Sunday, October 11, 2009

حکايت عاشق شدن رضا شاه تو بهشت

حکايت عاشق شدن رضا شاه تو بهشت



يك آقاى اهل دلى ، به رحمت خدا رفته بود و راهى آن دنيا شده بود . در آن دنيا  در پيشگاه عدل الهى ، اعمال خوب و بدش را در ترازوى نقد گذاشتند و او را به سبب اهل دل بودنش شايسته ى آن دانستند كه به بهشت برود و فرشته اى از فرشتگان بارگاه كبريايى ، دستش را گرفت تا او را به بهشت ببرد .


اين آقاى اهل دل ، وقتيكه مى خواست وارد بهشت بشود ، متوجه شد كه يك آقاى پير مرد سپيد مويى ، دم دروازه ى بهشت نشسته است و شباهت غريبى به رضا شاه دارد .

با خودش گفت : اين آقا چقدر شبيه رضا شاه است !

فرشته گفت : خود رضا شاه اس

پرسيد : مى توانم چند كلمه اى با او حرف بزنم

فرشته گفت : چرا كه نه ؟

آقاى اهل دل ، خودش را به رضا شاه رساند و سلامى كرد و گفت :

-ببخشيد كه مزاحم تان ميشوم قربان ! شما توى بهشت چيكار ميكنيد ؟

رضا شاه گفت : والله ! ما تا همين چند سال پيش توى جهنم بوديم ، اما از بس ملت ايران گفته اند ' خدا پدر شاه را بيامرزد ' به امر الهى ما را به بهشت آورده اند .

آقاى اهل دل پرسيد : خب ، چرا دم در نشسته ايد ؟

رضا شاه گفت : والله ! از خدا كه پنهان نيست ، از شما چه پنهان ، بيست سال پيش وقتيكه ما وارد بهشت شديم ، يك دل نه صد دل عاشق يكى از فرشتگان بهشتى شديم ، اما قانون بهشت اين است كه بدون ازدواج نم9 توان به وصال هيچ فرشته اى رسيد . حالا بيست سال است كه من اينجا ، دم در ، نشسته ام ، و هيچ آخوندى وارد بهشت نمى شود كه صيغه ى عقد مان را جارى كند

No comments: