفت چنان راحت و مجانی از راه به در کردند که هیچ خرجی برای آنان نداشت،هیچ حق الزحمه ای که به مردم ایران ندادند بماند، تمام ثروت ایران را هم غارت کردند.قبلش به مردم وعده آب و برق مجانی و آوردن پول نفت به در خانه آنان را دادند که ملت ایران با دست خود بانکها ، ادارات پلیس و هر چه که بود را به آتش کشیدند و هیچ حق الزحمه ای هم آن سیاستمداران نابغه قرن که بر ضد رژیم پهلوی بودند بدست نیاوردند، البته چرا، بعضیها توانستند به مال و منالی برسند اما کشور ما به هیچ چیز نرسید
حسن گفت:یعنی شما با این گفته ها میخواهید بفرمائید که هیچ جنبشی یا انقلابی در دنیا به دست مردم صورت نگرفت؟
غریبه : ببین هموطن نازنین من، بی هیچ شکی جنبشها و انقلابهائی بودند که برخاسته از خواسته مردم بودند و به سود مردم بودند؛ اما به عنوان مثال انقلاب شوروی را در نظر بگیر ، در جنگ جهانی اول، پس از شکست در انقلاب اول کمونیستها (در روسیه تزاری) تروتزکی، لنین و استالین فرار کردند به اروپا و در زمانیکه روسیه در جنگ با اروپا بود آقای استالین در روسیه دست به راهزنی و دزدیدن بانکهای روسیه را میزد و پولهای بدست آمده از طریق راهزنی را به وین خدمت لنین می آورد تا آنان بتوانند برای انقلاب دوم سازماندهی بهتری داشته باشند و آقای تروتزکی هم توسط همین پولها و بدستور لنین به فرانسه برای تحصیل راهی شد ،.این در زمانی بود که شوروی در جنگ جهانی اول بود و مردم شوروی در فقر و گرسنگی به سر میبردند.استالین در هر راهزنی پولی بالغ بر دو میلیارد دلار بدست می آورد، حال خودت حساب بکن 2 میلیارد دلار صد سال پیش چه ارزشی داشت. من از شما می پرسم آیا میتوان تصور کرد که انقلاب روسیه نیز انقلابی بود که بدون کمک خارجیها درست شد؟ آقایان ذکر شده در جنگ جهانی اول در بالین دشمنان کشور خود زیستند و سرمایه مردم و کشور خود را دزدیدند
هموطن عزیز ، من برای گفته ای که میخواهم به شما بگویم هیچ مدرک و دلیلی ندارم اما با نگاه کردن به تاریخ متوجه میشوم ، آنانیکه که کمر به نابود کردن سیستم پادشاهی جهان بستند این کار را در قرن اخیر در دو دوره بوجود آوردند ، ابتدا با درست کردن ایده الوژیها و رادیکالهای مذهبی پادشاهان را از آن کشورها بیرون راندن. سپس دست به نابود کردن همان اعقاید و رادیکالهای مذهبی زدند. البته همانطور که گفتم من مدرکی در این رابطه ندرم ،شاید هم نظر من کاملا نادرست باشد ،اما چرا هیچگونه دشمنی ندارند با سیستم پادشاهی ظالم و غیر انسانی عربستان سعودی که دست کمی هم از طالبان ندارد ؟
انقلابهای قرن اخیر ،همیشه مردمی به نظر می آمدند اما این شما هستید که با تحقیق در تاریخ باید بدنبال پیدا کردن دست خارجیها باشید. آنچه که در قرون اخیر بارز بود همانا تلاشهای عمو سام در دنیا، برای نابود کردن پادشاهی بوده و در این میان تنها این روشنفکران و سیاستمداران کشورها بودند که آینده آن کشورها را رقم زدند ، آنانیکه توانائی مقابله با فشار نابودی پادشاهی را تا امروز داشتند که پیروز و سر افراز از این جنگ بیرون آمدند . آنانیکه شاهد ناتوانی کشور خویش بودند، با زنده نگاه داشتن پادشاهان خود به پیشواز پیشنهاد نظام جهانی عمو سام رفتند . مانند بلژیک،نروژ،انگلیس و دیگر کشورها .این کشورها همیشه یک برگ برنده در جیب خود دارند و آن این است که به محض از بین رفتن فشار عمو سام، آنان میتوانند بلافاصله به نظام پادشاهی برگشته و کشور را از هرج و مرج نجات دهند . آنانیکه با بمب اتم و بماران هوائی شهرهای کشور خود را صد در صد از دست دادند دست بسته و عاجز نظام جدید را قبول کردند. اما آندسته کشورها ئیکه روشنفکران و سیاستمداران تند رو داشتند،بدون آنکه به آینده کشور دقت کنند. مردم و کشور خود را به ویرانی کشاندند که نتایج اینگونه اندیشها و کردار اینگونه افراد در دنیای امروز فراوان است. دوستان عزیز، من نمیخواهم با این سخنان شخصی، دسته ای یا گروهی را محکوم کنم بلکه منظور من چیزی جز سر بلندی کشورمان نیست و ما باید امروز به اشتباهات خود در مقابل مردم اعتراف کنیم و در کنار یکدیگر در مقابل این اهریمن چهرگان رژیم آخوندی بجنگیم و دست از ویرانگری برداریم ، ما باید همه اعتراف کنیم و قبول کنیم که اشتباه کردیم ، آنانیکه به دنبال فرار از این اعتراف هستند جز کمک به رژیم آخوندی کاری را انجام نمیدهند ، این اعتراف به عنوان مرگ و به دار کشیدن کسی نیست بلکه نشانه دوستی و همبستگی دگر بار است برای نجات کشورمان .اگر در قرن اخیر یک کشور باشد که محتاج به انقلابی کاملا مردمی و نابودی رژیم حاکم بر آن جامعه است،آن ایران امروز است
حسن پرید وسط و گفت : آره اگر آن زمان، ایران هم کمونیستی میشد ما هم مثل چینیها بودیم
غریبه :نه حسن آقا اگه ایران هم آن زمان کمونیست میشد هیچ فرقی برای ما نمیکرد. اگه آنزمان کشور ما کمونیستی میشد امروز هم مانند شوروی ایران را تکه تکه میکردند عاقبت کشور ما هیچگاه مثال چین امروز نمیشد. برای اینکه ما مردم، اصلیت تاریخی خود را فراموش کرده بودیم و جامعه روشنفکری ما هم بیمارتر و ناچیزتر از آن بود که به فکر استقلال خود باشد آنان در آن زمان زیر پرچم شوروی قسم خورده بودند که ایران را دو دستی تقدیم روسیه آنزمان کنند اما چینیها با این وجود که به دنبال اعقاید کمونیستی بودند اما همیشه جنگ و جدل داشتند با کمونیست روسیه. زیرا آنان تحمل بردگی فرهنگی و جسمی را برای خود و مردمشان نداشتند، امروز هم شما بندرت در دنیا یک چینی می بیند که دست به انجام کارهای ناچیز و پست بزند.پیروزی این مردم تا حدی است که سینمای هالیود از فرهنگ باستان چین فیلم میسازد و در تمام فیلمهای درجه یک آمریکائی یک چینی هم هست که نقش بالائی داره. هالیود فیلمی همانند فیلم سیصد را برای مردم چین نمی سازد. اما با خیال راحت به ما و فرهنگ ما حمله می کند . آیا این گریه دارنیست؟ پس از اینکه مردم ما ،خود و کشورشان را ویران کردند ، پس از هزار سال استعمار زیر فرهنگ عربی، امروز حاضرند چشم بسته خود را به آغوش فرهنگ یونانی آویزان کنند.
حسن دوباره آتیش افتاد به جانش و گفت : فرهنگ ، مثل پادشاه ایران، آغا محمد خان قاجار ؟
غریبه :با اینکه طرح فتنه پنجاه و هفت را خارجیها ریختند اما این مردم نا آگاه ایران همراه با روشنفکران سیه دل ایرانی بودندکه رژیم جلاد آخوندی را آوردند، اگر در یک جامعه ای یک مستبد پیدا بشه سازنده آن مستبد همان مردم جامعه هستند. کسیکه به خاطر ترس از یک پادشاه نظیر آغا محمد خان قاجار دو هزار و پانصد سال تاریخ پادشاهی کشورش را فراموش میکنه و سیستم آنانیکه باعث و بانی بدبختی کشور ما بودند را قبول میکنه ، او خود دیکتاتور و سازنده دیکتاتور است.اگر مردم کشوری همراه با روشنفکران آنان، وطن دوست و آگاه بودند هیچگاه دیکتاتوری مثل خمینی را رهبر خطاب نمی کردند. اگر شما ظلم آغا محمد خان قاجار را به حساب تاریخ سلطنت میگذارید پس جنایات رژیم آخوندی را هم به حساب دموکراسی خواهی بگذارید.جمهوری اسلامی نیز نوعی دموکراسی است . امریکا دموکراسی سرمایه داری است اما ایران امروز دموکراسی اسلامی و آخوندی است. آغا محمد قاجار ؛ در یک محیطی تربیت و بزرگ شده بود که مردم آن دوره ،اصالت فرهنگی نداشتند،چرا دو هزار سال پیش پادشاهانی مانند کورش ،بهرام ،انوشیروان ها از دل این مردم بیرون آمدند؟ برای اینکه مردم آن دوره مردمی دانا، آگاه و مبارز بودند، مردمی بودند که اصول زندگانی آنان بر اساس گفته های یک فیلسوف عالم و آگاه ایرانی بود به نام زرتشت.آنان به گدائی فرهنگی نیفتاده بودند (اما همین آغا محمد خان قاجار، درس طلبگی خوانده بود) ،چگونه حسن عزیز میتونی این را با فرهنگ غنی ایران مقایسه کنی. در داخل کله آغا محمد خان که درس طلبگی خوانده بود، فرهنگ ایرانی هیچ جایگاهی نداشت. ایرانیان باستان، همانگونه که به کمک زور بازوی خویش به دنبال روزی خویش بودند در مقابل مشکلات زمانه، در خانه همسایه را نمی کوفتند و از آنان طلب کمک نمی کردند بلکه از نعمت خدادادی که همانا عقل و هوش خود بود استفاده می کردند
اینکه آغا محمد خان قاجار، هزاران چشم را از حدقه بیرون میاره ، مشکل فرهنگ ایران زمین مگذار ، مقصر آن اعرابی هستند که هزار سال پیش با جنایت و کشتار وحشیانه فرهنگ این مردم را از آنان گرفتند و فرهنگ خود را به مردم ما تزریق کردند، و تمام درد من در این است که امروز نباید، مردم از آغوش یک فرهنگ بیگانه بیرون آمده و خود را در آغوش فرهنگ دیگری بیاویزند
دوستان، ما باید امروز آگاهانه قدم برداریم ،در سال پنجاه و هفت، آخوندها به قدرت رسیدند چونکه مردم ایران بی اندازه مسلمان بودند و مسلمانی دلگرمی آنان بود. زمانیکه کسی پیدا شد و لباس روحانی در تن داشت توانست دل مردم ما را بدزدد تا همه به او رای دهند . امروز مسئله کاملا برعکس شده ، امروز همه شدن ضد دین ، اما ما باید امروز آگاه باشیم تا کسی پیدا نشه و از این مورد سو استفاده نکنه و دوباره مردم ما را از راه به در نکنه.ما باید مواضب باشیم تا یک شیاد دیگری پیدا نشه که بخواد اینبار از کینه مردم نسبت به دین استفاده بکنه. مشکلات ما یکی دو تا نیست، ما هزاران مشکل داریم که هر مشکلی راه حل خودش را دارد ، اینکه بیایم بگیم جواب تمام این مشکلات در دموکراسی است دروغی بیش نیست .اگه واقعا دموکراسی اینقدر معجزه آسا است پس چرا تمام بدبختیهای ما از سوی همین کشورهای دموکرا تیک است
چرا دست سازمان سیا و دیگر سازمانهای امنیتی برخی کشورهای دموکرات ،در نا آرامیهای جهان است؟ اگه مردم این کشورها واقعا در انتخاب و نحو سیاست سیاستمداران کشورشان سهیم هستند پس چرا بیش از صد سال است که ما را استمار میکنن،چرا وضع جهان امروز اینقدر بی رحمانه است؟ چرا در آفریقا فقر و گرسنگی است چرا افغانستان شده محل کشت تریاک برای کل دنیا و برخی کشورهای آمریکای جنوبی محل کشت کوکائین؟
قلی که لبخندی در لب داشت گفت: به این میگن گلوبالیزیشن
زمانی مردم چین هر روز صبح با دوچرخه از خانه به سر کار میرفتندو سمبلی برای تمام دنیا بودند.اما امروز چین را هم مجبور کردند که به دنبال سرمایه داری کشیده شود ، امروز که در چین دیگه کسی دوچرخه سوار نمیشه و همه از لوله اگزز ماشین، گاز کربنیک به جو زمین پس میدند ، باز دوباره این مردم رانشانه گرفتند که شما زیادی دارید گاز ول میدید.از یک سیاستمداری یکباره دانشمند محیط زیست ساخته میشود و ترس را میندازن جون مردم، که بله چین داره هوای ما را آلوده میکنه. بابا جان این مردم که راحت داشتند با دوچرخه سر کار میرفتند، این مردم تضمین مالی بودند از سوی دولتشون ،کشورشون یک کشور سوسیالیستی بود ، حال از نابود شدن میلیونها انسان بی گناه بگذریم اما کشور بک کشور سوسیالیستی بود. اینقدر این مردم را انگولک کردند که اگر امروز در چین کسی در کار مجروح بشه دیگه باید بره بمیره.آنزمان یکجور این مردم را به بازی میگرفتند ، امروز هم یکجور. آنزمان میگفتند شما کمونیست هستید شما دشمن سرمایه داری هستید، ما باید با شما بجنگیم .حالا که چین شده سرمایه داری ،دوباره بامبول درمیارن که شما زیادی گاز ول میدید به جو زمین . مشکل در اینجاست که هستند کسانیکه فکر میکنند جای خدا نشسته اند و میتوانند تعیین و تکلیف بکنند برای هر کشوری و هر ملتی . کشور ما را هم همینجوری بدبخت کردن ،هر دفعه یک رئیس جمهوری آمد و از یک چیز ایران در دوره محمد رضا شاه فقید ایراد گرفت، بخدا قسم که روح و روانم را گوئی با سمباده میمالند هر گاه از این موارد سخن می آورم ،از مواردی که باعث نابودی کشور ما شد
فکر کنم امروز با شما تا اندازه ای حرف زدم که دیگه نقطعه انفجار خود من سر رسیده ، آخه تکرار این موارد روح انسان را آزار میده ،اما اگر حتی یکی از شما را تونسته باشم آگاه کنم بسیار خوشحال میشوم ، اما میبخشید که من باید به سفرم ادامه بدم و با خیلیهای دیگه صحبت کنم
پرسیدم : سفر شما به کجاست؟
غریبه : من سفر خودم را از دریای خزر آغاز کردم و به خلیج فارس پایان میدم و در این راه تصمیم دارم با هموطنان ایرانی خودم گفتگو کنم و به آنها گفته های فراموش شده یا پنهان شده را بازگوئی کنم

1 comment:

Unknown said...

آیت‌الله منتظری پدر انقلاب اسلامی فرمودند: 
حفظ نظام مقدمه ‌است برای حفظ و انجام دستورات اسلامی. اگر بنا باشد به بهانه حفظ نظام، اقدامات ضد اسلامی انجام شود، نه نظام خواهد ماند نه اسلام
بسیجیها برادران و پدران ما هستند ‌ای برادر بسیجی‌آیا وجدانا شما قبول دارید رفتار شما به مردم مسلمان ما، رفتار اسلامی هست
چطور این جمهوریه عزیز اسلامی ما دو‌ام خواهد آورد وقتی‌رفتار دولت با مردم مسلمان ما کاملا غیر اسلامی هست