Saturday, January 16, 2010

به یاد بیست و ششم دی



چند سؤآل از خودم و از هموطنانم !!


امروز یک بار دیگر به یاد بیست و ششم دی سی و یک سال پیش اشک ریختم .


چرا در آن روز گریستم ؟


با توجه به دیدگاههای خصوصی و شخصی خودم ، در آن روزها که می دیدم شالوده هستی همان آزادیهای محدودی که در میهنمان داشتیم ؛ درحال فروپاشی است ؛ تمایلی به دیدن و شنیدن خبرهائی که از رسانه های گروهی پخش می شد نداشتم . به ویژه اخباری که مربوط به اوضاع و احوال شورشهای به اصطلاح انقلابی مردم بودند .






در روز بیست و ششم دیماه سی و یک سال پیش ، برای انجام کاری به پشت بام خانه مان ، که در ضلع شمال شرقی میدان شهیاد تهران بود رفتم . صدای بوق زدنهای ممتد اتومبیلها توجهم را جلب کرد ؛ به سوی خیابان و میدان نگریستم ؛ چراغهایشان هم روشن بودند ! در هنگام روز هیچ دلیلی برای روشن بودن چراغهای اتومبیلها وجود نداشت ! سریع پله ها را به طرف پائین پیمودم و به داخل ساختمان رفتم . تلویزیون را روشن کردم ، شنیدم که گزارشگر خبرگزاری پارس از فرودگاه مهرآباد تهران ، در حال پخش نمودن گزارشی ، در ارتباط با خروج شاه فقید از میهنش بود .


زانوانم لرزیدند ، نتوانستم بایستم ، بر روی مبلی لمیدم و شاهد سرازیر شدن اشکهای بدون اراده ام بر روی گونه هایم شدم . نمی خواستم آن واقعیت تلخی را که می دیدم بپذیرم . اما حقیقتی غم انگیز در حال به وقوع پیوستن بود ؛ ایرانم به د ست اجانب می افتاد .


در همان لحظه ، به یاد آوردم که شاهنشاه بعد از شورشهای خیابانی مرد م ، در چند مصاحبه رادیو تلویزیونی فرمودند : " اینها می خواهند از ایران ، یک لبنان دیگر بسازند . "


آنروزها تقریبأ خیلیها معنای این سخنان را نمی فهمیدند . اما در این برهه از زمان ، کم و بیش ایرانیان در داخل و خارج از کشور ، به مفهوم این داوری صحیح پی برده اند . جوانانمان را می کشند ، به زندانها می اندازند ، معتادشان می نمایند ، دخترانمان را به حراج نزد ملخ خواران می گذارند ، مردم میهن پرست ایران را آواره دیار غربت و دوری از وطن کرده اند . اکنون هم شروع نموده اند به ترور کردن استادان و دانشمندان میهنمان . با این روشهای وحشیانه ، تلاش می کنند تا چند صباحی دیگر بر مسند غصبی خودشان که تصرف نموده اند باقی بمانند و بر اریکه قدرت خودکامگی بکنند .


اینک باید از هم میهنان پرسید ؛ آیا روزگار آکنده از پریشانی و سختی که در طول این سه دهه گذرانده اید ؛ و شرایط بسیار اسف باری که اکنون رخ می دهند ؛ و بسیاری دیگر از نابسامانیهای اجتماعی و خانوادگی و حتی فردی ، که برای اکثریت مردم ایران پیش آمده اند ؛ همان اهدافی بوده اند که برایش انقلاب کرده اید ؟!


می دانم پاسختان منفی است . اما آنچه را که نمی دانم ، این است که چرا اجازه دادید تا چنین کلاه بزرگی بر سرتان بگذارند ؟ و با سوء استفاده از دیدگاههای مذهبی تان ، شما و مسیر زند گی تان را ، به بیراهه بکشانند ؟


نیت غلط ، تصمیم غلط ، تلاش غلط تر از آن دو ، نتیجه ای چنین اشتباه به بار می آورد . یعنی در بخش نیت غلط ، کسانی کوشیدند تا با ورود به اذهان عمومی مردم ایران ، از عوام گرفته تا خواص و روشنفکران ، رخنه بکنند و برای فروپاشی حکومت پادشاهی ایران به فریب دادن مردم بپردازند .


آنگاه پای تصمیم غلط به میان آمد . در این وادی هم ، مردم با تصور اینکه اینها راست می گویند ؛ اگر سیستم حکومتی کشور جمهوری بشود ؛ هر وقت که یک رئیس جمهور بد بود ، و به دردمان نخورد ؛ برای دوره بعدی انتخابش نخواهیم کرد . با چنین نظرگاه از بیخ و بن غلطی ، شوریدند و آن دگرگونی سراسر خفت آمیز غلط تاریخی را پدید آوردند .


با تلاشی غلط تر از آن دو غلط قبلی ( نیت و تصمیم غاط ) ، سعی می نمودند که تغییرات پیش آمده را رنگ و لعابی د ینی بدهند و به آن تقدس خاصی ببخشند . اینگونه شروع کردند که خودشان هم به فریب دادن خویشتن اقدام بکنند . و در سایه این تلاش احمقانه ، عکس امامشان را در ماه دیدند و موی کثافت او را در لابلای صفحات قرآنهایشان هم یافتند !!


شاید همانوقت بود که ، همسایه شمالی شان فهمید ؛ که چه آسان می شود آرمانهای دیرینه اش را ، که همواره با حسرت به آنها می اند یشیده ؛ تحقق ببخشد .


اکنون ، دوباره از خود می پرسم ، آیا هنوز باید گریست ؟


پاسخم به طور حتم منفی است . وقت گریه کردنها و افسوس خوردنها گذشته است . حالا باید به این بیندیشیم ، که چگونه آن اشتباهات سراپا غلط و غیر منطقی را ، به تجربه ای آموزنده بدل بسازیم ؛ و از نیمه راه رسیدن به نتیجه ی غلط تر از آن عملکردها بگریزیم .


یعنی اجازه ندهیم ، که این مدعیان حکومت الهی و نایبان ابلیس ، همچنان بر مسند زورمداری شان بمانند . که تا اموال ایرانیان را بیشتر چپاول بکنند و عقده های دیرینه شان را برآورده بسازند . در حالی که ملت ، در بدترین شرایط ممکن روزگار می گذرانند .


اجازه ندهیم که در پنهان و آشکار ، به تکه تکه کردن ایرانمان بپردازند ؛ تا اربابان کمونیست خودشان را راضی و خرسند نگه بدارند .


خاک قشم را برایشان بفرستند ، سطح پائینی دریای مازندرانمان را ، به آنها واگذارند ؛ در ارتباط با زیاده گوئیهای امارات متحده عربی ، آنقدر شل بیایند ، که در همین نزدیکیها جزایر تنبهای کوچک و بزرگ و ابوموسی را به آنان ببخشند . به آنهم قناعت نکنند ، و به کشورهائی که در حاشیه خلیج فارس و بحر عمان می باشند ؛ اجازه بدهند که نام فارس را از روی خلیج همیشه فارسمان بردارند . که تا آقایان همچنان در سکوت درجا بزنند . که مبادا بر دامن حکومت شیاد و بی هویت اسلامی شان گردی بنشیند .


کور خوانده اند . این ملت مصصم است ، که دیگر چنین اشتباهاتی را تکرار نکند . چرا تا قبل از روی کار آمدن جرثومه های فاسد این حکومت به اصطلاح اسلامی ، عملیات انتحاری در هیچ کجای دنیا نبود ؟ چرا حضور این دجاله های سیاسی تاریخ ، همه جهان را دچار اینهمه اغتشاش و آشوب و جنگ و فتنه نموده است ؟ چرا جنایاتی که در طول تاریخ بشری ، هیچگاه سراغی از آنها نداشته ایم ؛ اکنون انجام می شوند ؟ چرا طالبان به وجود آمد ؟ چرا بنیاد گرای دگمی همچون بن لادن ، جهان را مملو از مخاطره نموده است ؟


اگر کار را به شمارش این چراها بسپاریم ، به اندازه بیش از کافی خواهیم توانست پرسش کنیم ؛ و برای دریافت پاسخهای خودمان ، سر از دکان حاکمیت خداپرستانه حکومت اسلامی در بیاوریم !


می گویند درویشی همیشه با خودش چنین زمزمه می کرده است : " اینجوری هست ، اما اینجوری هم نخواهد ماند . "


محترم مومنی روحی

No comments: